برای صانع ژاله و محمد مختاری
ای شحنه های شمشیر
ای دشنه های دشنام
نه!
من اولاد شهید شما
نه بوده ام
نه هستم .
من!فرزند گندم و باران
فرزند همین مردم ایران
شیر از پستان تنبور نوشیدم
در کوچه های نی و نقاره روییدم
به دختران ماه و انار عشق ورزیدم
و آنان را ازبال نقره ی باد
از یال بلند شیهه
ازچشمان گرگ های خاکسترین
از درگاه آفتاب دزدیدم.
من، تن به تابوت شما نخواهم داد
کشته ی مرا مکشید!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد