بباید پرچم راستی را بر کنیم
چو از سر بهاران را گهر کنیم
نباید نشست و نگاه کرد به آب
بباید گرفت آن پرچم و زد شتاب
هم آزادی و انقلاب باشد فریاد تو
که از چشم ایران می زند داد تو
تو گر خاموش کردی خانه را
ز ایرانی روشن کند کاشانه را
جوانان به پیش نام ایران بزن
به طبل کوبد به مرد و به زن
راه ایران بسته شد بزور تفنگ
منشین و ببرهر که دانی به جنگ
بیا تا بهم عهد کنیم نشیب و فراز
گر بیافتد هموطن نه سوز و بساز
ایران پرچمش بر سر شادی است
نگه بر کنی پرچمش آزادی است
تو بر کن آذری که ظلمت بسوخت
خانهء روشن و ایران یکسر بدوخت
تو را هر چه گوید زمین و زمان
به باور حل کن از مردان و زنان
تلاش آخر این باشد که بعد از راه
بیاری پرچم ایران را به بالا و جاه
ایران پرچمش را تو بر کن ز خشم
آزادی درخشد بر دهان و به چشم
به هر خیابان سر دهی تو ایرانی
مردم بگیرند به جایش چو شیرانی
آنچه از بد بدتر آمد بریز و دگر کن
به جایش گذارو بیشتر و خوبتر کن
2011 01 14
شهاب طاهرزاده
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد