چگونه است وقتی در مقابل تریبونی قرارمی گیرید، که صدایتان را بدون هیچ محدودیت و سانسوری می توانید به گوش همه برسانید، چرا قبل ازهرچیز به فکر مبرا کردن خود از تمامی اشتباهات و یا توجیه عملکردهای صحیح یا غلط خود می افتید؟ چرا قدرت خود و بالا کشیدن خود را به قیمت پائین کشاندن یارانتان دنبال می کنید؟ چرا به جای انتقال درست تجاربتان، سعی در این دارید که دیگران را مجاب کنید تا کم کاری های شما را نبینند؟ | |
در رابطه با مصاحبه هائی که طی چند ماه گذشته درکانال فارسی بی بی سی در برنامه ای تحت عنوان (به عبارت دیگر) توسط آقای عنایت فانی انجام می گیرد، نکاتی به نظرم رسید که امیدوارم با طرح آن باعث رنجش خاطر کسی نشوم. البته پیشاپیش از تندی برخی کلمات پوزش می طلبم. چون می دانم آزردگیم، به احتمال زیاد در کلماتم بازتاب پیداکرده، آنها را چه بسا گزنده کند.
ابتدا مایلم به عنوان عضوی کوچک از خانواده ی بزرگ جانباختگان یا قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ از آقای عنایت فانی، که خیلی برای ایشان احترام قائلم، گله ای کوچک داشته باشم و آن این است که ایشان هنگام مصاحبه با افراد متعلق به جنبش چپ یا اپوزیسیون چپ، نوعی موضعگیری منفی را به بیننده منتقل می کنند. یاحداقل من این گونه احساس می کنم. البته ایشان می توانند و حق دارند به جنبش چپ نظر منفی داشته باشند، اما به عنوان خبرنگار یک رسانه دیداری، که ادعای بی طرفی را دارد، موظف اند در مصاحبه ها جانبدار ظاهر نشوند.
اما در این نامه روی سخنم با عزیزان و فعالان جنبش چپ است که در این مصاحبه ها شرکت می کنند و به طور مشخص تر، آقای علی کشتگر را مد نظر دارم و مورد خطاب قرار می دهم.
دوستان عزیز! همه ی ما می دانیم که طی سال های دهه ی شصت ضربات سهمگینی به جنبش چپ درایران وارد شد. در نتیجه این ضربات بهترین و مومن ترین نیروهای فعال آن، آماج این حملات قرار گرفته، دستگیر شده و زیر وحشیانه ترین شکنجه های قرون وسطائی قرار گرفتند. این که چرا و چگونه این اتفاق رخ داد و چه عواملی در این ماجرا نقش داشتند و یا جریانات سیاسی چه اشتباهاتی کردند و حکومت در چه موقعیتی قرار داشت، بحثی است جداگانه، که منطقا در تخصص تحلیل گران سیاسی و مفسرین تاریخ است. پرداختن به این بحث از حوصله نامه من خارج است و نمی خواهم بدان بپردازم. مساله من چیز دیگری است که توضیح می دهم.
فکر می کنم همه ی ما در یک چیز اتفاق نظر داریم و آن این است که حداقل بخش قابل توجهی از آبروی جنبش چپ مدیون افرادی است که در آن سال هائی که در نتیجه شکنجه وحشیانه حکومت، توبه و ندامت در زندان ها بیداد می کرد، برای حفظ اسرار و برای دفاع از حرمت و شأن انسانی خود و یارانشان، در برابر دیو استبداد ایستادگی کرده، تسلیم نشدند. هم چنین از برکت سر آنها بوده و هست که در قربانگاه های رژیم، دفاع از عقاید مفهوم پیدا کرده و برای این کار هم، این انسان های شریف از پوست و گوشت، مال، همسر، مادر، پدر، فرزند و نهایتأ جانشان مایه گذاشتند. این دلاوران علاوه بر تحمل فشار ها و شکنجه ها، بخشأ خانواده هایشان هم مورد ضرب و شتم و توهین و تحقیر و فشارهای مالی و روحی قرارگرفتند. اینان بدون هیچ جرمی محاکمه و در بیدادگاه ها، محکوم و اعدام شدند. بی هیچ منتی برکسی. مرگشان خود خواسته بود. بهائی بود که در راه دستیابی به آزادی و رهائی و عدالت پرداختند.
به راستی شما ابعاد فجایعی که درزندانها و بیدادگاهای ایران رخ داد را احساس می کنید؟ شما می دانید در ۳۰ سال گذشته بر این افراد و خانواده هایشان چه گذشته است؟ شما که طعم تلخ دوری را چشیده اید، لمس می کنید دوری از زن و فرزند و پدر و مادر چیست؟ بیشتر شما زندانی زمان شاه بوده اید (هر چند زندان کنونی با زندان شاه قابل قیاس نیست) اما بی خبری از عزیزان و نگران زیستن را حس کرده اید؟
اگر پاسخ سئوالات من مثبت است، پس چگونه است وقتی در مقابل تریبونی قرارمی گیرید، که صدایتان را بدون هیچ محدودیت و سانسوری می توانید به گوش همه برسانید، چرا قبل ازهرچیز به فکر مبرا کردن خود از تمامی اشتباهات و یا توجیه عملکردهای صحیح یا غلط خود می افتید؟ چرا قدرت خود و بالا کشیدن خود را به قیمت پائین کشاندن یارانتان دنبال می کنید؟ چرا به جای انتقال درست تجاربتان، سعی در این دارید که دیگران را مجاب کنید تا کم کاری های شما را نبینند؟ منظور من این نیست که شما الزامأ مدیون کسی یا کسانی هستید که مقاومت کردند یا از نظرات و اندیشه و ایدئولوژی و خط مشی سازمان شما یا خودشان دفاع کردند، ولی این که خود را مدیون ندانیم بدان معنا نیست که در قبال این عزیزان مسئولیتی نداشته باشیم. حداقل وظیفه ما این است که به گونه ای از گذشته مان حرف بزنیم که واقعیت ها و حقایق روشن شود، نه این که برای توجیه خود افرادی را که شجاعانه مقاومت کرده و جان باخته اند زیر سئوال ببریم. یعنی همان کاری که آقای کشتگر در مصاحبه با آقای فانی انجام دادند.
جناب اقای کشتگر! شما در جائی از صحبت ها، ضمن اشاره ی آقای فانی به بیانیه ی ۱۶ آذر و ملاقات با آقای کیانوری، می گوئید که شما بودید که قاطع بودید و با صراحت برخورد می کردید و اقای کیانوری وقتی دید نمی تواند متقاعدتان کند رو کرد به بقیه افراد شرکت کننده در جلسه و به آنها گفت: "مثل این که حرف توی کله اش فرو نمی رود بابا جان". شما در جریان این ملاقات وانمود کردید که گویا فقط شما بودید که حرف اول و آخر را می زدید و بقیه چندان نظرشان مهم نبود. اساسا آن ها را سربازی گوش به فرمان خودتان معرفی کردید، که منتظر بوده اند شما با آقای کیانوری توافق کنید و یا دست رد به سینه او بزنید تا آنها هم اطاعت کنند. گویا تعیین کننده شما بودید و مخاطب آنها هم جز شما کس دیگری نبود. پس از آن که خیلی ظریف چهره خود را اینگونه جلو ه دادید، در پاسخ این سئوال آقای فانی که گفت شاید دلیل مخالفت شما با وحدت با حزب توده این بود که می دیدید ممکن است تحت الشعاع حزب قرار بگیرید و چون می خواستید شما هم موقعیت و مقامی داشته باشید، قبول نکردید که در حزب به حاشیه رانده شوید (مضمون بحث این بود عین جملات خاطرم نمانده است) در اینجا در پاسخ، شما نهایت سخاوتمندی را به کار می گیرید و به اشاره ای کوتاه با این مضمون اکتفا می کنید که: نه ما هیچ کدام به فکر قدرت نبودیم، هبت معینی که در زندان جان باخت، مهرداد پاکزاد هم همینطور و بهروز سلیمانی هم که جلوی بچه اش خود را از ساختمان پرت کرد. بنابراین ما به فکر قدرت نبودیم.
به راستی این سه شخصیت ارزش تعریفی بیشتر از این جمله را نداشتند؟ هبت در زندان جان باخت؟ همین؟ یا ذره ذره ی وجودش آب شد و ذوب شد؟ کم کردن سی کیلو وزن در زندان، معنائی غیر از ذوب شدن دارد؟ غیر از این است که به قول عزیزمان مسعود نقر ه کار"هبت چاووش خوان قافله و آموزش دهنده ی مقاومت" بود، کسی که از جان و دخترک ۵ ساله و همسری که عاشقش بود گذشت، باید در این حد از وی یاد کرد؟ مهرداد چه؟ این شرف سازمان؟ این انسان بزرگ؟ باید در این چنین سطحی از او حرف زد؟ بهروز چه؟ می دانید همسرش بعد از جانباختن بهروز چگونه زندگی را گذراند؟ اطلاع دارید مهرنوش دخترش و پویان پسرش چه سرنوشتی پیدا کردند؟ وقتی شما به جای تعریف از خود در برابر کیانوری، حاضر نمی شوید با این رابطه و این شناختی که از هم رزمان اسطوره ای تان دارید، آن ها را درست معرفی کنید و آن گونه که شایستگی اش را دارند معرفی نمی کنید، چه انتظاری از موسوی می رود که بیاید و جنایات سال ۶۷ را محکوم کند. می دانم و روشن است که این برنامه برای معرفی و تجلیل از عزیزان جانباخته نبود. کسی هم انتظار ندارد به زندگی مبارزاتی آنها می پرداختید، اما کوچک کردن همراهان و همنظران جانباخته را هم در دستور نداشت. چرا آنچه را که ارزش می پنداشتی فقط به خودت نسبت دادی؟ من نمی دانم شما از کی شوروی و اردوگاه سوسیالیستی سابق را زیر سئوال برده اید، اما می دانم که تاریخ را برای نشان دادن فاصله خود از این حکومت ها، که به نام سوسیالیسم معرفی می شدند، خیلی عقب کشیده اید. واقعیت این است که جریانی که شما هم یکی از اعضای رهبری آن بودید، یک نگاه انتقادی به این کشورها داشت، هر چند که آمیخته و بهتر است بگویم آلوده به توهم بود، اما "قهرمان" این نوع فکر شما تنها نبودید. بهروز سلیمانی، هبت معینی و مهرداد پاکزاد که از آن ها در مصاحبه نام بردید، امروز جان در راه پیمانشان نهاده اند، نیستند تا از خود دفاع کنند، اما خوشبختانه کسان دیگری هستند و امروز شاهدی زنده اند. اینان موظف اند با شما برخورد کنند.
برخورد شما در این مصاحبه مرا متاسف کرد و از شما انتظار نداشتم چنین غیرمنصفانه برای بالا بردن خود رفقایت را پائین بکشید. واقعیت این است که سازمان ما در کنار اشکالات اش، قدرت های قابل تاکیدی هم داشت. نیازی نیست که در معرفی این قدرت ها، غلو کنید. آن قوت ها به اندازه کافی ارزشمندند، با این روش ها کم بهایشان نکنید. افزون بر این برای دفاع از خود، روشن نیست چرا دیگران را پائین می آورید؟ هم شما ارزش های خود را دارید و هم دیگر یارانتان ارزش های قابل ستایشی داشته اند، به ویژه آنانی که با حماسه مقاومتشان اگر دینی به گردن هیچ کس نداشته باشند، حداقل، جان شما و بسیاری دیگر از رفقایمان، مدیون پایمردی آن هاست.
آقای کشتگر بهتر است حداقل در شرایط فعلی که هر برخورد شما می تواند به عنوان افراد با سابقه، برای نسلی که در حال حاضر جنبش را پیش می برد، آموزشی در بر داشته باشد، به گفتار و اعمالتان توجه بیشتری داشته باشید. هر چند این نسل در دامان همین حکومت، چنان پرورش یافته است که بیشتر به ما یاد می دهند تا از ما بیاموزند و دیدید که رسالت خود را هم چگونه نشان دادند. ولی چون با شوق و ذوق و کنجکاوی خاصی به حرف های امثال شما گوش می دهند و درست یا غلط به این سازمان ها و گذشته شان و افرادی که آن ها را بنیان نهاده اند عمدتأ به این دلیل که گذشته های پدر و یا مادر و یا دائی و عمو و عمه را برایشان یادآوری می کند، احترام می گذارند. پس فراموش نکنید که برنامه های شما هنوز هم شنونده و بیننده دارند. اما شنوندگان و بینندگانی که چندان هم ناآگاه نیستند. سخن شما را می شنوند، اما چشم بسته نمی پذیرند. از این رو پیشنهاد می کنم روی مصاحبه هایتان حساسیت بیشتری به خرج بدهید و انصاف را کمی رعایت کنید. در غیر این صورت، نه تنها صدا و سخنان تان را افراد بیشتری نخواهند شنید، بلکه علاقمندان به مبارزان سابق نیز از شمارشان کم خواهد شد. متشکرم .
باران از ایران
نظرات خوانندگان:
به باران عزیز و گرامی ! حجت - کسرائیان 2011-01-05 15:06:07
|
گوته در فاوست جمله ای دارد که می گوید ؛ - تاریخ مزرعه ایست که هیچ دانه ی سالمی در آن گُم نخواهد شد . - به این دلیل این جمله را آوردم که بگویم ، نه داستانسرائی های یکسویه علی کشتگر و خود بزرگ کردن ها، نه قضاوت های کینه توزانه آدمی بنام عتایت فانی محلی از اِعراب دارد و نه دارای اعتبار و ارزشِ حتی پاسخگوئی و گله مندی است . چرا که آن یکی میخواهد برنامه اش را پُر کند و از دولت فخیمه بریتانیای کبیر مزدش را بگیرد و این یکی هم میخواهد بگوید که هنوز وجود دارد و کسی است و مورد قبولِ رسانه هاست .
او و امثال او نمیدانند که اگر کسی مورد وثوق و محلِ اعتماد رسانه های دشمنان مردمان ایران است یعنی مورد تنفر مردمان ایران هم هست . بریتانیای کبیر در طول تاریخ در بخاک سیاه نشاندن مردم ایران و سایر کشورهای جهان نقش بی همتائی داشته است . کمااینکه بازهم این نقشِ مُزورانه و نفرت انگیز را ایفا میکند. همینکه BBC در به سر کار آوردن آیت اله خمینی نقش بسزائی داشت و برای آینده آن مملکت و آن مردم هم برنامه دارد و بهمین دلیل پاتوق اینگونه افراد است . با احترام بشما ؛ حجت کسرائیان . |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد