logo





انقلاب فرهنگی،ابزار بازسازی استبداد(۲)

( آقای گنجی،دانشگاه ها اطاق جنگ نبودند!)

چهار شنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۹ - ۱۷ نوامبر ۲۰۱۰

فرید راستگو

چگونه ممکن است دانشجویان و سیاسیونی که در ایران و در خارج از ایران در بهترین دانشگاه ها و رشته های دانشگاهی تحصیل می کرده اند و جزء سر آمدان جامعه ایرانی بودند و امروز هم هستند به دنبال علم نبوده اند؟؟. دانشجو از نامش معلوم است به دنبال دانش است و کسی که بدنبال دانش باشد در پی حقیقت می گردد مگر اینکه کند ذهن و ذهنی معتاد به قدرت داشته باشد.
به علت جباریت حاکمین و سلاطین، از قدیم در فرهنگ ایرانی، رسم بر این بوده است که دولتها ظلمه و غیرخودی به حساب می آمده اند. بدین دلیل اگر ایرانیان دروغی، تقلبی، جعلی از طرف دولتمردانشان شنیده اند یا بشنوند، برایشان تعجب آور نبوده و نیست و از آنجائیکه به ندرت دولتهای حاکم محبوب مردم بوده اند، ایرانیان بدرستی فکر می کنند که دروغگوئی با ذات مستبدین و قدرتمداران عجین می باشد. همه می دانیم احمدی نژاد در حضور جوادی آملی، مدعی شد که هنگام سخنرانی در سازمان ملل، هاله نوری او را احاطه کرده است(1) از آنجائیکه دروغگو کم حافظه و مستبد اصولاً دروغگو است، او در جای دیگری حرف خود را نفی می کند (2).
اما دروغگوئی و تحریف وقتی از طرف مخالفین مستبدین و مدعیان دمکراسی صورت می پذیرد، ناباورانه و تعجب آور میشود که دیگر از سوی اینان چرا؟. این افراد نمی توانند هم دروغ و تحریف را پیشه خود سازند و هم سعی کنند در کوی نیکنامان، جا و مقامی برای خود دست و پا کنند، اینان غافل از این واقعیت هستند که با بی اخلاقی و ترور فکری یعنی با همان سلاح استبداد نمی توانند در این کوی، منزلتی کسب نمایند و به جنگ استبداد حاکم بروند. فرضاً اگر هم زمانی با کمک اجانب در جنگ با استبداد حاکم پیروز شوند، مطمئناً و بدون کوچکترین شک و تردیدی باید گفت نظام جایگزینی آنان، نظامی استبدادی خواهد بود و در اینصورت معلوم می شود که دعوا بر سر اینکه چه کسی قدرت را داشته باشد بوده است و نه اینکه مردم به آزادی و حقوق ذاتی خود برسند.
اکبر گنجی که مدعی آزادیخواهی و دموکرات منشی است و کوشش می کند تا جامعه استبداد زده و غیردمکرات ایرانیان را دمکرات و به دموکراسی برساند و یا اینکه در این مسیر گام بر می دارد. ولی من نمی دانم چرا در عمل، در صدد القای دروغ و تحریف برخی از وقایع تاریخی- سیاسی بعد از انقلاب که اسناد خدشه ناپذیر هم دارد، می باشد. شاید فکر می کند با زیرکی خاص خود، دیگران متوجه تحریفهای تاریخی او نمی شوند. از برخی از تحریفها و نادرستی های او که در چند ماهه اخیر رسانه ای و برملا شده است در می گذرم و در این مقال به نادرستی و تحریفهایش در مورد انقلاب فرهنگی می پردازم.
آقای گنجی که خود را همواره تحلیل گر سیاسی و تاریخ دان معرفی می نماید، در مقاله پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات می گوید: " تحلیل گر بدنبال تحلیلی مطابق با واقع و تقرب به حقیقت است" (3). وی در همین مقاله در باب مضرات دروغ می نویسد: " دروغ چيزی جز بيان مدعيات کاذب به قصد فريب نيست. اين گونه مدعيات خطرناک است. افراد را گرفتار توهم می سازد." (4) اما خود ایشان با کمال تأسف دست به همان اعمالی می زند که فریب و قبح آن را به دیگران گوشزد می کند.
یکی از حوادث تاریخی بعد از انقلاب که توسط آقای گنجی مورد تحریف واقع شده است و میشود، فاجعه بستن دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی است. او راجع به بستن دانشگاه می گوید: دانشگاه از محل توليد دانش به مرکز گروههای چريکی و اتاق جنگ تبديل شد. " کردستان اولین مکانی بود که انقلابیون با اسلحه رویاروی یکدیگر قرار گرفتند. جنگ گنبد به همان سرعت از راه رسید و مکان دیگری برای زد و خورد و کشتار فراهم آورد. خوزستان هم شکل دیگری از خشونت را به نمایش گذارد. در حالی که درگیری همه جا را فرا گرفته بود، سفارت آمریکا توسط گروهی از دانشجویان اشغال شد. این پروژه، موقتاً گروه های متعارض را حول محور مبارزه ی با امپریالیسم در جبهه ای که وجود خارجی نداشت، گرد آورد(منظور شعاری است که در آن دوران چپ ها سر می دادند:"جبهه ی ضدامپریالیستی به رهبری امام خمینی"). درگیریها در همه جا ادامه داشت. دانشگاه از محل "تولید دانش" به مرکز گروه های چریکی و "اتاق جنگ" تبدیل شد. (5) در اینجا آقای گنجی با بیان این جمله به چند تحریف بزرگ دست می زند: هم ازعلل بستن دانشگاه ها طفره می رود و آن را بدرستی بازگو نمیکند و هم وقایع قبل و بعد از بستن دانشگاه ها را چنان تحریف می کند که با مدعیات کاذب، مخاطبین خود را یا گرفتارتوهم و یا آن چیزی را که در ذهن دارد به آنها القاء کند.
او حتی در سری مقالات زبان روشنفکری معاصر و سلطانیسم فرهنگی به خیال خود در تبیین چرائی انقلاب فرهنگی سخن می راند بدون آنکه بحث اش از انسجام و حتی ارتباط ساده و منطقی برخوردار باشد. درعوض خواننده احساس می کند که مشتی جملات بی ارتباط تحویلش داده شده بدون آنکه بتواند به چرائی انجام انقلاب فرهنگی بپردازد مثلاً در سلطانیسم فرهنگی 5 می نویسد "همین که نزیه به لیبرال دموکراسی متصل شد، کارش تمام شد. ضدیت با امپریالیسم و غرب، به ضدیت با دموکراسی و لیبرالیسم هم تعمیم یافته بود. حبیب الله پیمان، آن روزها، زیر عنوان "لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم"، بیشترین حمله‌ها را به بازرگان وارد می‌آورد. می‌نوشت:
"... همانطور که بارها خطر لیبرالیسم را که همسایه‌ی دیوار به دیوار با ارتجاع بوده و غالباً همراه آن راه را برای سلطه‌ی مجدد امپریالیسم باز کرده و سعی می‌نماید به خاطر تثبیت موفقیت و حفظ تسلط سیاسی خود آب رفته را به جوی باز گرداند، معرفی نموده ایم ..."
معلوم نیست ارتباط نزیه و حبیب الله پیمان با انقلاب فرهنگی و جمله احتمالاً گفته شده از طرف پیمان چه ربطی با انقلاب فرهنگی دارد. مراد از آن روزها چه روزهائی می باشند، و تازه اگر منظور نویسنده از آن روزها روزهای انقلاب فرهنگی می باشند در آن روزها بازرگان نقش تعیین کننده ای در قدرت سیاسی نداشته است؛ فاجعه فرهنگی دو ماه بعد از انتخاب شدن بنی صدر بعنوان رئیس جمهور رخ داد. چون گنجی مرادش بیان حقیقت و بازگوئی صادقانه تاریخ نیست او حاضر و یا قادر به بازگو کردن و معرفی و شناخت دلائل و مسببان واقعی انقلاب فرهنگی نیست و این پدیده می تواند از جمله ریشه در ذهنیت قدرت مآبانه اش داشته باشد. در حقیقت، او واقعیات تاریخی را بررسی و تحلیل نمی کند، تا آن را برای نسل جدید و نیروهای محرکه سیاسی جوان بازگو نماید. بلکه با استدلال های سست و ضعیف و نهایتاً مغالطه حقایق را قلب می کند. یکی از شگردهای او این است که با چنین ذهنیتی فاکت ها و جملات عدیده ای را که بعضاً هیچ ارتباطی با هم ندارند جمع آوری کرده و کنار هم می گذارد تا با پنهان کردن حقیقت افراد را گیج و سر درگم کند. که از آن جمله فاکت جعلی "دانشگاه اطاق جنگ" بوده است، می باشد . آقای گنجی در اولین مقاله خود بنام سلطانیسم فرهنگی در شنبه 5 تیر 1389 می نویسد:
« تاریخچه انقلاب فرهنگی ایران: طی ماه های اول پیروزی انقلاب، دانشگاه از محل علم و دانش، به مرکز گروه های سیاسی معتقد به مشی مسلحانه و رادیکال تبدیل شد. هیچ کس به دنبال علم و حقیقت نبود. علم و دانشگاه اموری طبقاتی و بورژوایی محسوب می شد که اگر در خدمت پرولتاریا قرار نمی گرفت، فاقد ارزش بود. دانشگاه هم زمین جنگ و مبارزه بر سر قدرت بود. همه گروه ها به دنبال تسخیر دولت یا مشارکت در قدرت بودند. حداقل کاری که در آن دوران تمام گروه ها ( مسلمان و غیر مسلمان) در دانشگاه ها انجام می دادند، تبلیغ ایدئولوژی ( آگاهی کاذب در معنای مارکسی) بود. "کلاس های درس" به "اتاق های جنگ" تبدیل شد.»(6)
لازم نیست بسیار فکور باشیم تا به ادعای کذب آقای گنجی پی ببریم. ایشان در خارج کشور و در محیط نسبتاً باز و آزاد و در مقابل چشم مخالفان نظام ولایت مطلقه فقیه و آنهم در جلسات هواداران آزادی و حقوق بشر و دمکراسی همان حرفهایی را که پاسدار صادق محصولی، خامنه ای و رفسنجانی در مورد فاجعه دانشگاه و انقلاب فرهنگی می زنند، بازگو و تکرار می کند. نباید از آقای گنجی پرسید که در خارج از کشور چرا آب به آسیاب آقای خامنه ای و رفسنجانی می ریزد و آیا سخنگوی آن ها است؟
توجه کنید. آقای خامنه ای در تاریخ 24 آذر 1387 در ديدار با اساتيد و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت،‏ دقیقاً همان سخن گنجی را در باره دانشگاه می گوید:
" موج دوم حضور دانشجويان در مواجهه و مقابله‌ با عناصر مسلحى بود كه دانشگاه را لانه‌ خودشان كرده بودند، كه اتفاقاً خيلى از آنها غير دانشجو بودند و همين دانشگاه تهران تبديل شده بود به مركز تسليحات و تفنگ و مهمات و نارنجك! آنها اين وسائل را جمع كرده بودند براى اينكه با انقلاب مبارزه كنند. كسى كه توانست اينها را از دانشگاه تهران ازاله كند، خود دانشجوها بودند. حركت عظيم دانشجوها كه اينجا هم خودش را نشان داد." (7)
آقای گنجی در سلطانیسم فرهنگی 6 در سایت روز آنلاین جمله ای از آقای خامنه ای نقل می کند که بی شباهت به نظر خود آقای گنجی در مورد دانشگاه نیست و در حقیقت یکی است.
" يک نمونه‏اش، همين قضايای دانشگاه تهران بود که گروهک های الحادی آمدند دانشگاه تهران را تصرّف کردند و از اتاقها و سالنها و مراکزش به‏عنوان اتاق های جنگ، انبارهای سلاح و مرکز توطئه عليه اصل انقلاب و عليه نظام استفاده کردند.! فضا را قُرق هم کردند. يعنی يک حالت ارعابی نه فقط در مسؤولان آن روز - مسؤولان آن روز، دولت موقّت بودند که اصلاً جان و توان و دل و جگرِ ورود در اين ميدان ها را نداشتند. آنها که هيچ! - که حتّی در دل بسياری از افراد انقلابی هم ايجاد کرده بودند. در محيط خودِ دانشگاه تهران، اينها بيشترين رعب را ايجاد کردند. من يادم نمی ‏رود که در يکی از سخت‏ترين آن روزهايش، اتّفاقاً خودم در دانشگاه بودم و يک برنامه هفتگی داشتم. در مسجد دانشگاه تهران، آن روز طبق معمول، روزِ برنامه بود. آمدم، ديدم دانشگاه خلوتِ خلوت است. به مسجد آمدم؛ شايد بيست نفر، سی نفری در مسجد بيشتر نبودند. وقتی وارد مسجد شدم، چند نفر آمدند و گفتند: آقا! زود از اين‏جا برويد! گفتم مگر چه شده؟! معلوم شد که بله، دانشگاه را قُرق کرده‏اند و از زدن و کشتن و اين چيزها هم اصلاً ابايی ندارند! چه کسانی در مقابل اينها ايستادند؟ خودِ دانشجويان. اوّلين، يا يکی از اوّلين نشانه‏های بروز فعّاليت مؤثّرِ بسيار کارساز جوشش دانشجويی، در همين قضيه بود. دانشگاه نيمه تعطيل بود، اما دانشجويان - يعنی يک مجموعه انقلابی محض - همه زنده و فعّال آمدند و داخل دانشگاه ريختند و آن‏ جا را تطهير کردند. اين قضيه، مربوط به سال پنجاه و هشت است که آن را عرض می ‏کنم. اين يکی از نمونه‏هاست"[60].
آقای رفسنجانی که همچون خامنه ای یکی از مهمترین عوامل مرکزی استقرار استبداد مذهبی که با دست آقای خمینی بر کشور و بر انقلاب آزادیبخش 57 ملت ایران، حاکم است، می باشد و ام الفسادی و خیانت او برای همه وطن پرستان و آزادیخواهان و مردم ایران آشکار است می گوید: " دانشگاه تهران که نماد هر حرکت دانشجویی در کشور بود، در آن روزها به جای تحصیل و تدریس، میدان نزاع گروهک‌ها بود، به‌گونه‌ای که هر یک از آنان اتاق جنگی مملو از سلاح‌های مختلف برای خود داشتند. (8).
سخنان گنجی در وین را با سخن پاسدار محصولی مقایسه کنید: " سید صادق محصولی ، عضو شورای مركزی آن زمان انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت هم در این باره می گوید: در آن شرایطی كه ضد انقلاب می‌رفت در گنبد ، بلوچستان و... در اهواز به عنوان خلق عرب، در كردستان به عنوان خلق كرد، در گنبد به اسم خلق تركمن علیه نظام و انقلاب كه هنوز كاملاً تثبیت نشده بود می‌جنگید و بعد برای درمانش از امكانات بهداری دانشگاه استفاده می‌كرد، از اتاق‌های دانشگاه به عنوان ستادش استفاده می‌كرد یعنی جو سیاسی این چنین بود كه دانشگاه یك مأمنی برای گروه‌های مخالف انقلاب شده بود كه به راحتی می‌آمدند و می‌رفتند و سلاح می‌آوردند. زمانی كه انقلاب فرهنگی صورت گرفت از دفاتر این گروه‌ها و طرفداران مجاهدین خلق یعنی منافقین در دانشگاه‌ها كلی اسلحه پیدا شد."(9)
اگر تاملی در جملات چهار گوینده فوق نمائیم نزدیکی فکری قابل ملاحظه ای را بین آنان مشاهده خواهیم کرد. به منظور نشان دادن اینکه در تمامی جملات چهار گوینده فوق در مورد قضیه دانشگاه، تاریخ تحریف شده است و مسئله بر همگان روشن شود وحرفی باقی نماند به بررسی ادعای گنجی می پردازم تا نشان دهم او چگونه حقیقت را پنهان می کند.
آمار رسمی سال تحصیلی 1358-59 ، شمار دانشجویان را 174,417 نفر نشان می‌دهد(10). در دانشگاه های ایران همچون دانشگاه های سراسر جهان همواره عده ای از دانشجویان غیر سیاسی هستند که کاری به مشکلات اجتماعی ندارند، آنان پیوسته در کلاس درس حاضر میشوند تا مدرک تحصیلی خود را دریافت کنند و به زندگی خود بپردازند و سال تحصیلی فوق هم از این قاعده مستثنی نبوده است. اما در همان سال یعنی اولین سال انقلاب عده کثیری از دانشجویان که علاقه مند به مسائل سیاسی بودند و عمدتاً و خوشبختانه عقایدشان با عقاید سیاسی آقای خمینی و عصا بدستانش در تضاد بوده است و همین نشان می دهد در همان زمان هم لااقل دانشجویان ایرانی برخلاف آقای گنجی و امثالهم موافق آخوندهای سیه فکر و مرتجع حاکم نبوده اند و باز هم بر خلاف گتجی ها در لباس پاسداری تلاش نمی کرده اند تا استبداد بازسازی شود، در حفظ و دفاع از آزادی های بدست آمده بعد از انقلاب کوشا بودند.
گنجی بخاطر اینکه با دانشجویان آزادیخواه آن زمان مرزبندی کند و جعل خود را برای مخاطبین اش قابل هضم تر نماید، در جمله خود در باب تاریخجه انقلاب فرهنگی دانشجویان را متهم می کند که : هیچ کس به دنبال علم و حقیقت نبود. علم و دانشگاه اموری طبقاتی و بورژوایی محسوب می شد که اگر در خدمت پرولتاریا قرار نمی گرفت، فاقد ارزش بود.
چگونه ممکن است دانشجویان و سیاسیونی که در ایران و در خارج از ایران در بهترین دانشگاه ها و رشته های دانشگاهی تحصیل می کرده اند و جزء سر آمدان جامعه ایرانی بودند و امروز هم هستند به دنبال علم نبوده اند؟؟. دانشجو از نامش معلوم است به دنبال دانش است و کسی که بدنبال دانش باشد در پی حقیقت می گردد مگر اینکه کند ذهن و ذهنی معتاد به قدرت داشته باشد. ضمناً در کدام جزوه و یا کتب کمونیستی یا مسلمانان دمکرات و یا مجاهدین آمده است که علم و دانشگاه اموری طبقاتی و بورژائی محسوب میشوند که اگر در خدمت پرولتاریا قرار نگیرند فاقد ارزش هستند. نمی شود که هر برچسبی که میل مان باشد به دیگران به چسبانیم و هر ملغمه و مغلطه ای را سرهمبندی کنیم و به خورد مخاطبین خود بدهیم. كدام ایرانی- هر قدر كم اطلاع و از همه جا بی خبر باشد، باور كند، كسانی که در ابتدای انقلاب مدعی بوده اند، علم و دانشگاه امور بورژوایی اند و بعد هم همان افراد با تلاش خود در کنکور موفق شده اند تا وارد دانشگاه "بورژوایی" شوند و همانها با تعطیلی آن دانشگاه و علوم بورژوائی تا حد از دست دادن جان خود مخالفت کنند و در مقابل عناصر مرتجع و تبهکار كه علم و دانش را "بورژوایی" نمی دانستند خواهان بسته شدن و بیرون كردن آنها از این دانشگاه بورژوایی بوده اند؟ جملات آقای گنجی بیشتر به طنز شباهت دارد تا واقعیت آیا او با این جملات مخاطبان خود را نادان فرض نمی کند و آنها و حافظه تاریخی شان را به تمسخر نمی گیرد؟ کافی است نگاهی به زندگی و تحصیلات بنیانگذاران و اکثریت اعضاء گروه های ( مسلمان و غیر مسلمان) مخالف رژیم سلطنتی مثل مصدقی ها، مجاهدین خلق، فدائی خلق، سازمان پیکار و.... در داخل ایران و یا اکثر اعضاء و رهبران گروه های سیاسی خارج کشور مثل سازمان انقلابی حزب توده، اتحادیه کمونیستها، جریان کادرها و هواداران آقای بنی صدر و .... بیاندازیم تا شاهد عدم صحت گفتار فوق باشیم.
طبیعی است که بعد از 25 سال استبداد مطلق محمدرضا شاهی با پیدایش فضای آزادی، دانشجویان در فضای آزاد دانشگاه به بحث و گفتگو و گاه به جر و بحث بپردازند. در آن دوران بالاترین کار دانشجویان نمایش فیلم یا برگزاری جلسات سخنرانی بود که آن جلسات هم با همراهی جوانان تفنگ بدست پاسدار و چماقدار حزب اللهی با شعار حزب فقط حزب الله / رهبر فقط روح الله- و لبیک یا خمینی برهم زده می شدند. از لحاظ فکری چیزی که گنجی و سایرین را عذاب می دهد، اینست که چرا بعد از انقلاب دانشجویان صاحب فضای آزادی شده اند و بر خلاف ایشان مخالف بازسازی استبداد بوده اند. در سراسر دنیا دانشجویان هر دانشگاهی وظیفه روشنگری علیه استبداد را بعهده دارند که اگر این را بگوئیم اطاق جنگ بله آن ها اطاق جنگ داشتند. طبیعت دانشجویان در سراسر دنیا آگاهی بخشیدن و از حقوق محرومان دفاع کردن است. دانشجویان یکی ازمهمترین نیروهای محرکه اجتماعی است که مردم را فرا می خوانند تا از آزادی و حقوق خود دفاع نمایند و در مقابل زورمداران و جنایتکاران قد علم کنند. آقای گنجی دانشجویان دلاور و آزادیخواه ایرانی در آن زمان نه اطاق جنگ بلکه اطاق دفاع از حقوق مردم و آزادیهای بدست آمده بعد از انقلاب شکوهمند ضد استبدادی سال 1357 تشکیل داده بودند که متاسفانه توسط امثال شما سرکوب و نابود شدند.
آقای گنجی بر خلاف حرف خودشان که می گوید کار تحلیل گر سیاسی تحلیل مسائل منطبق با واقع و تقرب به حقیقت است. سی سال پس از واقعه بستن دانشگاه هنوز اصرار دارد همان سخنی را علیه دانشجویان دگر اندیش آن زمان به زبان آورد که در آن دوران از طرف انجمن های دانشجوئی وابسته به حزب جمهوری اسلامی، دانشجویان پیرو خط امام شایع و تبلیغ می شد که دانشگاه محل انبار اسلحه گروه های مسلح است و آنان دانشگاه را مبدل به مرکز مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی کرده اند و باید بساط آنها را درهم ریخت. همین امروز از زبان مستبدین و سخنگویانشان مثل خامنه ای، مصباح یزدی، صادق محصولی، کامران دانشجو، مرتضی نبوی، حسین شریعتمداری و انبارلوئی همین گفته ها تکرار میشود.
آقای گنجی در ادامه جملات خود که در فوق آمد و برای اثبات آن گفتار جمله ای از کتاب آقای تقی حمیدیان را می آورد(11) و می نویسد « یکی از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق وضعیت آن دوره را اینگونه توضیح داده است: "روحانیون ستاد های رهبری خود را در مساجد متمرکز کردند. با تلاش و ابتکار مهدی فتاپور و بخش دانشجویی سازمان[ چریکهای فدایی خلق] ، ساختمان دانشکده ی فنی تهران اشغال و به ستاد فعالیت های سازمان تبدیل شد. عده بسیار زیادی از هواداران و مبارزان چپ در آنجا جمع شدند...تمام درهای ورودی دانشگاه تهران توسط انقلابیون مسلح کنترل می شد. به یکی از آن ورودی ها که توسط مجاهدین خلق نگهبانی می شد نزدیک شدم... در ستاد سازمان دائماً رفت و آمد جریان داشت. شعبه های مختلفی تشکیل شد". »(12)
اگر به گفتۀ آقای حمیدیان دقت کنید، آشکار است که این گفته ها راجع به همان روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب است و او در حال توصیف آن روزها است و نوشته اش اصلاً به دوران انقلاب فرهنگی مربوط نمی شود و این آقای گنجی است که گفتار او را به آستانه انقلاب فرهنگی متصل می‌کند تا به مخاطب خود القا کند که گویا دانشگاه پادگان بوده است. و دانشجویان غیر حزب الهی هم افراد غیردمکرات و خشونت طلبی بودند که به اتکای تفنگ در دانشگاه حضور داشتند. آنچه او تلاش می کند تا در کلیه مقالات و گفتارش راجع به وقایع سالهای اول انقلاب اثبات کند این است که همه در دوران انقلاب و بعد از انقلاب خشن، خشونت طلب، غیر دمکرات و انقلابی بوده اند تا خشونت و خشونت طلبی خود و یارانش را در دهه او انقلاب توجیه کند. او برای ثابت کردن این ادعا و اقناع کردن شنوندگان و خوانندگان گفتار خود به تحریف وقایع و لا پوشانی حقایق پناه می برد. آیا بقول خود او دروغ چيزی جز بيان مدعيات کاذب به قصد فريب نيست.
پس از سخنرانی آقای گنجی در وین مبنی بر اینکه دانشگاه از محل توليد دانش به مرکز گروههای چريکی و اتاق جنگ تبديل شد، به دو مقاله برخورد کردم.

ادامه دارد
Fa_rastgou@yahoo.com

1 ) http://www.youtube.com/watch?v=M1iqFe2nNnk
2 ) http://www.youtube.com/watch?v=HCbSX1bLRGY
3 ) http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/112201.php
4 ) همانجا
5) http://news.gooya.com/politics/archives/2010/09/110475.php
6) http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2010/june/29//-729fb08ed4.html
7) http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4992
8) http://www.hashemirafsanjani.ir/?id=2419〈=1&type=dynamic
9) http://www.irdc.ir/fa/content/9340/default.aspx
10) ماهنامه تحلیلی آموزشی لوح شماره 7 ص 56
11) تقی حمیدیان، سفر بر بال های آرزو، چاپ آرش، سوئد، استکهلم، سپتامبر2004، ص 214.
12) http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2010/june/29//-729fb08ed4.htm

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد