logo





قهرمانان فتوشاپ شده‌ايم

گفت‌وگو با كامران عدل عكاس پيشگام ايراني

سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹ - ۲۱ دسامبر ۲۰۱۰

پژمان موسوی

Pejman.mousavi@gmail.com
از خيابان مخبرالدوله كه وارد خيابان هدايت شوي، انتهاي يك كوچه بن‌بست خانه‌اي قرار دارد كه بيشتر به يك موزه مي‌ماند تا خانه. كامران عدل سرتاسر اين خانه را با آثارش اعم از عكس و مجسمه و چيدمان پر كرده است؛ يكي از پيشكسوت‌ترين عكاسان ايران است و عنوان اولين كارگردان بخش عكس و عكاسي تلويزيون ملي ايران را يدك مي‌كشد. شايد خيلي پيش از آنكه خيلي از ما اساساً از عكاسي چيزي مي‌دانستيم، او صدها هزار عكس و اسلايد را در آرشيو شخصي‌اش تدارك ديده بود. چندسالي است كه به اسكن عكس‌هايش مي‌پردازد و خودش مي‌گويد با اين روند تا دو سال ديگر هم اسكن عكس‌هايش طول مي‌كشد؛ مجموعه‌اي كه او دانشگاه هاروارد را براي حفظش در تاريخ انتخاب كرده است. شايد براي همين هم باشد كه بزرگ‌ترين دغدغه‌اش زلزله احتمالي تهران است كه نكند بيايد و تمام آرشيوش را نابود كند. در سياست هم دستي دارد و به مقطع تاريخي سال 27 تا كودتاي 28 مرداد بسيار علاقه‌مند است تا حدي كه تمام كتب مربوط به آن رويداد را حاشيه‌نويسي كرده به اين اميد كه روزي با اين نوشته‌هايش كاري كند... شايد كتابي. با كامران عدل عكاس پيشكسوت گفت‌وگويي ترتيب داده‌ايم كه در زير مي‌خوانيد.

- جناب استاد عدل! جنابعالي يكي از قديمي‌ترين عكاس‌هاي حال حاضر ايران محسوب مي‌شويد؛ عكاسي كه سال‌هاست در اين حوزه به فعاليت مشغول است و همچنان نيز دست از كار نكشيده است. براي ورود به بحث مختصري از محيط دوران كودكي‌تان را براي ما شرح دهيد و اينكه آيا ويژگي‌هاي آن دوران از زندگي شما تاثيري در انتخاب اين حرفه در آينده حرفه‌اي شما داشت يا خير؟

به طور كلي خاندان عدل از خانواده‌هاي قديمي و سرشناس ايران بودند كه از همان سال‌هاي مشروطه، به شدت دلباخته ايده مشروطيت بوده و به مشروطه‌خواهي شهره بودند. جد من در همان زمان دو پسر خود را براي تحصيل به فرانسه مي‌فرستد و نتيجه اين مي‌شود كه يكي از آن دو نخستين بار دستگاه‌هاي راديولوژي را به كشور وارد مي‌كند و يكي ديگر هم بخش اعظم قوانين دادگستري را به رشته تحرير درمي‌آورد؛ قوانيني كه هنوز هم بسياري از آنها جزء قانون كشور به حساب مي‌آيد. پدر من هم پس از پايان دوران تحصيلش در فرانسه، به عنوان استاد دانشگاه در رشته كشاورزي به الجزاير مي‌رود تا اينكه رضاشاه از اين موضوع مطلع مي‌شود و از طريق داور، پدرم را به ايران دعوت مي‌كند. پدرم هم پس از ورود به ايران در سال 1300،نخستين اقدامش را بنيانگذاري دانشكده كشاورزي كرج قرار مي‌دهد و پس از كابينه قوام هم به عنوان يكي از بنيانگذاران سازمان برنامه به ايفاي نقش مي‌پردازد تا اينكه در مقطعي نيز وزير كشاورزي مي‌شود. جالب است بدانيد پدرم در زماني كه وزير بود، شخصاً به جاده چالوس مي‌رفت و كاميون‌هايي را كه زغال حمل مي‌كردند مورد بررسي قرار مي‌داد و اگر در ميان آنها الوار پيدا مي‌كرد، شخصاً با خاطيان شديدترين برخورد را مي‌كرد. قصدم اين است كه بگويم پدرم بسيار در كارش جدي و مقتدر بود و همين موضوع هم سرانجام موجب دردسر وي شد زيرا وي در قضيه اصلاحات ارضي، با شاه درگيري پيدا كرد تا اينكه سرانجام از تمامي مشاغل دولتي كناره گرفت و رئيس يك كارخانه در اصفهان شد. از سوي ديگر پدرم همواره در حال مطالعه بود و حتي دو كتاب نيز درباره آب و هوا و تقسيمات اقليمي به رشته تحرير درآورده بود. مي‌خواهم بگويم در يك چنين فضايي ما همه پشتوانه علمي پيدا كرديم و با علم و فرهنگ عجين شديم تا حدي كه برادرانم همگي راه علم‌آموزي را در پيش گرفتند و تا مدارج عالي علمي پيش رفتند.

- چگونه در يك چنين خانواده‌اي يكي از فرزندان راه عكاسي را در پيش مي‌گيرد و زندگي نامتعارفي را برمي‌گزيند؟ با توجه به اينكه عكاسي مانند امروز هم نبود و اصولاً عده كمي با آن حرفه آشنا بودند؟

در همان دوران نوجواني‌ام، روزي به واسطه پسرعمويم كه براي دكتر مصباح‌زاده و روزنامه كيهان كار مي‌كرد، رفتم كيهان. همان موقع عكاس شيفت روزنامه را ديدم و پس از كمي كنكاش به اين نتيجه رسيدم كه اين حرفه، شغل بسيار ماجراجويانه‌اي است و من هم با تمام وجود از همان روز تصميم گرفتم عكاسي را به طور حرفه‌اي دنبال كنم. خانواده در آن زمان اين ايده من را جدي نمي‌گرفتند و تنها پس از اصرارهاي مدام من، يك دوربين اسقاط براي من خريداري كردند كه من به خيال خودم عكاسي كنم. عكاسي در آن دوران خوش‌نام محسوب نمي‌شد و از اين لحاظ در كنار مطربي و شاگرد شوفري قرار داشت و همين وجهه منفي موجب شده بود در غياب پدر كه ديگر فوت كرده بود، مادر من كه زن بسيار مقتدري هم بود، با اين موضوع به شدت به مخالفت برخيزد. موضوع اما اين بود كه آنها درك نمي‌كردند كه من قرار نبود يك دكان عكاسي بزنم بلكه قرار بود در اين رشته در يك مدرسه عكاسي تحصيل كنم. خلاصه من كه در آن زمان در فرانسه بودم بالاخره با وساطت پروفسور عدل قرار شد در عكاسي تحصيل كنم. درسم كه تمام شد و مدرك كارشناسي عكاسي را كه از انستيتو عكاسي پاريس گرفتم، در استوديوي عكاسي ژاك روشون، مشغول به كار شدم اما پس از مدتي از عكاسي مد خسته شدم و آن را چندان جالب توجه نيافتم، اين بود كه به دعوتي كه چندي پيشش از تلويزيون ملي ايران از من شده بود پاسخ مثبت دادم و به ايران بازگشتم. در همان زمان فهميدم كه حتي خيابان‌ها هم فردي مثل من را نمي‌پسنديد چه برسد به خانواده. شما تصور كنيد خانواده‌اي را با آن مختصات كه من به عنوان فرزند آنها با ريش و شلواركبريتي بنفش در محافل ظاهر شوم. خلاصه من در همان بدو ورود در تلويزيون ملي استخدام شدم و عنوان اولين كارگردان بخش عكس و عكاسي تلويزيون ملي ايران و از اولين مدرسان عكاسي در مدرسه عالي تلويزيون ملي ايران يادگارهاي آن دوران براي من است.

- يعني تا پيش از بازگشت شما به ايران، تلويزيون ملي اساساً بخشي به نام عكاسي نداشت؟

چنين بخشي داشت ولي فعال نبود تا حدي كه دوربين هم حتي نداشت. خلاصه كار من به طور جدي از همان فرداي استخدام آغاز شد و با توجه به اينكه اساساً عكاس در آن ساختار وجود نداشت، همه به نوعي از من مي‌خواستند استفاده كنند. در ابتدا عكاس مخصوص نمايش‌هاي تلويزيون شدم و تهراني‌ها كم‌كم ديدند كه فردي به نام عكاس هم در تمام اجراها وجود دارد. همين باعث شد كه براي نخستين بار عكاسي صحنه را من استارت بزنم. آن زمان‌ها من سخت كار مي‌كردم به نحوي كه گاه از هشت صبح تا يك صبح فردايش كار مي‌كردم و با علاقه و عشق هم كار مي‌كردم. سفر زياد مي‌رفتم و عكاسي معماري و عكاسي مذهبي را بسيار دوست داشتم. همين‌طور عكاسي بازارهاي ايراني را. فضاي تلويزيون ملي ايران آن زمان خيلي خوب بود به نحوي كه من در محيط كار با چهره‌هايي چون باستاني‌پاريزي، فريدون رهنما، ناصر تقوايي و... محشور بودم و چشم و گوش من با حشر و نشر با اينان باز شد. در آن زمان شايد عكاسان ديگري هم فعال بودند ولي تفاوت من با بقيه اين بود كه من اگر سوژه‌اي را انتخاب مي‌كردم، آن را جارو مي‌كردم و هزاران عكس و اسلايد از موضوع تهيه مي‌كردم و اين‌طور نبود كه گذري و از سر اتفاق به عكاسي بپردازم.

- اشاره داشتيد كه عكاسي در ايران آن زمان حرفه چندان خوشنامي نبود؛ تا چه زماني اين بدبيني به عكاسي وجود داشت و چه عاملي موجب شد ديد عموم نسبت به اين حرفه تغيير كند؟

بله واقعاً در آن سال‌هاي ابتدايي كار ما، شرايط كار بسيار سخت بود و عكاس هيچ جايگاهي در معادلات نداشت. من يادم مي‌آيد كه در چند نوبت در مراسم‌هاي مهم آن زمان به صورت ويژه به عكاسي پرداختم تا حدي كه اين كار من مورد توجه بسيار قرار گرفت، از آن به بعد من به عنوان يك عكاس جايگاهي در بين بزرگان داشتم و همه از وجود عكاس در مراسم‌هايشان استقبال مي‌كردند. من هم از اين فرصت استفاده كردم و به سهم خودم، عكاسي را صاحب حرمتي در جامعه كردم و از آن موقع بود كه در كوچه و خيابان ديگر پليس نمي‌توانست جلوي من را بگيرد كه چرا عكاسي مي‌كنم يا مردم هم وجود اين حرفه را‌ پذيرفته و آن ديد منفي گذشته را ديگر به آن نداشتند.

- با اين حساب چرا در سال 53 ناگهان از تلويزيون ملي خارج شديد و ديگر به ادامه همكاري با آن نپرداختيد؟

تلويزيون آن زمان هم مسائل و مشكلات خاص خود را داشت ولي علت اصلي خروج من از آنجا درگيري‌هاي زيادم با نمايندگان ساواك در تلويزيون ملي بود؛ يك روز به خودم آمدم و گفتم ديگر با اين اوضاع ارزشي ندارد در اين سازمان كار كنم و خيلي راحت از آنجا درآمدم، در حالي كه بخش عكاسي را با 33 كارمند و يك آرشيو بي‌نظير به جاگذاشتم؛ آرشيوي كه ابهت تلويزيون ملي ايران آن زمان بود.

- پس از خروج از تلويزيون ملي چه راهي را دنبال كرديد؟ آيا به شيوه سابق زندگي خود را ادامه داديد يا به فعاليت‌هاي ديگري هم غير از عكاسي روي آورديد؟

نه، باز هم به عكاسي مي‌پرداختم. بعد از خروج از سازمان من شروع كردم به عكاسي از بازارهاي ايراني و مناطق بزرگي از ايران. در آن زمان من عكاسي موزه‌ها را مي‌كردم و در اين مسير هزاران عكس گرفتم. همچنين من در آن زمان به خاك و عنصر ايراني خيلي علاقه داشتم، از همين‌ رو عكاسي معماري را خيلي جدي گرفتم و يك آرشيو خيلي كامل شامل 50 هزار اسلايد براي موزه پهلوي تدارك ديدم. پس از انقلاب اسلامي ايران هم من براي بنيادي در ژنو عكاسي كردم و هم‌اينك آرشيو عكس‌هايم در ژنو خيلي مرتب است. به دنبال آن هم عكاس بين‌المللي شدم و تا به امروز همچنان باانگيزه به عكاسي پرداخته‌ام.

- با سابقه طولاني‌اي كه در كار عكاسي داريد به نظر نمي‌رسد چندان عكاسي اجتماعي كرده باشيد. آيا اين‌طور است؟

اولاً بگويم اين تصور غلطي است كه من عكاسي اجتماعي نكرده‌ام و با مشاهده بسياري از كارهايم شما مي‌توانيد به صحت گفته‌هاي من پي ببريد. از سوي ديگر من فكر مي‌كنم اساساً عكس اجتماعي در ايران چندان جايگاهي ندارد، شما نه مي‌توانيد اين عكس‌ها را كتاب كنيد و نه نمايشگاهي از آنها برگزار كنيد. ناشران استقبال نمي‌كنند و مردم نمي‌آيند. نه اينكه نيايند شايد بيايند و ببينند ولي حاضر نيستند براي عكاسي اجتماعي هزينه كنند. مردم ساختمان دوست دارند، تير و تخته دوست دارند و تخت‌جمشيد را دوست دارند. من فكر مي‌كنم مردم حتي عكس‌هاي رئاليستي را هم دوست ندارند و چندان از آن استقبال نمي‌كنند.

- عكاسي در معناي عام آن براي شما چه معنا و مفهومي دارد؟ عكاسي را چگونه مي‌بينيد؟

عكاسي به باور من يك شغل نيست بلكه يك جريان است؛ عكاس بايد در حوزه‌هايي چون موسيقي و ادبيات و سينما دستي داشته باشد و با همه اينها آشنا باشد، از همين‌رو هم هست كه من فكر مي‌كنم عكاسي يك جريان فكري فرهنگي است.

- تا چه حد به كار ساير عكاسان توجه داريد؟ منظورم اين است كه تا چه حد آثار ساير عكاسان را دنبال مي‌كنيد؟

عقيده من اين است كه براي عكاسان بجنگم ولي در عين حال آنها را نقد كنم زيرا فكر مي‌كنم بخشي از جريان عكاسي ما گرفتار شارلاتانيسم است. تا دو ماه پيش به همه گالري‌ها مي‌رفتم و كارها را مي‌ديدم اما اكنون به اين نتيجه رسيده‌ام كه تنها به گالري‌هايي بروم كه واقيت تحويلم مي‌دهند. من از آن دسته آدم‌هايي هستم كه حاضر نيستم به بهاي حفظ برخي ارتباطات زير بار برخي مسائل بروم، از همين رو هم هست كه برخي با من مشكل دارند اما من فكر مي‌كنم عموم عكاسان جوان، من و كارهايم را دوست دارند. من تا به امروز حتي يك ريال بابت تدريس يا راهنمايي پايان‌نامه‌ها از كسي دريافت نكرده‌ام و هنوز هم با اينكه متعلق به نسل اول عكاسي هستم دارم كار مي‌كنم.

- وضعيت عكاسي خبري را در ايران امروز چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

ببينيد عكاسان خبري ما واقعاً درجه يك هستند ولي موضوع اين است كه اينها اكنون چه اميدي دارند؟ با چه حقوقي بايد زندگي كنند؟ موضوع مهم ديگر ديده شدن كارهاي خوب است؛ من فكر مي‌كنم سطح شعور عمومي در سطح جهان پايين آمده و اين همه تكنولوژي به جاي اينكه وضع ما را بهتر كند به مراتب بدتر هم كرده است، از همين رو هم هست كه جريان عكاسي ما از موجي از بي‌بند و باري رنج مي‌برد و بسياري از كارها اساساً ديده نمي‌شوند.

- عكاسي ايران يا شايد هم جهان از موضوعي رنج مي‌برد كه بسياري معتقدند با ورود دوربين‌هاي ديجيتال به وقوع پيوسته است. اساساً نگاه شما به عكاسي ديجيتال چيست؟

عكاسي به باور من يك فني است كه شما با دانستن خوبش، نيازي به بامبول‌هاي فتوشاپ نداريد ولي چون آگاهي كافي درباره عكاسي وجود ندارد ما امروز به قهرمانان فتوشاپ تبديل شده‌ايم. در مورد عكاسي ديجيتال من با اصلش مشكلي ندارم ولي موضوع مهم اين است كه مساله اصلاً اين چيزها نيست؛ موضوع اساساً دوربين نيست، موضوع عكاس است كه بايد خلاق باشد و نه دوربين. اين مباحث به باور من حاشيه‌اي است زيرا عكاسي ديجيتال يا غير آن تنها يك ابزارند در اختيار عكاس و مهم مساله فرهنگي عكس و خلاقيت عكاس است.

- كمي از زندگي شخصي خود برايمان بگوييد؟ آيا شما از آن‌ دسته آدم‌هايي هستيد كه سبك خاص زندگي خود را داريد؟

من يك ‌بار با دختر تيمورتاش ازدواج كردم كه حاصل آن يك دختر است كه دكتراي اقتصاد دارد و در پاريس زندگي مي‌كند. هم‌اكنون تنها زندگي مي‌كنم و فكر مي‌كنم هيچ زني نمي‌تواند با من زندگي كند زيرا روح ماجراجوي من اساساً نوع ديگري از زندگي را مي‌طلبد. از طرف ديگر من از آنجا كه دائم در سفر بوده‌ام و حتي پنج روز مدام را يك‌جا نبوده‌ام، دوست زياد دارم ولي دوست صميمي زياد ندارم. همسرم هميشه مي‌گفت تو آشناهاي زيادي داري نه دوست. صبح‌ها شش صبح بيدار مي‌شوم، معمولاً هر روز دو ساعت پياده‌روي مي‌كنم و احتمالاً عكس مي‌گيرم و بقيه روز را به تدوين كتاب‌ها و آثارم مي‌پردازم، گاهي هم مجسمه مي‌سازم. در واقع بيشتر چيدمان است تا مجسمه‌سازي.

- به عنوان همكار هميشگي مطبوعات و رسانه‌ها، وضعيت روزنامه‌ها را در ايران چگونه مي‌بينيد؟

فكر مي‌كنم بهترين روزنامه‌نگارهاي دنيا در ايران هستند زيرا تنها بهترين روزنامه‌نگارانند كه مي‌توانند تا اين حد تاثيرگذار باشد.

- و شرط خوب زندگي كردن از نظر شما؟

براي خوب زندگي كردن بايد خيلي شهامت داشت زيرا شرط اصلي‌اش اين است كه براي يك زندگي خوب بايد از خيلي چيزها گذشت.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد