logo





نماد عنصر آزادى و دموكراسى آشتى ملى است

اپوزیسیون " در دشت های دیگری گردونه می تازد"

سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۱ فوريه ۲۰۱۱

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
قبل از هر چيز و براى تفهيم بهتر و بيشتر نيازمنديم تا معنايى از مفاهیم را طرح نمائيم بخصوص اينكه اگر در نظر آريم كه بقول رامين جهانبگلو جامعه ايرانى با بحران معنا روبروست. تأويل در معناها منجر به تمايزات مى شود و از درون اين تمايزات تشخيص هر معنا بر مفهومى دستيابى به معيار مشخص را ممكن مى سازد.
حوزه سياست، حوزه روشنفكرى و انديشه ورزى، خشونت و آشتى ملى، توضیح و بیان كاركردشان چهارچوب اين مقال كوتاه را تشکیل می دهد.
دو معيار و روش در حوزه سياست مشمول هنر نخبه سياسى است؛١- آمادگى براى وقوع ممكنات و بكارگيرى آن٢- مصلحت جويى، روش مصلحت جويانه هم مى تواند گذاره مثبت باشد و هم منفى، و بعنوان مثال " مجمع تشخيص مصلحت نظام" در ساختار جمهورى اسلامى مى تواند بنا به مصلحت لايحه ى اختيارات رئيس جمهور اگر مصوب مجلس گردد را وتو كند و يا تأييد،در مصلحت جويى حقيقت مى تواند مغشوش جلوه گر شود،از سوى ديگر مى توان اقدام مصلحان سياسى مانند نامه هشدار آميز معروف سه شخصيت سياسى جبهه ملى در سال 56 كه در آن از اوضاى نابسامان و روند از هم پاشىى كشور،به ديكتاتور(شاه سابق ايران) كه هر نوع روزنه به سمت آزادى را از طریق بکارگیری ابزار خشونت مسدود كرده بود بعنوان امر خير مثبت ارزيابى نمود، زيرا اگر شاه ايران ان را مى پذيرفت و راه اصلاحات سياسى را در پيش مى گرفت بعيد بود كه جامعه ايرانيان به سمت يك انقلابى خونين پيش می رفت.
اما حوزه روشنفكرى با اين اگر و مگرهاى حوزه سياسى فارغ است. چون هدف روشنفكرى نقد به جهت كشف حقيقت است نمى تواند بعنوان مثال از نقد " ارزشها و معيارهاى اسلامى" محمد خاتمى را بقول معروف زير سبيلى رد كند، روشنفكرى با نقد عجين شده و بدون آن تهى است.
از اين سطور اين نتيجه حاصل است كه در حوزه روشنفكرى نقد جهت بر ملا نمودن حقيقت مد نظر قرار مى گيرد و در حوزه سياست ورزى مصلحت جويى براى پيشبرد امر و منافع سياسى كه مى تواند هم به مزيت باشد و هم قربانى شدن حقيقت را شامل گردد. تمايزات بر شمرده شده ميان حوزه سياست و روشنفكرى صرفأ نشان دادن كاركرد هاى متفاوت آنها است و اين هيچ دليلى بر گسست ارتباطى اين دو حوزه به هم نيست، در حاليكه حوزه سياست بدون تأثير پذيرى از توليد انديشه و حقيقت بر ملا شده اصلأ وجود نخواهد داشت، در اينجا بايد متذكر شوم، بحثى را كه من در مقاله "گفتگويى با فرخ نگهدار" داشتم به این موضوع متمرکز شده بودم كه ، هنگامی حقيقت و هستی هويتى معلوم نباشد( كه منظورم در مقاله مذکور به حقيقت هويت جنبش سبز بوده است) سياست مدار قادر نمى شود تا سياست عقلانى نسبت بدان اتخاذ نمايد، حال نامه فرخ نگهدار به على خامنه اى برخاسته از حقيقتى است كه اگر تا ديروز نشان دادن اين نوع حقيقت ها( آشتی ملی یا بیان هر فرم دیگر سکولاریسم)بعنوان اختلاف بين "ديندار" و "غيرديندار" ارزيابى و از آن ابراز نگرانی مى شده است امروز برخى نخبگان سياسى ديگر نامه فرخ به خامنه اى را از حقيقت موجود كه روزى آن را عنصر نيرومند جامعه مدنى و دمكراسى مى پنداشتند از آن منفصل نموده و در محدوده اپوزيسيون جهت يارگیری،از تأثير گذاری اين نامه بر اپوزیسیون و احتمال قطب بندى در ميان آنها اظهار نگرانى مى كنند.براى رفع نگرانى بايد ابتدا از ارتباط و متآثر بودن نامه نگهدار از حقيقت موجود جامعه یعنی همان عنصر نيرومند جامعه مدنى و دموكراسى سخنى داشته باشيم. اما قبل از آن شمه اى در باره خشونت و آشتى ملى كه مو شكافی آنها ادامه سلسله بحث ما خواهد بود.

مشروعیت آشتی ملی:

آشتى ملى مشروعیت خود را از حوزه انديشه می گیرد و نه حوزه سياست زیرا سیاست بدون ارتباط با اندیشدن و تولید اندیشه وجود نخواهد داشت. پس آشتی ملی نخست می بایست از منظر اندیشه مطمح نظر قرار گیرد نگریستن به مفهوم عقلانی آشتی ملی از این زاویه، نگاه ما را به نقطه ای رهنمون می سازد که پرسش کنیم آیا برای اندیشیدن و تولید اندیشه که بیان راز حقیقتی است می بایست از سوی محافل و نیروی ویژه ای برای بیان آن فرامین صادر شود یا اینکه اصل تولید اندیشه فی نفسه از خود قوای اندیشنده است؟ اگر اصل بر خاصیت قوای اندیشنده باشد بنابراین طرح آشتی ملی اندیشه انضمامی بوده و در هر زمان و مکان مجاز به طرح و بیان است اگر بخواهیم برایش تعین زمانی قائل شویم آنگاه باید استدل و تبیین نمود که آیا اندیشیدن و باز اندیشی جهت تولید اندیشه مشمول تعیین زمان معین است یا خیر؟
وقتى صحبت از آشتى به ميان آيد قطعأ آشتى با كسى است كه مانند من نيست و مانند من نمى انديشد حدود و ثغور اين آشتى و پيوند "غیر مانند هم ها" و یا "غیر من" ها را تا كجا مى توان برتابيد و بدان نائل گشت؟
بدون شك و ترديد روش و منش مصلح انديشانه گواهى روشن بر پيوند "غیر من" ها است اما براى پاسخ قطعى بايد واژه مصلح را بر شمرد تا ابتدا بر اين مفهوم درکی حاصل آيد.
مصلح از صلح مى آيد و صلح خواه كسى است كه راه آسايش بدور از خشونت را مى جويد و اين همه يعنى آشتى ملى، پس نمی توان به مصلح گفت از آشتی سخن بر زبان نچرخان که در این صورت اعضاء را برای اخراجی ات علیه تو خواهم شوراند، بنابراين كسى كه دعوت به آشتى مى كند، منظور آشتى با كسى است كه در حال حاضر مشغول خشونت است. آشتى ملى صرف يك تاكتيك و يا استراتژيك سياسى نيست كه برايش زمان در نظر گرفت و با نزاع بر سر موعد زمانش با فكر نامتمدانه حذف، فضاى نامناسب آنارشيسم كلامى بوجود آورد بلكه بايد بدان از منظر حوزه فكر و انديشه نگريست در اين حوزه است كه بيان حقيقت در هر زمان مجاز شمرده مى شود، بعبارت دیگر اگردر بیان حقیقت اخلال ایجاد شود، فی نفسه نقض آفرینش اندیشه می شود. در اینجا من تلاش نمودم تا در پیوند مصلح سیاسی و قلمرو اندیشه ورزی در خصوص آشتی ملی عباراتی از گفتار را مستدل نمایم.
اين انديشه است كه سياست را به متن خود مى كشد و اين انديشه است كه ترويج آن به نقطه اى مى رسد تا از آن سياست معينی مشروعیت یابد و به پيش برده شود بعبارت ديگر اين وظيفه سياست نيست كه براى انديشيدن شرط و شروط قائل شود بلكه نفس خود انديشيدن است كه انديشه مى آفريند و نحوه سياست بر آن استوار مى گردد، پس انديشيدن جهت توليد انديشه( همانند آشتی ملی) و ترويج آن زمان معين و محدود نمى شناسد كه برخى از نخبگان سياسى برايش زمان معينى را در نظر مى گيرند كه گويا بايد زمان آن مهيا گردد و آنوقت به ترويج آن پرداخت.
پيوند " غیر مانند هم ها" در محضر اجتماع ایرانیان يعنى پيوند كسانى كه در تخاصم و منازعه خشونت بار با يكديگر بوده اند حال مى خواهد على خامنه اى باشد و يا هر كس و گروهی ديگر.

خشونت و آشتى ملى:

رفتار خشونت معمولأ از طريق بكارگيرى ابزار خشونت در حق ديگرى براى سازگاری و همراهى فرد به اميال هاى صاحبان قدرت بى پاسخگو به ملت، اعمال مى گردد در جوامع مدرن ابزار خشونت بر عليه متجاوزين به حقوق ملت روا داده می شود.
نماد خشونت در جامعه ايرانيان از طريق كشتار دينى معلوم مى گردد و اين نوع كشتار همچنان در حال قربانى گرفتن است.
آنچه هويت اپوزيسيون ايرانى را در دوران حاضر مشخص مى كند نحوه تفكر آن به موضوع خشونت حكومتى و رفتار و متد مواجهه با آن است. اهميت اين مسئله با انديشه هاى غالب بر جامعه و رفتار كنشگران آن و سطح جامعه مدنى پیوند نا گسستنی دارد. صرفنظر از اينكه عاقبت كار دور تسلسل باطل خشونت در ايران چگونه حل و فصل خواهد شد( كه من آن را در آشتى ميان كنشگران در گير درون جامعه مدنى مى دانم و وجود عنصر نيرومند آزادى و دموكراسى بر تحقق چنين امرى صحه مى نهد) طيف گوناگون اپوزيسيون ايرانى بايد مشخص كند كه در مقابل خشونت ناشى از بقاياى جزم انديشى كدام روش و منش را در مقابل آن مى خواهد برجسته كند، و توانايى تأثير گذارى اش براى كاهش خشونت در جامعه كه خود روندى است بر آشتى ملى از كدام انديشه جز تلاش براى دعوت به تفاهم ملى مشروعيت مى تواند بگيرد؟
اگر اپوزيسيون ايران نتواند با ابتكار عمل خود از طريق معيارهاى خشونت پرهيز و دعوت عمومى از طيف هاى گوناگون در اين امر حياتى شركت جويد پس چه راه ديگرى را پيشنهاد مى كند كه بتواند منطبق با همان مدعاى عنصر نيرومند جامعه مدنى و دموكراسى كه برخى از همين منتقدين نامه فرخ نگهدار به رهبر اسلامى كرارأ در مصاحبه ها و نوشته ها بدان اشاره مى كنند، باشد؟ روش و منش آزاديخواهى و دموكراسى كه عنصر آن در كشورمان بنا به اعتراف اپوزيسيون موجود مى باشد، تحقق آن بدون آشتى ملى ميسر نخواهد شد، اگر استراتژى اپوزيسيون بر اين اساس شالوده ريزى نگردد به اعتدال اپوزيسيون مى بايست شك كرد و در اين صورت است كه در تآثير گذارى كنشگران مدنى آن توانايى لازم را جهت عرض اندام نمى يابد.
برخى ديگر طرح و بيان آشتى ملى را در احوال كنونى ایران زود رس مى دانند، اما حقيقت آنرا نفى نمى كنند.
پاسخ من اين است؛ حقيقت هر چيز دليل بر هستى آن چيز است و وجود عنصر اىن هستى يعنى آشتى ملى پيوند تنگاتنگ به هستى عنصر نيرومند جامعه مدنى و دموكراسى كه همه به وجود آنها در جامعه ايران معترفيم دارد، پس اين يك امر خير است و طرح امر خير با توجه به عنصر وجودى اش نمى تواند منوط به تعيين زمان و يا زمان ديگر باشد، بعنوان مثال؛ نمى توان گفت كه " معيارها و ارزشهاى اسلامى" طرح شده از سوى خاتمى فعلأ براى به سلامت به مقصد رسيدن اصلاحات مورد بازبينى و نقد قرار نگيرد و اين به اين دليل صحيح نيست چونكه اصلاحات و پيشبردش بدون نقد كه اين دو لازم و ملزوم هم اند ممكن نمى گردد، پيشبرد صحيح اصلاحات در همه جوامع بر توان نقد و نقادى استوار بوده است.
اگر نقد مفاهيم در روند اصلاحات موجب بسط اصلاحات مى شود و امرى خير است به چالش كشيدن خشونت و نقد آن نيز موجب تبيين مفاهيمى مى شود كه نماد آشتى ملى و امر خير در آن برجسته می گردد ، البته اصلاحات با آشتى ملى پيوند ناگسستنى دارد، نگاه مجزا به اين دو صرفآ جهت تفهيم بهتر گفتار ما بوده است. پس موضوع اصلاحات و عنصر نيرومند جامعه مدنى و دموكراسى كه بدون آشتى ملى تحقق آن ناممكن است پاسخ صريحى است به دو ديدگاه ناروشن و نگران كه يكى قطب بندى بيشتر در صفوف اپوزيسيون و ناتوانى آن را در تأثير گذارى دغدغه دارد و دىگرى در مقابل خشونت حكومتى بدون توجه به آن عنصر بر شمرده شده در جامعه آشتى ملى و ترويج آن را زودرس مى پندارد.
كسانى كه به دنبال يارگيرى در محدوده صفوف اپوزيسيون اند طبيعى است كه از دعوت نامه اى به رهبر براى برحذر داشتن خشونت بيشتر او، دل نگران قطبندى بيشتر در ميان اپوزيسيون باشند اما اگر عميق تر و فراختر به موضوع پيشبرد امر آزادى و دموكراسى كه وجود آن موجب انشقاق در رأس حكومت شده و به بلوك بندى هاى سياسى دامن زده نگريسته شود و از دايره تنگ اپوزيسيون به مسائل جارى در كشور بيرون آييم آنگاه نامه فرخ نگهدار به رهبر جمهورى اسلامى را در مشابهت به نامه سه شخصيت سياسى اعضاء جبهه ملى كه در آن از وضعيت نا هنجار جامعه و خطر فروپاشى و پيشنهاد اصلاح سياسى،خطاب به شاه ايران در سال ٥٦ كه هيچ نشانه اى از كاهش رفتار ديكتاتورى هم در او مشاهده نشده بود، خواهيم ديد. تفاوت زمانى اين دو نامه حاكى از دو بستر متفاوتى از تحول مدنى و بلوك بندى سياسى است. نامه فرخ نگهدار به رهبر جمهورى اسلامى هنگامى نوشته شد كه دو عامل و فاكتر مهم براى تمكين حاكميت به خواست مردم و گذار به دموكراسى بيش از آنزمان فراهم است.

اپوزيسيون و آشتى ملى:

آنگونه كه بر آشتى ملى نطر افكنديم و آنرا تبلورى از انديشه رو به تحول نسل خشونت پرهيز جامعه ايران تحليل نموديم،تأثيرناپذيرى اپوزيسيون از آن به نقطه اى مى رسد كه يك نامه، به قطب بندى بيشتر و ناتوانى اپوزیسیون قلمداد گردد. در حاليكه ناتوانى اپوزيسيون زمانى بر ملا مى شود كه نتواند پيشبرد امر سياسى را بر مبانى انديشه جامعه تطابق دهد و از آن مشروعيت بگيرد. آشتى ملى بعنوان وجهى از انديشه جامعه و وجه كارايى خنثى كردن خشونت است، تحرك آشتى ملى منوط به تقويت و تواناىى جنبش هاى مدنى خشونت پرهيز به مثابه گذار متمدنانه به سوى آزادى و دموكراسى است( همان آزادى و دموكراسى اى كه بقول برخى نخبگان سیاسی منتقد به نامه فرخ عنصر نيرومند آن را سبب بازدارندگى حكومت به قلع و قم همه جانبه مى پنداشتند) عنصر بازدارندگى خشونت را آشتى ملى گويند.

ناتوانى "سياست اپوزيسيونى" هنگامى مشهود خواهد بود كه اپوزيسيون به جاى سياست گذارى بر تقويت اين بازدارندگى، در دایره تنگ خود در جستجوى يارگيرى باشد يارگيرى خوب است اگر عدول بر روند بازدارندگى خشونت يعنى آشتى ملى نباشد. جدل آنتاگونيستى بر سر يك نامه ( براى يك دستمال قيصريه را به آتش كشيدن) كه همچنان ادامه دارد مانع جدى براقدام اپوزيسيون براى بازداشتن حكومت از خشونت و اعدام هاى روزانه كه نفس اين اقدام يعنى بازداشتن حكومت از خشونت که در چهارچوب آشتى ملى مى گنجد، ایجاد کرده و روند تأثيرپذيرى را کُند مى كند.

با اين توصيف اگر "سياست اپوزيسيونى" به پشتوانه مشروعيت انديشه موجود در جامعه كه آشتى ملى جهت زدودن خشونت در جامعه وجهى از آن است استوار نگردد پس معناى طلب پايان بخشيدن به خشونت و اعدام ها و انتخابات آزاد بدون نظارت استصوابى چيست ؟ و اصولأ از كدام مرجع و ملجأ اينچنين در خواستى مى شود؟

اگر خطاب ما به جمهورى اسلامى و سران آن براى توقف خشونت و اعدام و تن دادن به انتخابات آزاد نيست پس كدام مرجع و ملجاء را براى تحقق آنها مورد خطاب قرار مى دهيم؟

كلام آخر؛ اگر بخواهيم فضاى رو به تعديل جامعه ايران به سمت آشتى ملى را کمی فراختر از زاویه سیاست و اپوزیسیون بنگریم ،می توان با بصیرت بیشتر آن را در شعر و ترانه خوانی مان که گذر از "تفنگم را بده تا ره بجویم" به " تفنگت را زمین بگذار برادر" ، می توان در تجسم نقاشی مان صف بلند سبز ها را با سکوت( جهت خنثی کردن خشونت حکومتی) ، می توان در محافل روشنفکر ی مان که در حال گذر از ایدئولوژیک های توتالیتر به نقد همه جانبه بدون تآثیر پذیری از نیرو های ویژه، می توان در جنبش عظیم مدنی مسالمت جو ی زنان که از مجلس جمهوری اسلامی در خواست تصویب قوانینی که برابری حقوقی بین زنان و مردان را تضمین نماید و نیز بسیاری موارد دیگر مشاهده نمود. به پشتوانه این نیروی و سرمایه عظیم اجتماعی و انسانی است که ترویج آشتی ملی نمادی می شود برای تحقق آزادی و دموکراسی و تثبیت آن، اگر به این نیرو و سرمایه اهمیت داده شود در آنصورت نامه فرخ نگهدار به رهبر به شکل انتزاعی و فقط برای یارگیری سیاسی و یا اینکه فعلآ وقت آشتی ملی فرا نرسیده است برخورد نمی شود، برای بی ارتباطی این نامه به این نیرو و سرمایه اجتماعی هر دم متحول به سوی آزادی و دموکراسی و انشقاق سیاسی درون حکومت می بایست استدل نمود در غیر اینصور در درون اپوزیسیون سیاسی غیر تآثیر گذار در سیاست " در دشت های دیگری گردونه خواهیم تاخت"

فرایند زمان درخیر و رستگاری (از جمله آشتی ملی) از منظر حوزه اندیشه ورزی در زندگی بشر ازلی و نامتناهی و مقید به زمان معین نیست یعنی طرح هر امر خیر در هر و هیچ زمان مجازات و مذمت ندارد مگر اینکه پای منافع خاصی از جمله سیاسی در میان باشد.

نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد