logo





جمعی از فعالین کارگری (جافک)

جنبش کارگری ایران: وضعیت کلی و گرایش های رایج

سه شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۹ - ۰۴ ژانويه ۲۰۱۱

دور جدیدی از بحث و جدل بر سر خصوصیات و نقش جنبش کارگری ایران در میان عناصر و گروه هایی که چپ و سوسیالیست خوانده می شوند، آغاز شده است. در این جدل، عملکرد کمیته های گوناگون و نیز تشکل های مستقل سندیکایی زیر ذره بین قرار گرفته است. اگر چند سال پیش، گروه ها و یا عناصر چپ اختلاف نظرهای شان با نحوه عمل تشکل های موجود و سیاست رهبران شان را مسکوت می گذاشتند و دهان را فقط برای تحسین و ستایش از آن ها باز می کردند، حالا شمشیر انتقاد را بیرحمانه بالای سر می چرخانند. چه عواملی باعث این تغییر رویه شده است؟ چه روحیه و انگیزه ای پشت جدل های امروز قرار دارد؟ مهم تر اینکه، مبارزه نظری و سیاسی کنونی باید چه سمت و سویی اتخاذ کند و به چه پرسش هایی پاسخ بگوید تا گرهی از کار باز کند و در خدمت به پیشروی و تکامل جنبش طبقه کارگر قرار بگیرد؟
آنچه پیش رو دارید نخستین بخش از مجموعه ای است که به شکل فشرده به پرسش های بالا می پردازد. تلاش ما اینست که هر بخش در عین پیوستگی با بخش های دیگر، تا حدی خصلت مستقل هم داشته باشد. بر همین مبنا از همه رفقا و دوستان علاقمند به اظهار نظر و مطرح کردن دیدگاه های نقادانه خود در مورد این مجموعه دعوت می کنیم که منتظر انتشار همه بخش ها نشوند و نظرات خود را بر سر هر بخش در دسترس ما قرار دهند.

بخش اول:
عینیت جامعه و ذهنیت فعالان جنبش کارگری

امروز بعد از یک دوره کم حرفی یا سکوت، بار دیگر شاهد جنب و جوش نظری در بین افراد و نیروهای منتسب به جنبش کارگری و تغییر رویه آن ها در برخورد به اختلافات درونی این جنبش هستیم. به عقیده ما دو عامل در کار است. یکم، خیزش عمومی سال 88 و فضای سیاسی و ایدئولوژیک حاکم بر جامعه که نقاط ضعف نیروهای چپ را به نمایش گذاشت. آن ها نتوانستند تاثیر سیاسی مهمی بر مردم به پا خاسته بگذارند و حداقل در سازماندهی بخش های پیشروتر توده ها موفق باشند. این ناتوانی، بیش از همه به خود این نیروها نشان داد که کجای کارند. دوم، فاصله نسبی بین جنبش کارگری با جنبش عمومی سیاسی که نیروی مهمش را زنان و مردانی تشکیل می دادند که عمدتا از قشرهای متوسط و غیر کارگری و نوک پیکانش جوانان و نوجوانان دانشجو و دانش آموز بودند. روشن باشد که منظورمان عدم حضور کارگران در خیزش 88 نیست. در جریان تظاهرات های هشت ماهه آن سال، جویندگان کار و بخشی از کارگران جوان بخش «خدمات» و مشاغل موقت، شرکت فعال داشتند. اما این حضور، رنگ و بوی طبقاتی نداشت. این کارگران در غیاب آگاهی و سیاست انقلابی طبقاتی و محروم از تشکل یا تشکل های طبقاتی خود به خیابان ها آمده بودند. این هم واقعیتی است که فضای سیاسی برخاسته از خیزش 88، در جنبش جاری کارگری چندان منعکس نشد و تاثیر ملموسی بر شعارها و خواست های مبارزات کارگری نداشت.
این واقعیات عینی قاعدتا در ذهن همه عناصر و گروه هایی که حرکت خود را با منافع طبقه کارگر و جنبش کارگری تعریف می کنند سوال ایجاد کرد. از یک طرف موج خیزش توده ای، به گرایش قدیمی دنباله روی از حرکت خود به خودی بیشتر پا داد. در صفوف همه محافل و گروه های چپ، گرایش ها یا اختلاف نظرهایی بروز کرد. گرایش به همراهی آشکار یا خجالتی با «جریان سبز» و مسکوت گذاشتن سیاست بورژوایی و ضد مردمی اصلاح طلبان حکومتی تحت استدلال های گوناگون بیان می شد. در مقابله با گرایش هایی که خیزش توده های معترض را یکسره تحت عنوان «ارتجاعی» نفی می کردند (1) و ملتمسانه از کارگران و نیروهای چپ می خواستند که کاری به کار این حرکت نداشته باشند و در خانه بنشینند تا این موج بگذرد و مبارزه طبقاتی دوباره روی «مسیر طبیعی» اش بیفتد، بحث های نادرستی زمزمه شد که از استدلال علمی و از واقعیت عینی بسیار فاصله داشت. مثلا ادعا شد که خیزش 88 تحت تاثیر مبارزات کارگری جاری طی پنج شش سال گذشته صورت گرفته است. سیاه روی سفید نوشته شد که مراسم اول ماه مه در پارک لاله تهران که پیش از شروع مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفت و به دستگیری نزدیک به 200 نفر انجامید، روحیه تعرضی را در بین توده های مردم انتشار داد و نتیجه اش را در جریان وقایع بعد از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی دیدیم! خب، استیصال از سر و روی چنین «تحلیلی» می بارید. این خیال بافی دلخوشکنک، بیان استیصال و احساس عجز در مقابل نفوذ و تاثیر تعیین کننده بخش «سبز» طبقه حاکمه اسلامی در خیزش محقانه مردم بود. یا گروهی دیگر برای اینکه به بورژوازی امتیاز ندهند و کارگران هم در کلاس تاریخ، نمره منفی نگیرند چنین ادعا کردند که در خیزش اخیر اصلا طبقه متوسطی در کار نبود. کسانی که به خیابان آمدند همه از مزدبگیرانی بودند که تنها دارایی شان نیروی کارشان است. در واقع، همه کارگرند! اما این ادعای غیر واقعی هم نمی توانست دردی را دوا کند.
وقتی که خیزش 88 فروکش کرد، تغییر چندانی در وضعیت تشکل های مستقل کارگری و به طور کلی جنبش کارگری پدید نیامد. یا آن طور که بخشی از چپ انتظار داشت، «مبارزه طبقاتی» روی غلتک نیفتاد. فروکش خیزش، هم نتیجه سرکوب فشرده و ارعاب سیستماتیک مردم از سوی رژیم بود و هم حاصل منطقی سیاست و جهت گیری اصلاح طلبان حکومتی که رهبری حرکت مردم را در دست داشتند. اما فقط این نبود. ضعف و ناآمادگی، نفوذ ناچیز، و بی بهره بودن از یک نقشه استراتژیک و یک برنامه عملی برای سازماندهی و بسیج توده ها، در حرکت نیروهایی که خود را نماینده منافع طبقه کارگر و رهایی نوع بشر می دانند موج می زد. نوع پیشرفت خیزش و شکل فروکش آن، تحت تاثیر این وضع هم بود. امروز فضای آزار دهنده ای که بر مجموعه نیروهای منتسب به جنبش کارگری و چپ حاکم است، فضای بن بست است. این نیروها اگر با دید علمی، جهت گیری نقادانه انقلابی و رفتار صادقانه به بن بست کنونی نگاه کنند می توانند سر منشاء و علل شکل گیری این وضع را در نگرش و اهداف و سیاست های خود در سال های قبل از خیزش 88 بیابند. بن بست عملی امروز، نتیجه و بازتاب بن بست سیاسی و ایدئولوژیک سال های گذشته است. به همین علت، انتقادهای سطحی، نق زدن های ضعیف و حمله های سکتاریستی ره به جایی نمی برد. باید به ریشه ها پرداخت.
___________________
(1)در این زمینه رجوع کنید به تبلیغات حزب حکمتیست و نظرات افرادی مانند بهمن شفیق و عباس فرد

*********
بخش دوم:
اختلاف و اشتراک گرایش های موجود

سال هاست که در صفوف فعالان جنبش کارگری و چپ ایران شاهد تسلط چند گرایش و نگرش و سیاست به هم مرتبط هستیم: اکونومیسم، رفرمیسم و قانونی گرایی. تا وقتی که یک مرزبندی و تسویه حساب عمیق علمی با این گرایش ها و نگرش ها انجام نگیرد، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. خوبست نگاهی بیندازید به انتقادها و حملاتی که هم اینک در سطح جنبش چپ و کارگری، حول تجربه دو سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه جریان دارد. در این بحث و جدل ها از عباراتی مانند «سه جانبه گرایی»، «سازشکاری»، «توده ایسم و نئو توده ایسم»، «فرقه گرایی» و.... استفاده می شود، اما در نهایت راه حل ها و پیشنهادها فاصله یا تفاوت چندانی با هم ندارند. همه در یک دایره می چرخند. نقطه مشترک اساسی در همه آن ها، ناتوانی از پیوند دادن تشکل های مستقل موجود و مبارزات کارگری جاری با یک استراتژی و سیاست انقلابی است. هیچیک نمی توانند به درستی جایگاه مبارزات روزمره کارگری را تعیین کنند، چرا که در واقع درک روشنی از مفهوم و نحوه تدارک و انجام انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه کارگر و نقش پیشاهنگ انقلابی در آن ندارند. تعریف و تمجید از مبارزات کارگری جاری، و تحسین کارگران صرفا به علت کارگر بودن شان، در واقع جنبه تعارف پیدا کرده است. چرا که امید، امید متکی به تحلیل علمی از تضادهای اصلی جامعه سرمایه داری و جایگاه طبقه کارگر در حل آن ها، در ذهن نیروهای گرفتار اکونومیسم و رفرمیسم رنگ باخته است. فعالیت عملی این نیروها بیشتر سمت و سوی «مدد کاری اجتماعی» و «همدردی با کارگران محروم» پیدا کرده است. سطح توقع ها به شدت پایین آمده. علیرغم فحش هایی که به سیاست «سه جانبه گرایی» و «سازش طبقاتی» داده می شود، جوهر سیاست پیشنهادی بخش بزرگی از نیروهای چپ، چک و چانه زدن بهتر کارگران با کارفرمای دولتی و یا خصوصی است. حتی دعواهایی که بر سر رفتارهای سکتاریستی درون فعالان جنبش کارگری جریان دارد حول اینست که چک و چانه زدن را اگر متحدانه جلو ببریم بهتر به نتیجه می رسیم یا جدا از هم؟ در این جدل ها عوامل تعیین کننده و جهت دهنده ای مثل قدرت سیاسی، استراتژی و سیاست های عمومی، و شکل ها و ابزارهای مختلف سازمان یابی و پیشبرد مبارزات انقلابی که اساسا غیرقانونی است، غایبند. گله گذاری ها بر سر تفرقه افکنی در صفوف این یا آن سندیکا است و زیر سوال بردن این یا آن کمیته فعالان کارگری. (1) حتی آنجا که یک گرایش قصد نقد سندیکالیسم را تحت شعار لغو کار مزدی دارد، خود به ستایش از جنبش خودانگیخته کارگری می پردازد و کارگران را از رهبری حزب پیشاهنگ انقلابی و ابزار ضروری برای کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و هدایت ساختمان سوسیالیسم با هدف ایجاد دنیای کمونیستی بر حذر می دارد. (2) این گرایش با نفی محدودیت ها و خصلت تریدیونیونی و تمایل جنبش خودانگیخته به رفتن زیر پر و بال بورژوازی، با نفی وظیفه مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک برای منحرف کردن این جنبش به یک حرکت آگاهانه و متشکل انقلابی، و با نفی ابزار تشکیلاتی ضروری برای هدایت کل این فرایند که هیچ چیز نیست مگر یک حزب کمونیست، عملا کارگران را محکوم به چرخیدن در دایره بسته فروش نیروی کار می کند، گیریم با یک چهره رادیکال و لحن پرخاشگرانه و تحت عباراتی مانند «تسخیر کارخانه»، «تشکیل شورا» و... اینان از مبارزه برای لغو کار مزدی می گویند اما به زبان بی زبانی به ما اعلام می کند که دغدغه اصلی شان سطح معیشت و دستمزد است. البته این گرایش در قالب عباراتی مثل «سلاخی سفره های خالی»، «قتل عام تمامی دار و ندار»، «قتل عام موحش حداقل معیشت» و «سلاخی امکانات» بیان می شود. و توجه داشته باشید که از این عبارات «خونین» در مورد وضع معیشت و دستمزد کارگران اسکاندیناوی استفاده کرده اند!
در این بن بست عملی و سر در گمی نظری، راه جریان هایی هموار شده که در صفوف طبقه کارگر علنا سازش طبقاتی را تبلیغ می کنند. سندیکالیست هایی که در سیاست، متحد «جریان سبز» یا در واقع همراه بخش مغلوب و مغضوب طبقه سرمایه دار حاکم و رژیم اسلامی هستند، دوباره میداندار شده اند. جریان هایی که خود چند سال پیش برای کنار زدن این «سه جانبه گرایان» و «مبلغان سازش طبقاتی» و میراث داران «حزب توده» در محافل و تشکل های کارگری مبارزه کرده بودند، در وضعی قرار گرفته اند که در جریان تدارک اول ماه مه سال 89 عملا دنبال همان ها افتادند و کوشیدند قطعنامه و اقدامات خود را با آن ها هماهنگ کنند. (3) در شرایطی که سیاست های انقلابی و اهداف کمونیستی در سطح جامعه و در افق دید طبقه کارگر به صورت یک قطب متشکل مادیت پیدا نکرده، روی برگرداندن از مواضع به ظاهر با ثبات، به یک امر طبیعی تبدیل می شود. برای مثال به موضوع «خانه کارگر» و ماهیت ضد کارگری و ارتجاعی این نهاد وابسته به نظام حاکم نگاه کنید. تصور این بود که موضع گیری در قبال این نهاد سرکوبگر به یکی از اصول جنبش چپ و کارگری ایران تبدیل شده است. ولی حالا می بینیم که اینطور نیست و در لابلای بعضی نظریه پردازی ها برای جنبش کارگری، «خانه کارگر» به صفوف جنبش کارگری راه داده می شود و برایش جایی در منتهی الیه راست این جنبش رزرو می کنند. (4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- در این زمینه می توانید رجوع کنید به نقد امیر پیام بر نظرات بهمن شفیق در مورد سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، تحت عنوان «از این فرقه هم باید فاصله گرفت»/ آبان 89/ در سایت «افق روشن»
2- رجوع کنید به مقاله «جنبشی که در اسارت بی افقی است» به قلم ناصر پایدار/ آذر 89/ در سایت «افق روشن»
3- در اینجا مشخصا سیاست و رفتار نیروهای حاضر در «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» را مد نظر داریم.
4- رجوع کنید به مقاله «سیاست خارجی جنبش کارگری» به قلم محمد قراگوزلو/ از سایت «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد...»

******
بخش سوم:
تشکل یابی، سازماندهی و خط سیاسی

مدت هاست که در زمینه سازماندهی کارگران شاهد گرایش های متضاد در میان گروه ها و عناصر مختلف مرتبط با جنبش کارگری هستیم. به این معنا که هر یک شکلی از سازمان را بر شکل های دیگر ترجیح می دهند. این ترجیح دادن، پیش از آنکه برخاسته از یک تحلیل مشخص از شرایط مشخص و قرار دادن هر شکل از سازماندهی بر بستر یک نقشه عمومی و درازمدت باشد، بازتاب گرایش و بینش سیاسی این نیروهاست. مثلا اغلب اوقات که با دعوت به سندیکا سازی روبرو می شویم، در این دعوت رد پای گرایشی را می بینیم که انقلاب را امری ناممکن یا بعید تلقی می کند. یا زمانی که صحبت از تشکیل شورای کارگری به میان می آید بیشتر اوقات با یک درک ساده و خودانگیخته از «انقلاب کارگری» مواجهیم که اساسا قرار است مستقل از استراتژی و نقشه یک حزب پیشاهنگ انقلابی به وقوع بپیوندد. جنبش کارگری ایران در دهه 1380 شاهد دو فعالیت سندیکایی عمده (اتوبوسرانی و هفت تپه) بوده است. در اینجا ما آگاهانه از عبارت «فعالیت سندیکایی» به جای «تشکل سندیکایی» استفاده کرده ایم، چرا که در هیچیک از این موارد با یک سندیکا به معنای یک تشکل نسبتا توده ای و پایدار روبرو نبوده ایم. سازماندهی یا به انجام رساندن موفق یک اعتصاب به نام سندیکا، جمع آوری امضاء از هزاران کارگر در حمایت از یک سندیکا، صدور بیانیه و اطلاعیه از سوی هیئت موسس یا هیئت رئیسه سندیکا، و حتی برگزاری انتخابات در درون اینگونه هیئت ها، هنوز به معنی وجود یک تشکل سندیکایی نیست. شرط وجود چنین تشکلی، وجود ارتباط ارگانیک با توده کارگرانی است که خود را عضو آن تشکل می دانند و در اتخاذ مواضع، تصمیم گیری ها و سازماندهی شکل های مختلف مبارزات آن سهیم هستند. تجدید حیات سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران و اعلام تشکیل سندیکای هفت تپه، هر دو با اتکاء به یک فضای اعتراضی و حرکت حق طلبانه کارگری انجام گرفت. بدون شک، ابراز پیوستگی و همبستگی کارگران با این دو تشکل یک دستاورد مهم در چارچوب جنبش خودانگیخته کارگری ایران محسوب می شد. اما به رسمیت شناختن این دستاورد یک چیز است و غافل شدن از شرایط مشخص و از نظر دور داشتن سایر شکل های سازماندهی و روش های مبارزاتی برای پیشبرد جنبش کارگری، چیزی دیگر. این واقعیتی است که در شرایط استبداد و سرکوب، حفظ یک تشکیلات مبارزه جوی مستقل توده ای و علنی به صورت پایدار، اگر نگوییم ناممکن اما بسیار دشوار است. البته عواملی نظیر سابقه تاریخی و فضای سیاسی و اجتماعی در مناطق گوناگون یک کشور می تواند در میزان این پایداری نقش بازی کند. مثلا چندین و چند دهه است که در بسیاری از کشورهای قاره آمریکا، وجود «اتحادیه کارگری» یک تابو محسوب نمی شود. و بر همین بستر، امکان شکل گیری و ظهور تشکل های مستقل (نسبتا توده ای و نسبتا علنی) در مقاطعی وجود دارد. حتی در بعضی مناطق یک کشور اگر جنبش مقاومت توده ای به سطوح بالاتری برسد و مثلا به شکل مسلحانه جریان یابد، تناسب قوا آنچنان دستخوش تغییر خواهد شد که ایجاد یک تشکیلات سندیکایی توده ای پایدار چندان دور از ذهن نخواهد بود.
اما در جامعه ای که تحت استبداد خشن مذهبی قرار دارد چه؟ آیا مقاومت و اعتراض روزمره اما پراکنده و خودانگیخته کارگران قابل سازماندهی نیست؟ آیا فعالان جنبش کارگری در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و یا در مجتمع نیشکر هفت تپه، اشتباه کردند که توده کارگران را به حمایت از تشکیلات سندیکایی مستقل کارگری دعوت کردند؟ بدون شک خیر. خواست سازمان یابی و ایجاد یک تشکیلات برای پیشبرد موثر و قدرتمند مبارزه، در بین کارگرانی که درگیر یک اعتراض و مقاومت متحدانه شده اند، به طور خودانگیخته ایجاد می شود. این همان چیزی است که در آثار مارکسیستی نامش را «آگاهی تریدیونیونی» می گذارند. توقع و انتظار کارگرانی که علیه اجحافات و مصائب سرمایه داری به مبارزه برخاسته اند از کسانی که در صف اول این مبارزه قرار دارند و آگاهی و توانایی بیشتری از خود بروز می دهند اینست که راه پیروزمندی (حتی در سطح همان اهداف حق طلبانه تریدیونیونی) در برابرشان قرار دهد. اینجاست که به ناگزیر مساله بینش و سیاست و دورنما به میان می آید. اگر هدف فعالان آگاه، سازماندهی انقلاب اجتماعی باشد به مقاومت و اعتراض حق طلبانه و خودانگیخته کارگران، مثلا به اعتصابات و تحصن های جاری، به مثابه «مدرسه جنگ» نگاه می کنند. یعنی اصولا باید خیال «جنگ» در اذهان انقلابی وجود داشته باشد تا کسانی به فکر سازماندهی اش بیفتند! طبیعی است که اگر یک فرد فعال و حاضر در جنبش خودانگیخته کارگری، انقلاب اجتماعی را ناممکن، بعید یا حتی نامطلوب بداند، آن وقت «مدرسه جنگ» برایش مطرح نخواهد بود بلکه به مبارزه جاری بیشتر به عنوان «اهرم فشار» به قصد انجام این یا آن رفرم رفاهی ــ اقتصادی خواهد نگریست. پیوستگی و همبستگی کارگری نیز که در سطوح گوناگونی از تشکل مستقل نطفه می بندد و پرورش می یابد، بر اساس این دو هدف و دورنمای متفاوت (انقلابی یا رفرمیستی)، دو ماهیت و چارچوب کاملا متفاوت پیدا خواهد کرد.
آنچه امروز در حیطه فعالیت سندیکایی می بینیم از یک طرف بازتاب مقاومت محقانه توده های کارگر در برابر حمله لجام گسیخته دولت سرمایه داری به سطح معیشت و دستمزد و امنیت کاری است و از طرف دیگر بیان رفرمیسم و اکونومیسم فعالانی که خود را چپ و مدافع منافع طبقه کارگر می دانند. سیاست و روش این فعالان اساسا با قانونی گرایی و علنی گرایی مشخص می شود. میان این سیاست و روش، با واقعیت استبداد و سرکوب خشن حاکم، یک تضاد واقعی وجود دارد. اینکه کارگران یک بخش یا رشته اقتصادی تا چه حد از وضع ناراضی باشند، یا تا چه اندازه از خود فداکاری و استقامت مبارزاتی نشان دهند، وجود این تضاد واقعی را زیر سوال نمی برد. این را هم در مورد کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران دیدیم و هم در مورد کارگران نیشکر هفت تپه. سندیکای کارگری با لیست علنی مسئولان و فعالان و اعضاء هر لحظه در معرض حمله ارتجاع حاکم قرار دارد و با خطر برچیده شدن روبروست. حتی تایید اولیه سندیکا یا هر تشکل مستقل علنی دیگر توسط کارگران نمی تواند تضمینی باشد برای ادامه کار آن تشکل. جمع آوری هزاران امضاء در ابتدای کار، به خودی خود نمی تواند جلوی پا پس کشیدن ها و ساکت ماندن بسیاری از اعضاء سندیکا به هنگام دستگیری و سرکوب نمایندگان کارگران و مسئولان تشکل مستقل را بگیرد. تجارب تاریخی در کشورهای مختلفی که با مساله سرکوب عریان و استبداد خشن روبرو بوده اند نشان می دهد که شکل های محدودتر و عمدتا مخفی تشکل های کارگری در مراکز کار و زندگی طبقه کارگر کارایی و تاثیر و ماندگاری به مراتب بیشتری از شکل های علنی و گسترده دارد. در اینجا حرف ما از هسته های مخفی حزبی که منجمله شامل عناصر انقلابی با خاستگاه کارگری باشد نیست. بلکه داریم از تشکل های سازماندهی مبارزه کارگری که بسته به شرایط می تواند شکل اعتصاب، تحصن، راهپیمایی، تسخیر کارخانه و ادارات و... به خود بگیرد، صحبت می کنیم. این تشکل می تواند کمیته مخفی باشد که با افشاگری های به موقع خود سیاست ها و اهداف دولت و مقامات شرکت یا بنگاه، بر ملا کردن جنایات حکومت و سرکوب مردم ستمدیده، و تبلیغ مقاومت ها و مبارزات دور ونزدیک، آگاهی توده ها را افزایش می دهد و در مواقع مناسب آنان را حول شعارهای معین به این یا آن شکل از مبارزه متحدانه فرا می خواند. افراد تشکیل دهنده این کمیته ممکنست از نظر سیاسی و ایدئولوژیک هم نظر باشند؛ برای مثال ممکنست همگی از کمونیست های انقلابی باشند. اما این هم کاملا محتمل است که چنین کمیته ای ظرف اتحاد عمل چند پیشرو جنبش کارگری باشد که نبض محیط کار را در دست دارند، تماس ها و ارتباطات محکمی با کارگران دارند و از اعتماد مبارزاتی آنان بهره مندند، و قوه ابتکار و توانایی خوبی در ترسیم شیوه های مبارزه و تعیین شعارهای موثر دارند. حتی اگر کسانی به دنبال همبستگی و پیوستگی کارگران به طور مجرد می گردند، یا هدف نهایی خود را انجام بهبود و اصلاح در وضع زندگی و کار آنان قرار داده اند، و اصلا در پی منحرف کردن مبارزات خودانگیخته کارگری به سوی هدف انقلاب اجتماعی نیستند، باید بدانند که تشکیل چنان کمیته هایی و اتخاذ چنین روش های محکم و پایداری، بیشتر می تواند به هدفشان خدمت کند تا تشکل های بی در و پیکر و روش های ساده انگارانه؛ آن هم در برابر دشمن هاری که به هیچ وجه ساده اندیش نیست.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد