logo





عروس ده ساله

پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۳ مارس ۲۰۱۱

مهرانگيز رساپور (م. پگاه)

pegah-s2.JPG
. . . و پيراهنِ ستاره دوزی‌اش چنان بود
كه انگار
شب را تكانده‌اند
روی سرش !
و اشك‌های كدرش گويى
چرکابه‌ی وحشتش بودند
( در قبيله‌ای، با خنده‌های موميايی
و جای سُم‌های ستوران
بر گِل و لای مُخيله شان )

* * *

عروس ده ساله

ده ساله دختر
مى برندش
كشان
كشان
كشان . . . به خانه‌ی شوهر !


عروسكت را می‌خواهی ؟

عروسكت مُرد . . .
دیوِ قصه‌ها
حمله كرد ديشب
پدرت را كُشت
مادرت را برد
همبازی‌هايت را خورد !
عروسكت ؟
زيرِ پا لِه شد . . . مُرد


ولی آيا او
ادامه‌ی مضحكِ مادرش نيست ؟

( یک قطعه‌ی ملال آورِ طولانی
در یک شباهتِ دردناک
متکی بر تزلزلِ خویش ؟ )
چماقِ زندگی موروثی، بر سرش
چماق ِترس و خرافاتِ موروثی بر سرش
چماقِ سكوتِ موروثی بر سرش
امروزش

مانده زيرِ آوارِ ديروز
و بلوغ ؟!
چيزی مثلِ تشنجِ مرداب‌های باستانی است
كجا بخوابد
كه رويايش بى ترس . . . آزاد شود ؟
حس كرد
نفس‌هايش گُل‌ها را خشك مى‌كند !

« خوابم ، كابوس است
خوابم كابوس است
فردا . . . »
فردا ؟!
صبحِ سياهی دارد !
شهر، وارونه است !
پدرت هيولا !
مادرت دراكولاست !
شوهرت ؟
ديوِ قصه‌هاست !

. . .
و چنان غبار بر او پيچيد
كه هيچكس نديد
كه دارد باد
مى برد
او را . . .


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

1&1
رهگذر
2011-03-06 11:34:00
شعر درجه يک از شاعر درجه يک.

يک و يک

نکته حساس
سهراب فرزام
2011-03-03 16:14:51
مهرانگيز رساپور عزیز سپاس صحنه های جذاب و شاعرانه ای در این شعر هست که می شود آن را به صحنه برد يا نقاشی کرد. دست روی نکات حساسی می گذارید و چه خوب هم کارتان را بلدید.
بسیار خوبان دیده ام
اما تو چیز دیگری
قربان شما سهراب

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد