logo





ترقّی خواهی
در تاریخ معاصر ایران

دوشنبه ۶ دی ۱۳۸۹ - ۲۷ دسامبر ۲۰۱۰

بهزاد کشاورزی

ترقّیخواه بنا به تعریف فرهنگ ربر(Robert (:
« به کسی اطلاق می شود که طرفدارپیشرفت سیاسی، اجتماعی و اقتصا دی است ، که تلاش می کند جا معه را ازوضع موجود به وضع مطلوب برساند واین تغییریا ازطریق رفورم انجام می پذ یرد و یا بوسیلۀ شدّ ت عمل و انقلاب».
ترقّیخواهی در کشورما نیز در تاریخ معاصر، به خاطر دستیابی به آرمان هایش همان مسیر را پیمود و بالاخره به انقلاب مشروطیّت انجامید. واما اینکه تا چه اندازه در دستیابی به آرمان هایش موفّق شد، مقوله ای است که به بررسی دیگری نیاز دارد. باید بر این نکته نیز تأکید کرد که جامعه همیشه در حال حرکت است و تاریخ در حال پیشرفت؛ و به همین دلیل از همان فردای هر انقلاب و یا رفورمی، نهضت ترقّیخواهی─ ولو این که به هدف هایش نیز برسد ─ هرگز از حرکت باز نمی ماند، بلکه بلافاصله نیازهای تازه تری در سر راه اش پدیدارمی شود و به همین ترتیب به پیشرفت خود ادامه می دهد.
بعبارت دیگر: ترقّیخواهی نهضتی است که همیشه درحال حرکت است وترقیخواه کسی است که مدام درحال مبارزه با عواملی است که مانع پیشرفت اهداف اومی باشد. درتاریخ معاصرایران، مهمّترین موانعی که درپیش روی ترقیخواهان وجود داشت، دومانع استبداد و روحانیّت بود واین پژوهش ضمن مطالعۀ چگونگی پیشرفت ترقیخواهی، بررسی و بیان کیفیّت مبارزاتی است که برخی ازاصلاح طلبان ایران درطول تاریخ معاصر، جهت رسیدن به آرمانهایشان با مراکزاستبداد ودین به عمل آورد ند.
بنا به اعتقاد پژوهشگران، ترقیخواهی درتاریخ معاصرایران، ازدورۀ جنگ های ایران وروس درزمان فتحعلیشاه شروع شده است. ایده آل براین است که این پژوهش را ازشروع جنگ های ایران وروس تا انقلاب مشروطیّت ( 1803 تا 1906) یعنی به مد ّت 103 سال انجام دهیم ، لیکن این مطا لعۀ کوتا ه ، چنین دورۀ طولانی را برنمی تابد. بخصوص که این دوره یکی ازمهم ترین دوران تاریخ اخیرکشورما را تشکیل می دهد. بنا براین دراین مقاله سعی خواهیم کرد که پس ازچند سطری دربارۀ فتحعلیشاه، پنج مرحلۀ مهمّ ازمراحل ورود ایران به عصرتجدد را – بطورخلاصه – به شرح زیربیان کنیم:
- جنگ های ایران وروس واثرات آن درترقی خواهی.
- دوران عباس میرزا وترقی خواهی.
- امیرکبیروترقیخواهی.
- ترقی خواهی دردوران سپهسالار.
- سرانجام ترقیخواهی.


فتحعلیشا ه
1213─1176/ 1834─1798
در زمان فتحعلیشاه دو واقعۀ ناگوار و تلخی در کشور ما اتّفاق افتاد .
بازگشت دوبارۀ روحانیان شیعه به ایران.
– جنگ های معروف ایران وروس.

بازگشت دوبارۀ روحانیان شیعه به ایران

درسال ( 1101 ش / 1722 م ) هم زمان با سقوط شهراصفهان، سلسلۀ صفویه نیز بدست محمود افغان برافتاد. روحانیان شیعه که مسبب اصلی زوال حکومت صفویه بودند، پیروان خود را زیرتیغ مهاجمین رها کردند ودوباره به سرزمین های اصلی خویش یعنی عتبات وشامات وجبل عامل برگشتند.
هفتاد وپنج سال بعد (1176) همزمان با قدرت یابی فتحعیشاه قاجار– به دلیل اعتقادی که او به مذهب شیعه و روحانیّت آن داشت – دوباره گروهی ازعلمای دین به تشویق وی به ایران بازگشتند. زیرا که شاه قاجار، بهترین وسائل آسایش واحترامات وموقعیّت را دراختیارآنان قرارداد. ازاعتقاد اوبه مذهب شیعه وروحانیان آن، این بس که : پادشاهی اش با تأیید شیخ جعفرنجفی،(صاحب کاشف الغطا) یکی ازعالمان شیعۀ مشهورآن دوره شروع شد:
« ...درآغاز پادشاهی اش شیخ جعفر نجفی، فتحعلیشاه را اذن درسلطنت دادواورا نایب خود قرارداد، امّا با شرایط چند که درهرفوجی ازلشگر، مؤذّ نی قراردهد و امام جماعت درمیان لشگرداشته باشد وهرهفته یک روز وعظ کنند...» [1].
از آن تا ریخ به بعد، تعداد زیادی ازمجتهدان عالی مقام شیعۀ عراق عرب و جبل عامل به ایران سرازیر شدند. ازاین جمله بودند: شیخ احمد احسائی، ملا احمد نراقی، میرزا ابوالقاسم قمی، سیّد مهدی بحرالعلومی و...که در تاریخ اجتماعی و سیاسی کشور ماازهمان زمان تا به امروز تأ ثیر گذاشتند. ازاین زمان، جدالی بی امان بین ترقّی خواهان ازیکطرف، وملّایان وحکومت استبداد ازطرف دیگر، برقرار بود.

جنگ های ایران و روس واثرات آن در ترقّی خواهی مردم ایران

(1205 – 1182 ⁄ 1828 ⁄ 1803)
بدون شک یکی ازعلل اصلی وا پس ما ند گی سیاسی واقتصا دی کشورما درتاریخ معاصر، درنتیجۀ جنگ های ایران وروس است که با دو قرارداد گلستان[2] و ترکمانچای[3] پایان یافت وکمرملّت ایران به دنبال این دوقرارداد هرگزراست نگردید. ازآن تاریخ به بعد، قدرت های استعماری واستثماری، درامورکشورما مداخله کردند ومملکت مارا تا حدّ یک کشورنیمه مستعمره پائین آوردند. بویژه که همزما ن با دورۀ اول[4] این جنگ ها، بخواست دولت، ملایان دستورجهاد دادند بدین نحوکه به فرمان عبّا س میرزا وبوسیلۀ وزیرومشاوراوابوالقاسم قائم مقام فراهانی جهادیّه ای تنظیم شد وبه مجتهدان بزرگ داخل وخارج کشورارسال گردید[5]، ودرنتیجه، تعدادی ازعلمای سرشناس مدهب شیعه در سلطا نیّه اجتماع کردند ( 1205ش/1826م ) وعلاوه براینکه درشورای جنگ شرکت نمودند ودرامورجنگ مداخلۀ بی جا کردند، خود را نیزبعنوان نُوّاب امام زمان به حاضرین تحمیل نمودند[6] و یکی ازمراحل قدرت یابی آنان دردورۀ قاجارنیزازهمین زمان شروع می شود.
علیرغم تمامی مشکلات ، این جنگ ها درمورد نهضت ترقّی خواهی کشورما نتایج مثبتی دربرداشت. این نتایج را ازدو جهت میتوان مطالعه کرد:

1 – تأثیرسرزمین های جدا شده درتوسعۀ ترقیخواهی مردم ایران:

پس ازجدا شدن حدود یک سوّم ازخاک ایران، ساکنین دوسوی مرزها، پیوند شان رامدت ها مثل سابق حفظ کردند. روشن است که درسال های اولیه، رابطۀ چند قرنی بین مردم آن مناطق نمیتوانست ازهم بگسلد. زیرا که آنان با یکدیگرروابط عاطفی، خانوادگی وتجاری داشتند. گروهی ازآنان، دردوطرف مرزها صاحب املاک زراعی بودند. برخی جهت خرید وفروش کالارفت و آمد می کردند واینگونه پیوند ها تا زمانیکه نتایج جنگ اثرات ناگواراقتصادی – اجتماعی اش رادرجامعۀ ما (بعنوان کشور شکست خورده ) بروزنداده بود، بطورطبیعی وآرام جریان داشت. درنیمه های قرن نوزدهم، نخستین موج مهمّ مهاجرت ایرانیان (که در نتیجۀ فقرعمومی و ورشکستگی اقتصادی کشوروناشی ازجنگ بود) به سوی مناطق ازدست رفته بوقوع پیوست[7]. درسالهای 1860─1861، 1869─1872، 1879─1880، قحطی های شدیدی در کشورما رخ داد. بویژه قحطی سالهای 1869─1872، بسیاروحشتناک بود. بطوریکه:
«در این زمان قریب ده درصد تمام ازسکنۀ ایران تلف شدند. دهقانان وپیشه وران فقیروخانه خراب، تعداد کثیری برای کسب و کار، به ما وراء قفقازوآن سوی دریای خزر فرارمی کردند.»[8]
علت این مهاجرت ها، پیشرفت وضع اقتصادی – اجتماعی سرزمین های جداشده ازخاک ایران بود. زیرا که درحدود دو قرن قبل ازاین واقعه، درکشورروسیّه، تلاش بی امانی ابتدا بوسیلۀ پطرکبیرتزارروسیه (1672 – 1725)، وسپس بوسیلۀ جانشینان وی، جهت اصلاحات اجتماعی شروع شد وآن کشورتوانست خودرا «تا حدودی» درردیف کشورهای پیشرفتۀ غرب قراردهد[9]. روشن است که ترقیات فوق، درسرزمین های جدیدی که اینک به خاک روسیّه الحاق شده بود نیزرفته رفته منتشرمی گردید وایرانیانی که به آ ن مناطق رفت وآمد داشتند، با نوآوریهای مذکورآشنا می گشتند و دربازگشت به کشور، آن افکارنوین را دربین خانواده و دوستان ومردم دهات وشهرهای خویش منتشرمی کردند.
درسالهای بعد وقایع دیگری درسرزمین های قفقازیه و ما وراء آن اتفاق افتاد که منجربه تشدید مهاجرت ایرانیان به آن سوی مرزها گردید. بدین شرح که درشهر « باکو»[10]، معادن فراوان نفت وجود داشت که مدت ها بصورت دست نخورده باقی مانده بود. درسال های دهۀ 1870 این معادن بوسیلۀ شرکتهای آمریکائی ونیزگزوهی ازثروتمندان ارمنی، تفلیس، باطوم و استا نبول ومدتی بعد، بوسیلۀ برادران «نوبل» شروع به بهره برداری شد.[11] این معادن باضافۀ معادن مس اللّه وردی درارمنستان، معادن زغال سنگ و منگنزدرگرجستان، وبرخی ازمنابع اوّلیۀ زیرزمینی دیگر، توجّه سران کشورتزارها را به این سرزمین هرچه بیشتر جلب کرد وبرای بهره برداری ازمنابع مذکور، راه آهنی ازباطوم به باکو کشیده شد. آنگاه کارخانه های صنعتی فراوانی دراین منطقه استقراریافت. علاوه برآن، شهر باکوازموقعیّت برترجغرافیائی─ سیاسی نیز برخورداربود:
«باکو یگانه بندری بود که ارتباط تجاری روسیه وایران،ایران وترکستان و روسیه و قفقازرابرقرارمی ساخت.»[12]
بتمام دلایل فوق احتیاج مبرمی به نیروی انسانی کار، درآن منطقه احساس گردید. این احساس نیاز، همزمان بود با وضع آشفتۀ سیاسی─ اجتماعی وبویژه ورشکسگی اقتصادی ایران. درنتیجه، سیل مهاجرت ایرانیان بد بخت ودرمانده، بیش ازپیش برای بدست آوردن کفّ نانی بسوی قفقازیّه ونیزمناطق آسیای میانه روانه گردید. ژانت آفاری[13] تعداد مهاجرین ایرانی را در حدود 100هزاز نفر در سال1900 و500هزار نفردرسال 1913بیان کرده است وبنا به منابع وی درسال 1903:
«کارگران ایرانی 2/22در صد کارگران نفت باکورا تشکیل می دادند».
خسرو شاکری نیزمی.نویسد:
«در تابستان 1274، ⁄1895 بیست هزار کار گر ایرانی از ایالت های آذربایجان و همدان درراه آهن جدیدی که ازتفلیس تا آلکساندرو پل و قارص کشیده می شد، کار می کردند.»[14].
ایوانف نیز معتقد است که :
«در اواخر قرن نوزدهم ودرآغازقرن بیستم، همه ساله تا دویست هزار نفر برای کسب کاراز ایران عازم روسیه می شد ند»[15].
اغلب ایرانیان مهاجر، ازکشتکارانی تشکیل می شدند که پس ازبرداشت محصول وقبل ازشروع مجدد کاشت، ازچند ماه فرصت بیکاری استفاده می کردند وبخاطردرآمد بیشتر، درآنطرف مرزها، کارمی کردند ودراین مدت با افکارواندیشه های غربی آشنا می شدند. همچنین با اجتماعات کارگری، بر خوردمیکردند و درسندیکاهای صنفی شرکت می نمودند. اغلب آنان حتی عضویت احزاب کارگری را نیزمی پذیرفتند و پس از باز گشت به سرزمینشان، تمام این افکاروآراء جدید را دربین دوستان وخانواده وهمشهری هایشان می پراکندند و بد ینوسیله درآگاهی مردم کشورشان سهم بسزائی داشتند.
دراین سال ها درسرزمین روسیه وقایعی درشُرُف تکوین بود؛ بدین شرح که زمزمۀ مخالفت مردم همراه با مبارزات پراکنده درگوشه و کنارآن کشوربرعلیه زمامداران شان درحال گسترش بود وحکومت با شد ت هرچه بیشتربا این جنبش ها مبارزه می کرد[16]. درسال 1902 کارگران قفقازیّه ─ از جمله مهاجران کارگرایرانی─ به این مبارزات پیوستند ودرکنارکارگران روسی دریک اعتصاب عمومی شرکت کرد ند[17]. شکستی که ارتش روسیه درجنگهای ( 1904) ازارتش ژاپن متحمّل شد، موضع سران روسیه را درمقابل مخالفان داخلی به ضعف کشانید و بد نبال آن، انقلابی در ( روز نهم ژانویۀ 1905) اتفاق افتاد. لیکن این انقلاب با سرکوب شدید رژیم مواجه شد ودراوایل سال1906 با شکست مردم به پایان رسید. مهاجران کارگرایرانی نیز دوش به دوش همکاران روسی وقفقازی خویش، دراین اعتصاب ها شرکت کردند. عبدالله یف، تاریخنگارروسی آورده است که درسال 1906 تعداد 2500تن آذربایجانی ایرانی «هستۀ اوّلیۀ اعتصاب ها » را در کارخانۀ مس الله وردی تشکیل می دادند[18]. روشن است که این گونه حرکت ها برتجربیات مبارزاتی مهاجران ایرانی می افرود. درهمین سالها بود که مردم ایران زمزمۀ مشروطیت را سرداده بود. و اینگونه تجربیات دربیداری آنان ومبارزات مشروطه خواهی تأ ثیرفراوان داشت.
ایرانیان ساکن ویا مهاجرقفقازیه وهمچنین روشنفکران سرزمین های ازدست رفته، زمانی درترقیخواهی کشورما بیش ازپیش مؤثرواقع شدند که مجلس شورای ملی ایران بوسیلۀ محمد علیشاه بمباران شد و بد نبال آن مردم تبریز به حمایت از مجلس برعلیه شاه بپا خاست. وپس ازآن، مجاهدان گیلا نی و بختیاری ها اقدام به فتح تهران کردند.

ترقیخواهان قفقازیه ودومین مرحلۀ انقلاب مشروطیت ایران
خسروشاکری می نویسد :
« ..عجب آنکه ...ایالت های سابق ایران درقفقاز، که به لحاظ سیاسی نا دیده گرفته می شدند ، طی دهه های آینده درست درمیان پهنۀ سیاسی ایران قرارمی گرفتند. حلقۀ اتصال جامعۀ کارگران مهاجرایرانی درقفقازبود که با درگیرشدن درفرایند انقلابی روسیه ، بستررا برای فعالیت سوسیال دموکراتیک خود درانقلاب مشروطیت فراهم آورد.»[19]
در سال 1905/1284درمیان تاجران و کارگران مهاجرایرانی درباکو، فرقه ای زیرزمینی بنام «اجتماعیون عامیون» تأ سیس شد. اعضای این فرقه، با «حزب همّت» وهمچنین با کمیته های حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه درباکو وتفلیس، روابط نزدیکی داشتند. حزب همت درسال 1904⁄ 1283درباکو تأ سیس شده بود ودرمیان اقوام مسلمان منطقه فعالیت می کرد ودر تأسیس سازمان های سیاسی مجاهدین مهاجرایرانی درسراسرقفقازیه، بدانان کمک می کرد[20]. دو سال بعد، این فرقه (فرقۀ اجتماعیون عامیون)، علاوه برباکو، دراغلب شهرهای مهم قفقازیه، ازجمله درنخجوان، قارص، ایروان، پتروفسک، عشق آبادو تفلیس شعبه داشت. طولی نکشید که شعبات متعددی ازاین فرقه – با همکاری حزب همت– در داخل خاک ایران ازجمله درشهرهای : تبریز، رشت، مشهد، سلماس، ارومیه، آستارا، اردبیل ، خوی و بناب تأسیس گردید.
پس ازبمباران مجلس بوسیلۀ محمد علیشاه (3تیرماه1287/ژوئن1908)، اهالی تبریزبه دفاع ازمشروطیت برخاستند و با قوای دولتی درگیرشدند. هرچند که بظاهراین درگیری یک مبارزۀ نا برابربود، لیکن جوانان تبریزخوش درخشیدند وعلیرغم محاصرۀ شهرازطرف باسمنج و مرند و اهروقراملک و مراغه، ازورود قوای شاه بداخل شهر جلوگیری کردند. دررابطه با همین واقعه بود که دربهارسال 1909 ⁄ 1288 در شهرتفلیس، نشستی با حضورپنجاه نفرازمجاهدین درخانه ای برگزارشد ودرآن جلسه، کمیتۀ جدیدی ازمبارزان مسلمان آن شهرتشکیل گردید. این کمیته تصمیم گرفت داوطلبا نی را برای مبارزه با شاه... به ایران اعزام کند[21]. بدین ترتیب گروهی متشکل آزادیخواهان مهاجرایرانی و ایرانیان ساکن قفقازوآزادی خواهان اهل قفقاز، بکمک اهالی تبریزشتافتند. اغلب اینان، ازتجربۀ مبارزاتی چند سال گذشته درکشورروسیه اندوخته های فراوانی داشتند. تعدادی ازآنان ازتکنیک تفنگ سازی و تهیّۀ فشنگ آگاه بودند، برخی دیگر با همیاری همرزمان قفقازی، اسلحه وارد تبریزمی کردند و تعداد دیگری نیزازتکنیک بمب سازی آگاه بودند . کسروی نیز«احتمالآ» دررابطه با همین کمیته است که می نویسد:
«...کمیته نوشته ای بیرون داد که ازکارگران ودیگران، یکد سته ازآنانی که سپاهیگری کرده اند، و جنگ آزموده می باشند، وهمچنین ازکسانیکه ازافزارسازی و بمب سازی آگاهی دارند، با تفنگ و فشنگ و دیگرافزارها، بیاری تبریزفرستاده شوند.»[22]
وی آنگاه می افزاید که کمیتۀ فوق حدود صد نفرازمجاهد ین را جهت مبارزه با قوای شاه به شهر تبریزاعزام داشته است. یکی ازمجاهدان تبریزی که خود درجنگهای تبریزشرکت داشته است ازتعدادی ازاین مجاهدان قفقازی که درگیرجنگ های تبریز بودند – و بویژه دربمب اندازی به سنگرهای دشمن مهارت داشته اند– نام برده است[23].
ناگفته نگذاریم که مجاهدین ایرانی ساکن قفقازو نیزمبارزان غیرایرانی قفقازی،علاوه برتبریز، بکمک مجاهدین گیلانی نیزشتافتند ودرفتح تهران و بیرون راندن محمد علیشاه سهم داشتند. به تمام دلایل مذکور، مناطق جداشدۀ ماوراء قفقاز، سهم عمده ای درنهضت ترقیخواهی کشورما داشت.

2- شکست درجنگ های ایران وروس وتوسعۀ ترقیخواهی در ایران.

جنگهای ایران وروس وشکستهای افتضاح بارناشی ازآن، فرمانروایان کشورما را با یک سردرگمی عجیبی مواجه کرد! آنان باورنمی کردند که تا این اندازه ازقافلۀ پیشرفت های جهانی که دنیای غرب پرچمدارش بود، بدورمانده اند. پنج سال پیش ازاین جنگها (1177/1797)، آقا محمد خان قاجاربه گرجستان حمله کرده بود ودرحوالی شهرشوشا نیروهای روسیه را – که حامی آن کشور بود ند– عقب رانده و پیروزشده بود. اینک علیرغم ضعف قابل توجهی که نظامیان روسیه درنتیجۀ درگیری طولانی با قوای ناپلئون داشتند،[24] آن ارتش خسته، مدام درحال پیشروی بداخل خاک ایران بود. روشن است که فرماندهان نیروهای ایرانی، بیش ازدیگران طعم تلخ شکست را می چشید ند و بفکرچاره بودند و فرما ند ۀ کل قوای جنگ نیزعباس میرزا فرزند فتحعلیشاه بود.

عباس میرزا و ترقیخواهی
عباس میرزا فرزند وولیعهد فتحعلیشاه ، فرماندهی کل قوای جنگ را به عهده داشت. نبرد درمرزهای آذربایجان درجریان بود ومرکزستاد جنگ عباس میرزا نیزدرشهرتبریزبود. بنا براین اوبیشترازهرکس دیگری ازشکست های جنگ زیرفشارقرارداشت. خوشبختانه افرادی که دراین جنگ، عباس میرزا را همراهی میکرد ند، همگی ترقیخواه و اصلاح طلب بودند . دونفرسرپرستی این گروه را بعهده داشتند که درعین حال وزیر ومشاورولیعهد نیزبودند. این دو تن ازمترقی ترین رجال شناخته شدۀ آن روزکشوربشمارمی رفتند. یکی ازآنان میرزا عیسی1 قائم مقام فراهانی ملقب به میرزا بزرگ بود. (وفات1210/1831) و د یگری فرزند وی میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی بود. (مقتول1224/1845). این گروه پیشرواصلی اصلاخ طلبی درتاریخ معاصرایران بشمارمیرود و یکی ازعوامل مهم شروع اصلاحات نیزهمین جنگها بود. ستاد فوق که فشارجنگ را همزمان با وضع نا گوارمملکت، برگُرده اش احساس میکرد، بهر وسیله ای متوسل می شد تا جلوی پیشرفت دشمن را بگیرد و تنها راه آن، آموزش ارتش، جهت دستیابی به فنون نظامی جدید همراه با تهیۀ وسائل مدرن نظامی بود. لیکن تردید شاه ومخالفت ملایان با هرگونه نو گرائی به سبک غرب، آنان را ازدستیابی به یک راه چاره جلو گیری می کرد. با اینهمه ازدست رفتن سریع و مداوم سرزمین های ما ورای قفقاز، موجب گردید که هم شاه وهم ملایان با پیشنهاد های اصلاح طلبانۀ سران جنگ همراه گردند. شکست کشورایران دراین جنگها ازروسیه ، بدون شک شکست سنت بود از تجدد، شکست نادانی بود ازآگاهی ، شکست دین سالاری وخرافات بود ازمردم سالاری وعلم ودانش. و بالاخره شکست شرق بود ازغرب.
اولین قدمی که سران جنگ، جهت چاره اندیشی به این شکستها برداشتند، این بود که به سراغ رهبرنیرومند ترین ارتش آنروزدنیا (ناپلئون ) رفتند وازاو کمک خواستند. ناپلئون دراردوگاه نظامی فینکن اشتاین – Finkenstein – واقع درخاک لهستان، مشغول جنگ با پروس بود. قرارداد ی به همان نام با وی بستند. (25اردیبهشت1186/4مه1807) برطبق این قرارداد ناپلئون تقبل کرد که گروهی ازکارشناسان نظامی ارتش خویش را جهت آموزش نظامیان ایرانی به ایران بفرستد. هیئت مأموران فرانسوی به فرماندهی ژنرال گاردان معروف ، (که درجمع پنجاه و سه نفر بودند ) دریازده نوامبر به تبریزرسیدند. « ژنرال فابویه» یکی ازهمراهان این هیئت
درخاطراتش می نویسد:
«...عباس میرزای نایب السلطنه ولیعهد ایران وحکمران آدربایجان پذ یرائی شاها نه ازایشان کرده و«سروان لامی» و چند تن دیگرازافسران فرانسوی را برای تعلیم سربازان خود نزد خویش نگاه داشته است و دیگران به سوی تهران راهی شده اند»[25].
روشن است که ورود نمایند گان یکی ازمترقی ترین کشورهای آنروزی، ازچند جهت موجب پیشرفت وترقیخواهی درکشورما می گردید: اولأ آمیزش آنان با نظامیان، سبب می شد که رفتار، کردارواندیشه های جدید غربی دربین گروهی ازکسانیکه با آنان در ارتباط مستقیم بودند، پراکنده گردد وآنان نیزبه نوبت خود این اندیشه ها را دربین خانواذه ها ودوستان و آشنایانشان پخش میکردند. ثانیآ تأسیس کارخانه ها ی جدید اسلحه سازی وتولید جنگ افزارهای مدرن نیزنیازبه آگاهی ازفرهنگ پیشرفتۀ غربی داشت. علاوه برآن؛ آموزش و طرزاستفاده ازآن جنگ افزارها، خود موجب آگاهی بیشتردرمورد فرهنگ غرب بود. همچنین برقراری نظم ویژۀ ارتش های پیشرفتۀ غربی دربین نظامیان کشورمان ونیزتهیۀ لباس یکدست – به سبک اونیفورم ارتش فرانسه– باعث پیشرفت آگاهی آنان ازروش نظا م غرب می گردید .«تانکوانی» یکی از همراهان این هیئت در خاطراتش می نویسد:
«...در این موقع عباس میرزا نا یب السلطنه نزدیک دوهزاروپانصد سربازداشته که به نظام فرانسه تربیت شده بودند و فرماندهانشان افسران ایرانی بودند .... تفنگ ها وفشنگ ها یشان را ازروی نمونه هائی که ازفرانسه آورده بو دند،درتبریز ساخته بودند»[26].
همچنین یک مدرسۀ مهندسی نظامی به همراه یک کارخانۀ ریخته گری تفنگ و توپ بوسیلۀ هیئت فرانسوی تآسیس شده بود که سربازان را جهت ساختن توپ و تفنگ تربیت می کرد. ونیزترجمۀ رساله هائی درمورد تاکتیک های نظامی ونظریه های سنگر بندی ونقشۀ جغرافیای آدربایجان تهیه شده بود[27]. دو ماهی بیشتر طول نکشید که ناپلئون بد نبال بستن قرارداد دوستانه ای بنام «تیلسیت» Tilsit– – با کشورروسیه (2ژوئیه 1807) ، حمایت اش را ازایران برید[28] وچند ماهی بعد هیئت فرانسوی ایران را ترک کرد . عباس میرزا چاره ای نداشت بجزاینکه دست به دامن انگلستان دراز کند و ازاو جهت تقویت ارتش ایران کمک بخواهد. سه سال بعد (1810)، یک دسته ازافسران انگلیسی جهت آموزش نظا میان ایران وارد کشور شد[29]. علاوه برآن، عباس میرزا تعدادی ازافسران انگلیسی، لهستانی ودویست نفرافسرروسی رادرارتش ایران استخدام کرده بود. بدین ترتیب تبریزولیعهد نشین، پرچمدارترقیخواهی ایران بشمارمیرفت. کارخانه های توپ ریزی، تفنگ سازی، باروت سازی فشنگ سازی بنیاد گرفته بود. آبله کوبی نیز نخستین بار بوسیلۀ عباس میرزا درسال 1813 در تبریز انجام گرفت.

اولین دانشجویان اعزامی به خارج از کشور
«محمد کاظم» و« حاجی بابا افشار» نام دو تن دانشجویانی بودند که برای اولین باردر تاریخ ایران درسال(1190/1811) جهت تحصیل به ترتیب: نقاشی وپزشکی به انگلستان اعزام شدند. چهارسال بعد (1194/1815) پنج نفردیگربه نام های «میرزا صالح شیرازی»، «میرزا سید جعفر»، « میرزا محمد جعفر»، «میرزا رضا سلطان توپخانه» و«استاد محمد علی» به انگلستان اعزام شدند و در رشته های: مهندسی، پزشکی، مهندسی توپخانه، تفنگ سازی، زبان های اروپائی وعلوم طبیعی تحصیل کردند.[30] افزون برآن منبع فوق ازاعزام چهاردانشجوی دیگربوسیلۀعباس میرزا به کشورهای اروپائی نام برده است.

صنعت چاپ
و ترجمه ونشر کتاب

«آقا زین العابدین تبریزی» دانشجوی اعزامی به مسکو، در (1195/1816) اولین چاپخانه را با خود به ایران آورد و با حمایت عباس میرزا در تبریزبرپا کرد. واولین کتا ب ها بنام «فتح نامه» و«جهادیه» اثرمیرزابزرگ، بوسیلۀ این چاپخانه انتشاریافت.[31] یحیی آرین پورعلاوه برکتاب های فوق، کتاب «مآثر سلطانیه» تألیف عبدالرزاق بیگ دنبلی ورسالۀ «آبله کوبی درفواید تلقیح ولزوم تعمیم انتشارآن» را نیزجزواولین کتاب های منتشر شده نام برده است. [32]
در سال (1198/1819) « میرزا صالح شیرازی » هنگام بازگشت ازانگلستان، دومین ماشین چاپ را همراه آورد و به کمک عباس میرزا آن را نیزدر تبریزمستقر کرد. بالاخره چاپخانۀ دیگری بوسیلۀ شخصی بنام «میرزا جعفر امیر» در تبریزبرپا شد. این شخص در سال (1203/1822) بوسیلۀ عباس میرزا برای آموختن کارچاپ به مسکو اعزام شده بود و کتاب گلستان سعدی ازاین چاپخانه منتشر شد[33]. ازاین تاریخ به بعد نشر وترجمۀ کتاب ونیز انتشارروزنامه درایران شروع گردید.
ازجمله کتاب هائی که بدستورعباس میرزا ترجمه وچاپ شد بشرح زیر است:
- سرگذشت ناپلئون، اززبان فرانسه
- سرگذشت پتر کبیر، اززبان فرانسه
- سرگذشت شارل دوازدهم، اززبان فرانسه
- تاریخ انحطاط و سقوط امپراطوری روم، اززبان انگلیسی
بطوریکه پیداست، موضوع کتاب های فوق همگی درمورد فرماندهان بزرگ نظامی دنیا ویادربارۀ علت سقوط بزرگترین امپراطوری باستانی غرب انتخاب شده است .گوئی عباس میرزا ازلابلای مطالب کتابهای فوق درجستچوی علل شکستهای پیدرپی خویش ازدشمن بوده است و یا احتمالآ میخواسته است ابهت وعظمت «عجیب» غرب را دریابد وبداند که چگونه قافلۀ تمدن غرب، آرام و بی صدا ازکنارخوش خوابا ن بی خبراعصار گذشتۀ مشرق زمین، دورترودورتروبازهم دورتررفته است! بطوریکه حتی رسیدن به گرد راه آن کاروان پرشتاب، خواب و خیالی بیش نیست! د یری نبود (1805م) که ناپلئون طی نامه ای به پدرش (فتحعلیشاه) نوشته بود:
« مردم مشرق زمین جرأت وهوش دارند ولی نا آگاهی از برخی صنایع و اهما ل از نظامات که باعث افزونی نیرو و فعالیت لشگر است ، ایشان را در جنگ با مغرب نقصان می دهد»[34].
وشاید هم دررابطه باهمین نا توانی های نظامی بود که عباس میرزا ازیک دیپلمات فرانسوی می پرسد:
«ای غریبه بمن بگو در آن دنیا چه ا تفاق افتاده است و چرا همیشه ما شکست می خوریم؟»
عباس میرزا درسن چهل وهفت سالگی ناکام مرد (1212-1165/1832-1796) و آرزوی ادامۀ اصلاحات را با خود بگوربرد. میرزا بزرگ فراهانی نیز دوسال قبل ازوی مرده بود و فرزندش میرزا ابوالقاسم، درکاخ نگارستان بوسیلۀ محمد شاه نادان خفه شد وایران را درماتم وعزا فرو برد! وبدین ترتیب رشتۀ اصلاحات برای مدتی گسسته کردید.
دردورۀ سلطنت چهارده سالۀ محمد شاه (1227-1213/1834-1848) نیز تا حدودی اصلاحات زمان عباس میرزا ادامه یافت، ازجمله ممنوع ساختن بست نشینی ویا توسعۀ مدارس به سبک غربی بوسیلۀ میسیونرهای خارجی ونیزارسال بین 60 تا 70 دانشجو به خارج از کشور[35]. لیکن رویهمرفته این قبیل کارها«اغلب» بی نتیجه ماند.

امیر کبیر و ترقیخواهی
1227- 1230 ⁄ 1848- 1851
مردان بزرگ تاریخ ، درجوامع بحرانی پدیدارمی شوند. نادر، پطروناپلئون وچرچیل ولنین و.. از این قبیل اند. درتاریخ معاصرکشورما نیزتعداد انگشت شماری ازاینگونه افراد درنتیجۀ بحران های اجتماعی پدیدارشده اند. میرزابزرک، ابوالقاسم قائم مقام و امیرکبیر را جنگ های ایران وروس وبحران های ناشی ازآن پدیدار ساخت. فریدون آدمیت درمورد این سه نفرمی نویسد:
«درمیان تمام زمامداران و رجال دورۀ قاجارهیچ کس راازاین نظربه پایۀ میرزا بزرگ وقائم مقام وامیرکبیرنمی شناسیم وداوری دراین قضیه دشواراست که از لحاظ بینش سیاسی و سخت پائی درمقابله با قدرت اجنبی، کدامیک حائزمقام برترین است»[36]
تحول ذهنی باتجربیات دورۀ عباس میرزا پدیدارشد، درعصراصلاحات امیرکبیر پایه ریزی گردید درزمان سپهسالاربتدربج نتیجه داد. درطول تاریخ دورۀ قاجاریه، امیرکبیرتنها مرد بزرگ سیاسی است که دریک مدت کوتاه بیشترازهرفرمانروای دیگری درپیشرفت وترقی کشورموثربوده است. دورۀ زمامداری وی از 28مهرماه 1227 تا 4 آذر 1230یعنی سه سال ویک ماه و پنج روزطول کشید ودراین مدت کوتاه، اصلاحاتی که درکشورانجام داد و نظام پیشرفته ای که درعرصۀ مملکت مستقرساخت، سالهای فراوانی پس ازمرگ اش همچنان پا برجا بود. اهم اصلاحات وی بشرح زیراست :
- روزنامه و مدرسه بر پا کرد
- دارالفنون ایجاد نمود
- سخن از«قانون علمی نظام» بمیان آورد
- ازقدرت ملایان کا ست
- بست نشینی را ملغی1 ساخت
- محکمه های شرعی را تحت کنترل دولت درآورد
- محاکمات تازه مسلمانها واقلیتهای مذهبی درپایتخت ودردیوان عدالت انجام گردید
- ترجمه ونشرکتاب را توسعه بخشید
- روزنامه ها را متحول کرد
- شکنجه را ممنوع اعلام کرد
- مبارزۀ زیر بنائی با فساد اجتماعی را با موفقیت انجام داد
- جنبش روشنگری را توسعه و نشر داد.
- با مراسم خود آزاری شیعیان (قمه زنی و قفل بندی و غیره....) مبارزه کرد ولی مرگ زود رس وی باعث عد م موفقیتش دراین امر شد. [37]
- آبله کوبی را اجباری و قانونی کرد
- نخستین بیمارستان را که دواخانه ای نیزدرداخل آن مستقربود، درایران بنیان نهاد ودراولین سال، تعداد 2238بیماردرآنجا معالجه گردید.[38]
- تأسیس چاپارخانه پیشرفته.
- تأسیس ضرابخانۀ یکد ست درپایتخت.
ازبین اصلاحات فوق به چند فقرۀ معتبر می پردازیم:

ترجمه و نشر کتاب درزمان امیر
امیرکبیرتشکیلاتی بنام «دستگاه مترجمان دولتی»[39] تأسیس کردواین مؤسسه کتاب های متعددی را ترجمه و نشرنمود. ترکیب این تشکیلات عبارت بود از:
- ایرانیان تحصیلکرده درفرنگ ویا تحصیلکردگان داخلی که بریکی اززبان های فرنگی تسلط داشتند.
- اتباع فرنگی مستخدم دولت.
- تعدادی ازایرانیان با سواد مسیحی.
ازجمله کتاب های مهمی که بدینوسیله ترجمه و منتشر شد بشرح زیراست:
«حقوق ملل» نخستین کتابی بود که درمورد «حقوق موضوعۀ ملل» و«حقوق اطلاق و استقلال» و ازمفهوم «ارادۀ ملت» به عنوان منشأ قدرت دولت سخن می گفت.
«قواعد حکمرانی مملکت فرانسه» ازتأسیسات سیاسی و اجتماعی فرانسه سخن گفته است
«جهان نمای جدید» درمورد جغرافیای سیاسی واقتصادی جهان مطلب نوشته است.
«جغرافیای عمومی» درتبریزترجمه وچاپ شد و صد نسخه ازآن به تهران ارسال گردید.
«قبل از ایام انقلاب و آشوب ممالک فرانسه» کتابی بود که دردو جلد ترجمه و منتشر شد.
رساله ای دربارۀ «مسألۀ شرق وامور سیاسی یونان» ترجمه شد.
علاوه برآن درزمان امیرتعداد 293 جلد کتاب و323قطعه نقشۀ جغرافی عالم، یکجا از کشورفرانسه وارد شد.[40]

انتشار روزنامه در زمان امیر کبیر
اولین روزنامه در ایران،بوسیلۀ میرزا صالح شیرازی دردورۀ سلطنت محمد شاه به سال (1216/1837) بصورت ماهانه منتشرشد. درزمان امیر، دومین روزنامه درتاریح (18دی1229/27دسامبر1851) انتشار یافت. اولین شمارۀ آن «روزنامچۀ اخبار دارالخلافۀ تهران» نامیده شد. ولی ازشمارۀ دوم به بعد اسم آن به «روزنامۀ وقایع اتفاقیه» تغییریافت. این روزنامه، پس ازده سال انتشار، بنام «روزنامۀ دولت علیۀ ایران» تغییر نام داد. سپس همین روزنامه بنام های « روزنامۀ دولتی» و«روزنامۀایران» تادوران مشروطیت ادامه داشت.
دارالفنون
دارالفنون مدرسه ای بود برالگوی پلی تکنیک کشورهای اروپائی که درآخرین ماههای صدارت امیر، اولین سنگ زیربنای آن گذاشته شد ودر (8دی1230/29دسامبر1851) – 37 روز پس ازعزل امیرکبیرازصدارت – بطوررسمی با حضورناصرالدینشاه گشایش یافت[41]. گفته شده است که پس ازقتل گریبایدف[42]، هیئتی ازجانب فتحعلیشاه به سرپرستی شاهزاده خسرومیرزا– که میرزا تقی خان هم عضو آن بود– جهت عرض تسلیت ونیزپوزش خواهی، مأموردربارروسیه شد (فروردین1208/آوریل1829) وامیرپس ازدیدن مدارس فنی و صنعتی آنجا، بفکرتأ سیس دارالفنون افتاد[43]. امیربرای ادارۀ امورآموزشی دارالفنون، هفت نفرمعلم ازاطریش استخدام کرده بود که این گروه بتاریخ (13آذر1230/24نوامبر1851) – دوروزبعد ازعزل امیرازصدارت– به ایران رسید ند.[44] علاوه برآن ازاروپائیان ساکن ایران وهمچنین ازاعضاء «هیئت مترجمان دولتی» وگروه نادری ازکشورهای ایتالیا، هلند و فرانسه وتعدادی ازایرانیان تحصیلکرده نیزجهت تدریس دردارالفنون استفاده می شد.
رشته های تحصیلی عبارت بود از: مهندسی، پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، طب و جراحی، معدن شناسی،علوم طبیعی مشتمل بر(فیزیک و کیمیای فرنگی ودواسازی) ونیزتاریخ وجغرافی، نقشه کشی، طب ایرانی، ریاضی، زبان فارسی، عربی، فرانسه و روسی[45]. ابتدا قرار براین بودکه تعداد سی نفردانش آموزچهارده تا شانزده ساله در دارالفنون بپذیرند، لیکن تعداداین عده درهمان سال افتتاح به 150 نفررسید.[46] هردورۀ تحصیلی دارالفنون، هشت سال بود. نخستین دورۀ آن درسال 1237 به پایان رسید و تعداد فارغ التحصیلان 85 ویا 125نفر بوده است[47]. دردارالفنون، علاوه برواحد های نامبرده، تعدادی از کارگاه های عملی و فنی نیزدایربود که اغلب بوسیلۀ معلمان ومربیان اداره می شد. از آنجمله بود کارگاه های: شمع سازی، باروت سازی، کاغذ سازی ونیز یک استودیوی عکاسی، یک دارو خانه، و یک آزمایشگاه فیزیک و شیمی[48]. تأ سیس یک دستگاه چاپخانۀ سنگی درداخل دارالفنون[49] مؤسسه را ازاحتیاج به چاپخانۀ دولتی بی نیاز کرد. ازطرف دیگربلحاظ اینکه اغلب معلمین اصلی، اروپائی بودند و زبان رایج تدریس نیزبه فرانسه بود، بهمین دلیل یاد گیری یک زبان اروپائی – بویژه فرانسه – ازاهمیت خا صی برخورداربود ولذا زبان فرانسه یکی ازواحد های مهم تحصیلی شمرده می شد. این امربخصوص دردورۀ هشت سالۀ اول سال تحصیلی – که معلمان تقریبآ همگی اروپائی بودند – با جد یت بیشتری ازسوی مسؤلین دنبال می شد. از 85 نفر که درسال تحصیلی 1237فارغ التحصیل شدند، تعداد 34 نفر (40%) ، علاوه برامتحا نا ت مربوط به رشتۀ اصلی تحصیلی خود، در امتحان زبان فرانسه نیزشرکت کردند[50]. از این تاریخ به بعد ترجمه وتأ لیف و نشرکتاب بوسیلۀ اولیا وشاگردان دارالفنون، شروع گردید. ازهمان ابتدای کار– بلحاظ احتیاج مدرسه به کتابها ی درسی– تأ لیفات قابل توجهی دررشته های فنون جنگی و نظامی، علوم طبیعی وغیره بوسیلۀ معلمان اروپائی تهیه گردید وشاگردان – بویژه آنانکه دررشته های زبانهای اروپائی و بخصوص فرانسه ورزیده شده بود ند – کتاب های فوق را به زبان فازسی برگرداندند[51]. ازاین تاریخ به بعد، میل ورغبت به نشرفرهنگ و تعمیم دانش وآگاهی ازاند یشه های مدرن غربی کم کم افزوده شد و بوسیلۀ ترقیخواهان وتحصیلکرده ها شروع به نشروتوسعه گردید. با وجود اینکه پس ازفقدان امیرکبیرکسی که بتواند – ویا بخواهد– رشتۀ اموردارالفنون را با کفایت ودرایت دردست گیرد وجود نداشت، با اینهمه آن مدرسه یکی ازمراکزمعتبر ترقیخواهی درایران بود. تعداد محصلینی که درمدت چهل سال (1231تا 1271) ازاین مؤسسه فارغ التحصبیل شدند،7000تن برآورد شده است ودرسال 1276 تعداد معلمان خارجی مدرسه (کسانی که دراروپا استخدام شده بودند، یا در تهران به خدمت درآمده بودند) 42نفروتعداد معلمان ایرانی (مسلمان ، ارمنی ویکی دو نفرهم اروپائی ایرانی شده) 39 تن بود ند[52]. ازگشایش دارالفنون تا انقلاب مشروطیت پنجاه و پنج سال طول کشید (1230تا 1285). دراین مدت، اکثریت قریب به یقین رجال، نویسند گان، پژوهشگران و... ازاین مدرسه فارغ التحصیل شده بودند ومیتوان بدون اغراق ادعا کرد که گسترش ترقیخواهی وتجد د ازاین مدرسه شروع گردید و مستقیمآ به انقلاب مشروطیت انجامید.
درخاتمۀ این فصل این پرسش مطرح می گردد که راستی اگرمیرزا ابوالقاسم قائم مقام و میرزا تقی خان امیر کبیر در نتیجۀ نادانی دو پادشاه قاجارکشته نشده بودند، وهرکدام ده سالی حکومت می کردند، کشور ما سرنوشتی بهترازاین نداشت؟

ازامیرتا سپهسالار
(28آبان1230- 22آبان1250)
ازسقوط امیرکبیرتا صدارت سپهسالار، بیست سال طول کشید. جانشین امیر، میرزا آ قاخان نوری بود که پس ازامیرهفت سال صدارت ناصرالدین شاه را بعهده داشت. (آبان1230– مرداد1237) نوری بتمام معنی1 مرتجع و وابسته بود. سالها پیش، به علت ارتباط نزدیکش با سفارت انگلیس:
«حاجی میرزا آقاسی میرزا آقاخان را درطویله محبوس [ود ستورمی دهد] در حضورامناء وارکان دولت پاهایش[را]بجرم جاسوسی فلک می کنند، چوب مفصلی میزنندوبه کاشان تبعید ش می نمایند»[53].
ودرمورد طرزتفکرارتجاعیش آدمیت می نویسد:
«...حتی1خواست مدرسۀ نو بنیاد دارالفنون را ببندد و استادانش را به فرنگستان باز گرداند وبگفتۀ خودش: اجازۀانتشارکتاب سفیرایران درروسیه را نداد به جهت اینکه فرق اوضاع اروپا با اوضاع ایران درست معلوم نشود»[54].
با وجود چنین صدراعظمی، دراین مدت هفت سال، پیشرفت وترقی قابل توجهی درکشورروی نداد که هیچ! بلکه رسوائی ازدست رفتن هرات، فساد حکومت، اعتباری برای کشورباقی نگذاشت. بالاخره شاه پس ازهفت سال، اورا ازمقام صدارت عزل کرد وباتشکیل شورای دولتی متشکل ازشش وزارتخانه، منصب صدارت عظمی1را منسوخ نمود. ازاین زمان، بمدت سه سال (1240- 1237) یک دورۀ جدید ترقیخواهی شروع شد. ازجملۀ اصلاحات دورۀ اخیر؛ تشکیل مجلسی به نام «مصلحت خانه» بود (1238-1241/1862- 1859) که اعضای آن از 25 نفرازصاحبان قلم ، درباریان ، وزرای دولت، خانذان سلطنتی و...تشکیل شده بود که درحقیقت نقش یک مجلس مشورتی را بازی میکرد.
« مجمع فراموشخانه» یکی دیگرازمجامع روشنگری بود که همزمان با مصلحت خانه تشکیل گردید[55]. آنگاه کشوریک دورۀ بحران «سیاسی واقتصادی» ده ساله را پشت سر گذاشت (1241-1251) تا به دورۀ روشنگری سپهسالاررسید. علاوه بردورۀ سیاه اعتمادالدوله، درسیزده سال بعد نبزدستگاه عریض و طویل ارتجاعی وضد آزادی ناصرالدینشاهی به مقابله با ترقیخواهی رفت. بجزچنذ رساله وتألیف وترجمۀ تعدادی کتاب، بقیۀ اصلاحاتی که به اجبارزمان انجام میشد، با مخالفت شاه مواجه شد و نیمه تمام ماند. ازانتشارات این دوره، چند رسالۀ ارزشمند درانتقاد سیاسی وترجمۀ رسالۀ نامدار دکارت«گفتاردرروش بکاربردن عقل» و «فلک السعاده» است[56]. ازاصلاحاتی که به انجام نرسید: هیئت 42 نفری دانش آموزان جهت تحصیل دررشته های فنون جدید روانۀ فرانسه شد ( سه سال بعد بدستور شاه نا تمام به کشورباز گشتند ). گروهی از تحصیلکرده ها مأمورمطالعه درمورد توسعۀ صنعت و تجارت، اصلاح دیوان خانه، کشیدن تلگراف به کلیۀ ولایات گردید (که آن نیز بی نتیجه ماند).

حاجی میرزا حسین خان مشیرالدولۀ سپهسالار
وترقیخواهی

(22آبان 1250–22شهریور1252/13نوامبر1871–13سپتامبر1873)
«دورۀ میرزا حسین خانی اهمیت تاریخی زیاد دارد. نخستین تجربه را درراه تغییر حکومت استبدادی وایجاد دولت منتظم غربی دراین دوره داشتیم...مبدأ قا نونگذاری جدید همین دوره است. تحول افکاراجتماعی وسیاسی (تحت تأثیر مستقیم جریان های فکری اروپا) درخششی شگفت وپرمایه داشت. ...از همه بامعنی تر تحول نگرش اجتماعی ووجهۀ نظرطبقۀ اندیشمندی است نسبت به مفهوم ملت و دولت، شناسائی حقوق افراد، الزام متقابل دولت ، ومنشأ قدرت حکومت، مقدمۀ پیدایش «افکار عمومی» جدید نیز به این دوره است.»[57]
مشیرالدوله تحصیلکردۀ فرانسه بود و:
در بمبئی مقام کنسولگری داشت
ژنرال کنسول تفلیس بود
وزیرمختارایران دراسلامبول بود
سفیرکبیرایران درعثمانی بود
وزیرعد لیه واوقاف بود
- وزیرجنگ بود و بالاخره
- صدراعظم ناصرالدینشاه بود
وبهمین دلیل ازاوضاع کشورهای متمدن وعلل پیشرفت آنها آگاهی کافی داشت وعلاوه بر آن وی:
- بامیرزافتحعلی آخوندزاده روابط نزدیک داشت
- با حاجی میرزا یوسف مستشارالدوله درارتباط بود
- و با میرزاملکم خان دوست وهم عقیده بود . بطوریکه دردوران صدارت ، اورا بعنوان مشاورخویش انتخاب کرده بود.
- مشیرالدوله مخالف مداخلۀ ملایان درامورسیاسی بود. بطوریکه در نامه ای به مستشارالوله نوشت:
«اعتقاد من در بارۀ حضرات ملا ها براین است که ایشان را باید درکمال احترام و اکرام نگاه داشت وبه آنان امکان داد کارهائی را که مربوط به خودشان است ازقبیل نمازجماعت وموعظه تاجائی که به دولت زیان وارد نسازند خودشان را پیش برند ونباید به قدرذره ای درامورات حکومتی آنها را مداخله داد ونباید به هیچ روی آنها را واسطۀ فی ما بین دولت مقررکرد،والا وسیلۀ بی انتظامی ها میشود ،چنانچه شده است.[58]
و بهمین دلیل ملایان نیزبا اومخالف بودند ودرسقوط وی ازصدارت، سهم بسزائی داشتند. اینک تعدادی ازاصلاحات انجام شده درزمان اورا فهرست واربیان میکنیم:
– اصلاحاتی درقلمرو قضائی، اوقاف، اداری، مالی ونظامی انجام داد.
– عد لیۀ نوینی با همیاری میرزا یوسف خان مستشارالدوله بنیاد نهاد.
– نظام آموزشی را بهبود بخشید .
- یک مکتب مجانی بنام «مدرسۀ مشیری» به کوشش صنیع الدوله وبه دستور وی تأسیس گردید که واحد های تاریخ، جغرافی وریاضیات وزبان های اروپائی درآنجا تدریس می شد.[59]
- درسال1251/1872 دارالترجمه ای تأسیس کرد که زبان های فرانسه، انگلیسی، روسی و ترکی را «مجانی» آموزش می داد که درسال اول تعداد شصت نفر شاگرد ثبت نام کردند.[60]

روزنامه نگاری درزمان سپهسالار
آغازوزارت مشیرالدوله آغازتحولی بی سابقه وسازنده درروزنامه نگاری ایران بود. روزنامه های دولتی قبل اززمان وی که سالها هم ازنظرمحتوی1 وهم ازنظرتکنیک کارمطبوعاتی و ترتیب انتشارو پخش، بسیار نا رسا، نامناسب و نا مرتب بود، با توجه به اندیشه های مترقی و مردمی میرزا حسین خان، نه سازمان های دولتی زیرحکومت او می توانست انحراف وفساد گذشتۀ خود را ادامه دهد و نه روزنامه می توانست بدورازواقعیات موجود جامعۀ ایران وتحولات جوامع کشورهای دیگرانتشاریابد.[61] بهمین دلیل وی تعدادی ازآنگونه مطبوعات را تعطیل و بجای آنها روزنامه های جدیدی به شرح زیرمنتشر ساخت. [62]
روزنامۀ وقایع عد لیه
روزنامۀ نظامی
روزنامۀ ایران
روزنامۀ مریخ
روزنامۀ علمی
روزنامه های فوق، برخلاف دوران گذشته، ازآزادی قلم نسبی برخورداربودند ودر «...نشر و مقالات غیررسمی ، خود را از قیود مختلف «آزاد» اعلام داشتند وحتی1 روزنامۀ رسمی ایران [نوشت] دراخبارغیررسمی هرکسی آزاد است هرچه می خواهد بنویسد ، روزنامه نگارابدآ مسئولیت ندارد. اخباررسمی چنا نکه درسا یر دول آزاد است، دراین روزنامه آزاد خواهد بود ». [63]
ولی متأسفانه کلیۀ روزنامه هائی که بوسیلۀ سپهسالارتأسیس یافته بود، با سقوط وی همگی را تعطیل کردند[64].

اصلاحات سیاسی

همانطوریکه گذشت، مشیرالدوله ازهمان دورانی که مأموروزارت مختارایران درکشور عثمانی بود، آرزو داشت که اصلاحات کشورهای پیشرفته درایران پیاده گردد وحتی1 گفته می شود که تأسیس شورای دولتی بوسیلۀ شاه – پس ازسقوط میرزا آقاخان نوری– تحت تلقین اوبوده است. درجائی می نویسد:
«فرنگیان یکی ازکارهائی را که با ایستادگی ازرهبران عثمانی می حواهند، وضع مجلس شورای دولت است که فرانسویان به آن کنسی دتا – conseil d 'Etat – می گویند.»[65]
بطورخلاصه فهرست تعدادی ازاصلاحات مهم وی به شرح زیراست:
- بنیاد کردن درباراعظم ویا هیئت وزرا.
«..ایجاد قاعدۀ هیئت وزرا که درممالک فرنگ آنرا کابینه می نامند، به تلقین مرحوم حاجی میرزا حسین خان قزوینی ...ازجلوس همایون گذشت و این هیئت را درایران به عنوان درباراعظم عنوان کردند.»[66]
- مجلس تنظیمات در ولایات.
- مشورت خانۀ دولت یا مجلس شورای وزرا.
- تنظیم قانون 47 ماده ای تنظیمات.[67]
حمایت ازقانون جدائی قوای مقننه ازمجربه.[68]
سپهسالاراولین کسی بود که :
مفهوم جدید «ملت ووطن» راوارد نوشته های رسمی این دوره کرد.
مفهوم «رعیت » را به«ملت» تغییر داد.
وی« مشروطه» را درمفهوم «کنستیتوسیون» بکاربرد.
مفاهیم «وطن داری»، «ملت خواهی»،«حریت شخصی»، «حقوق پولیتیک شخصی»، «آزادی افکار»، «افکار عمومیه»، «ناسیونالیسم»، «حکومت قانون»، «ترقی مادی و فکری مغرب»، «لزوم اخذ تمدن اروپائی»و«حقوق اجتماعی فرد» را مشیرالدوله برای اولین باردرایران بکاربرد.[69]

سرانجام ترقیخواهی

همان گونه که د ید یم؛ پایه گذاران ترقیخواهی درکشورما، دولتمردان وفرمانروایان بودند. ازعباس میرزا ومیرزابزرگ .....تا سپهسالار.. گفتیم که ترقیخواهی بطوراجباری خود را برجامعۀ ما تحمیل کرد. ( درکلیۀ جوامع عقب مانده چنین است؛ د یریا زود اند یشه های جوامع مترقی بسراغشان می آید. منتهی1 باید نیازبه کسب آن احساس شود. اغلب، پیدایش آن بدنبال بحران های اجتماعی است وبرخی ازدولتمردان جهت چاره جوئی به راه حل های موجود درکشورهای پیشرفته متوسل می شوند.) درکشورمانیزبه همان ترتیب انجام شد. شکست ایران درجنگ، عامل اصلی پیدایش ترقیخواهی بود و سپس بحران های ناشی ازجنگ ادامۀ آنرا سبب شد. مراکزمهم انتشارترقیخواهی درآن عصر: مدرسۀ دارالفنون و سرزمین آذربایجان (درداخل کشور) وسرزمین های ماوراء قفقاز وکشورعثمانی – بدلیل پیشرفت های ناشی از«عصر تنظیمات»[70]– ( در خارج از کشور) بود. برخی ازتحصیلکرده های کشورهای اروپائی نیزدراین نهضت سهیم بودند.
دراین دوره تحصیلکردگانی پیدا شده بودند وبا تألیف وترجمۀ کتاب ها، انتشارمقالات درروزنامه ها وسخنرانی ها، به پراکندن اندیشه های نودربین مردم تلاش میکردند. تعدادی ازمعروفین آنان بشرح زیر است:
میرزافتحعلی آخوند زاده: متولد شبستر( 1189) مرگ تفلیس (1257)
میرزاحسین خان مشیرالدوله: متولد قزوین(1206) مرگ مشهد (1260)
میرزا ملکم خان ناظم الدوله: تولد جلفای اصفهان(1212) مرگ لوزان(1287)
میرزاعبدالرحیم طالب اف: تولد تبریز- محلۀ سرخاب- (1213) مرگ در تمرخان شوره(1290)
- سید جمال الدین اسد آبادی: تولداسد آباد کابل ویااسدآباد همدان(1217)
مرگ اسلامبول(1275)
- میرزایوسف خان مستشارالدوله: تولد تبریز( ؟) مرگ(1274)
- زین العابدین مراغه ای: تولد مراغه(1217) مرک (1289)
- میرزا آقا خان کرمانی: تولد کرمان(1232) مرگ تبریز(1275)
گروهی ازنامبردگان به سرنوشت اسف باری گرفتارآمدند ، ازجمله میرزا آقاخان کرمانی را به همراهی میرزا حسین خان خبیرالملک وشیخ احمد روحی به اتهام دست داشتن درقتل ناصرالدینشاه، درقصرمحدعلیشاه درتبریزسربریدند. مستشارالدوله را نیز بدنبال مقالۀ انتقادی روزنامۀ اختر ( که با اسم مستعارنوشته شده بود وبه گمان شاه نویسنده اش مستشارالدوله بود ):
«فراش ها میرزا یوسف خان را گرفته توسری زیادی به اوزدند درمنزل حاجب الدوله زنجیر کردند...»[71]
ونیزیک باردیگربه علت مکا تباتی که با ملکم خان انجام داده بود، بدستور شاه: «مواجب اش را قطع نموده ...زنجیرنموده به قزوین بردند...و کتاب یک کلمه [اش] را ..آنقدر بر سرش کوفتند که براثرعوارض آن چشمانش آب آورد»[72]
درمورد طالب اف نیز، یحیی1 آرین پورآورده است.[73]
«کتاب مسالک المحسنین» طالب اف ازطرف شیخ فضل الله تحریم شده بود وخود او نیز تکفیر شده بود» .
دراین دوره تعداد تحصیلکرده های سبک جدید درحال افزایش بود وشاید در تمام کشوربه صد ها تن نیزمی رسید.[74] لیکن توسعۀ آن درسطح کشوربامشکلات فراوانی مواجه بود. تحصیلات جدید فقط شامل گروه ویژۀ درباریان وشاهزادگان ومأمورین بلند پایۀ دولتی وگاهی نیزمختص فرزندان بازاریان صاحب نام بود. حتی1بنظرمی رسد که مسئولین کشورفقط بزرگزادگان را درخورتحصیلات عالی می دانستند. بطوریکه در دوره های اولیۀ دارالفنون که تنها مؤسسۀ مدرن کشوربشمارمی رفت، فقط فرزندان گروه بالای کشوررا جهت تحصیل درآنجا می پذیرفتند.[75] همچنین این طبقه برای تحصیل فرزندانشان، معلم سرخانه می آوردند وسپس اغلب، آنان را جهت ادامۀ تحصیل به اروپا می فرستادند. تازه ازاین گروه هم فقط مردان حق تحصیل داشتند. طبقۀ پائین کشورکه درحقیقت صاحبان اصلی مملکت نیزبودند، ازدانش جدید اصلآ بهره ای نداشتند که هیچ؛ بلکه همان دانش سنتی را که بوسیلۀ ملایان تدریس می شد، ازهر 1500نفرفقط یک نفر بلد بود.[76] وآن تعداد اندکی هم که ازاین طبقه خواندن ونوشتن بلد بودند، اغلب آنان بجز ازقرائت قران وکتاب دعا ورسالۀ «آقایان» خبری ازکتاب های جدید ومطالب آنها نداشتند. اصولآ کتاب های جدید وخوانندگان آنها ومؤلفین آنها مطرود جامعه بودند. زیرا که آنان بوسیلۀ ملایان بعنوان افراد بدعت گزاروحتی1 گاهی خارج از دین تلقی می شدند وما در سطورگذشته اشاره کردیم که شیخ فضل الله کتاب مسالک المحسنین طالب اف را تحریم وخود وی را تکفیرکرده بود. ملایان، فرنگ دیده ها را نیزاغلب بدعت گذارمی پنداشتند و به تبع آنان، مردم نیزآنان را دربین خود کمترراه میدادند وبقول طالب اف ازنظر ملایان:
«واقعآ اگرسفری درعالَم هست سفرکربلای معلا یا سفرحجازمغفرت طرازاست و لاغیر...».[77]
تحصیلکرده ها دراین دوره ازطرفی مورد افترا وتهمت ملایان بودند وازطرف دیگرمورد خشم ومجازات فرمانروایان قرارداشتند. برای شناختن موقعیت اجتماعی ترقیخواهان، لازم است موضع شاه وملا را درقبال روشنفکران بطورخلاصه بررسی کنیم:
دراین دوره جامعه ازدوقدرت مجزا تشکیل یافته بود
یکطرف شاه بود و دولت ونیروهای نظامی وامنیتی.
طرف دیگرروحانیت بود ونیروهای مردمی.
1- شاه و دربار: هیجکدام ازپادشاهان این دوره– بجز«تاحدودی» مظفرالدینشاه– هرگزازترقیخواهی حمایت نکردند که هیچ ؛ بلکه همگی بهروسیله ای متشبث می شدند تا ازگسترش آن جلوگیری کنند. یکی ازمشخصات پادشاهان قاجاراوهام وخرافات بود. فتحعلیشاه دربحبوحۀ جنگهای ایران وروس:
«...می انگاشت با دعاهای فلان ملا یا جادوی فلان جادوگر، سپاه روس را در هم خواهد شکست.»[78]
جانشین وی محمد شاه نیزاحمقانه یک نفردرویش ماکوئی (وبقولی ایروانی) را جانشین ابوالقاسم قائم مقام کرده بود و به اوعشق میورزید! ناصرالدینشاه نیزآن چنان از اندیشه وبرهان تهی بود که هنگامیکه:
«مقتدرالسلطنه به شال سبزخود و[یا] امیربهادربه دو دست بریدۀ ابوالفضل العباس سوگند یاد می کرد، به هرکارکه بود تسلیم می شد!...کرۀ زمین را در پشت گاووگاو را هم درپشت ماهی می پنداشت...هر سال آش نیازمی پخت واز نیروئی مبهم خواستاریاری بودو...»[79]
وی اغلب سرنوشت کارهای مهم دولتی را بدست استخاره می سپرد ! مظفرالدینشاه نیزدراین مورد دست کمی ازپدرش نداشت؛ ازنحوست عدد سیزده بشد ت درهراس بود. بطوریکه پس ازقتل ناصرالدینشاه که درسال 1313ه ق اتفاق افتاد وی عجله ای جهت بتخت نشستن ازخود نشان نمی داد تاآن سال تمام شود. زیرا شمارۀ سال فوق ازدوعدد نحس «13» تشکیل یافته بود.[80] زمانی که هوا طوفانی وعد وبرق بود:
«...شاه از شد ت وحشت به زیرعبای سید بحرینی پناه می برده است و...درسفر و حضرعبای سید می بایست همیشه دردسترس باشد تا درصورت وقوع رعد و برق وطوفان، درپناه آن عبا ازعوارض ناگوارآسمانی درامان بماند.»[81]
البته که فرزند خلف وی «محمد علیشاه» نیزبلطف همان تربیت درباری، تا خرخره درخرافات غوطه می خورد و بویژه با مراجعه به استخاره ازقران، کلیۀ کارهای مهم مملکتی را انجام می داد! دکتر مهدی ملکزاده صفحات فراوانی ازکتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایرانش را صرف ارائۀ اسنادی دراین باره نموده است که ما در اینجا فقط به یکی ازاین استخاره های او اشاره می کنیم :
«پروردگارااگردر 17 ربیع الاول سلطان احمد را ختنه بکنند صلاح است و خوب است استخاره خوب بیاید و اگرحالا صلاح نیست استخاره بد بیاید — محمد علی.»[82]
با این خلاصه روشن می شود که چنین فرمانروایانی نمی توانستند با ترقیخواهان که با خرافات و اوهام مبارزه می کردند، همراهی کنند .
یکی دیگرازعللی که آنان را درجبهۀ مخالف ترقیخواهی واصلاح طلبی قرار می داد، عقاید آزادی خواهی و مردم سالاری اصلاح طلبان بود . روشن است که ترقیخواهی، استبداد وخود کامگی را برنمی تابد واین را نیزپادشاهان خوب می دانستند. دراین میان ناصرالدینشاه درمدت طولانی پادشاهی اش بیشترازدیگران ازبیداری مردم درهراس بود. وی علیرغم «هوس های» ترقیخواهانۀ گاه وبیگاهش، شخصیتی بودباعقاید ضد مردمی، ضدروشنگری وضدآزادیخواهی. ازضد مردمی اواین بس که مخترعی به وی پیشنهاد ساختن توپ خود کاری کرده بود شاه درجوابش گفته بود:
«ما جز با رعیت خود دیگر باکسی جنگ نداریم وبه اندازۀ آنها هم توپ داریم.»[83] وبازگفته اند که همان مخترع یک ساعت ویک کالسکۀ حود کاراختراع کرده بود، وقتی آنها را به شاه عرضه می کند شاه می گوید:
«حیف صد حیف که فکرشما درمقام صنعت صرف شود، شما باید این هوش خداداده را مصروف دین وعلم ومذهب بفرمائید.»[84]
واقعیت این است که ناصرالدینشاه ازپیشرفت دانش جدید وحشت داشت وتوسعۀ آنرا
موجب آگاهی مردم ودرنتیجه سبب پیدایش فکردموکراسی دراذهان تودۀ جامعه می دانست. دولت آبادی آورده است که ناصرالدینشاه ازتدریس خصوصی درس فرانسه
بوسیلۀ یک فرانسوی جلوگیری کرد زیرا که:
«...مبادا درضمن تدریس زبان، ازمملکت جمهوری فرانسه مذاکرات دیگر بشود.»[85]
بطوریکه دربالا نوشتیم، درزمان ناصرالدین شاه چهل ودوتن دانشجویانی را که درسال (1237/1859) جهت تحصیل به فرانسه فرستاده بودند، بازگرداندند زیراتصورکردند:
« آنهائی که درفرانسه تحصیل نموده وتربیت می شوند ، جمهوری پرست و بی دین خواهندشد.»[86]
ناظم الاسلام می نویسد:
« به ناصرالدینشاه راپورت داده شد که شب ها جمعی درمحلۀ سنگلج دریک خانه اجتماع کرده ودرامرمملکت واصلاح مذاکره می کنند . پادشاه جمعی را فرستاد شش هفت نفرازاصلاح خواهان که دورهم نشسته بودند مأ خوذ وشبا نه آنها را به حضور پادشاه بردند. چاهی که دراندرون حفرکرده بودند که برف درآن می ریختند ویا برای همین جورکارها مهیا بود، سنگ سرآن را برداشته مأخوذین را درآن چاه انداختند، آنگاه خود پادشاه تفنگ را بدست گرفته متجاوزازسی فشنگ ازپی آنان فرستاد که به اعتقاد خود زودترآنها را به اسفل السافلین رساند وحاضرین را هر کدامی یک اشرفی انعام داد برای شکرانۀ موفقیت برقتل آنها.»[87]
2-- روخانیت: درطرف مقابل شاه، ملایان قرارگرفته بودند که آنان نیزبا هرکونه ترقیخواهی وآزادیخواهی سرستیزداشتند وبطوری که دید یم تحصیلکردگان را بدعت گذار ویا حتی1 بیدین می انگاشتند والبته مقلد ینشان نیزبا همان دید بدانان می نگریستند. ترقیخواهان نیزدررفتاروگفتارونشریات شان احتیاط می کردند که مبادا مورد سوء ظن ملایان ومردم واقع بشوند. میرزا تقی خان انصازی کاشانی معلم دارالفنون که کتاب «اصل انواع بنا بر انتخاب طبیعی» داروین را ترجمه کرده بود، نام روی جلد آنرا «جانور نامه» گذاشت ومقدمۀ آنرانیز طوری نوشت که مورد سوء ظن ملایان قرارنگیرد.[88] بطورکلی ملایان نیزهمانند شاه ودرباریان، بشد ت با هرگونه نوآوری وروشنگری وآزادیخواهی مخالفت می کردند.
دوقدرت نامبرده، هردو، ترقیخواهان را با دیدۀ کینه وعداوت می نگریستند. با چنین کیفیتی روشن است که اصلاح طلبان نمی توانستند درجامعه به وظیفۀ تاریخی خویش – که آگاهی مردم است– عمل کنند.
شاه که به نیروی نظامی و پلیس وامنیتی مجهزبود البته که تحمل اصلاح طلبان وترقیخواهان را نداشت وهرگونه حرکتی ازاین دست را خاموش می کرد. روحانیت نیز اینگونه تلاش ها را تجاوزبه حریم اسلام می پنداشت وتحریم می کرد.
ازسوی دیگر، خود کامگی پادشاهان، اغلب موجب ستمگری ورعیت کشی آنان می گردید. روحانیان تنها کسانی بودند که گاه گاهی درمقابل شاه گردنفرازی می کردند
وشاه اغلب نا گزیربه سکوت وتمکین درمقابل آنان می شد. این امرموجب گردید ه بود که
مردم ستم دیده ازجانب شاه وعوامل ستمگروی، درزیرچترملایان پناه گیرند. حمایت مردم عامی ازروحانیت علل دیگرنیزداشت؛ اولآ شیعیان مشتاق ومنتظرظهورامام غایب، مجتهدان بلند پایۀ اصولی گرا را به عنوان ۥنوّاب وی می شناختند ونسبت بدانان ارج فراوان قائل بودند. ثانیآ مردم شیعۀ کشور، مقلدین علمای آن مذهب بودند واجبارآ به احکام وفتاوی آنان گردن می نهادند. علاوه برآن ملایان با پیروانشان ارتباط نزدیک داشتند. مقلدین روزی سه باردرمساجد درپشت سرروحانیان نمازمی خواندند وآنان درصورت نیازازبالای منبر، شاه را به باد انتقاد می گرفتند. و اغلب حرفی که «رعایا» ازترس فراشان وجاسوسان شاه نمیتوانستند برزبان بیاورند ، واعظان آن را براحتی بیان می نمودند . همچنین ملایان با مردم وخانوادۀ آنان مستقیمآ دررفت وآمد بودند. آنان زمانی به خانۀ مردم می رفتند تا عقد فرزندانشان را جاری سازند ویا درسوگ عزیزانشان شرکت کرده وبدانان سرسلامتی بدهند. درحالیکه فراشان شاه وحاکم وقتی وارد منزل مردم می شدند که صاحب خانه را به غل و زنجیربکشند ودرسیاه چال ها محبوسش بکنند. به تمام دلایل فوق، روحانیان ازیک وجهۀ مهم مردمی برخورداربودند. آنان درتمام زوایای کشورنفوذ کرده بودند. ازجمله دردورترین روستاهای مملکت نماینده داشتند.
رفته رفته آزادیخواهان بدین نتیجه رسیدند که برای اینکه بتوانند نقش تاریخی خویش را اجرا کنند ومردم را آگاه سازند، چاره ای ندارند مگراینکه روحانیت را با عقاید خویش موافق گردانند[89]. زیرا تازمانیکه علمای دین با اینگونه افکاروعقاید موافقت نمیکردند، هیچگونه تلاشی ازجانب اصلاح طلبان به ثمرنمیرسید. برعکس؛ اگرچنانچه پیشوایان شیعه عقیده ای را تآیید می کردند، «فقط» دراین شرایط بود که مردم نیز به آن عقیده روی می آوردند. کشش اصلاح طلبان بسوی ملایان یک علت دیگرنیزداشت وآن عبارت از این منطق بود که درصورت همکاری روحانیت با آنان، شاه ازسرکوب آزادیخواهان ودرنتیجه جلوگیری ازگسترش ترقیخواهی عاجزمی گردید؛ زیرا که مردم عامی کشورتقریبآ بطور کامل دنباله روروحانیت بود.
یکی ازاصلاح طلبانی که ازاین شگرد بطرزقابل توجهی اسنفاده کرد، «میرزاملکم خان ناظم الدوله» بود. وی «مجمع فراموشخانه» را– که محفل شبه فراماسونری بود– با همیاری گروهی ازروشنفکران ونیز تحصیلکردگان دارالفنون پی ریزی کرد. درست است که اطلاعات دقیقی درمورد برنامه وشناسائی اعضای این محفل دردست نیست، معهذا نام شماری ازآنان را می توان درلابلای تحقیقات محققین مشاهده نمود. شخصیت، طرزفکرونیزاصلاحاتی که گروهی ازاعضای شناخته شدۀ آن محفل، بعد ها درجامعه ازخود بروز دادند، نشان می دهد که مجمع فراموشخانه با جمع آوری روشنفکرانی ازهرگروه و طبقه، هدفی بجزازانتشارافکارجدید آزادیخواهی و دموکراسی نداشته است.
ملکم خان با تلاش فراوانی سعی داشت که تعدادی ازعلما را نیزدراین محفل وارد سازد. منابع موجود به عضویت شماراندکی ازروحانیان شیعه نیز دراین محفل اشاره کرده اند که همگی آنان درسال های بعد جزوعلمای پیشرو واصلاح طلب بشمارمی رفتند. ازاین میان روحانیان بلند پایه ای همچون: «حاج سید صادق طباطبائی»[90]، «میرزاجعفر حکیم الهی»[91] و«میرزاابوالحسن جلوه» را می توان نام برد. یکی دیگرازعلمای آزاده ای که به مکتب ملکم خانی پیوست، «حاج شیخ هادی نجم آبادی»، دانشمند وروحانی معروف آن دوره بود که درتاریخ مبارزات مردم برعلیه دیکتاتوری وخفقان، ازوی به نیکی سخن رفته است[92]. با مطالعۀ روند تاریخی– اجتماعی روحانیت شیعه درزمان ناصرالدینشاه، ملاحظه می گردد که ازحوالی تأسیس محفل فراموشخانه به بعد، رفته رفته گروهی ازعلماازمسیرهمیشگی سنتی خویش جداشدند وبه مکتب آزادیخواهی ومساوات طلبی –بطورمشروط – پیوستند.

_________________________
[1]– سعید نفیسی ، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر ، ج 2 ص 62
[2] - (از1182 تا 1192 شمسی و 1803 تا 1813 میلادی )
[3] - (از1205 تا 1207 شمسی و 1826 تا 1828 میلادی)
4 – دردورۀ دوم این جنگ ها که به قرارداد ترکنچای انجامید، جهادیه هائی ازسوی دربارمنتشر شده است. ن-ک نفیسی، همان بالا، ص 72
[5] - بدین امید که آنان با صدوردسته جمعی حکم جهاد، مردم را جهت شرکت درجنگ ملزم سازند.
[6] - بهزاد کشاورزی، تشیع وقدرت درایران، ج1، ص146
[7] - حسین یحیائی، آذربایجان درگذرگاه تاریخ، ص 78
[8] - ایوانف انقلاب مشروطیت ایران ص 23
[9] - آلبر ماله – ژول ایزاک .انقلاب کبیر فرانسه و امپراطوری ناپلئون، ترجمۀ رشید یاسمی، ص 68
[10] - پایتخت یکی ازمناطق ازدست رفتۀ ایران بنام «اران» که درسال 1918 بنام آذربایجان نامیده شد.
[11] - جنگ نفت در خاور میانه ،محمود طلوعی ص 18-17
[12]- محمد امین رسول زا ده، جمهوری آدربایجان – چگونگی شکل گیری و وضعیت کنونی آن ترجمۀ تقی سلام زاده
-[13] ژانت آفاری انقلاب مشروطۀ ایران ترجمۀ رضا رضائی ص41
[14] -- خسرو شاکری جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی ص117
[15] - ایوانف همان گذشته
[16] - د . پ کالیستوف و دیگران......تاریخ روسیۀ شوروی ترجمۀ حشمت الله کامرانی ج1 ص384
[17] - همان بالا ص 372
[18] – ژانت آفاری همان ص41
[19] - خسرو شاکزی همان ص175
[20] – همان ص 183
[21] – همان بالا
[22] – احمد کسروی تاریخ مشروطۀ ایران ص 727
[23] - کریم طاهرزادۀ بهزاد قیام آدربایجان انقلاب مشروطیت ایران ص 438
[24] - شروع جنگ های روسیه با قوای ناپلئون، درتاریخ 24 ژوئن 1812 بود. دراین جنگ ها شهرمسکو در13سپتامبر1812بوسیلۀ قوای ناپائون (ویا بقولی بوسیلۀ ارتش روسیه) به آتش کشیده شد.
[25] -- سعید نفیسی ، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران ج1 ص207

[26] - همان بالا ص223-
[27] - مونیکا ام رینگرز آموزش دین وگفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار ترجمۀ مهدی حقیقت خواه ،ص 33
[28]- نفیسی همان،ص166
[29] 5- سرپرسی سایکس تاریخ ایران ج2 ص 446
[30]- رینگر همان ص43
[31] - -یحیی آرین پور از صبا تا نیما ج1 ص130
[32] - همان بالا ص 231
[33] - همان بالا ص49و 50
[34] - سعیذ نفیسی همان ج 1 ص153 به نقل از :
George Barrel :Napoléon 1er , Messages et discours politiques
[35]- رینگر همان گذشته ص66
[36]- امیر کبیر و ایران همان ص165
[37]- تنها کسی که در طول تارخ شیعه در ایران توانست از اینگونه مراسم جلو گیری کند ، رضاشاه بود .
[38] -همان ص334
[39] - همان ص378
[40] - همان ص 380
[41] - رینگر همان ص89
[42] - رک س نفیسی تاریخ سیاسی اجتماعی ایران ج2 ص193وص196
[43] - یحیا آرین پور از صبا تا نیما ج1 ص253 و نیز عباس اقبال آشتیانی میرزاتقی خان امیر کبیر ص157
[44] - آدمیت همان ص 360
[45]— همان ص 363
[46] - آدمیت همان بالا. ( آدمیت در ص367 این رقم را 114 نفر نوشته است ونیز. مخبرالسلطنه این تعد ا د را 100نفر بیان کرده است، «خاطرات وخطرات، ص61» )
[47] - رینگر همان گذ شته ص93
[48] - همان ص91
[49]- یحی1 آرین پور همان گذشته ص259
[50] - رینگر همان ص95
[51] - برای آگاهی از اسامی مؤ لفین و مترجمین مراجعه شود به آرین پور همان گذشته ح
[52] - ایران و مدرنیته « گفتگو های رامین جهان بیگلو» ص15و16
[53] - خان ملک ساسانی سیاستگران دورۀ قاجار ج1ص15
[54] - اندیشۀ ترقی ص16(پایۀ مطالعاتی این قسمت، منبع مذکورمی باشد)
[55] - درصفحات بعد درمورد فراموشخانه سخن خواهیم گفت.
[56] – همان گدشته ص17
[57] - همان ص473
[58] - منوچهر کمالی طاها حکومت قانون ص198
[59] - رینگر همان گذشته ص166 به نقل از هما ناطق، کارنامۀ فرهنگی فرنگی در ایران ( تهران خاوران 1375) ص 44 ونیز آدمیت همان ص456
[60] - همان بالا
[61] - گوئل کهن تاریخ سانسور در مطبوعا ت ایرا ن ج1 ص 65
[62] - آدمیت اندیشۀ ترقی ص387
[63] - همان بالا
[64] - همان ص393
[65]- منوچهر کمالی طاها حکومت قانون ص178
[66] - اعتمادالسلطنه محمد حسنحان : المآثر والآثار، تهران دارالطباعۀ خاصۀ دولتی، 1306ه ق ، ص128 بنقل همان بالا ص181
[67] - صنیع الدوله، منتظم ناصری،ج3 ص343 به نقل از همان بالا ص196
[68]— کمالی طاها ص257
[69]— آدمیت، اندیشۀ ترقی، ص130
[70]— اندیشۀ ترقی همان گذشته ص130
[71] - مهدی بامداد شرح حال رجال ج4 ص492-493
[72] - همان بالا
[73] – ازصبا تا نیما ج1 ص289
[74] - همان بالا
[75] - آدمیت امیر کبیر و ایران ص363
[76] - منوچهر کمالی طاها حکومت قانون ص32
[77] - مسالک المحسنین ص86
[78] - کمالی طاها همان ص35
[79] - همان ص36 به نقل دولت آبادی یحیی1 حیات یحیی1 ج1ص210
[80] - مستوفی ، عبدالله ، شرح زندگانی من ج2 ص9
[81] - بهزاد کشاورزی ،تشیع و قدرت در ایران ، ج2 ص28 ،نقل از بامداد ، مهدی ،شرح حال رجال ایران ، ج4ص122
[82] - ملکزاده ، همان، ص545
[83] - ناظم الاسلام تاریخ بیداری ایرانیان مقدمه ص146
[84] - همان ص148
[85] - دولت آبادی یحیی1 حیات یحیی1 ج1 ص48
[86] - صنیع الدوله ، منتظم ناصری ، ج3 ص277 نقل از آ دمیت ، انذیشۀ ترقی ، ص77
[87] - ناظم الاسلام ، تاریخ بیداری ایرانیان ،بخش اول ،ص12
[88] - آدمیت ، اندیشۀ ترقی، ص24
[89] - برای آگاهی بیشترازاین مطلب، ن- ک: بهزاد کشاورزی، تشیع وقدرت درایران، ج1 ص286 به بعد.
-[90] پدر سیدمحمد طباطبائی یکی از رهبران روحانی انقلاب مشروطیت
-[91] حامد الگار،دین و دولت در ایران ،ص288
- [92] همان بالا، به نقل از: الگار،میرزاملکم خان، ص49- 50.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد