تلاش ـ از سوی رژيم اسلامی گام به گام شرايط بر سران جنبش سبز تنگتر و سختتر میشود؛ از مزاحمت ها و محدوديت های خانگی تا انتقال آنان به زندان. منظور چيست؟ آزمودن درجه حساسيت مردم و به اميد بی عمل ماندن؟
فرهاد يزدی : رژیم های خودکامه که مشروعیت خود را از دست داده و با استفاده از نیروی زور به حکومت خود ادامه می دهند، در هنگام روبرویی با مشکلات، براین تصورند که به اندازه کافی سخت گیری نکرده و باید از خشونت بیش تری استفاده کنند. آنان در جستجوی کمبودهایی که خود موجد آن بودهاند، نمی باشند و نزدیکترین راه را که افزایش خشونت میباشد بر میگزینند. آنان به صورتهای گوناگون مانند استفاده از چماق بدستان، لباس شخصیها، مزدوران داخلی و خارجی و بالاخره نیروی نظامی تلاش در نجات خود دارند. همزمان با جوابگو نبودن خشونت، اعتماد بنفسشان هر روزه سست تر می گردد. نقطه سقوط هنگامی میرسد که حکومت با از دست دادن کامل اعتماد بنفس، اراده استفاده از نیروی زور را نيز از دست میدهد. نظام های خودکامه به ناگه ساقط نمی گردند، نخست، و در طول سالها، با استفاده از نیروی زور، که به آن تکیه کرده اند، تلاش در حفظ خود می کنند.
جمهوری اسلامی امروز در وضعیتی قرار دارد که تنها راه نجات خود را در بکارگیری بیشتر خشونت میداند. همزمان با ادامهی جوششهای مردمی، با وجود افزایش خشونت و اختناق در هژده ماه گذشته، به این نتیجه رسیده است که در این مدت جنبش سبز سرزنده و شاداب به گسترش پهنهی نفوذ خود مشغول بوده است. این امر به شدت بر اعتماد به نفس رژیم ضربه زده و سبب ژرفتر شدن اختلافات داخلی آنان گردیده است. از این رو نمیتوانند سیاست متحد و منسجمی در برابر مخالفان و مشکلاتِ فزاينده داشته باشند. سیاستهای رژیم، واکنشهای لحظهایست که در برابر وقایع از خود نشان میدهند. ابتکار عمل از دست آنان خارج شده و بدست جنبش سبز افتاده است. سرشت رژیم حکم می کند که به شدت با سخنگویان جنبش سبز برخورد داشته باشد اما همزمان با ادامه حضور ملت در پهنه مبارزه، اعتماد و اراده برخورد سخت با آنان را از دست دادهاند.
تلاش ـ مانع حضور مردم در خيابانها در دفاع از سخنگويان جنبش سبز آشکارا درجه سرکوب بیملاحظه و عبور ازهرمرز انسانی است. رژيم قذافی و پيش از آن رهبران حزب کمونيست چين، نمونه های ديگر رژيم اسلامی، نشان دادند، هيچ ندای انسانی در چنين رهبرانی اثرگذار نيست. رهبران کمونيست چين بر سرير قدرت ماندند. در ليبی در شرايطی که اين کشوردر آستانه فروپاشی و آغاز جنگ داخلی است، سرنگونی قذافی ظاهراً در حال به تعويق افتادن است. رهبران حکومت اسلامی با چه نگاه و با چه «اميدی» به اين تجربهها مینگرند؟ به اميد غلبه ياس بر مبارزان داخل و نااميدی و تن دادن و تسليم مردم به خواست حکومتگران؟
فرهاد يزدی : نمونه چین استثایی است. چین در سی سال گذشته و به ویژه پس از قیام سال 1989 به دستآوردهای اقتصادی چشمگیری موفق شده است و در راه بدل شدن به بزرگترین قدرت اقتصادی جهان میباشد. نه تنها سدها میلیون انسان از زیر خط فقر خارج شدهاند، بلکه همزمان ناسیونالیسم چین از چنین موفقیتی به شدت برخود بالیده است. مشروعیت حزب کمونیست چین بسته است به ادامه رشد اقتصادی که به تواند هر ساله 20 میلیون کار جدید ایجاد کند. با وجودی که رشد اقتصادی به خودی خود برخواست ملت برای مشارکت در امور سیاسی میافزاید، اما چنین به نظر میرسد که در چین تا آینده نزدیک به شرطی که رشد اقتصادی به همین ترتیب پیش رود، حزب کمونیست از عهده سرکوب مخالفین برآمده و اجازه گسترش حضور سياسی را به توده عظیم ملت ندهد. اما در ایران و لیبی، ناسیونالیسم زخم خورده است و با وجود درآمد بالای نفت، اقتصاد هردو کشور به شدت نابسامان میباشد.
وضعیت رژیم اسلامی به لیبی نزدیک تر است. خودکامگانی حاکمند که با جهان نوین هیچگونه سنخیتی نداشته و برای حفظ رژیم، آماده هر جنایتی میباشند. قذافی به صراحت اعلام کرده که جنگ داخلی را به تسلیم در برابر ملت ترجیح میدهد. با وجود اين نیروهای مسلح او به مرحله از همپاشی نزدیک شدهاند. اما در کنار اين نزديکی، دو تفاوت بزرگ میان وضعیت امروز ایران و لیبی وجود دارد. نخست، رژیم لیبی جایگزین و رهبری تثبیت شده و منسجمی را در برابر خود ندارد. این مشگل در ایران امروز حل شده است. جنبش سبز با رهبری و سرآمدی سدها نفری آماده است خلاء قدرت را به فوریت پر کند. دوم اینکه به نظر می رسد در داخلِ هیئت حاکمه لیبی، قدرت قذافی بدون چالش باشد. در حالی که در کانون تصمیم گیری رژیم اسلامی دستکم سه حوزه فعال (رهبر رژیم، رئیس جمهور و "اصول گرایان") و دهها کانون درجه دو قدرت در رقابت آشتی ناپذیر با یک دیگر، و همه به امید حمایت سپاه، وجود دارند. اما هیچ یک از این گروههای قدرت در داخل رژیم، از حمایت ملت برخوردار نیستند. تنها جنبش سبز است که امروزه از حمایت اکثریت بسیار بزرگ ملت، برخوردار است.
ملت، جنبش سبز و سخنگویان آن، خواهان براندازی رژیم با هر هزينه ای نمی باشند. ملت ایران خواهان پرهیز از یک جنگ داخلی میباشد. با گسترش دامنهی مخالفت با رژیم، بحران کشور هر روزه ژرف تر خواهد شد. حال این بر عهده رژیم است که راه مصر را برگزیده و یا به راه لیبی رود. نمی توان مطمئن بود که در کانون تصمیمگیری نظام که براثر افزایش بحران، هر روزه وزنه سپاه سنگین تر می شود، خواست برگزیدن راه لیبی، اراده حاکم باشد.
تلاش ـ نمايشهای خيابانی و به راه انداختن نيروهای «طرفدار» رژيم در خيابانها به چه منظوری است؟ نشان دادن «مشروعيت» در ادامه همان سياست ها؟ آيا اساساً مشروعيت رژيمی را تنها «تعداد افراد» هوادار تعيين می کند و می تواند سرشت نادرست و ضدمردمی سياستها را توجيه کند؟
فرهاد يزدی : من براین باورم که مشروعیت هر نظامی در هر کجای جهان، در درجه نخست در گرو تامین حقوق فردی میباشد. از این رو نظام اسلامی از روز نخست هیچ گونه مشروعیتی نداشت. از سوی دیگر آنان که تظاهر به هواداری حکومت اکثریت بدون در نظر گرفتن حقوق فردی می کنند، همیشه براین نکته تکیه دارند که ما برگزیده ملت هستیم. خودکامهترین حکومت ها نیز دست به انتخابات، هرچند فرمایشی باشد میزنند. صدام حسين از رای 99.9 درصدی خود سخن می گفت. احمدی نژاد به طور دایم بر «رای بیست و چند میلیونی» خود تکیه میکند. برای این حکومتها نمایش خیابانی برای نشان دادن «محبوبیت» خود بسیار اهمیت دارد. جمهوری اسلامی در ترتیب دادن نمایش های خیابانی دال بر محبوبیت خود بسیار ورزیده و با تجربه است. با وجود اين در تظاهرات اخیر مانند 22 بهمن نتوانستند جمعیتهای انبوه پیشین را وارد صحنه کنند. هر نظام خودکامه نیاز دارد که هرازگاه دست به ترتیب چنین نمایشهای خیابانی زند. اما حتا چنین تظاهرات فرمایشی نیز میتواند به ناگه به نمایشی از نفرت ملت از رژیم بدل گردد. نمونه تظاهرات برلین شرقی در دوره هونکه و بوخارست در زمان چائوشسکو، پیش از سقوط کمونیسم در آن سرزمین ها پیش روی ماست.
نظام اسلامی نیک می داند که در صورت تضمین امنیت مردم، مخالفین دستکم در ابعادی ده برابر بزرگ تر در خیابان ها هویدا خواهند شد. از این رو، تظاهرات نمایشی حکومت دیگر کاربردی ندارد.
تلاش ـ شما تا کنون در نوشتهها و مصاحبههای متعددی بر ضرورت حمايت نيروهای نظامی به ويژه سپاه پاسداران از مردم و پيوستن به جنبش سبز تکيه کردهايد. تجربه مصر و تونس نيز البته در تقويت جنبش مردمی اين نظر و ضرورت را تأئيد میکند. اما در مقابل اين تجربه ها، همانگونه که اشاره کرديد نيروی نظامی چين و ليبی را هم داريم. به نظر نمیرسد، سپاه پاسداران به عنوان يک نهاد همانند ارتش های مصر و تونس عمل کند، چند پارگی بدنه آن و گرايش اين بدنه در بخش بزرگتر به جنبش سبز نيز امکان سياهکاری ارتش ليبی يا چين را از اين ارگان و نهاد قدرت گرفته است. عاقبت اين «وضعيت سوم» به کجا خواهد انجاميد؟
فرهاد يزدی ـ چنین برداشت میشود که در لحظه نهایی ارتش ایران به ملت خواهد پیوست. اما سپاه پاسداران و نیروهای حاشیهای آن، بر سر دوراهی قرار دارد. سکوت شورای فرماندهان سپاه در برابر تظاهرات اخیر نشانهای از تزلزل در این گزینش میباشد. این ارگان که برای دفاع از رژیم به وجود آمد، همراه با ارتش، سابقه دفاع از خاک کشوردر یک جنگ هشت ساله با عراق را پشت سر دارد. این نهاد از برکت رژیم اسلامی به مزایای بی سابقه اقتصادی نیز دست یافته و همزمان با وخیم شدن وضع اقتصادی و اجتماعی کشور به ویژه در دوران احمدی نژاد، این نهاد به تدریج به عامل تعیین کننده در سیاست ایران بدل شده است. با وجود این نمیتوان اطمینان داشت که این نهاد، برای دفاع از رژیم، آماده پذیرای یک جنگ داخلی، که براثر سست شدن همبستگی ملی و وجود نیروهای خارجی در دورتادور ایران، می تواند به احتمال زیاد به تجزیه کشور بی انجامد، باشد. سپاه نیز مانند دیگر نهادهای کشور دچار چند دستگی شدید است. به احتمال بسیار، بدنه این نهاد نمی تواند با نظام حاکم هم جهت باشد. از این رو، فرماندهان این نهاد نمیتوانند در یک درگیری گسترده با نظام، به سادگی نیروی خود را بر علیه ملت وارد کنند. البته این احتمال وجود دارد که سپاه پاسداران با همآهنگی با ارتش، خود قدرت را در کشور در دست گیرد. حتا در این صورت نیز، نیروهای مسلح برای رفع بحران در نهایت چارهای جز همکاری با جنبش سبز نخواهند داشت.
سپاه پاسداران در برابر یک تصمیم تاریخی قرار دارد که نتیجه آن برای آینده ایران تعیین کننده خواهد بود: یا جنگ داخلی، فقر و ویرانی و به احتمال، تجزیه کشور و یا گام برداشتن در راه بر قراری اراده ملی و آبادانی و شکوفائی اقتصادی. می توان امیدوار بود که در این برهه تاریخی، نیروهای مسلح ایران، از نیروهای مسلح مصر و تونس در برابر مصالح ملی از خود مسئولیت کم تری نشان ندهند.
تلاش ـ بخش وسيعی از آن چه در اين سه دهه بر کشورمان رفته است حاصل تحليلهای «عقلانی» سران رژيم بوده است که پيامدهای سياه آن را میتوان ديد. اما خودفريبی و دروغگوئی آشکار رويه و سياست دائمی در ميان سران کنونی، از جمله سران کنونی سپاه است. ورود سپاه به سياست و اقتصاد ايران و تبديل آن به برکت همين «تحليل های عقلانی» به نيروئی که در سرنوشت کشور تعيين کننده است، اين پرسش را پيش میآورد؛ که فرماندهان سپاه چرا بايد از چنين امتيازی چشم بپوشند؟ با توجه به آمادگی و قدرت و پايگاه جنبش سبز در پر کردن قدرت، و بنا بر روح دمکراتيک اين جنبش ـ ايستادگی برسياستگری و نه نظامی گری ـ سپاه اگر بماند و با مردم همراه شود، ناگزير بايد به پادگانها بازگردد و به همان نقش حافظ مرزها و امنيت کشور بسنده کند. بنا بر کدام «عقلانيتی» بايد اين همه سودهای اقتصادی و سياسی را رها کنند و سرنوشت خود را به دست نمايندگان واقعی مردم بسپرند؟
فرهاد يزدی : سپاه درک میکند که در لحظهی تعیین کننده نمیتواند در برابر ملت بایستد. در غیر آن صورت باید خود را آماده یک جنگ داخلی کند که هزینه بسیار سنگینی بهمراه خواهد داشت. با چند دستگی و تزلزلی که در سپاه وجود دارد، بسیاری در نیروهای مسلح، مانند لیبی، رو به نیروهای ملی خواهند آورد که نیروهای ارتش را نیز در بر خواهد گرفت. سپاه که با خطر چند پاره شدن روبروست، به احتمال قوی حساب خواهد کرد که بهتر است بخشی از امتیازات و قدرت بده بستان خود را، که در صورت پیوستن به ملت می تواند به آن دست یابد، حفظ کند تا این که تمام توان و قدرت خود را در صورت رویارویی با ملت از دست دهد. افزون بر آن نمیتوان در ارزیابی از سپاه، تنها بر روی منافع اقتصادی و سیاسی آن نهاد حساب کرد. با اطمينان میتوان ادعا کرد که بسیاری در رده فرماندهان و ردههای پائینتر به شدت به حفظ یک پارچگی سرزمینی ایران متعهد هستند و خواستار جنگ داخلی نمیباشند. سپاه نیاز به زمان دارد که به تواند این واقعیت را هضم کند که جمهوری اسلامی به پایان زندگی خود نزدیک شده است ودیگر به صورت امروزی قابل ادامه حیات نیست. دیر یا زود، خونین یا به نسبت با مسالمت، این نظام ساقط خواهد شد. این به عهده سپاه است که این دگرگونی را تا حد ممکن با مسالمت و با کم ترین خشونت به انجام رساند و نام خود را در تاریخ ایران به نام یک نیروی رهایی بخش و ملی تثبیت کند.
تلاش ـ پوشيده نيست که سران جنبش سبز سقوط رژيم را از طريق خيابان و به هر قيمت نمیخواهند و از اين منظر مورد سرزنش های بسيار از سوی بخشهای راديکالتر مخالفين جمهوری اسلامی. اين بخش از مخالفين نيز تاکنون نه اقبال آزمون خود را در اين ميدان داشتهاند و نه معلوم است اگرهم داشته باشند، از عهده برآيند، يا اساساً اکثريت مردم بخواهند؟
چرا 25 خرداد و حضور ميليونی مردم در خيابانها مانند روزهای برآمد جنبش سبز در ايران تکرار نمیشود؟
فرهاد يزدی : ملت ایران و جنبش سبز تلاش میکند، از برخورد تند که عواقب آن میتواند برای ایران بسیار پرهزینه باشد، خود داری کند. از این رو یک مبارزه مسالمت جوی قانونی در درازمدت، که هر روزه سبب ناتوانی بیشتر نظام می گردد، بر حرکات تند ترجیح دارد. اما این امر به مقدار زیاد، به واکنش نظام نیز بستگی دارد. هر چه نظام بر سختگیری بیافزاید، گروههای رادیکال در این جنبش، جو مساعدتری برای رشد پیدا میکنند. با دستگیری سخنگویان شناخته شده جنبش سبز، این خلاء، به احتمال زیاد وسیلهی سخنگویان تندروتر پر خواهد شد. این گروهها و این سخنگویان، التزام کمتری به رعایت قانون و مسالمت خواهند داشت. نظام با وخیم شدن بحران داخلی، راه مبارزه رادیکال را برگزیده است. به احتمال زیاد، پس از این جنبش سبز نیز رادیکالتر خواهد شد.
به احتمال زیاد، حضور اکثریت خاموش در خیابانها در تعداد میلیونی مانند آنچه در پس از 25 خرداد رخ داد، تا هنگامی که ملت احساس نکند که پیروزی در دسترس است، تکرار نخواهد شد. اما به احتمال زیاد، شاهد در گیریهای تندتر در سطوح کوچکتر در شهرهای مختلف خواهیم بود. این بار طبقه تحصیل کرده متوسط در درگیریهای خیابانی تنها نخواهد بود. گروه های کم درآمد که تا مقدار زیاد در تظاهرات مربوط به 25 خرداد شرکت نداشتند، این بار با وخیم شدن وضعیت اقتصادی نیز به جنبش سبز خواهند پیوست. این که تا چه اندازه گروههای رادیکال در داخل جنبش سبز، قدرتمند خواهند شد، به ميزان زیادی به واکنش نظام و سپاه مربوط خواهد شد.
باید توجه داشت که ما امروز شاهد رستاخیز عظیم دمکراتیک در منطقهای هستیم که از ایران آغاز گردید و سرزمین های کمی قادر خواهند بود خود را از عواقب آن مصون دارند. به احتمال بسیار جمهوری آذربایجان، کردستان عراق، اردن، سوریه، بحرین، کویت، عمان، یمن، فلسطین و شاید هم عربستان سعودی در آینده نزدیک دارای دولتهای دمکراتتر از آنچه در حال حاضر وجود دارد، بشوند. این موجی است که منطقه ما را فرا گرفته و به سختی به توان با آن مقابله کرد. این موج، عامل دیگری بر افزايش توان جنبش سبز خواهد بود. نظام اسلامی به خاطر وجود تمام مشگلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که دارد، در برابر جنبش سبز که بر اثر موج آزادیخواهی در منطقه نیروی مضاعف یافته است، به سختی به تواند مدت زیادی دوام آورد. نیروهای حافظ نظام به سرعت در حال تجزیه و فروريزی هستند.
تلاش ـ با سپاس از شما
چهارم مارس 2011
منبع:
http://www.talashonline.com/index.php