logo





چرا جنبش مصر فراگیر شد وانقلاب ایران نشد

بخش دوم - چرا انقلاب ایران اسلامی شد

چهار شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۹ مارس ۲۰۱۱

محمد برقعی

borghei.jpg
سه بخش این نوشتار تلاشی است برای این یافتن پاسخی به این سوال که، چرا انقلاب ایران، به عنوان حداقل یکی از سه انقلاب بزرگ تاریخ و مسلما مردمی ترین انقلاب جهان ، دنباله روی نیافت . وچرا" جنبش سبز" با تمام خبر سازی و نو بودن و دموکراسی خواهی اش موجی را در منطقه ایجاد نکرد. در بخش اول گفته شد که تحولات همیشه نخست در حوزه های تمدنی است که فراگیر می شوند، اما ایران در دو تلاش حکومتی در حوزه تمدنی خود منزوی و تنها شده است: یکی شیعه را هویت مذهبی و ملی ما کردن توسط صفویه و یکی ایران باستان را شاخصه هویت ما کردن توسط حکومت پهلوی. و چون این هر دو برای مقاصد سیاسی توسط حکومت ها ایجاد شدند لذا همراه با طرد همسایگان و جدایی برتری طلبانه از آن ها ،به کمک تبلیغات وسیع حکومتی بودند.

این بخش نشان می دهد که چگونه انقلاب ایران هم از نظر دیگر مسلمانان قابل قبول و الگو برداری نیست، و هم به دلیل آن که نتوانست ادعا و پیام خود را اجرا کند، در منظر جهانیان شکست خورد.

انقلاب ایران در همان دوران شکوفائ ایش به حکومت روحانیون، زیر عنوان "ولایت فقیه" تبدیل شد. این نظر چنان در جهان اسلام غریب و ناشناخته است که بیش از ۸۵ در صد مسلمین که سنی هستند، و انواع شیعیان، چون زیدی ها در یمن و اسماعیلیه، حتی تصوری از آن ندارند .آنان از حکومت پاپ ها بیشتر شنیده اند تا این مفهوم ویژه شیعه دوازده امامی. لذا نظریه عجیب و ناشناخته ولایت فقیه حتی به آن اندازه توجه آنان را به خود جلب نکرد که در رد و اثباتش قلمی بزنند.

در میان شیعیان دوازده امامی نیز این نظریه نا آشنا یامردود بود. در زمان انقلاب از چهار مرجع اصلی در قم سه مرجع با آن مخالف بودند و تنها آیت الله گلپایگانی در درسش گفت که ولایت فقیه مورد قبول است اما فقط برای کفالت یتیمان و مهجورین و به طور کلی افراد بی سر پرست. امری که همه جا دولت ها بر عهده می گیرند و به طور سنتی هم آن را در عهده حاکمان شرع می گذاشتند. اما چون این نظر مورد رضایت روحانیون به دنبال حکومت را بر آورده نمی کرد لذا طلبه های طرفدار آیت الله خمینی به او و مجلس درسش حمله ها کردند. از آن بدتر سرکوب سخت و فاجعه بار آیت الله شریعتمداری، که بر روال سنتی حوزه مخالف حکومت روحانیون بود، سبب شد که دیگر مراجع و نامداران حوزه متوجه عواقب سخت و وحشتناک مخالفت خود بشوند. لذا تقریبا همه آنان از جمله ایت الله سید کاظم مرعشی، آیت الله صادق روحانی، علامه طباطبایی زبان در کام کشیده و گوشه عزلت بر گزینند. که "در کف شیر نر خونخواره ای / غیر تسلیم و رضا کو چاره ای". حوزه علمیه نجف چون کمتر در معرض تهدید بود در بیان مخالفت خود با ولایت فقیه آقای خمینی هم بی پرواتر بود و آیت الله عظمی خویی اشکارا آن را رد می کرد. از همین روی شاگرد و جانشین او، آیت الله سیستانی، پس از سقوط صدام و با وجود قدرت وسیعش بارها به روشنی گفته است که به دنبال حکومت ولایت فقیه نیست و نهاد دین از نهاد حکومت باید جدا باشد، همان سنت دیرینه و جا افتاده علمای شیعه.

اگر روحانیون، آن هم روحانیون شیعه دوازده امامی، نظریه ولایت فقیه را اندکی می شناختند، نظریه "ولایت مطلقه فقیه" دیگر چنان عجیب و من در آوردی و ابداع شخصی آقای خمینی بود که حتی نزدیک ترین یارانش هم از آن اطلاعی نداشند، تا جایی که در پاسخ سخنرانی توضیحی آیت الله سید علی خامنه ای در این مورد در خطبه نماز جمعه، آیت اله خمینی بلافاصله یک سخنرانی کرد و با لحن تندی گفت که ایشان درس های من و این نظریه را نفهمیده اند. (۱ )

بی جهت نبود که در فاصله چندسال نخست نهضت آزادی کتابی انتشار داد و این نظریه را غیر اسلامی و خلاف آموزش های قرآنی اعلام و مخالف منافع ملی اعلام کرد. و پس ان هم چندین کتاب معتبر توسط علمای دینی چون آیت الله حائری و ایت الله محسن کدیور در رد این نظریه از دیدگاه فقهی نوشته شد. و متدینین دیگر هم، طی ده ها مقاله، نشان دادند که این نظریه از سوی همه مراجع و علمای نامدار گذشته شیعه نیز مردود بوده است.

جالب تر آن که این نظریه در کشوری حاکم شد که مردمش کم تر از هر کشور اسلامی دیگری پای بند شریعت هستند و در اعتقادات دینی خود سر سختی دارند. نکته ای که در مقالات دیگرم از جمله " انقلاب اسلامی در نا مسلمان ترین کشور اسلامی" و "آیا فرهنگ ایران دینی است؟" با ذکر شواهد به آن پرداخته ام .(۲)

همین نا هم خوانی ها سبب شده که در توجیه اسلامی شدن انقلاب ایران و قدرت یابی روحانیت دلایلی ارائه شده، که یا ناقص هستند و یا از سر عدم شناخت. در ذیل به چند تمونه شناخته شده این دلایل اشاره میکنم.

o توطئه دولت های غربی :آن هم بیشتر از طریق رادیو بی بی سی. معتقدین به این نظریه دایی جان ناپلئونی نمی توانند بگویند اگر هم کنفرانس گوادلوپ و بی بی سی درست باشد، این همه فلاسفه و متفکر مستقل، چون فوکو، هابرماس و نویسنده ایرانی و غیر ایرانی هم جیره خوار یا فریب خورده اند. و چگونه است که کمتر کتاب درسی دانشگاهی در جهان هست که بخشی به انقلاب ایران، به عنوان انقلابی متفاوت و مردمی، اختصاص داده نشده باشد.

o به دلیل استبداد شاه : چون تنها مذهبیون که امکان فعالیت داشتند ناگزیر چنین شد. این نظر به ظاهر معقول به این نکته توجه ندارد که این یک ویژگی ایران نبوده و در جهان و در طول تاریخ سابقه وسیعی دارد: از کشورهای اسلامی، آمریکای لاتین، شوروی سابق و حتی برمه بودایی، ولی هیچ یک، به ویژه از قرن گذشته، خواستار بر قراری حکومت دینی نشده اند.

o ایرانیان ملت دین خویی هستند. بگذرم که این سخن از پایه بی اساس است. اما بر فرض درستی آن آیا این ملت در زمان انقلاب مشروطه کمتر دینی بوده؟ آیا در آن زمان آیت الله های طباطبایی و بهبهانی از رهبران اصلی آن نبودند؟ و چگونه است که در همان انقلاب با برداشت از فتوای مراجع بزرگ نجف روحانی نامدار، شیخ فضل الله نوری، را اعدام کردند و چرا ایت الله نائینی کتابی تنبیه الامه وتنزیه المله(۳) را نوشت تا هشدار دهد که استبداد دینی خطرناک ترین استبداد ها است و استاد او، آیت الله العظمی آخوند محمد کاظم خراسانی، جزوه ای مفصل در پاسخ آیت الله نائینی نوشت که چرا به هیچ عنوان و برای هیچ مصلحتی حکومت آینده ایران نباید لقب اسلامی بگیرد.

* به این ترتیب دو باره این سوال مطرح است که چگونه نظریه ای چنین بی اساس و بی ریشه در جامعه ای که چندان هم مذهبی نیست، موفق شد. البته کسانی که نحوه ایجاد نظریات اجتماعی و سیاسی و به ویژه ادیان و فرقه های دینی را دنبال می کنند از این بابت شگفت نخواهند کرد. زیرا ده ها نمونه آن را سراغ دارند ازجمله" Nation of Islam "در آمریکا و موفقیت وسیعش در میان سیاهان آمریکی، بهائیت در ایران ، واحمدیه در پاکستان و اندونزی و ایجاد حکومت سوسیالیستی در کشورهایی که مارکس و انگلس تصورش را هم نمی کردند.

* جو زمان : در چند سال پیش از انقلاب ایران جهان گرایشی وسیع به سوی دین کرده بود- پدیده ای که تقریبا هیچ یک از جامعه شناسان پیش بینی اش را نکرده بودند. زیرا فرض همگان بر آن بود که هر چه جوامع صنعتی تر ، علم تواناتر و آگاهی مردم بیشتر شود گرایش مردم به جهان های ناشناخته و تصوری کمتر می شود و اعتقادات دینی آنان ضعیف تر می شود. اما روندی که از نیمه دوم قرن بیستم کم کم در جهان ظاهر شد، واز دهه هفتاد میلادی اوج گرفت، همه این فرضیات را بی اساس کرد. در چرایی آن، نظرات گوناگونی مطرح شده ولی حداقل یک نظر مقبولیت عام یافته است.

آن که:
* مدرنیته جوشیده از نظام سرمایه داری دستآوردهای بزرگی برای بشریت داشت. از حکومت قانون، برابری شهروندان، تکثر گرایی، آزادی بیان، مردمسالاری و غیره اما دو کمبود یا عارضه اساسی داشت. یکی که از اواخر قرن نوزدهم بارز شد و مکاتب فکری بسیاری برای درمان آن پا گرفتند، و ان عارضه سودجویی مهار نشده و بهره کشی اقتصادی فرادستان از فرودستان بود. و از این میان این چاره جویی ها مکتب مارکسیست شناخته ترین آن ها است. انقلاب روسیه و دیگر انقلابات سوسیالیستی در همین جو پیروز شدند. و در خود نظام سرمایه داری نیز در همین رابطه گوش به مکتب اقتصادی کینزی سپرد و در درون خود اصلاحات بسیاری کرد.

* عارضه دوم که در نیمه دوم قرن بیستم شناختش فراگیر شد "کمبود معنویت" بود .نیازی که مزایای مادی پاسخگوی به آن نبود. معنویتی که بشر در طی هزاران سال از باورهای دینی گرفته بود. بر فراز آن، آن باورها و وصل به مطلق در دگرگونی های ناگزیر و تحولات اجتماعی پناهگاه و مامنی برای انسان ها شده بود- امری که در دنیای صنعتی، با تحولات سریعی که در همه ابعاد زندگی ایجاد می کرد، صدها برابر بیشتر از زمان تسلط سنت نیازش حس می شد. زیرا تحولات مادی سریع شده بود اما فرهنگ انسان ها به آن سرعت نمی توانست تغییر کند لذا نیاز به آن فضای ثابت و دست اویزی محکم و تغییر نا پذیر محسوس تر بود. از این روی همگان به دنبال اندیشه ای بودند که ضمن حفظ تمام مزایای مدر نیته معنویت را هم بدهد ،و ضمن حفظ این ساختمان آن را گرم و فرح بخش کند.

* در کشورهای پیشزفته صنعتی کالای عرفان شرقی در کنار راز و نیازهای دین آشنا یشان خریدارن بسیار یافت وروزی نبود که یکی از مکاتب هندی،چینی،ژاپنی وعرفان اسلامی سر بر نیاورد تا مذهب سنتی، اما کم هیجان جامعه را، دل پسندتر کند. در جهان سوم دین علاوه بر اینها مدعی نجات مردم از دست ستمکران و استثمارگران هم شد. باز تاب سیاسی آن را در حضوریک مسیحی بسیار مومن ،چون کارتر در کاخ سفید، و بعد هم قدرت روز افزون کلیساها از جمله Christian Coalition ائتلاف مسیحیان در تعیین مقامات سیاسی و برنامه های آنان شدند.در آمریکای لاتین الهیات رهایی بخش سخت گسترش یافته بود تا جایی که پاپ جان پول دوم را تایید کرد .مکتبی که دراثر مبارزاتش در کنار ساندنیستها، پس از پیروزی انقلابشان در نیکاراگوئه وبرقراری دولت سوسیالیستی پیرو مکتب مارکس ،پنج تن از وزرای آن از کشیشان شدند.در مصر انور سادات ودر پاکستان ضیا ء الحق با ادعای دینداری حاکم شدند. در آسیای دور راهبان بودایی از دیرها بیرون امده ودر سیاست فعال شدند . در مالزی واندونزی وترکیه احزاب اسلامی قوت گرفتند.

* در چنین جو مساعدی پیر مردی روحانی به صحنه آمد،که حتی در مصاحبه ها هم در خود بود و به مخاطب نمی نگریست، و عرفا و مردان خدا و وارستگان رویایی را در خیال می آورد. ساده می زیست و مهربانانه سخن می گفت. خشونت را نفی میکرد. حتی می گفت که بر سر لوله تفنگ سربازان گل بگذارند. گاندی دیگری را به تصور می کشید. با آنکه سخت دیندار و وارسته بود اما از حکومت مردم می گفت. و با همه نقدش از غرب بدنبال ستیز و جنگ با آن نبود. ناقد ومعترض قدرتمداران جهانی و بومی بود، اما از نفرت و انتقام نمی گفت. در یک کلام همه ان ایده آل ها را نمایندگی می کرد. در پاسخ خبرنگاران می گفت جمهوری اسلامی که ما می خواهیم همین حکومت مردم سالارانه مورد قبول است، منهای سود جویی واستثمار و بی بند وباری اخلاقی . او در تجربه اش به عنوان یک رهبر دینی به خوبی می دانست که در سیاست ودر رابطه با مردم تصویر مهمتر از حقیقت است .بهمین سبب ،بنا بر گفته مهدس عزت الله سحابی، یاران نزدیگ و درس خوانده غرب او می گفتند " حکومت اسلامی "، و این شخص آقای خمینی بود که گفت بگویید " جمهوری اسلامی"(۴). به یاد دارم وقتی جمعی از زنان با چادر و چاقچور به نوفله شاتو آمدند ایشان گفت همان روسری و لباس مناسب کافی ست، و ما تکبیر گفتیم.
*

* شکست انقلاب
* هر انقلابی پیامی دارد واگر قادر به انجام آن پیام نشود شکست خورده است، حتی اگر در زمینه های دیگری موفق باشد. پیام ورسالت انقلاب ایران جمع معنویت و مدرنیته بود. و از آنجا که این خواسته و مشکل جهانی بود، لذا به انقلاب ایران ،که مدعی پاسخگویی به آن بود، مشتاقانه توجه کردند برای شناخت آن مشتاقان از سراسر جهان راهی ایران شدند ورسانه ها در موردش بسیار گفتند و اهل قلم هزاران هزار صفحه در شرحش نوشتند. اما دیری نگذشت که معلوم شد انقلاب ایران پاسخی برای این مشکل ندارد.

* بگذارید فرض کنیم تمام آنچه که حکومت ایران مدعی است که انجام داده راست است وتا معلوم شود حتی در آن صورت هم شکست خورده است.

* توسعه اقتصادی: آنچه که دولت آقای احمدی نژاد با بوق وکرنا هر روز اعلام میکند. اگر هم چنین باشد حکومت های چین، برزیل ، هند ، چهار ببر آسیایی ، کره جنوبی ودر همسایگی ما ترکیه همه در این زمینه موفقتر بوده اند، بی آنکه از راه معنویت و دین به این رشد بسیار دست یافته باشند.

* ایستادگی در برابر ابر قدرت ها : و مقابله با امپریا لیست غرب به سرکردگی آمریکا و هم پالکیش اسراییل. در این راه کوبا اسطوره است ،و ونزوئلا تندتر از ایران هیاهو می کند، چین وشوروی هم بسیار پیشتر و پر توان تر این بیرق را بر دوش داشته اند. اما فاجعه در اینجا است که حال حکومت ایران به شکست خود در این زمینه اعتراف میکند. اشکارا میگوید که عموم سران انقلاب دست نشاندگان آمریکا واسراییل بوده اند . حتی اشغال سفارت آمریکا ، که امام انقلاب دومش خواند نقشه خود آمریکاییان بوده که توسط مهره نفوذیش آیت الله موسوی خویینی هااجرا شده. بالاتر از آن روسای جمهور و نخست وزیر و رییس مجلس خبرگان ومجمع تشخیص مصلحت وبسی بیشتر ازمقامات ارشد حکومت مزدوران آمریکا واسراییل بوده اند که پس از نزدیک به سی سال تازه در جریان فتنه دست بعضی از آنان رو شده است . و این به آن معنا است که یا خودآقای خمینی هم یکی از آنان بوده، و یا رهبر ساده لوح وبی خبری بوده که نا دانسته آلت دست آمریکا شده بوده،واین ایادی آمریکا بودند که سیاست های اورا تعیین میکردند . و لذا منطقا می توان نتیجه گرفت که عزل دولت موقت و آقای بنی صدر و ایت الله منتظری و دیگر سیاست های به ظاهر ضد آمریکایی در حقیقت همه به فرموده اآمریکا و اسراییل بوده است . بدین ترتیب آنچه سلطنت طلبان سالها است میگویند، وتمام انقلاب را برنامه از پیش ساخته شده غرب میدانند، حقیقت دارد.

* خود کفایی به ویژه در زمینه نظامی : که این سالها با بوق و کرنا دولت آقای احمدی نژاد شب وروز در موردش با غرور میگوید.در این مورد هم شوروی کباده دار بود وچین هم ابر قدرتی شده است وایرن هنوز سالها باید بدود که شاید به پای برزیل و هند و یا ترکیه برسد.

* رسیدگی به فرودستان: و ارائه انواع خدمات اجتماعی به اقشار ضعیف جامعه. در این مواردهم ویتنام، کوبا ی بی دین ویا سنگاپور، کوستوریکو الگوهای بسیار موفق تری در جهان سوم هستند تا ایران، که هم ثروت طبیعی کمتری داشته اند وهم دست آوردهای بسیار بیشتری.

* به هریک از این موارد و ادعاهای دیگر ایران که به پردازیم می بینیم ایران هیچ دست آورد و موفقیت ویژه ای نداشته که دیگرکشورهای جهان سوم ّ، به عنوان یک الگو به آن توجه کنند، و بر آن شوند که حضور دین در دولت باعث رشد وترقی ای میشود که بدون آن بهتر و آسان تر به آنها نمی توان رسید. اگر ایران به این دلایل سرمشقی برای کشورهای در حال توسعه نیست ،برای کشورهای توسعه یافته اصلا مطرح نیست. زیرا آنها در این موارد هیچ گاه به دنبال الگو برداری از یک کشور ضعیف و در راه رشد نبوده اند .
*

* معنویت پیام انقلاب
* حال به پردازیم به رسالت وپیام انقلاب ایران ، واین که جمهوری اسلای ایران تا چه حد در زمینه رسیدن به پیام خود موفق بوده است. در این زمینه ایران نه تنها دستاوردی نداشته، بلکه چنان کارنامه منفی و مردودی دارد که حتی خود ایرانیان هم به این نتیجه رسیده اند که حضور دین در حکومت لطمات سنگینی به اخلاق جامعه میزند . در عملکرد خارج از کشورش هیچ حکومتی در دنیا چنین وقیحانه مخالفین خود را ترور نکرده است. شوروی ف آن هم در دوره دیکتاتورترین رهبر خوداستالین، تنها یک مخالف خود ، تروتسکی، را ترور کرد . ولی ایران در این زمینه به رکوردی رسید که در تاریخ جهان بی همتا است. از کشتن مخالفین به نامش چون شاپور بختیار ،قاسملو،شهرام پهلوی ، کاظم رجوی، تا هنرپیشه ای که وزنه ای در سیاست نبود چون فریدون فرخزاد. دامنه این ترورهای خارجی آن چنان زیاد است که حتی ازدولت اسراییل ،که در این زمینه در جهان نمونه بود، به مراتب جلوتر افتاده است.کارنامه حکومت دینی مدعی اخلاق و معنویت چنان سیاه است که آقای خاتمی گفت وضع ایران پس از تروردر کافه میکونوس و حکم دادگاه در محکومیت سران دولت ایران، چنان بد شده بود که تند رو های حکومت ناگزیر به رییس جمهور شدن من رضایت دادند. هم چنین از نظرتعداد مقاماتی که حکم تعقیب و دستگیری تعقیب بین المللی برای آنان صادر شده ،ایران با فاصله بسیاردر ردیف اول قرار دارد.

* در مورد ترور شخصیت های سیاسی مخالف در درون کشور وضع چنان اسف بار است که پرونده قتل های زنجیره ای سالها یکی از مهمترین موضوعات ، در درون دولت اصلاحات بود. نکته مورد توجه در همه این ترورها چه در داخل و چه در خارج نه تنها کشتار بلکه درجه بی رحمی و خشونت است. از تکه تکه کردن پروانه وداریوش وفروهر تا بریدن سر فریدون فرخزاد و یا بریدن زبان و گوش ذبیحی خواننده مذهبی زمان شاه در رادیو .

* در موارد اخلاقی شاید کمتر کشوری این همه بد نام باشد. بارها چنان رسوایی هایی شده که یک نمونه آن در بیشتر کشورهای جهان منجر به استعفای کابینه میشود ،اما در حکومت دینی ایران آب از آب تکان نمی خورد. ازجمله بارها معلوم میشود که مدارک تحصیلی وزیری سراپا تقلبی است ولی در مجلس اسلامی رای اعتماد می آورد . جالب آنکه حتی وقتی افتضاح آن چنان بالا می گیرد که مجلس رسما بهمین دلیل وزیری را از کار بر کنار میکند، داد رییس جمهور به اعتراض بلند می شود که مگر او چه کرده است ،فقط چند دروغ گفته که همه می گویند،ولی توجه نمی شود که چون فرد لایقی بوده نباید مواخذه شود . حتی زمانی که فاش می شودکه برای جلوگیری از برکناری این وزیر، دولت آقای احمدی نژاد رسما به تعدادی از نمایندگان مجلس اسلامی رشوه نقدی داده است باز هم هیچ کسی از این بابت تنبیه نمی شود. که یعنی مگر چه شده، رشوه دادن که دیگر گناه خاصی نیست . بی جهت نیست که وقتی ماجرای فساد مالی معاون اول رئیس جمهوراقای رحیمی بالا می گیرد، به توصیه رهبر جمهوری اسلامی و مدعی جانشینی امام زمان پرونده مسکوت گذاشته میشود. داستان جرایم جنسی چنا ن فراگیر است که هر روزه در داستان تازه ای از ان می شنویم آز نماینده امامی که فاحشه خانه دارد و فرمانده انتظامی ای که زنان را برهنه میکرده در جلویش به سجده بروند تا تجاوزات در زندان ها.

* بی جهت نیست که نقل هر مجلسی بحث در مورد سقوط اخلاقی شدید جامعه است .از رواج دروغگویی ، تقلب، دزدی،فریب ، خیانت به نزدیک تران کسان ، بی اعتمادی حتی به اعضا خانواده . رواج اعتیاد و انحراف جنسی وفحشا ،فرو ریختن نظام خانواده ها ، افزایش وحشتناک طلاق بر مبنای آمار و گفته های مقامات حکومت. این نگرانی و هراس به درجه ای رسیده که همه حسرت زمان شاه را می خورند ،وباور عمومی بر آن است که جامعه در آن زمان به مراتب اخلاقی تر بود. زیرا در زمان شاه در مقابل دور بین ها فحش ناموسی نمی دادند، و باهیچ مخالف سیاسی کاری را نمیکردند که درمورد خانم فائزه رفسنجانی _ بنا بر خود گزاشات دولتی –کردند . ویا هیچگاه ارذل واوباش شب در خانه یک مخالف دولت اجتماع نمی کردند و با بلند گو فحش ناموسی به او و خانواد ه اش نمیدادند، آن هم نه در تاریکی و ناشناخته بلکه در برابر دوربین و بسینه سپرو حضور نیروهای انتظامی.

* در زمان شاه و موارد خاصی که حکومت از لات ها و چاقو کشانی چون شعبان بی مخ و رمضان یخی استفاده می کرد آنان با تمام لاتیشان مراعات اخلاق را می کردند و در ملا عام فحش ناموسی نمی دادند. در حالی که در نظام دینی و مدعی اخلاق و معنویت جمهوری اسلامی لباس شخصی ها حتی همین اندازه هم مراعات اخلاق را نمی کنند . ویدئوی آنان را نگاه می کنیم ،باور نمی توان کرد که جمع وسیعی با بلند گو فحش های چنین رکیکی را بدهند و ملاحظه همسایگان مثلا آ قای کروبی را نکنند . لذا وقتی انسان صادقانه و در خلوت خود به این بی شرمی ها می اندیشد به کل فرهنگ این مملکت بد بین می شود . واز خود می پرسد که چه گونه است که در بی رحم ترین وخشن ترین انقلابات جهان ،که تقریبا تمامشان هم ضد دین بودند، این امر سابقه نداشته است .ودر تنها در این دولت دینی مدعی رابطه مستقیم با امام زمان است که تجاوز به عنوان یک سیاست دولتی به اجرا گذاشته میشود. البته گفتنی است که در یک حکومت دینی دیگر، وبه حکم یک رهبر اسلامی دیگر هم چنین شده، وآن به دستور معاویه در سرکوب شهر مدینه بوده است .

* کوتاه کلام آنکه انقلاب اسلامی ایران در عمل نشان داد که نه تنها راه حلی برای مشکل بشریت در مورد چگونگی جمع مدرنیته با معنویت و اخلاق ندارد، بلکه در این زمینه در مقایسه با کشورهای سکولار و حتی مخالف دین هم مردود است. این کارنامه چنان سیاه است که بجای جذب مردم به اسلام ، دسته دسته ایرانیان به مسیحیت و بهاییت و یا مکاتب روحانی هندی، چینی ، و ژاپنی روی آورده اند.و به قول مهندس بازرگان ، این نماد واقعی سیاست اخلاق مدار،"یخرجون من دین الله افواجا".

* بهترین نشان این سقوط وناکامی پیام انقلاب آن است که نظامی که مدعی بودکه می خواهد اسلام را بر جهان حاکم کند و رهبرش ، به تقلید از حضرت محمد، به رهبر شوروی نامه نوشت و اورا به اسلام دعوت کرد ،حال برای جلب مردم کشور خودش دم از کوروش و داریوش وایران باستان می زند.

* جنبش سبز

* آن گونه که آمد انقلابی که توجه جهان را جلب کرده بود، وامیدی برای کشورهای اسلامی شده بود اندک اندک به چنان سطحی سقوط کرده که برای مطرح ماندن به فحش و شعار خلاصه شده است، سیاستی که در بهترین وجه ممکنش وسیله ای است برای ابراز خشم فرو خورده مردم آزرده از ستم اسراییل. نمادی که هر مدتی در چهره ای تجلی میکند و بعد هم فراموش می شود، از عرفات و ناصر تا بن لادن و عیدی امین و قذافی .

* تلخ است پذیرفتن این واقعیت که همین توجه ابزاری به ایران ،به جای آموختن و الهام از آن، سبب شده که جنبش سبز با تمام اهمیت و ستیز بنیادیش با ارتجاع و فریب در منطقه بسیار کم مورد توجه قرار گیرد ، و بیشتر به آن به عنوان یک دعوای داخلی بر سر قدرت نگریسته شود، تا یک درگیری عقیدتی بر سر آرمان های اصیل انقلاب و پیام رهایی بخش آن . توجهی که به آن شد بیشتر در کشورهای غربی ودر مجامع لیبرال ها و مراسم نمایشی بود تا فهم پیام آن ، که بهر حال استبداد وارتجاع مشکل این کشورها نبود. و تمام بازده مبارزات جنبش در غرب صدور چنداعلامیه محکومیت بود،که هم تکرار همان اعلامیه های پیشین بودودول غربی خود مشتاق آن بودند حتی بون جنبش سبز.وآگر فایده ای برای بخش مردمی داشت تعداد زیادی جوایز هنری و حقوق بشری بود ،که اثر چندانی هم در سیاست عملی ندارد ، آن هم در رابطه با نظامی که محکومیت در غرب را نشان حقانیت خود کرده است .

* از سویی مردم کوچه وبازار منطقه که هم از فحاشی ها و رجز خوانی های آقای احمدی نژاد لذت می برند، و هم در اثر منزوی بودن ایران در منطقه فهم چندانی از جنبش سبز ندارند ، آن را ابزاری می بینند که دانسته یا ندانسته در دست غرب و اسراییل است. چوب این همسایه گریزی را بیش از همه اپوزیسیون می خورد،زیرا میدان برای تبلیغات در این کشورها یک سره در دست اوست واگراپوزیسیون گوش شنوایی پیدا می کند در غرب است که همانگونه که آمد کار آیی چندانی ندارد. یک تظاهرات چند هزار بلکه چند صد نفره در افغانستان ، ترکیه یا یکی از کشورهای عربی به حمایت از جنبش سبز بیش از صد ها تظاهرات واعلامیه در غرب نظام را نگران می کند.

* . کشورهای غربی هم جنبش سبز را شاهدی نشان داده اند بر حقانیت یا برترین بودن تمدن غرب ،و نشانی دیگری از شکست یک مدعی دیگر در نقد و نفی تمدن برتر غرب .تلاش بیهوده دیگری از یک تفکر و ایدئولو ژِی غرب ستیز، تا باز هم معلوم شودکه تنها راه نجات بشر تلاش در همرنگی با غرب و پذیرش سروری آن است.
* بخش سوم به نقش رهبری درجلوگیری از فراگیر شدن انقلاب ایران می پردازد.

* ----------------------------------------------------
پا نوشت ها
* ۱-آقای خمینی در پاسخ به سخنرانی آقای خامنه ای در ۶۶/۱۰/۱۶ فتواییه به این شرح صادر کرد " شما گفته اید"حکومت در چهار چوب احکام الهی دارای اختیارات است" این به کلی بر خلاف گفته های این جانب است...حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است....یک جانبه لغو کند" نقل از "ولایت مطلقه فقیه" و انتشارات نهضت آزادی ایران صفحه ۲۲
* ۲- برای دیدن این مقالات به این سایت مراجعه شود mborghei.com
* ۳- این کتاب با مقدمه ای مفصل توسط آیت الله طالقانی دوباره نشر شد
* ۴- مصاحبه با فرزانه بذرپور، جرس، ۱۵ بهمن ۱۳۸۹
*

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد