عطر گلوی ما مگر نبود ه بود
گُلگَفته های گُلرنگِ مانی و زرتشت
که میخوانیم، امروز، این چنین
در گور ستان های متروک
آیات قتال را!
غزالِ غزل های سلیمان مگر ما نبوده ایم!
مویه های مرثیه های ارمیای نبی شدیم.
وای وای خرمنِ گیسوی رابعه بودیم،
های های گریه های باد شدیم.
پهلوی پور پهلوان پیر را
شمشیر کدامین پدر پاره کرده بود؟
بر طشت خون که نشاند
شهزاده ی سیاهپوش شاهنامه را؟
که دوخت بر لبانِ سوخته ی ما،
لبخندِ خرمِ خیام را!
که سوخت بوسه های بوسعید را،
با هیزم از دوزخی چنین!
نام که بود بر خنجر نقره کوبی که برید
گلوی خوشبوی عین القضات را؟
طناب دار طاهره را کدام دست بافته بود
کوتوالان مهر و ماه مگر مرده بودند
که گرگ های تشنه
گرگ های دشنه
گرگ های دشنام و دشمنی
از باغ و کوچه و دروازه های ما گذشتند
و خلید خارِ خشم
در گلوی گل
تا خزانِ خیسِ خون
بی سیب و بی انار
بر تختِ خاک بماند.
ای امان امان
که کارِ ما شد این چنین و چنان
اما....
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد