logo





در پیرامون نامۀ دکتر"د" به پروفسور"ها"*

پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۹ - ۱۶ دسامبر ۲۰۱۰

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
1- در سوم سپتامبر 2010، دکتر آرامش دوستدار( از این پس "د") نامه ای سرگشاده به پروفسور یورگن هابرماس( از این پس "ها") نگاشته است.
نامه ای که نخست بزبان آلمانی بود. ولی با منتشر شدن ترجمۀ فارسی اش در سایتهای اینترنتی ایرانیان برونمرز، برخی را به پاسخگویی به دکتر "د" و رد داعیه اش و نیز به هوشیار سازی پروفسور"ها" کشاند. اما از آنجایی که حرف، حرف میآورد سریالی از پاسخ به پاسخ را نیز باعث شده است.
بهر حالت پیامد همین حرف در حرف، اگر چیز خاصی را روشن نکرده باشد، این نکته را آشکار کرده که برخی از ما حتا با اقامت دیرینه در فرنگستان هنوز نه شیوۀ درست آگاهی بخشی را آموخته اند و نه فرهنگ جدل را متمدنانه رعایت میکنند.
چنان که برداشتهای نادقیق و داوری فله ای خود را به آدرس غلط دادن در مطلب میچسبانند و بر خر مراد ولی لنگ خود سواره میروند. به دعوای حیدری – نعمتی در پیرامون جدل نظری دامن میزنند و علیه حریف خود در بحث شناخت اوضاع یارگیری و با تهیۀ طومار امضاء، اعلامیۀ انظباطی صادر میکنند. یاد یارکشی این محله علیه محلۀ همسایه بخیر.
پس با این شور و هیجانی که در پیامد نامۀ یادشده بوجود آمده و آتش توپخانه دستجات مختلف روشنفکری را به فعالیت واداشته، بهترین کار خبر کردن آتش نشانی است. والا نهاد و جریان دیگری نمیتواند شعله شور مومن مذهب حسینی را از یکسو و حریق هیجان عدالتخواهی ایدئولوژیک سکولارهای متعصب را از سوی دیگر مهار کند.
2- البته هنوز میتوانستیم در نگاه به پروندۀ نامه "د" به "ها" و نیز لشگرکشیهای مربوط صبر کنیم. میتوانستیم انتظار تحقق قولی را بکشیم که نامۀ سرگشاده دکتر "د" در مقدمه اش داده است. قولی که میگفت بزودی پاسخ پروفسور"ها" و پاسخ نامه نویس نخست را منتشر خواهد کرد.
تا کنون، که بیش از دو ماهی از آن قول میگذرد، خبری از بزودی و حرفهای مربوطه اش نبوده است. وانگهی با در نظر گرفتن صبوری نامه نویس نخستین که "ها" را بخاطر سفری در هشت سال پیش مورد خطاب سرزنش آمیز قرار داده، آن بزودی هم شاید به عمر ما قد ندهد. برای پرداختن به حرف و تفسیرهای پدید آمده در حاشیه نامۀ یادشده هم که تا آینده نزدیک وقتی نیست.
بر این منوال میشود به گمانه زنی زیر پرداخت. این که بجز عدم بردباری در برابر عادت زدایی دیگران در جهان بینی آدمی، یکی از علتهای تحریک سه استاد مسلمان ( دکتر حمید دباشی و برادران صدری) شاغل در ایالات متحده، نداشتن وقت برای صبوری بوده است. از اینرو ایشان فوری تصمیم گرفته اند که بدون تلف کردن وقت پروفسور "ها" را از پذیرش حرفهای "د" یا باور به آن بر کنار دارند. مبادا که "ها" فریب بچه های محل غیر خودی را بخورد.
ولی ایشان در کنار تعریف و تمجید از " کیان و بیضه" اسلام، که البته حق شان است، مقابله به مثل کرده اند. زیرا برخورد ذات گرایانه و شخصی "د" نسبت به روشنفکران مذهبی را که گاهی با تحقیر و لقب نادان دادن به ایشان همراه بوده، آن سه استاد با متفرعن و متکبر خواندن "د" تکرار کرده اند. بعد هم که بلوا به پا شده است. پاسخهای بعدی یک کلاغ را چل کلاغ کرده و اصل قضیه از نظرها پنهان گشته است.
درمورد سفر پرفسور"ها" به ایران، به زمانش واکنش نشان داده شده بود. آن زمان کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم، که بخاطر فعالیت فرهنگی و تماس گرفتنهای بین المللی شان حضور مطرحی داشتند، با پست الکترونیکی( ایمیل) ناخشنودی بخشی از روشنفکران را از سفر وی به ایران اعلام کردند.
اینکار در مورد جانشینش در دانشگاه فرانکفورت، یعنی دکتر آکسل هونت، هم انجام گرفت که به همایش کانت شناسی در تهران رفت.
نگارنده که شاگرد آن استاد بوده، بوقتش سعی کرد تا در حد توان اشکالها و ریسکهای چنین سفری را به استاد بگوید. اما نه اینکه مانند دکتر "د"، پس از هشت سال، سرزنش ایران رفتن را به نقد نظری و تصمیم گرفتن بجای دیگری و تکلیف بکن و نکن بچسباند. در حالی که رویکرد "ها" به اهمیت نقش دین در تسلای بلاهای روزمره، که شرحش در کتاب "اندیشه مابعد متافیزیک" آمده، او را به گفتگو با راتسینگر( کاردینال دیروزی و پاپ امروزی) کشانده است.
همین نکته در رفتار قلمی "د"، همچون نمونۀ مشت از خروار، دلیلی است که در ادامه و بصورت گذرا پرتوی بر گوشه های نادیده نامه به "ها" بیفکنیم.
3- در تاریخ اندیشه و ادبیات بندرت کسانی یافته میشوند که در داد و ستد با زمانه خود نباشند. چه رسد به اینکه فرای شرایط آن قرار بگیرند. از اینرو آن شعار "بیرون زمان ایستادن با خنجری در کتف" شاملویی را بایستی حتا در تکرارش تلویحی اش رجز خوانی دانست که میخواهد به خود قوت قلب دهد.
بنابراین شرط در چارچوب زمانه قرار گرفتن شامل حال دکتر"د" هم میشود. برای اثبات این فرضیه میتوان به مقایسه کتاب نخست وی با کتاب دومش نشست.
در کتاب نخست ( ملاحظات فلسفی در...، که به سال 1359توسط نشرآگاه انتشار یافته) با بحثی نظری و آکادمیک روبروئیم که میخواهد تمایز علم از دین را بررسی میکند. به مثبت گرایی و علم زدگی روای کتاب فعلا کاری نداریم که در روایت خود متوجه جدلهای آنزمان در حوزه شناخت شناسی نیست.
اما مطالعۀ کتاب دوم وی تغییرهای اساسی را مشخص میسازد. در اینجا نویسنده، همچون سایر هموطنان، پس از جابه جایی مدیران سیاسی و تغییر ابواب جمعی حاکمیت به تجربه ای تازه رسیده است. دکتر"د" که نخست با نام مستعار بابک بامدادن در میان کتابخوانان مطرح شد، سلسله مقالاتی را زیر عنوان "امتناع تفکر در..." در نشریه الفبای زنده یاد غلامحسین ساعدی (منتشر شده در پاریس) در دسترس مخاطبان گذاشت. از این پس وی از بحث صرفا آکادمیک فاصله گرفته و از مابه ازاهای واقعی و اجتماعی سخن خود میگوید.
چنین است که به نقد مشخص عادتها و رفتارها و نیز به سنجش اسلام و مذهب شیعه همچون دستگاه نظری پرداخته است. دستگاه نظری که نه تنها شکل دهنده رفتار و خلق و خوی ایرانیان بلکه همچنین سازندۀ گفتار ایدئولوژیک و توجیه گر سیطره رژیم حاکم بر ایران شده است. در این دوره است که دوستدار، همچون بسیاری از ایرانیان مخالف رژیم و تبعیدی، نارضایتی خود از سلطه سیاسی و فرهنگی رایج را به صراحت اعلام میکند که ناشی از خودکامگی روحانیت شیعه است.
در این روایت از تاریخ زندگانی ایرانیان معاصر، کسانی که به اوضاع اجتماعی – سیاسی ایران واکنش نشان میدهند خواه و ناخواه در رابطه با شکل جدید حاکمیت تعریف میشوند. بنوعی حتا مدیون این حکومت وحشتساز هستند. گرچه غالب ایشان ذره ای از وجود چنان حاکمانی را قبول نداشته باشند.
از این منظر اندیشیدن به اصلاح اجتماعی و رهیافتجویی سیاسی مدیون موضوع خود، یعنی رژیم برآمده از دل انقلاب سال 57 ، است.
بگذریم که در این گستره، ادای دین هم مسیر خاص خود را میپیماید. زیرا با سنجش شرایط و تامل بر سر چگونگی گشایش راه نجات، دگر اندیش اجتماعی دین خود را میپردازد. با حل مسئله(خلیفه گری حاکم) آن را سپری شده میسازد.
ابراز نکته های بالا برای آگاهی حوزۀ عمومی مفید است تا در برابر هرگونه یکسونگری در شناخت واقعیت امروز ایران خود را نبازد. به هنگام ابراز شکوائیه علیه موجودیت رژیم حاکم، رو در روی هر شکلی از لحن خود محور و جانبدار ایستادگی کرده و بر مصلحت عمومی تکیه کند.
نگارنده در همان نخستین شرحهایی که بر "درخششهای تیره" دوستدار نوشته شده، به سال 1992، برغم دفاع از حق او در نقد اوضاع و اعلام ناخشنودی از سلطۀ برپاشده در ایران یکسره اسلامی گشته، به ناپسند بودن لحن جانبدار و برخی یکسونگریهای وی اشاره داده است. همین اشکالهای یادشده، که میتوانند هر سنجشی را به وادی نقض غرض بکشانند، در نامۀ "د" به پروفسور "ها" نیز تکرار میشوند.
آنچه را "د" به "ها" نسبت میدهد، از جمله سکوت برابر بیداد در ایران یا ایده ال گرفتن شرایط گفتگو(یا دیسکورز بقول "د")، پاسخش با مخاطب اصلی نامه خواهد بود. گرچه برخی مثل اکبر گنجی نکته هایی را در مورد اول یادآوری کرده اند. گنجی که پس از آمدن به خارج و به زمان عکس یادگاری انداختن با چهره های مشهور فرهنگی از داشتن تصویر مشترکی با دوستدار هم بی نصیب نمانده بود.
از این گذشته، در نقد گرایش "ها" در توضیح اهمیت دین برای جامعه پسا سکولار در زبان آلمانی مطالب متعددی مطرح شده اند. نگارنده در کنار برگردان مطلب مربوطه هابرماس به فارسی( انگیزه های اندیشه ورزی در مابعد متافیزیک)، یکی از موجزترین نقدها به نگرش وی را (به قلم نوربرت بولتز و با نام "رونق دکۀ دین") نیز ترجمه کرده و در شبکۀ اینترنت قرار داده است.
بهر حالت آنچه "د" در نامه به "ها" مبتنی بر نگاهی از بالا به دیگران( هموطنان) میاندازد، مناقشه بر انگیز است. پندار عنصری را آشکار و ظاهر میکند که خود را تافته جدا بافته میداند. گرچه گاهی هم از "ما" مایه میگذارد تا بدون اشاره به سهم خود فقط دیگران را به داشتن ضعف و ایراد متهم کند. هنوز که هنوز است "د" نگاهی به رابطه خود با جلال آل احمد و سنجیدن داد و ستد نظری این رابطه نکرده است.
در این راستای روشنفکر ستیزی که آل احمد سهم خود را داشته، حرفهای "د" هم جریان داشته است. یعنی آن حمله و طعنه های "د" به فرهنگ ورزان و روشنفکران ایرانی که از پور سینا شروع میشود و به جمع معاصران میرسد.
گفته ای از پورسینا که در رابطه با بهره وری از آگاهی شهودی آمده و پیامبران را تواناتر از فیلسوفان دانسته، ملاک دینخویی و ناپرسایی و چه و چه ها میشود. امروزیان هم بی آن که از هم متمایز و به نام خوانده شوند، کاری نکرده اند جز اینکه تداوم نیندیشیدن تبار گذشته باشند و صد البته لایق سرزنشهای "د".
در کلی نگری جایی برای دیدن امور جزیی نیست که همواره سرمنشا تحولات برجسته گشته اند.
اگر به مجموعۀ چشمگیر آثار و دستاوردهای پورسینا التفات نداشته باشیم که در حوزه تداوم بخشی به مباحث یونانیان در فلسفه و در منطق بحث، جهانیان را مدیون خود ساخته است یا اگر از علم و دانایی او در درمان تن و روان بی خبر مانده باشیم که قرنها بر گردن بیماران و پزشکان حق داشته است، دستکم همان رد باور به معاد جسمانی در مباحث کلام اسلامی توسط وی برای اهمیت نظریه پردازیش کفایت میکند. نظریه پردازی بس مُهم در روند تاریخ تفکر. همین امر برای برجسته دانستن انسانی چون پور سینا همچون نابغه ای در تاریخ کافی است.
از اهمیت شناخت درست تبار متفکران ایرانی گذشته، آنجایی که دکتر "د" به سرزنش روشنفکران معاصر بر میآید، روشنفکرانی که خطاهای سیاسی شان بزعم دوستدار از پهلوی اول و دوم هم بیشتر بوده، با همنوایی دکتر "د" روبرو هستیم. او که با ساده ترین روش تجزیه و تحلیلهای سیاسی در محاورات عمومی همراه گشته است. سعی میکند میان بد و بدتر انتخابی کرده باشد.
ساده کردن صورت مسئله یکی در این است که بجای اشاره به رفتار اولیای امور و بررسی مدیریت و احیانا خدمات سران سلسله پهلوی، از زحمات ایشان میگوید و ایشان را در شمار زحمتکشان میآورد. افزوده بر این مشخص نمیکند که چه کسانی را زیر عنوان روشنفکران ردیف میکند و منظورش کدام فرد و افرادی هستند که "زحمات" پهلویها را بر باد داده اند.
بهر حالت "د"، با چنین روایتی از تاریخ معاصر ایران، برای یافتن همفکر و همنظر همچنان دچار مشکل خواهد بود. چه هابرماس در پاسخ احتمالی اش به این شیوۀ تحلیل و زاویۀ نگاه بپردازد یا نه.
همچنین او، که خود زمانی به ترجمۀ مقاله ای از داریوش شایگان همت گماشته است و نام خود را مطرح ساخته، در نفی جُنبش ترجمه ایرانیان در این سه دهۀ اخیر هم تنها خواهد بود. جُنبشی که با تمام قوت و ضعفهایش به همت نسلهای جوانتر از وی برپا گشته است. دکتر "د" همچنین نباید به اشتیاق یادگیری و باز آفرینی دو نسل بعد از خود با تبختر بنگرد و کارشان را به هیچ گیرد.
خواسته یا ناخواسته تبلیغ و ترویج افکارش، آرایش و پیرایش همین چند کتابی که خود او به دست ناشر سپرده، حاصل تلاش همین "جوانان" مشتاق و سرگردان بوده است. جوانانی که از بیست تا چهل سالگی عمر خود را با اضطراب و التهاب شرایط انقلابی گذراندند. اما از چهل ببعد سرخورده و مایوس از ساختارهای نظری و حزبی چپ سنتی گسستند. آنگاه به امید یافتن کورسویی تازه هنوز به جستجویند. اُمید اینست که "د" و همنسلانش قدر شناس چنین جستجویی شوند.

______________________________

*_ یادداشت بالا در پایانۀ نوامبردو هزار و ده نگاشته شده است. در این میانه پاسخ "ها" به "د" و نامۀ دوم "د" نیز در اینترنت انتشار یافته اند. با اینحال فکر میکنم برای تکمیل کردن یادداشت کنونی الزامی موجود نیست.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد