logo





جنگ ذوقار

پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۰ فوريه ۲۰۱۱

محمود کویر

kavir.jpg
این عقیده که تاریخ‌نگار باید به‌آسانی از روی شکست‌های گذشته بگذرد، باعث می‌شود که تاریخ‌نگاران در این سیکل معیوبِ شکست، هم‌دست عوامل شکست باشند... گمان می‌کنم و یا شاید فقط امیدوارم که آینده‌ی ما بر پایه‌ی لحظه‌های زودگذر مهربانی و انسانیتِ گذشته بنا گذاشته شود نه بر پایه‌ی جنگ و جنگاوری.هوارد زین
این جستار همراه با سلسله نوشتارهایی است که در باره¬ی چگونگی فروپاشی ساسانیان و تازش تازیان به ایران نوشته¬ام.
*
با تازش تازیان مسلمان با همراهی سپاهیان و قبایل یمن و شام، نه تنها امپراتوری ساسانی بلکه روم نیز از پای درآمد. تازیان دارای سپاهی فراوان و نیرومند از سراسر قبایل و سرزمین های عربستان وحیره و یمن و شام بودند. در زمان ساسانیان، آخرین امپراتوری ایران پیش از اسلام، ایران سرزمینی ثروتمند و یک پارچه و باشکوه بود.
در کتاب¬های تاریخ آن زمان و آنچه در صد سال اخیر در غرب و در شرق نوشته شده است، بد فهمی¬ها و سفارشی نویسی¬های بسیار به آشکار دیده¬ می¬شود.
ساسانیان مانند هر خاندان دیگری در کنار اشتباه های خویش در پیشرفت و شکوه و افتخار ایران نقشی بسیار مهم داشتند.
اندیشه¬ی سرزمین متحد و آزاد ایران ، چونان واحدی فرهنگی و اجتماعی، که از دوران هخامنشی آغاز شده بود، در زمان ساسانیان سامان نهایی یافت .
نخستین کتاب ها برای تدوین تاریخ ایران از آغاز تا زمان ساسانی،به نام خداینامه ها را، مردم این سرزمین در آن زمان به فرهنگ جهان پیشکش کردند. این کتاب¬ها، شناسنامه ایرانیان بود و هست. این کتاب¬ها بنگاه و آبشخور شاهنامه است.
ویل دورانت در باره هنر ایرانیان در دوران ساسانی می¬نویسد: هنر ساسانی با اشاعه شکلها و دواعی هنری خود در هندوستان، ترکستان و چین در مشرق، و سوریه، آسیای صغیر، قسطنطنیه، بالکان، مصر و اسپانیا در مغرب، دین خود را ادا کرد. شاید نفوذ آن به هنر یونان یاری کرد تا از ابرام در نمایش تصویرهای کلاسیک دست بردارد و به روش تزیینی بیزانتی گراید.
به هنر مسیحیت لاتین کمک نمود تا از سقفهای چوبی به طارمها و گنبدهای آجری یا سنگی و دیوارهای دعامه ای عطف توجه کند. هنر ساختن دروازه ها و گنبدهای بزرگ که خاص معماری ساسانی بود به مسجدهای اسلامی و قصرها و معابد منتقل شد.
در باره هنر پارچه بافی آن روزگار می¬نویسد: صنعت نساجی ساسانیان از طرحهای نقاشی، مجسمه سازی، سفالسازی و سایر اشکال تزبینی بهره مند شد. پارچه های حریر، مطرز، دیبا و دمشقی، گستردنیها، روپوشهای صندلی، سایبانها، چادرها و فرشها با حوصله بسیار و مهارت بافته و آنگاه به گونه رنگهای زرد، آبی و سبز، رنگ آمیزی می شدند.( من اما این عبارت های پیر و فرسوده مانند هنر مسیحیت و هنر ساسانی را نادرست می دانم. این هنرورزان نامدار و گمنام و توده های مردم بودند که این آثار هنری را آفریدند. آیا بدون آنان و تنها با فرمان شاهان و یا پیامبران می¬شد چنین آثاری آفرید؟)
حقوق اداری و مالکیت و دادگستری در زمان ساسانیان به عالی ترین درجه خود رسید.
شهرها و مراکز دانش و دانشگاهی بزرگی ایجاد گردید.
قالی بافی، پارچه بافی، فلز كاری و شیشه گری رونق بسیار یافت. در این عصر پارچه های تولید ایران در روم مشتریان زیادی داشت. فلزكاران ماهر در خدمت شاهان و شاه زادگان بودند. و برای آنان ظروف بسیار ظریف و زیبا از جنس طلا و نقره می ساختند. كه نمونه هایی از آنها در موزه های اروپا موجود است. موسیقی از جمله هنرهایی بود كه مورد توجه شاهان ساسانی بوده است. موسیقی دانان و آوازه خوانان دربار را هنیاگر یا خنیاگر می نامیدند، خسرو پرویز و بهرام گور در میان شاهان ساسانی به شعر و موسیقی علاقه داشتند و به آن اهمیت می دادند.
تجارت دریایی دارای اهمیت بود. طلا، نقره، مس، مروارید و پارچه های ابریشمی از مهم ترین محصولات ایران محسوب می گردید. از كتب حقوق سریانی و «ماتیكان هزار دادستان» درمی¬یابیم كه تجارت تا حد زیادی در اختیار اتحادیه‌ها و شركت‌ها یا خانواده‌های بازرگانی بوده كه در زمینه قوانین و مقررات حاكم بر خرید و فروش تولیدات خبره بودند.
در رساله پهلوی شهرستان¬های ایران بنیاد بیست و شش شهر به ساسانیان نسبت داده شده است. شهرهای باشکوه و بزرگی چون فیروزآباد، جندی شاپور، اهواز، نیشابور و اردبیل. این کارگران و مهندسان و دانشمندان ایرانی بودند که چنین شهرهای بزرگی را ساختند.
جندی شاپور، شهر دانش در جهان باستان بود. در این شهر بزرگترین دبستان پزشکی و یکی از باشکوه ترین بیمارستان های دنیای کهن فعالیت داشت و برگزیده ترین پزشکان و دانشمندان و حکمای روزگار ، از ملیت های مختلف به پژوهش و آموزش و درمان می¬کوشیدند. در این مرکز درخشان علمی، پزشکی یونانی و هندی پیوند یافت و ترکیب آن با دانش پزشکی پارسی آمیخت و از این میان قوانین و شیوه هایی سربرداشت که تاکنون بی مانند بوده است. این دانشگاه تنها کانون ارجمند پزشکی نبود، فلسفه و حکمت و ستاره شناسی و ریاضیات و دیگر دانش¬های زمان نیز در آن به اوج رسید.
كتابخانه اين دانشگاه را نوشته‌اند كه دارای259 اطاق و پر از كتابهایی به زبان پهلوی ، سريانی، هندی.
صاحب مجمل‌التواريخ می‌نويسد: اندر عهد كسرا نوشروان ، دانايان و حكيمان و موبدان بسيار جمع شدند چون: بوذرجمهر بختگان ، برزوی طبيب كه كليله و دمنه آورد ، مهبد فرماياد ، خورشيد خزينه‌دار ، مهابد ، نرسی و سيما برزين.
گزنفون می نویسد: اطفال به مکتب می‌رفتند تاادب بياموزند و رؤسا و مراقبان‌شان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند وقضاوت و عدالت را ميان آن‌ها مجری می‌داشتند.
در باره حقوق زنان در آن روزگاردر کتاب پندنامه، آذرباد مهر اسپند به پسر خود اینگونه می گوید: اگر تو را فرزندی است؛ خواه دختر و خواه پسر او را به دبستان بفرست تا با فروغ خرد و دانش آراسته گردد و نیکو زندگی کند
فصل نوزده از کتاب ماتیکان هزار دادستان می گوید: دختران را بدون رضایت خودشان نمی توان به ازدواج مردی درآورد.
بارتلمه بر بنیاد کتاب ماتیکان هزار دادستان درباره ارث چنین می نویسد: تقسیم ارث در حقوق ساسانی پس از درگذشت پدر خانواده به این ترتیب بود که زن و پسران هر یک سهم مساوی از ارث داشتند. دختران در صورتی که ازدواج کرده و از خانه پدر جهیزیه به خانه شوهر برده بودن نصف؛ و در غیر این صورت مطابق برادران ارث می بردند.
ساسانیان بیش از چهارصد و بیست سال بر این سرزمین فرمان راندند.
با این نگاه به تاریخ ساسانیان به نبرد ذوقار خواهم پرداخت.
*
جنگ ذوقار در زمان خسروپرویز روی داد و هنوز تا آغاز نبردهای دوران عمر زمانی مانده بود، اما در شکست ایرانیان از تازیان در زمان یزدگرد نقشی مهم داشت.
منطقه ذوقار در سرزمینی واقع شده است که به آن حیره گفته می شد. این سرزمین در شمال شبه‌جزیره عربستان، در میان صحراى شام و مرزهاى غربى امپراتورى قرار داشت. از شمال و شرق، همسایه¬ی ایران، از جنوب و غرب، با اعراب شبه جزیره و از شمال غربى، با امپراتورى روم هم مرز بود.
در اوایل سده سوم میلادى، گروهی از قبایل اعراب شبه جزیره به سبب مشكلات اقتصادى وزندگی، به مناطق عراق و شام کوچیدند و چون سرزمین حیره شرایط جغرافیایى مناسب و امكانات اقتصادى ویژه‌ای داشت، در آن ساکن شدند. اینان در این زمان تمدنی در خور توجه بسیار داشتند. اینگونه که در گمان بسیاری است نبود که تازیان مشتی بیابانگرد بی فرهنگ باشند.
مردم قبیله آل فهم نخستین کسانی بودند که در این سرزمین سکونت کردند. سپس جانشینان آنان با ساختن شهرهای مانند: حیره و قادسیه آنجا را به سرزمین قدرتمندی تبدیل کردند. سرانجام قدرت به دست خاندان عمرو بن عدی رسید. این قبیله و جانشینانش به خاندان لخمی نامبردارند و ساکنان این سرزمین به نام اعراب لخمی مشهور شده اند.
این سرزمین در جایی واقع شده بود که محل پیدایش و پرورش نخستین تمدنهاى بشرى و خاستگاه ادیان گوناگون بود. مردم حیره با باورهای گوناگون دینى آشنا بودند و بیشتر مردم مسیحی و دین زرتشت نیز پیروانی داشت. حیریان اعراب را با مانویت که نزد اعراب به زندقه معروف بود آشنا کردند.
حیریان که از داستان ها و اساطیر ایرانی مطلع بودند اعراب را با این داستان ها و اساطیر آشنا می کردند. در این زمینه، فعالیت های نضر بن حارث را می توان حلقه رابطی بین حیریان و اعراب دیگر برشمرد. نضر بن حارث راویِ اساطیر ایرانی در مکه بود. او داستان ها و اساطیر ایرانی مانند داستان رستم و اسفندیار را برای مکیان بازگو می کرد و به روایتِ ابن هشام این داستان ها را در حیره فرا گرفته بود.
حیریان که با موسیقی ساسانی آشنا بودند آن را با موسیقی عربی ترکیب و سبکی نو در موسیقی عرب ایجاد کردند. مسعودی درباره تأثیر موسیقی حیره بر موسیقی عربستان می گوید: قریشیان آوازی به غیر از نصب نداشتند تا این که نضر بن حارث برای دیدار کسری به حیره رفت و نواختن عود و هنر آواز را از آنان آموخت و چون به مکه باز گشت آنچه را که آموخته بود به مکیان یاد داد.
متون تاریخی ای که در کلیساها یا دیرهای حیره نگاهداری می شد دلیل بر تاریخ نگاری مکتوب حیریان است. ابومنذر هشام بن محمد کلبی گفته است که در نوشتن کتب تاریخی از اخبارِ عرب و نسب نامه آل لخم و تاریخ ملوک حیره استفاده کرده است. کلبی با استفاده از همین بایگانی ها چندین اثر به نام های «کتاب الحیره» و «کتاب الحیره و تسمیة البیع و الدیارات ونسب العبادیین» و «کتاب المنذر ملک العرب» نوشت.
اعراب خط را از حیریان آموختند. ابن رسته روایت می کند از قریشیان سؤال شد خط را از کجا آموختید، گفتند از شهر حیره. سیوطی می¬نویسد: از مهاجرین پرسیدند خط را از کجا آموختید. گفتند: از مردم حیره.
سعدِ وقاص، شخصی حیری به نام جفینه را به مدینه برد تا به مردم آن جا خط بیاموزد.
وجود حیریان یا اعراب لخمی برای ساسانیان بسیارارزشمند بود.
نخست این که سدی دربرابر یورش اعراب شبه جزیره بودند و دیگر این که در جنگ با امپراتوری روم، به پشتیبانی اعراب لخمی نیازبود.
آنان هم چنین از کالاهای ایران که به سرزمین روم فرستاده می شد، نگهبانی واز دستبرد اعراب بیابانگرد به کاروان ها جلوگیری می کردند.
*
فرمانروایان این سرزمین خودمختار و نیمه مستقل بودند.پس از مرگ منذر بن منذر (منذر پنجم) فرمانروای آن سرزمین،مترجم عربی دربار خسرو عدی بن زید عبادی که کار تربیت و پرورش نعمان از کودکی به او سپرده شده بود، ترتیبی فراهم کرد که از بین یازده پسر بر جای مانده، از منذر، نعمان، به فرمانروایی برسد. بعد از فرمانروایی نعمان، اطرافیان نعمان که با عدی دشمنی داشتند می‌گفتند:عدی بر نعمان منت می‌گذارد و می‌گوید که او بوده که نعمان را فرمانروا کرده است.
با این سخن چینی‌ها کینه عدی کم‌کم به دل نعمان افتاد و او را به حیره فرا‌خواند. عدی بن زید عبادی که در خدمت خسرو بود از وی اجازه خواسته و پیش نعمان رسید. وی بی درنگ عدی را زندانی کرد تا هنگامی که خسرو فرستاده‌ای برای جویا شدن از وضع عدی به حیره فرستاد. نعمان که از شکایت عدی در نزد خسرو و خشم آتی خسرو بیمناک بود، دستور قتل عدی را صادر کرد. چندی نگذشت که نعمان از مرگ عدی پشیمان شده و پسر او، زید بن عدی را همراه نامه‌ای، به خدمت خسرو فرستاد. از این پس کار ترجمه¬ی نامه‌هایی که به سرزمین عرب و به سوی نعمان می‌رفت، با زید شد. چنان بود که ملوک پارسیان از ولایت‌ها طلب زنانی می‌کردند که وصف آن نوشته شده بود ولی از دیار عرب چیزی نمی‌جستند و نمی‌خواستند. زید بن عدی که کینه قتل پدر، به¬دست نعمان را بر دل داشت و مورد علاقه و اعتماد خسرو بود، به او خبر داد که وصف زنانی که شما می‌جویید را خوانده‌ام و دانم که در پیش بنده¬ی تو نعمان بن منذر از دختران وی و عمانش و کسانش بیشتر از بیست زن بر این صفت هست.
خسرو همراه وی فرستاده‌ای نزد نعمان بفرستاد. نعمان در جواب خواست خسرو، به زید گفت:مگر در زیبا رویان سواد (عراق) و دیارش حاجت خویش نمی‌یابید؟ و به جای زیبا روی کلمه عین به کار برد که استعاره از زیبا روی باشد. فرستاده از زید پرسید عین چیست؟ زید گفت: به معنی گاو است.
نعمان نامه‌ای همراه آن دو کرد و نوشت که آنکه شاه می‌خواهد نزد من نیست و به زید گفت:به نزد شاه عذری شایسته بگو.
چون به نزد خسرو بازگشتند، زید گفت:من شاه را گرامی‌تر از آن می‌دانم که گفته او را بر زبان آورم. سپس ازهمراهش خواست، جواب نعمان را به شاه بگوید. فرستاده گفت: نعمان به ما گفته‌است که مگر گاوان سواد (عراق) او را بس نیست که به طلب زنان ما بر‌آمده‌است؟
در تاریخ ابن خلدون بجای کلمه عین، عیر آمده‌است و نوشته شده که عیر بمعنی گاو است و منظور نعمان زنان سیه چشم بوده‌است.
خسرو به سختی خشمگین شد و این سخن در دل او کارگر افتاد ولی گفت:بسیار بنده که بدتر از این گوید و آنگاه توبه کند. این سخن شایع شد و به نعمان رسید و خسرو ماهها چیزی نگفت و نعمان در انتظاربود تا نامه خسرو بدو رسید که بیا که شاه ایران را به تو نیاز است. چون نامه به نعمان رسید سلاح و مال خویش برگرفت و فرار کرد ولی هیچکس نعمان را نپذیرفت چون از خشم خسرو می‌ترسیدند. نعمان پنهانی به دشت ذوقار پیش قبیله بنی شیبان رفت و خانواده و اموال خود را به هانی بن مسعود، بزرگ قبیله بنی شیبان سپرد. سپس نعمان سوی خسرو رفت. در راه زید بن عدی مترجم عربی دربار خسرو را دید و به وی گفت:این کار تو کردی، بخدا اگر جستم، با تو همان کنم که با پدرت کردم.
زید بن عدی گفت:نعمانک! برو، چنان اخیه‌ای برای تو بسته‌ام که اسب چموش، بریدن آن نتواند. خسرو نعمان را به بند کرده و به زندان خانقین فرستاد و به زندان بود تا طاعون بیامد و در آنجا بمرد. همچنین از ابوعبیده معمر بن مثنی روایت کرده‌اند که وقتی نعمان عدی را بکشت، برادر و پسر عدی مترجم خسرو بودند و نامه‌ای که نعمان به خسرو نوشته بود را، تحریف کرده، خسرو به خشم آمده و بگفت تا نعمان را بکشند.
در تاریخ بلعمی آمده‌است که نعمان بن منذر را بازداشتند و بعد از چهار روز در پای فیلان انداختند.
در حقیقیت خسرو پرویز که از استقلال و قدرت لخمیان خوشنود نبود از اختلافات داخلی تازیان بهره برده و رهبر آنان نعمان را برکنار کرده و از میان برداشت.

خسرو پرویز پس از کشتن نعمان یکی دیگر از اعراب به نام ایاس را که مسیحی و از قبیله طی بود، به جانشینی او انتخاب کرد. گفته شده این شخص کسی است که خسرو پرویز را زمانی که به سوی قیصر می گریخت؛ در بیابان به یاری اش شتافت و تا سرزمین روم نیزهمراهی کرد.
خسرو به ایاس فرمان داد، هرآنچه سلاح و جنگ افزار ازنعمان است گرفته و به پایتخت امپراتوری بفرستد.
این که خسرو با چه انگیزه ای چنین تصمیمی گرفته بود؛ چندان آشکار نیست. چرا که آن مقدار جنگ افزار و بنا به روایتی چهارصد زره و خفتان و همین مقدار شمشیر، شاه را به کار نمی¬آمده است. شاید گونه¬ای پیشگیری بوده است تا مبادا اعراب بخواهند دست به انتقام و شورش بزنند و از آن جنگ افزارها استفاده کنند.
همانگونه که خسرو پیش بینی کرده بود؛ اعراب احساس کردند با کشتن نعمان و مصادره¬ی نبردافزار و مالشان، توهینی بزرگ به آنان شده است. پس این خواری غیرت آنان را به جوش آورد و پیش از آن که ایاس بتواند جنگ افزارشان را بگیرد، دست به شورش زدند و او را برکنار کردند.
رهبر شورشیان مردی بود از قبیله طی به نام حنظله که ایاس را کشت و سپاه ایرانی حیره را نیز از میان برداشت.
در مناطقی خودمختار مانند حیره و یمن نماینده ای از سوی شاه وجود داشته که به او شاه یا شهربان می گفتند.این شهربان ها سپاه کوچکی نیز در اختیار داشتند.
شهربان حیره به کمک «ایاس» رفت اما کاری نتوانست انجام دهد و خودش و سپاهیانش کشته شدند.
خسرو پرویز برای سرکوب شورش اعراب لخمی؛ سپاهی پرقدرت به سوی حیره فرستاد.بنا بر نوشته تبری و ابن بلخی، فرمانده سپاه ایران، هرمز نام داشته است. از طرفی گروهی از اعراب نیز به عنوان راهنما همراه سپاه بوده اند. فرمانده این گروه قیس بن مسعود بوده است. بنا به روایت بلعمی او مهتر و بزرگ اعراب بود که رابط میان اعراب لخمی و امپراتوری بوده است.
خسرو پرویز به هرمز فرمان داد اعراب را وادارد که یکی از سه گزینه زیر را انتخاب کنند:
نخست جنگ افزار بر زمین بگذارند و خود را تسلیم کنند.
دوم در بیابان پراکنده شوند.
سوم خود را برای نبرد آماده کنند.
اعراب دریافتند اگر تسلیم شوند نتیجه آن ننگ و بدنامی است . آواره بیابان شدن نیز در فصل تابستان جز این که از تشنگی هلاک شوند بهره ای برایشان نخواهد داشت. پس به ناچار به گزینه سوم تن دادند.
قوم به مشورت نشستند و حنظله بن ثعلبه را سالار خویش کردند. حنظله گفت:اگر تسلیم شوید، شما را بکشند و زن و فرزند به اسیری برند و اگر بروید از تشنگی هلاک شوید، پس برای جنگ شاه آماده باشید.
فرماندهی سپاه ایران در این جنگ با ایاس بن طائی بود. در طرف دیگر چند قبیله از طایفه بکر بن وائل (بکریان)، در جنگ شرکت داشتند. سپاه خسرو از قشون زیر تشکیل شده بود.
۱. سپاه قیس بن مسعود، کاردار خسرو در سواد عراق.
۲. سپاه هامرز تستری، فرمانده سپاه خسرو.
۳. سپاه هرمز خرداد، هشت هزار نفر.
۴. سپاه جلابزین، فرمانده سپاه خسرو.
چون سپاه ایران نزدیک شد. هانی به بکریان گفت:ای گروه بکریان شما، تاب سپاه خسرو وعربان همراهشان را ندارید، سوی بیابان شوید.اما حنظله بن ثعلبه به دشت ذوقار خیمه‌ای بپا کرد و قسم خورد که تا خیمه نگریزد او نگریزد. پس برای یک نیمه ماه آب ذخیره کردند.
قیس بن مسعود، کاردار خسرو در عراق، خود از قبیله شیبانی بود و جنگیدن با هم خویشان برای وی سخت بود. شب پیش از جنگ پنهانی فرستاده‌ای، نزد سپاه بکر بن وائل فرستاد و پیام داد که:مرا از دل و جان با شما پیوند است و می‌خواهم پیروزی از آن شما باشد، نه سپاه عجم که ایشان بیگانه‌اند و شما خویش من هستید.اگر شما صلاح می‌دانید، امشب ما از سپاه خسرو می‌گریزیم و آنها هم ناچار به هزیمت می‌شوند یا اگر شما بخواهید، فردا هنگام جنگ، ما هزیمت کرده تا ایرانیان غافلگیر شدند.
هانی بن مسعود و حنظله بن ثعلبه گفتند:فردا در میانه جنگ، اگر به جبهه پشت کرده هزیمت کنید، برای ما بهتر است.
لشکر عرب چون خبر قیس بن مسعود را شنیدند، میل به جنگ در ایشان افزوده شد و گفتند:فردا از جان گذشته و می‌جنگیم.
شمار سپاه امپراتوری به روایتی هشت هزار بود. شمار جنجگویان عرب نیز بیش از چهارهزار نفر بوده است.
دو سپاه در دشتی که به آن جبابات میگفتند با هم روبرو شدند.
حنظله که اکنون رهبر اعراب شده بود، چون دانست سپاه ایرانی شمارشان خیلی بیشتر است، تقاضای نبرد تن به تن کرد. سپس آستین¬هایش را برید تا راحت تر بجنگد و چند بار به پارسی فریاد زد: مرد!مرد!
هرمز تنی از بهترین جنگاوران سپاه را برای نبرد تن به تن فرستاد. در این نبرد و پس از کشته شدن چند تن از تازیان،درنبردی که حنظله با یکی از پهلوانان ایرانی انجام داد توانست او را بکشد و این موضوع کمک بزرگی به تقویت روحیه اعراب کرد.
سپاه ایران روی به جنگ سراسری آوردند. اعراب تاب نیاورده و زودتر از آن که فکر می کردند شیرازه سپاهشان از هم پاشید. گروه زیادی از جنگاوران و تنی از سران قبایل کشته شدند. بقیه هم که زنده مانده بودند به سوی چادرها دویدند تا زنان و فرزندان خود را برداردند و بگریزند.
حنظله وانمود کرد که می خواهد عقب نشینی کند، اما همزمان به چندتن از نزدیکانش گفت تا بند هودجها را ببرند که همرزمانش نتوانند بگریزند. آنگاه بر شتر بالا رفته و روی به مردان قبیله فریاد زد: هرکس فرار کند دیگر او را به قبیله راه نمیدهند و باید آواره بیابان شود.
زنان عرب که از فرار مردان خود خجل شده بودند، به یاری او آمدند و مردان را وادار به بازگشت کردند. حنظله چون زمینه را مناسب دید، به سوی خیمه اش رفته؛ خفتان خود را به نیزه کرد و خواست سوگند یاد کنند، تا زمانی که خیمه فرو نریخته، کسی نگریزد.
بلعمی می¬نویسد:پس حنظله هانی را گفت که فردا پانصد مرد را در کمینگاه بنشانیم جایی که کس نبیند و ما بجنگ رویم و جنگ در پیوندیم پس ایشان خویشتن را بر عرب افکنند تا مگر هزیمت شوند. هانی مردی را از بنی بکر بخواند نام او زیدبن حیان و او را پانصد مرد بداد و در کمین گاه بنشاند و این جنگ در آن وقت بود که مصطفی صلی اﷲ علیه و سلم به مدینه آمده بود و هجرت کرده و با مشرکان روز بدر جنگ کرد و ظفر و نصرت او را بود و هانی و حنظلة با همه¬ی سپاه گفتند: شنیدیم که از عرب پیغمبری بیرون آمده است و همه ظفر او را بوده است و می¬گویند که هر که نام او می¬برد حاجتش روا می¬شود و کسی که در بیابان هلاک می¬شود یا شتری گم می¬کند و نام او می¬برد باز راه می یابد و آن گم شده را باز می یابد. شمافردا در این جنگ نام محمد علامت دارید تا نصرت ما رابود.لشکر عرب این سخن را قبول کردند. چون روز دیگر صف برکشیدند لشکر هانی بیکباره نعره برآوردند و گفتند محمدنا منصور یعنی محمد با ماست و نصرت و فیروزی و ظفر ما را بود. چون این بگفتند حنظلة بفرمود که حمله کنند. لشکر هانی بیکبار حمله کردند و خویشتن را بر لشکر عجم زدند و آن پانصد مرد نیزکمین بگشادند و نام پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم بگفتندو آن لشکر عرب که با ایاس بودند هزیمت شدند و ایاس تنها بماند و عجم چون هزیمت ایشان شنیدند و بدیدند از تشنگی بیطاقت بودند و دل شکسته. چون آن پانصد مرد کمین بگشادند و عجم را اندر میان گرفتند و شمشیر اندر ایشان نهادند و از پیش و پس عجم روی به¬هزیمت نهادند و لشکر عرب از ایشان می¬کشتند تا چندان کشته شدند که به¬هیچ جنگ و حرب این مقدار کشته نشده بودند و لشکر عرب از عجم داد خود ستانیدند.
این داستان با آب و تاب و آفسانه در آمیخت و تازیان را نیرو داد. در فارسنامه ابن البلخی آرد: و عرب جمع شدند بجایگاهی کی آنرا ذوقار گویند و این ذوقار آبی است از آن عرب و هر دو لشکر بر سر این آب رسیدند و جنگی صعب رفت میان ایشان و هامرز کی مقدم لشکر پارسیان بود با یکی از عرب برابر شد نام او برد بن حارثة الیشکری و بر دست این عرب کشته شد و جلابزین کی دوم مقدم پارسیان بود با حنظلةبن ثعلبة از قبیله بکربن وایل بمبارزت بیرون رفت و هم کشته شد و از آن لشکر پارسیان اندک مایه ای خلاص یافتند دیگر همه کشته و اسیر ماندند و از جمله معجزات پیغمبر صلی ﷲ علیه و سلم آن است کی آنروز که این جنگ رفت به¬ذوقار و عرب ظفر یافتند.پیغمبر در مکه گفت : الیوم انتصفت العرب من العجم. یعنی امروز عرب داد از عجم بستدند وتاریخ آن روز نگاه داشتند و بعد از مدتی این خبر رسید از آنچه میان مکه و این ذوقار مسافتی دور است اماپیغمبر علیه السلام همان روز خبر داد که آنجا این حال رفته است.
سرنوشت اعراب لخمی و پایان کار حیره:
آخرین پیشوای اعراب لخمى «نعمان بن منذر چهارم» بود. گرچه پس از مرگ نعمان برای مدتی اندک نخست ایاس جانشین او شد،اما او خیلی زود به دست حنظله،پیشوای قبییله طی کشته شد. حنظله نیز با این که در جنگ ذوقار توانست سپاه ایرانی را شکست دهد، اما خسرو پرویز با گسیل سپاهی دیگر برای همیشه به تسلط اعراب لخمی پایان داد.
چند سال پس از این، با یورش مسلمانان به این شهر و فتح آن، از اهمیت و شکوه آن کاسته شد. سپس شهر کوفه در نزدیکی آن ساخته شد و برای همیشه این شهر از میان رفت.
اهمیت نبرد ذوقار:
این رویداد نشانه هایی را در برابر ما می¬نهد:
ـ به اعراب نشان داد که سپاه ایران شکست ناپذیر نیست. داستان شکست ایران در نزدیکی پایتخت، از قبایل عربی، پژواکی نیرومند در عربستان یافت. این شکست از نظر روحی موجب تشویق اعراب برای جنگ با ایران گردید و تأثیر زیادی در پیروزی¬های پس از آن داشت . شاعران عرب پیروزی در ذوقار را دستمایه اشعار بسیاری کردند.
ـ اعراب لخمی تاآن زمان مانند سدی برابر یورش و شبیخون قبایل بدوی به ایران بودند و با این نبرد به یکباره این سد شکسته شد.
ـ فرهنگ ایرانی و مسیحی در میان لخمیان گسترش فراوانی پیدا کرده بود و آن ها بیشتر می¬پسندیدند که به ایران گرایش داشته باشند. پس از این نبرد، اعراب لخمی به سوی اعراب شبه جزیره کشیده شدند.
ـ امپراتوری ساسانی یکی از مهمترین همدستانش را از دست داد و پهلوی امپراتوری بی دفاع در برابر یورش¬های روزافزون تازیان قرار گرفت.

سبز باشید
برخی از کتاب¬هایی که در این جستار از آن¬ها بهره بردم:
زرین کوب، عبدالحسین . تاریخ مردم ایران قبل از اسلام. تهران: انتشارات امیر کبیر.
جرجی زیدان. تاریخ تمدن اسلام،.ترجمه علی جواهر کلام،.چاپ ششم .تهران: امیرکبیر.
محمدی ملایری، محمد.تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی. چاپ اول.تهران:یزدان.
کریستین سن، آرتور.ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی. چاپ پنجم .تهران: امیرکبیر.
تاریخ ایران کمبریج. ترجمه حسن انوشه. چاپ اول.تهران: امیرکبیر.
پیرنیا، حسن (مشیرالدوله). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب.
تبری، محمد بن حریر. تاریخ تبری جلد دوِم. تهران: انتشارات اساطیر.
ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمان.تاریخ ابن خلدون. جلد اول
بلعمی، ابوعلی محمد بن محمد. تاریخ بلعمی، ترجمه تاریخ تبری. جلد دوم. تهران: کتابفروشی زوار.
تقی زاده، حسن. تحقیقات و نوشته‌های تاریخی، زیر نظر ایرج افشار. جلد اول. تهران: چاپخانه بیست و پنج شهریور.
السید عبدالعزیز، بن سالم. (تاریخ العرب فی العصر الجاهلیة) دار النهضة العربیة .
پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر.
حنا الفاخوری. تاریخ ادبیات زبان عربی. ترجمه عبدالمحمد آیتی.تهران: توس.
بروکلمان، کارل. تاریخ دول و ملل اسلامی. ترجمه هادی جزایری.تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
پیگو لوسکایا، ن. و. اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران. ترجمه عنایت الله رضا. چاپ اول.تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
سامی، علی، تمدن ساسانی. چاپ اول.شیراز:دانشگاه شیراز.
لوکونین، و. گ، تمدن ایران ساسانی. ترجمه عنایت الله رضا.تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد