logo





جنبش بايد هوشيار باشد؛ خطر در يک قدمی است!

سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۹ - ۱۶ نوامبر ۲۰۱۰

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
تصور باطل حباب بودن جنبش، و باز هم تصور باطل «ترکيده شدن اين حباب»، دو دسته را به شور و وجد در آورده است:

دسته ی اول: دشمنان سوگند خورده ی اين جنبش، درون حاکميت. يعنی در واقع امر، همه ی آنچه هنوز ازحاکميت، باقی مانده است. و از اين جمله اند:
ـ گردانندگان اصلی آنچه «کودتا» ناميده شده است. اين گردانندگان اصلی ـ به نظر راقم اين سطور، همچنان که پيشتر نيز نوشته است ـ در سايه هستند، و چهره های بيرونی را بيشتر بايد کارگزاران «کودتا» دانست.
و کيستند اين گردانندگان اصلی؟ شايد همان هايی که هرگز گمان به آن ها برده نمی شود. احتمالاً در بيرون مرز ها. کسی چه می داند؟ شايد ـ نه حتماً؛ بلکه فقط شايد ـ مثلاً نه در ايرات و نه در چين و نه در روسيه و نه در کذا و نه در کذا؛ بلکه در «تنها کشور دوست ايران در منطقه»: اسراييل. يعنی همان کشوری که حاکمان آن، آرزوی پيروزی احمدی نژاد بر دو رقيب رفرميست او را داشتند تا بتوانند سياست خود را به برکت وجود او، در خاورميانه، در فلسطين، و در ايران، توجيه کنند. (۱)
ـ مجموعه ی حاکميت. با همه ی تضاد هايی که با خود حمل می کند. تضاد هايی که هر روز گوشه يی از آن ها آشکار می شود.
و در ميان اين مجموعه:
ـ اصولگرايان اصولگرا.
ـ اصولگرايان پراگماتيست.
ـ امپراتوری عظيم اقتصادی سپاه، که خود را با ابزار سرکوب، برپا کرده است و برپا نگاه داشته است، و برايش فقط حفظ امپراتوری خودش مهم است. به هر قيمتی. حتی حذف اصولگرايان، و مخصوصاً روحانيت، احتمالاً با کمک احمدی نژاد و کسانی همچون اسفنديار رويين تن رحيم مشايی.
ـ باند مشکوک مؤتلفه، که سخت انگليسی می نمايد. از همان اسلافش که در «فداييان اسلام» به قتل کسانی چون رزم آرا دست زدند. و تا قتل حسنعلی منصور که در صدد کوتاه کردن بيشتر دست انگليس از ايران به نفع آمريکا بود. و تا همدستی با خمينی در «نهضت امام خمينی» که از بدو سر به در آوردن از تخم، کارش مقابله با تلاش های شاه در خلع يد از انگلستان به نفع آمريکا بود و زرده ی مربوطه را بر کاکل مبارک امام در همان زمان به خوبی می شد ديد: دشمنی با رفرم های ده گانه ی موسوم به «انقلاب سفيد شاه و ملت»، و به خصوص دشمنی با اصلاحات ارضی يی که به معنای متزلزل کردن پايه های فئوداليسم (پايگاه سنتی انگلستان در ايران) بود، و دشمنی با رشد صنايع پيشرفته و الزامات آن، که پايگاه سنتی ديگر انگلستان (و روحانيت) يعنی «بازار» را به خطر می انداخت. همان بازار که در واقع، فرهنگش فرهنگ فئوداليسم بود و هنوز هم هست. (۲)
و اخيراً هم که می بينيم سران اين باند مشکوک، چگونه دارند به استقبال جنگ می روند. حالا با چه منظور؟ چيزی از نوع همان دميدن هايشان در تنور جنگ هشت ساله، به قصد لفت و ليس ها و «برکات» اقتصادی جنگ برايشان؟ يا غيره و غيره؟ چون در مقاله يی جداگانه به تلاش های اخير اين باند در زمينه ی برافروختن جنگ پرداخته ام، به منظور اجتناب از اطاله ی کلام، خواننده را به آن مقاله، ارجاع می دهم. (۳)

دسته ی دوم: دشمنان سوگند خورده ی اين جنبش، در بيرون از حاکميت. کسانی که در تضاد ماهوی با جنبش قرار دارند. تضاد ماهوی به دليل:
ـ ذات جنبش که دموکراتيک و برخاسته از خواست های مدنی انسان معاصر است، و گوهر والای «هويت و فرديت» آدمی را به جای خودسپاری به قبيله و تفکر قبيله يی و امتداد تاريخی قبيله و تفکر قبيله يی که وجود خود را از نفی «هويت و فرديت»، و از «حل شدگی» در قبيله و امتداد تاريخی تفکر قبيله يی می گيرد، برگزيده است.
ـ ناتوانی در سرقت اين جنبش، و در مصادره ی آن به نفع خود، به دليل انزجار عمومی از سياست های قيم مآبانه ی ولايت فقيهی و ولايت فقيهی وار. چه نهان شده در زير عبا و قبا، و چه نهان شده در زير کت و شلوار و مانتو.
ـ گريز اين جنبش، از فرو رفتن در عوالم نشئگی و خلسه ی افيونی، که تنها با فرورفتن در آن عوالم است که سازماندهی و استحکام و انضباط پولادين و تبديل شدن افراد به دودسته ی احرا کننده ی بی چون و چرای فرمان تصميم گيرندگان، و جمع محدود و بسته ی تصميم گيرندگان معنا می يابد و عملی خواهد بود، ولاغير. سازماندهی کسانی، نه به سبکی که شاملو تمجيدش می کرد که:
غافلان، همسازند
تنها توفان
فرزندان ناهمگون می زايد

بلکه به همان سبک که فروغ تقبيحش می کرد که:
... نگاه کن که دندان هايش
چه طور، وقت جويدن، سرود می خوانند...

و طبيعی است که اين دسته، در جهت نابودی جنبش ـ که خود را رقيب شکست خورده ی آن می بينند ـ تمام توان تبليغاتی و اطلاعاتی خود را عليه جنبش (اگرچه در پوش حمايت موهوم از آن) به کار بگيرند. در آرزوی بمباران احتمالی ايران به وسيله ی آمريکا و اسراييل، و تجاوز نظامی احتمالی آن دو قدرت به ايران (به خاک ايران، و به مردم ايران) و «تحقق» رؤيايی ِ رؤيايی که فقط می تواند در يک ذهن ماليخوليايی، تحقق يافتنی به نظر آيد.
و باز هم طبيعی است که اين دسته ی دوم، در عين تضاد مطلق در زمينه ی «حاکميت» با دسته ی اول، در مبارزه با «خصم مشترک»، با دسته ی اخير، تا مدتی معلوم يا نامعلوم، در يک صف قرار بگيرند. آنچه مهم است، نه ادعا، بلکه عمل است. و آنچه مهم است نه حتی خواست واقعی، بلکه محصول عينی است. که گفته اند:
درخت را، از ميوه ی آن بايد شناخت؛ و نه از شاخ و برگش...

و اما غرض از نوشتن اين سطور سردستی، توجه دادن نيرو های فعال جنبش است به علاوه ی چهره های شاخص آن، که به هر حال، نقشی جدی و تعيين کننده دارند، گرچه ـ صادقانه ـ خود را فقط همراهان جنبش می نامند (و انصافاً در عمل نيز همين را نشان داده اند، و با حفظ مواضع خود، هرگز نه در سخن و نه در عمل، رو در روی کسانی قرار نگرفته اند که خواست هايی بسيار ريشه يی تر و عميق تر از آن ها دارند) به خطری خارجی که جنبش را تهديد می کند. به خصوص با قدرت گرفتن جناح تندرو و نئوکان يا نزديک به نئوکان جمهوری خواهان در انتخابات ميان دوره يی اخير آمريکا.

نگارنده، در مقاله يی به تاريخ دهم تيرماه ۱۳۸۹ نوشته بود:
... بيماری «استقرار دموکراسی از دمشق تا تهران»، علی رغم بر روی کار آمدن اوباما نه تنها ريشه کن نشده است، بلکه در اعماق نه چندان ناپيدای آمريکا و «جامعه ی جهانی»، مشغول بازسازی خويش به منظور بازتکثير اپيدميک خويش است.

ويروس اين بيماری، به لحاظ شکل و شمايل ـ و فقط به لحاظ شکل و شمايل ـ خود را در موجود سه سلولی واحدی به نام «بوش ـ رامسفلد ـ چينی» بارز می کرد، و از طريق حاکمان جنگ طلب اسراييل، خاورميانه را يکسر می آلود (و می آلايد). اين ويروس، در دستگاهی تازه نفس و قدرتمند و مبتنی بر تئوری های مستمراً در حال پردازش و تکميل يک «مکتب»، توليد شده است که اصطلاحاً «مکتب نئوکان ها» ناميده می شود. مکتبی بسيار متفاوت با مکتب يا مکاتب کنسرواتور های کلاسيک...

... در حال حاضر در خود آمريکا، اين مکتب شوم، در حال نبردی بی امان با دستگاه جديد رياست جمهوری آمريکا و شخص اوباماست. از جمله با استفاده از لابی هايی چون لابی های ثروتمند و همه کاره ی اسراييل، يا بعضی مافيا های توليد و آزمايش و صدور و مصرف و چرخش جهانی سلاح، و بخشی از کمپانی های نفت و انرژی؛ و همچنين با در اختيار داشتن امکانات تبليغی بی نظيری از نوع مجموعه ی رسانه يی گسترده ی فاکس نيوز. و طبعاً ديگرانی از کلان تا خرده پا نيز هم... (۴)

و حالا، امروز، پس از انتخابات ميان دوره يی کنگره ی آمريکا در کمتر از سه هفته پيش، می بينيم که ظاهراً آن پيش بينی تا اينجا درست در آمده است. و باش تا صبح دولتشان بدمد، که اين هنوز از نتايج سحر است!

به اعتقاد نگارنده، ضروری تر از ضروری است که جنبش و چهره های شاخص آن، به موارد زير، بذل توجه ويژه يی داشته باشد و داشته باشند:

۱ ـ افشای هرچه بيشتر اهداف ماجراجويانه ی حکومت ولايت و خلافت، و ياوه گويی های صد من يک غاز خامنه ای، احمدی نژاد، سران سپاه، و امثالهم، و توضيح و تشريح اين که عربده کشی های ضد اسراييلی و ضد آمريکايی اين سفلگان رياکار که در پس پرده به همه گونه ذلت و نکبت در برابر اسراييل و آمريکا تن داده اند و می دهند و خواهند داد، هيچ ربطی به مبارزه با امپرياليسم و صهيونيسم ندارد، و جنبش را با اين ياوه ها هيچ قرابتی نيست.
طبعاً نبايد اين افشاگری، در قالب ضديت مستقيم يا غير مستقيم با قربانيان امپرياليسم و صهيونيسم ظاهر شود. مثل مورد شعار ناشايسته ی «نه غزه، نه لبنان»، که ازما بهتران، از طريق رسانه های شناخته شده ی خودشان، به داخل ايران، و به بخشی از جنبش تزريق کردند. شعاری عکس العملی که سر دهندگان آن ـ بر خلاف سازندگان و مروجان آن ـ غالباً نه قصد بی اعتنايی به مبارزات مردم منطقه، بلکه قصد اعتراض به سوء استفاده ی حکومت ريا و سالوس و دروغ و نيرنگ را از مسأله ی اسراييل و اعراب داشته اند. و از همين روست که می بينيم بسياری از همان ها در همان زمان، شعار های ديگری را هم سر می دادند که اگر حافظه ی تاريخی مان را اقلاً از يک سال و چند ماه پيش تا به حال، سالم نگاه داشته باشيم، علی رغم همه ی تلاش های کذايی به منظور مختل کردن اين حافظه طی يک سال و چند ماه اخير از طريق تکرار دروغ، و تکرار بی وقفه ی بخشی از واقعيت با نهان کردنِ در حد انکار موذيانه ی بخش ديگر آن، آن شعار ها از ياد نبرده ايم:
٭ ايران شده فلسطين ـ مردم! چرا نشستين؟
٭ مرگ (ننگ) بر قاتلان ـ چه غزه، چه ايران!
٭ فلسطين! فلسطين! ما هم مثل تو هستيم!
٭ چه ايران، چه غزّه ـ کشتن مردم بسه!
و شعار های ديگری از اين نوع.
مهم، اين نيست که سر دهنده ی شعاری نظير «نه غزه، نه لبنان» چه منظوری دارد. مهم، آن چيزی است که سازندگان و مروجان اين شعار، مورد نظر دارند:
ايجاد نفرت از جنبش، در ميان مردم خاورميانه، و راندن اين جنبش به سوی همان چيزی که نه تنها باعث سوء ظن بسياری از مردمان عادی جهان، بلکه باعث سوء ظن بسياری از فرهيختگان طيف چپ جهانی (در معنای وسيع اين کلمه) به کل جنبش شده است (۵) که گويا اين جنبش نيز از جنس «انقلاب» های رنگی و مخملی و کوفتی و زهر ماری آمريکايی است. و در يک کلام: شکل دادن به جنبش در سمت و سوی دلخواه آمريکا و اسراييل؛ و تهی کردنش از محتوای استقلال طلبانه ی متکی بر موازنه ی منفی در برابر موازنه ی مثبت. و با الهام از «چوب تر را چنان که خواهی پيچ.».

۲ ـ تأکيد بر اولويت منافع کلان ملی بر فرعياتی از نوع انرژی هسته يی و اين قبيل چيز ها که در حال حاضر، بهترين بهانه در دست جنگ افروزان خارجی، و بهترين وسيله برای به حيطه ی فراموشی راندن نقض بی نظير حقوق اوليه ی انسانی مردم ايران، در دست حکومت خلافت و ولايت است.

۳ ـ تشريح هرچه بيشتر اعتقاد جنبش به موازنه ی منفی، که نتيجه ی آن، همزيستی از موضع اقتدار و سرفرازی و استقلال، با جهان معاصر است.
و برای اين کار، جنبش نيازمند يک سياست خارجی فعال است که متأسفانه نه وجود دارد، و نه خود «سخنگو» و خود «اتاق فکر» نامندگان و خود «مفسران» جنبش، به راحتی اجازه ی به وجود آمدنش را خواهند داد. اين ها غالباً حرف هايشان در تضاد با جنبش، و در تضاد با حرف ها و مواضع چهره های شاخص جنبش است. و نيز همين ها هستند که در خارج از ايران، درست در جهت مقابل خواست جنبش و چهره های شاخص آن، به سهم خود (بدون آن که سهم طرف ديگر را ناديده بگيريم) بر فضای تفرقه و نفرت پراکنی ميان یاران بالفعل يا بالقوه ی جنبش، دامن می زنند. تفرقه و نفرتی که خوشبختانه داخل ايران، وجودی چندان جدی ندارد.
مير حسين موسوی، بسيار کار درستی کرده است که بر اين نکته پا فشرده است که «جنبش سبز در خارج از کشور سخنگويی ندارد». (۶) اما اين، کافی نيست. جنبش بايد در خارج از کشور، سخنگو داشته باشد. ولی نه از اين دست که می بينيم. و چون جنبش، از طيف های محتلفی تشکيل شده است، طبعاً اين کار ـ در حال حاضر ـ آنگونه که بايد و شايد، ظاهراً عملی به نظر نمی آيد. ولی لازم است که در مورد آن، به سرعت و بدون اتلاف وقت، تدبيری انديشيده شود.

۴ ـ در مرداد ماه سال جاری، موضوع نگران کننده يی از سوی يک تن از ميان مجموعه مشاوران موسوی، که به دليل مهاجرت به خارج از ايران، ديگر با موسوی در تماس مستقيم نبوده است و نيست، مطرح شده بود با اين مضمون:
از آنجا که تهديد تجاوز نظامی به ايران جدی است، بهتر است که جنبش برای نشان دادن يکپارچگی مردم ايران در برابر تجاوز بيگانه، کمی معتدل شود و به نوعی تعامل با اصحاب قدرت بپردازد.
راقم اين سطور، بلافاصله در مقاله يی با عنوان «جنبش اگر به بهانه ی تهديد جنگ، عقب نشينی کند کارش تمام است»، نسبت به اين اظهار نظر و يا گرايش خطرناک، عکس العمل نشان داد. (۷)
و خوشبختانه، اندک زمان بسيار کوتاهی پس از اين ماجرا، موسوی نيز به صراحت تمام اعلام داشت که ما مخالف تجاوز به ايرانيم، و در برابر اين تجاوز خواهيم ايستاد. اما در صف جداگانه؛ و نه در صف حاکمانی که خود باعث و بانی اين تجاوز احتمالی خواهند بود، و حتی برخی از آنان، عالماً و عامداً زمينه سازی می کنندش.

۵ ـ جنبش بايد، هرچه سريع تر، به راهکار هايی تازه دست بيابد که کيفاً با تظاهرات خيابانی و اين قبيل امور متفاوت باشد. چرا که حکومت ـ هرچند شايد به طور موقت ـ در مهار کردن اين نوع اعتراض ها تا حدود زيادی موفق بوده است.
اين که راهکار های جديد چه بايد باشند، به خرد جمعی همه ی ما بر می گردد؛ و راقم اين سطور نيز در حد توان خود، لازم است که مقاله يی جداگانه را به اين امر اختصاص دهد.

پرداختن به خطری که پس از پيروزی جمهوری خواهان تند رو در انتخابات ميان دوره يی اخير آمريکا به وجود آمده است و بر خطر قبلی افزوده شده است، نوشته و نوشته هايی ديگر می طلبد. اما فقط و فقط به عنوان نمونه و اشاره و مقدمه ی قبل از ورود، بد نيست از ميان موارد متعدد، فهرست وار به چند مورد مورد زير توجه کنيم:
ـ جان بولتون، که بسيار در زمينه ی آماده سازی حمله به ايران، فعال است، و هيچ فرصتی را چه در سال ها و چه در ماه ها و چه در هفته ها و چه در روز های اخير برای اين «امر خير» از دست نداده است، به گزارش فاکس نيوز معلوم الحال، در همين هفته، در تازه ترين (تا اين لحظه) اظهارات خويش، چنين گفته است:
٭ «نبايد تأخير کنيم. هرچه زمان بگذرد، انتخاب های نظامی ما کمتر خواهند شد... با انتخابات جديد کنگره، محيط سياسی در سياست خارجی به ‌شکل چشمگيری تغيير کرده است.
«با کميته روابط خارجی که ايلنا رُز لِهتينن، نماينده ی کنگره از فلوريدا، به‌زودی رياست آن را به عهده خواهد گرفت، ما شاهد بحث های عمومی زيادی در رابطه با شکست در سياست خارجی دولت اوباما خواهيم بود....
«من فکر مي‌کنم که سناتور [ليندسی] گراهام و بسياری ديگر در کنگره ی جديد به اين نتيجه رسيده‌اند که سياست دولت اوباما مانع دست ‌يابی ايران به سلاح اتمی نخواهد شد و اين لحظه دارد نزديک و نزديکتر می ‌شود.
« اگر هدف ما جلوگيری از دست‌يابی ايران به سلاح اتمی است، بايد کار ديگری به جز مذاکره و نشستن با ديپلمات های ايرانی انجام بدهيم. ما نبايد تأخير کنيم. هرچه زمان بگذرد، انتخاب های نظامی ما کمتر می شود و متوقف کردن برنامه ی اتمی ايران سخت ‌تر خواهد شد...»
اين موجود نابکار، و تئوريسين مکّار نئوکان ها، که من در حدود پنج سال پيش، در مقاله ی نسبتاً جامعی با عنوان «جان بولتون کيست و چه خوابی برای ايران ديده است؟» خطوط اساسی پرتره ی سياسی ـ مافيايی ـ جنايی او را ترسيم کرده ام (۸) در همين مردادماه امسال، به هنگام انتشار خبر راه اندازی قريب الوقوع نيروگاه بوشهر، از ضرورت حمله ی فوری اسراييل به ايران سخن گفته بود و اين که «اسرائيل برای حمله به نيروگاه بوشهر تنها هشت روز فرصت دارد.»

اما ليندسی گراهام، و ايلنا رُز لِهتينن، از همپالکی های او که او در اين اظهارات، نامشان را برده است چه کاره اند و در پی چيستند؟

٭ ليندسی گراهام، سناتور جمهوری خواه بسيار پر نفوذی است که در سال گذشته نيز خواهان حمله ی نظامی آمريکا به ايران (به کشور ايران، به مردم ايران، به سرزمين ايران) شده بود. او در شانزدهم آبان ماه جاری، در کنفرانس امنيت بين المللی هاليفکس در کانادا، با شرارت و وقاحتی که ويژه ی موجوداتی چون او دوستانش جان بولتون و ايلنا رُز لِهتينن است، ضمن تحت فشار قرار دادن اوباما برای آماده سازی طرح حمله به ايران، صريحاً اعلام داشت که:
«بسياری از جمهوري‌خواهان [که اينک پس از انتخابات اخير کنگره، اکثريت مجلس نماينگان آمريکا را در دست دارند] از برخورد "سختگيرانه" با ايران، و اقدامی فراتر از تحريم‌ های اعمال شده استقبال می ‌کنند...
«اگر ايرانی ‌ها احتمال يک حمله ی نظامی را باور نکنند، تحريم‌ها توان محدودی در جلوگيری از برنامه ی اتمی اين کشور دارند.
«شايد در آينده نتوان با يک حمله ی هوايی "محدود" با برنامه ی اتمی ايران مقابله کرد، و شايد هم اکنون هم از آن مرحله گذر کرده باشيم...»
اين بزرگوار، تقريباً بلافاصله، عازم عراق در همسايگی ايران شد، و «مذاکرات حساس»ی انجام داد. همراه با دو اعجوبه ی سرشناس ديگر: مک کين، رقيب شکست خورده ی اوباما و «خواننده» ی مشهور «ترانه» ی معروف «ايران! بمب! بمب! بمباران می کنيم!» در تلويزيون آمريکا، و گوينده ی اين سخن زيبا در پاسخ به یک خبرنگار که «ايران؟ من دلم به حال ايران بسوزد؟»، و معاون اول او در ايام کانديداتوری، یعنی جوزف ليبرمن. شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند!

٭ ايلنا رُز لِهتينن Ileana Ros-Lehtinen همپالکی ديگر جان بولتون، و همچون او از سينه چاکان آزادی و رهايی مردم ايران با ويران کردن و متلاشی کردن اين کشور، و محو آن (در شکل کنونی) از صفحه ی جغرافيای جهان، داستانی دور و دراز دارد که در اين مقاله نمی گنجد. او در پی پيروزی اخير جمهوری خواهان، رياست کميته ی روابط خارجی را در مجلس به عهده خواهد گرفت. کميته يی که جان بولتون بشارت داده است که خواهد کوشيد کار مردم ايران را يکسره کند.
او برای مردم کشور خود دشمن سوگند خورده ی اصلاحات اقتصادی و رفاهی و درمانی در جهت منافع تهيدستان، و برای مردم کشور خود و مردم همه ی جهان، از سرسخت ترين و وفادار ترين و جانسپار ترين دوستان اسراييل و ايده ی صهيونيسم، از عاشقان چشم و ابروی منفور ترين چهره ی جهان يعنی جرج بوش پسر، و از مدافعان بی چون و چرای حمله ی او به عراق، و به روزگار سياه انداختن اين کشور است.
دفتر محاسن ايلنا آن قدر پر برگ است که هرگز نمی توان در اين چند سطر، آن را ورق زد... و بايد منتظر باشيم که با آغاز رسمی مسئوليت جديد او، اوراق تازه ی ديگری نيز بر اين دفتر افزوده شود. اوراقی که می توانند با خون مردم ايران، رنگی زيبا تر و پر درخشش تر از بقيه ی اوراق بيابند.
۲۵ آبان ۱۳۸۹

توضيحات:
۱ ـ در اين باره می توانيد، از جمله، مراجعه کنيد به:
بزرگترين لابی اسراييل در آمريکا خواهان انتخاب دوباره ی احمدی نژاد است ـ از راقم اين سطور، در آستانه ی «انتخابات رياست جمهوری ايران» در سال گذشته.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/iran-aipac.html
و اين که: اگر محمود احمدی نژاد را مرم ايران در انتخابات ماه ژوئن، بار ديگر به عنوان رييس جمهوری خود انتخاب کنند، اين هديه يی به ما و لطفی در حق ماست... ما نيازمند به احمدی نژاد هستيم... بدون احمدی نژاد، کار ما در چالش با ايران دشوار خواهد بود...اين ها را در نشست بزرگ و تعيين کننده و پر سر و صدای همين ماه مه «آيپاک»، بزرگترين و نيرومند ترين لابی اسراييل در آمريکا، دو تن از سخنرانان برجسته ی اين لابی اظهار داشتند.
احمدی نژاد، کانديدای چه کسانی است؟ در آنِ واحد، کانديدای اسراييل و موساد، آيپاک و لابی های ديگر اسراييل... «ضد صهيونيست» ها و «ضد استکبار جهانی» های «انقلابی» يی از قبيل دزدان تراز اول بازار سنتی (مثل مؤتلفه يی ها)... گنديده ترين اقشار روحانيت... جنگ طلبان درون حاکميت ايران و به خصوص درون «نهاد های انقلابی... و... و ...
و نيز:
رييس سابق موساد: احمدی نژاد، هديه يی بزرگ به اسراييل است ـ از روزنامه ی اسراييلی «هاآرتص»، به ترجمه ی راقم اين سطور.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/haaretz-njd.html
و اين که به گفته ی او: سخنان آتش افروزانه ی احمدی نژاد، جامعه ی جهانی را عليه کشور او متحد کرده است. و اين يک خدمت بزرگ و کليدی به اسراييل است... احمدی نژاد، هديه يی بزرگ به اسراييل است. ما هرگز در موساد قادر نبوديم عملياتی بهتر از آنچه احمدی نژاد برای ما انجام می دهد انجام دهيم.
و نيز:
چرا شيمون پرز، عنان از کف داده است و مردم ايران را تهديد می کند؟ ـ اندکی قبل از «انتخابات» کذايی پارسال در ايران ـ به همين قلم.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/peres-tahdid.html
و برای يک تخمين تقريبی از آنچه در صورت بمباران ايران (بمباران کشور ايران، سرزمين ايران، و مردم ايران) اتفاق خواهد افتاد:
اسراييل احتمالاً ۱۶ تا ۲۸ ميليون ايرانی را خواهد کشت ـ مجموعه يی از دو گزارش دو روزنامه ی بزرگ اسراييل: «ژروزالم پست»، و «يديوت آهارانت»ـ به همين قلم.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/is-16-28m.html
۲ ـ در باره ی شخصيت خمينی، و مراحل زندگی سياسی او، و ماهيت مخالفتش با شاه، قبلاً به مناسبتی، در آذر ماه سال گذشته، نسبتاً به تفصيل نوشته ام. در مقاله ی «جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع خمينی».
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/mohaaba.html
۳ ـ برای سرکوب جنبش، دارند به استقبال جنگ می روند ـ از راقم اين سطور.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/esteghbaal.html
۴ ـ مراقب جنبش باشيم ـ به همين قلم.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/jonbesh-010710.html
۵ ـ قبل از راهپيمايی «روز قدس» در سال گذشته، راقم اين سطور ، در اين مورد، توضيحاتی داده بود. در مقاله ی «راهپيمايی "روز قدس"، و يک نکته ی شايد ضروری».
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/rooz-nokteh.html
۶ ـ از سخنان مير حسين موسوی در ديدار با جمعی از استادان دانشگاه تربيت مدرس ـ سايت کلمه، ۲۲ تير ۱۳۸۹
۷ ـ جنبش اگر به بهانه تهديد جنگ، عقب نشينی کند کارش تمام است ـ به همين قلم:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/j-ft.html
۸ ـ جان بولتون کيست، و چه خوابی برای ايران ديده است؟ ـ به همين قلم.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/bolton.html

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد