logo





۱۵ نوامبر، روزی فراموش نشدنی با حزب سوسیالیست هلند

پنجشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۷ - ۲۰ نوامبر ۲۰۰۸

ف. جاوید

برای من شرکت در این مراسم از جهات گوناگونی مهم بود، به جز اینکه مجلس را تا کنون ندیده بودم و این در درجه دوم اهمیت موضوع برایم قرار داشت، مهمترین مسئله، آشنائی از نزدیک با فعالین این حزب و شنیدن سخنان آنان بود و بقول مسئول دفتر حزب در شهر سکونت ما "حداقل یکروز را میتوانیم در یک جامعه سوسیالیستی که محدود به آن مکان میشود بگذرانیم و سوسیالیسم را احساس کنیم".
چند سالی است که اس. پ. «حزب سوسیالیست هلند» هر ساله، 500 تن از اعضای جدیدی را که درطی یک تا یکسال ونیم از عضوت آنها در حزب می گذرد، یک روز به حضور در مجلس هلند همراه با سخنرانی و موزیک دعوت می کند. از چند ماه پیش توسط دوستی ما نیز به آن مراسم دعوت شده بودیم.
اس.پ. در سال 1972 تاسیس شد و اولین بار در سال 1994 به مجلس راه یافت ولی دو سال پیش بود که این
حزب، در انتخابات پارلمانی، یکدفعه از 7 کرسی به 25 کرسی در پارلمان دست یافت. پیروزی بزرگی بود، احساسی وصف ناپذیر بود. پیروزی به عقب راندن سرمایه داری سمجی که تا عمق جامعه، ریشه دوانده بود و کسب اعتماد مردم، تنها با تلاشهای خستگی ناپذیر این حزب در طی زمانی حدود 34 سال بدست آمد.

احساس انترناسیونالیستی باعث می شود که مرزی بین خود و حزب چپ کشورمحل سکونتت، احساس نکنی. این حس که در هر کجا که باشی و هر قدمی که بتوانی برای پیشبرد اهداف سوسیالیستی برداری، چه در آمریکای لاتین، چه در آفریقا یا در آسیا و یا دراروپا و ... هر چند که سطح مبارزه و شکل آن در نقاط مختلف، متفاوت باشد، اما همه و همه در یک جهت و آن هم در جهت مبارزه برای برابری و دمکراسی واقعی است. همیشه، همین احساس را با خود حمل میکنی. احساس یکدلی، احساس اینکه همه ما درد مشترکی داریم و برداشتن هر قدم کوچکی را وظیفه خود دانسته و برایش مبارزه کرده و در اصل زندگی می کنیم. لذت بدست آوردن هر پیروزی کوچکی، لذت به جلو برداشتن هر گامی و لذت به عقب راندن هر چند جزئی، نئولیبرالیسم و احزاب نماینده آن.
برای من شرکت در این مراسم از جهات گوناگونی مهم بود، به جز اینکه مجلس را تا کنون ندیده بودم و این در درجه دوم اهمیت موضوع برایم قرار داشت، مهمترین مسئله، آشنائی از نزدیک با فعالین این حزب و شنیدن سخنان آنان بود و بقول مسئول دفتر حزب در شهر سکونت ما "حداقل یکروز را میتوانیم در یک جامعه سوسیالیستی که محدود به آن مکان میشود بگذرانیم و سوسیالیسم را احساس کنیم".
صبح بود و ما که می بایست کاملا به طرف غرب کشور یعنی دنهاخ که به لاهه معروف است، برویم، میبایست خیلی زود از خانه خارج می شدیم. قطار ساعت 7:28 دقیقه را میبایست سوار میشدیم و از خانه تا ایستگاه، در حدود 20 دقیقه پیاده روی داشتیم. با وجود اینکه خیلی زود بیدار شده بودیم ولی ساعت حدود 7:10 دقیقه بود که از خانه خارج شدیم. من بسیار نگران شده بودم اگر به آن قطار نمیرسیدیم مجبور میشدیم با قطار بعدی برویم که این خود باعث میشد نیم ساعتی دیر برسیم. از عجله کردن همیشه بدم می آید، همیشه ترجیح میدهم زودتر در جائی باشم تا دیر شود و این جز ٍ تربیتم بوده و اینطور از کودکی یاد گرفته ام که کم کم جزئی از شخصیتم شده است و شاید هم به همین دلیل به یکی از مشکلات اساسی در زندگی ام تبدیل شده باشد و گاهی حسرت افرادی را می خورم که اصلا این دغدغه را ندارند و خیال خودشان را از این بابت راحت کرده اند. خلاصه اینکه بر خلاف میلم می بایست خیلی تند راه میرفتیم تا به موقع برسیم.
بالاخره 3 دقیقه ای قبل از رسیدن قطار به ایستگاه رسیدیم و با خیال راحت منتظر ماندیم، بعد از دو بار عوض کردن قطار در شهرهای مختلف، بالاخره به لاهه رسیدیم. به محض پیاده شدن از قطار یکی از آشنایان را در آنجا دیدیم و با هم بدنبال محلی که از قبل از طرف حزب برای گرد آمدن افراداعلام شده بود به جستجو پرداختیم. بعد ازچند دقیقه محل مورد نظر را پیدا کردیم. یکی از اعضای جوان حزب در پارلمان را با یک چتر بزرگ قرمز که بر روی آن عکس گوجه فرنگی که سمبل حزب است به همراه عده ای دیگر دیدیم، به آن جمع پیوستیم و به طرف پارلمان به راه افتادیم. از دور افراد زیادی که بطور مرتب و پشت سرهم به آن طرف در حال راه رفتن بودند، چشمگیر می نمود. بعد از چند دقیقه ای به درب مجلس رسیدیم. جمعیتی در آنجا جمع شده بودند. ساعت حدود 9:30 بود. طبق قرار درها در ساعت 10:00 باز میشد. به دلیل داشتن وقت اضافی به گردشی در اطراف مجلس پرداختیم. ساختمانهای بسیار زیبا و قدیمی در آنجا قرار داشت. از یک راه دالان مانندی که رد شدیم، متوجه شدیم که ساختمانهای دولتی که مجلس نیز در آنجا قرار دارد، در دو طرف سمت چپ و راست ما بشکل یک نیمدایره به هم وصل میشوند که تمام دفاتر وزرا و معاونین و... و دفاتر احزاب در آنجا قرار گرفته اند. بعد از گذشتن از دالان دیگری که درست در روبرو قرار داشت به خیابانی رسیدیم که در روبروی خود، قوی زیبای بسیار بزرگی را دیدیم که در آنجا ایستاده بود، زیبائی و بزرگیش شگفت انگیز بود، همه در حال عکس گرفتن از این قوی زیبا بودند. همانموقع دوست داشتم به او نزدیک شده وبا دست انداختن به دور گردن زیبایش، عکسی یادگاری بگیرم، ولی ترس از حمله او و زخمی شدن، مرا از این تصمیم منصرف ساخت.
در قسمت راست نیز کانال کوچکی دیده میشد که پرندگان زیادی در آن اطراف، در حال پرواز و لذت بردن از آن هوای مطبوع زمستانی بودند. هوائی که بیشتر به هوای بهاری شبیه بود تا زمستان، چرا که هیج اثری از آن سوز و سرما و آن بادهای تند نبود. کلا چند روزی بود که هوا آرامش پیدا کرده بود، چون دیگر بادها وظایف هر ساله خود را در به تسلیم و پائین کشاندن برگهای رنگارنگ و زیبای درختان انجام داده و با خیال راحت به استراحت پرداخته بودند و ما هم خوشحال از عدم مزاحمت بادهائی که سرما را تا مغز استخوان می رسانند، به قدم زدن و لذت بردن از طبیعت مشغول بودیم.
در هر حال بعد از دیدن اطراف، دوباره به درب مجلس نزدیک شدیم، چند دقیقه ای بیشتر نمانده بود و مردم هم مشتاقانه منتظر گیشایش درب ورودی بودند. نیم ساعتی از ساعت 10:00 گذشت و هیچ حرکت قابل توجهی دال بر ورود جمعیت به داخل را نمی دیدیم. گروه سه نفره موزیکی که قرار بود در داخل همراه با نوشیدنی و کیک از جمعیت دعوت شده، استقبال کنند، به بیرون آمده و شروع به نواختن آهنگ و خواندن ترانه کردند و در همین حال چند نفر از اعضای حزب که همگی جوان بودند به شرح ماجرا و مشکل پرداختند و در همین زمان، سینی های مملو از کیک برای دادن به جمعیت، به بیرون آورده شدند.
به گفته آنها در عرض این چند سال، اولین بار بود که این مسئله پیش آمده بود و دلیل آن هم این بود که ضوابط امنیتی درست در ساعت 10:00 صبح به حزب اعلام شده بود و بدلیل کنترل افراد و وسایلی که همراه داشتند، وقت زیادی را میبایست در بیرون منتظر ماند. هر از چند گاهی، اعضا ئی به میان جمعیت می آمدند و به توضیح علت و تاسف از بوجود آمدن این مشکل میپرداختند. بالاخره موفق به ورود به ساختمان شدیم، بعد از کنترلهای امنیتی به سالن مورد نظر وارد شدیم. خوشبختانه اجازه همراه داشتن دوربین عکاسی داده شد و من از این بابت خوشحال شدم، چون مایل بودم اگر جای زیبائی بود و یا با افرادی مایل بودم، بتوانم عکسی بگیرم.
در سالن با موزیک و قهوه و چای و کیک از بازدیدکنندگان، استقبال به عمل آمد، تا آخرین نفری که وارد سالن میشد، همه میبایست منتظر می ماندند، در نتیجه برنامه با تقریبا تاخیری یکساعت و نیم که انتظار آن نمیرفت، آغاز میشد. در ابتدا سخنران اعلام کرد که "یان مارین سن" رهبر حزب، بدلیل بیماری نمیتواند در این برنامه شرکت داشته باشد. بسیار متاسف شدم، خیلی دلم میخواست او را از نزدیک ببینم و به نوبه خود، ضمن تشکر از زحمات شبانه روزیش در جهت پیشبرد اهداف سوسیالیستی و مقابله با نئو لیبرالیسم جهانی با او دست داده و برایش صمیمانه آرزوی موفقیت کنم. ولی متاسفانه نشد و شاید وقتی دیگر.
درموقع ورود به سالن به هر کدام از ما پوشه ای قرمز رنگ داده شد که چند کارت همراه با مکان و زمان آغاز برنامه های مختلف در آن بود، به همراه راهنمائی های اضافه ای که همزمان در مورد مکان به ما داده شد و به این ترتیب تمام افراد دعوت شده بطور منظم، در گروههای مختلف تقسیم شده بودند. میدانستیم که اول باید از آن پله های برقی که همیشه در تلویویزیون و بخصوص موقع مصاحبه با وزرا و وکلای مجلس توسط خبرنگاران دیده می شود، بالا رفت و در یکی از اتاق های از قبل تعیین شده، به انتظار سخنرانی و پرسش و پاسخ اعضای حزب که از قبل مشخص شده بود، نشست.
از یکی از دوستان شنیده بودیم که در بالا، از هر کس که مایل باشد، عکسی گرفته میشود و همان لحظه نیز تحویل داده میشود. وقتی بالای پله ها رسیدیم، عکاسی برای اینکار در وسط آن محل منتظر بود، با در داشتن دوربین مجهزی که همزمان به کامپیوتر و پرینتر مخصوصی که در سمت راست محل مورد نظر قرار داشت، وصل شده بود و پسری 12-11 ساله در آنجا سخت مشغول کلیک کردن روی عکسها و پرینت آنها و قرار دادنشان روی پیشخوان آنجا بود. عکاس با دیدن ما بدون هیچ صحبتی با اشاره دست، به ما فهماند که کجا بهتر است برای ایستادن و آماده شدن برای عکس گرفتن. بعد از چند لحظه، عکس های خود را تحویل گرفتیم. به نظرم عکس های فوق العاده زیبائی شده بودند. در اصل عکس های پوستر مانندی که در بالا نام ماهنامه حزب با خط قرمز نوشته شده بود و در پائین "استعداد جدید" و زیر آن آمده بود "نه 25 اس پی یرز (تعداد اعضای حزب در پارلمان) بلکه 500 عضو در پارلمان. عکس ها با این تیترهای زیبا و نور خاصی که حکایت از روشنائی دیدگاههای سوسیالیستی داشت و با لبخندی که بر روی لبهایمان که از آرزوی ساختن جامعه سوسیالیستی در تمامی کشورهای جهان از جمله میهن خودمان ناشی شده بود، همه و همه زیبائی و معنای خاصی به این عکس ها داده بود. وقتی به خانه رسیدیم، بدلیل نداشتن قاب عکس مناسب، آنها را با چسب به دیوار اتاق چسباندم تا برای چند روز هم که شده خاطره این روز به یاد ماندی را در ذهنم، زنده نگه داشته و با دیدن آن نور امید و خنده های برآمده از امید بر لبانمان و زیبائی آن لحظات به یاد ماندنی، عشق به سوسیالیسم و آینده بهتر برای مردم را در قلبمان، جاودانه سازم.
در اتاقی که ما بودیم اول یکی از اعضای پارلمان اروپائی حزب به سخنرانی کوتاهی پرداخت، در سخنانش نکات جالبی را عنوان کرد: اینکه 40 تا 50 سال است که کشورهای اروپائی، سعی در بوجود آوردن پارلمان اروپائی داشته اند که بتوانند از بعضی از مسائل و مشکلات مثل وقوع جنگ بین کشورها، جلوگیری کنند ولی الان بروکسل میخواهد که در هر زمینه ای برای کشورهای مختلف، تعیین تکلیف کند و کلا از آن اهدافی که از اول و با آن، اقدام به تاسیس آن شده بود، کاملا دور شده اند و به همین دلیل، دو سال پیش در زمان رفراندم، حزب، مخالفت خود را با قانون تعیین شده از طرف بروکسل اعلام کرد که خوشبختانه مردم هلند و فرانسه نیز به آن رای منفی دادند، ولی حالا با این اوصاف، دولت که ترکیب عمده اش از پ. ف. د.آ. یعنی حزب کارگر و س. د. آ. یعنی حزب دمکرات مسیح می باشد، حاضر به برگزاری رفراندوم دیگری نمی باشد، بدلیل ترس از دادن رای منفی دوباره از طرف مردم به آن.
با این اوصاف باید تلاش کرد تا با حضور فعال خود در آنجا و با این جوی که الان نئولیبرالیسم در آنجا تقریبا قدرت را در دست دارد، مقابله کرد و به همین دلیل آوردن آرا برای حزب بسیار مهم است. او ضمنا ً توضیح داد که با وجود اینکه حزب 2 عضو بیشتر در پارلمان اروپائی ندارد مدتی پیش، برای مسئله ای مهم توانست با تلاشهای بسیار به اهداف خود برسد و در مقابل اکثریت، به پیروزی نائل آید. بعد، از جمعیت خواست که هر کس سئوالی دارد، میتواند مطرح کند، بعد از آن یکی دیگر از اعضای حزب در پارلمان هلند که در قسمت دفاع حزب کار میکند به سخنرانی پرداخت و بعد هم نوبتی به جمعیت برای طرح سئوالاتشان داده شد و در آخر "اخنس کانت" که نفر دوم حزب است و از چند ماه پیش بدلیل بیماری "یان مارین سن"، مسئول حزب در پارلمان شد، به سخنرانی پرداخت. بعد از سخنرانی کوتاهی، او از جمعیت خواست که: "هر کس سئوالی دارد، مایلم ضمن معرفی خود، علت عضویت خود را نیز توضیح دهد، چون دانستن این مسئله برایم اهمیت دارد". چون رشد این حزب برای خود حزب نیز جای شگفتی داشت، البته این پیروزی آسان بدست نیامد، ضمن اینکه مردم در تمام دوران اخیر، وعده و وعیدهای حزب کارگر و دمکرات – مسیحی را کاذب و غیر عملی دیده بودند و فشارهای زندگی و کم شدن تمامی امکانات رفاهی- اجتماعی، که تا کنون و سالها در اینجا وجود داشت و تورمی که مرتب رو به افزایش گذاشته را تجربه کرده بودند، حزب سوسیالیست نیز با مبارزات سخت و فشرده خود که در طی سالها انجام داده بود، موفق به چندین برابر کردن کرسی های خود در مجلس، برای اولین بار در تاریخ این حزب شد. بطوریکه بسیاری از احزاب و از جمله حزب کارگر بعد از آن موفقیت، ناگزیر به گفتن تبریک به حزب سوسیالیست شدند.
بعد از پایان سخنرانی و پرسش و پاسخ، محل را برای صرف ناهار در سالن پائینی، ترک کردیم. در ضمن در آن زمان، اعضای حزب، برای شنیدن صحبتها و یا احتمالا سئوالاتی که به شکل فردی وجود داشت، در آنجا و در بین جمعیت حضور داشتند. بعد از آن برای برنامه بعدی که دیدن از چند ساختمان دولتی بود، به همراه عده ای و با یک اهنما، به قسمت دیگرسالن رفتیم. در کنار پله های سمت دیگر سالن به انتظار ماندیم تا با اشاره راهنما حرکت کنیم. بعد از بالا رفتن از پله ها، چیزی که چشمگیر بود، ساختمان روبروئی ما بود. در آن ساختمان که با حیاط کوچکی که در پائین قرار داشت، از ساختمانی که ما در حال بازدید از آن بودیم، جدا میشد، اتاق های زیادی با نصب عکس گوجه فرنگی بر پنجره هایشان، که سمبل حزب سوسیالیست است، به ترتیب و پشت سر هم تا انتهای آن ساختمان دیده میشد. با دیدن آن همه اتاق، میتوانستی پیروزی این حزب را بار دیگر و از نزدیک ببینی که دیدن این همه، شادی عمیق غیر قابل وصفی را در ما بوجود آورد و همه بار دیگر، رشد این حزب را مشاهده کردیم که الان صاحب این همه مکان میباشد.
چیز دیگری که قابل توجه و زیبا می نمود، این بود که در سمت راست، زیر راهروئی که این دو ساختمان چند طبقه دولتی را به هم وصل میکرد، محل عبور عابرین پیاده بود که با شیشه ای که آن محل را از آن حیاط کوچک جدا میکرد، میشد، مردم را با دوچرخه و با بچه و پیاده، در حال عبور از آنجا دید.
درطی این بازدید، ما همچنین از کتابخانه چند طبقه ای که اواسط قرن نوزدهم، توسط آرشیتکت چینی در انگلیس ساخته شده و بعد با کشتی به آنجا آورده شده بود، دیدن کردیم. بسیار زیبا بود و اسرار آمیز می نمود. میز مستطیل شکلی به همراه چند صندلی در وسط آن قرار داشت. دیوارهای قهوه ای زیبا و اسرارآمیزش، حکایتها در خود پنهان داشت. مسئولی از حزب که در آنجا بود به شرح گوشه ای از این وقایع تاریخی برای حضار پرداخت. وقایع خوب و بد تاریخی. البته بیننده از خود محل، بدون آنکه نیازی به شنیدن حکایات باشد، میتوانست بسیاری از آنها را در ذهن خود مرور کند.
از محل زیبای دیگری نیز که حالا بعنوان محلی برای برگزاری جشن استفاده میشود و به همین دلیل همیشه میزی مخصوص در قسمت بالائی سمت چپ سالن قرار دارد، بازدید کردیم. سالن بسیار زیبائی بود که رنگ سفید مایل به کرم و آن معماری زیبائی که به ظاهر با سنگ مرمر بود در حالی که واقعی نبود، چشمها را نوازش داده و آرامش عجیبی به انسان میداد. در سمت چپ سالن، پنجره هائی با شیشه های بسیار بلند قرار داشت، همراه با پرده های بلندی که به یک طرف جمع شده بودند.
در این سالن نیز دو تن از اعضای پارلمانی حزب که یکی از آنها پرسابقه ترین عضو حزب میباشد، حضور داشته و با ورود هر گروهی به توضیح و شرح حال این سالن می پرداختند. در قسمت شمالی و جنوبی سالن، بالکن های کوچک زیبائی قرار داشت، که طبق توضیحات آنها، در گذشته که این سالن محل برگزاری مجلس بود، مشاورین وزرا در این بالکن ها می نشستند و اگر وزیری، چیزی را فراموش میکرد و یا تذکری و یا یادآوری نیاز بود، روی کاغذی نوشته و با نخ به پائین فرستاده می شد تا بدست طرف مربوطه برسد، برخلاف حالا، که همه چیز دیجیتالی شده و با صفحه ای که روبروی وزرا قرار دارد، میتوان به راحتی پیام و تذکرات لازم را رساند. در سمت راست سالن، در وسط، هم سطح با بالکن ها، پنجره هائی بسته، دیده میشد، که زمانی محل قرار گرفتن ثروتمندان و نظارت آنها از آن مکان بر کار مجلس بوده. این سالن تقریبا اواسط قرن نوزدهم ساخته شده که بعنوان محلی برای مجلس و بحث و گفتگوهای دولتی در مورد جنگ و غیره، استفاده میشده و تا چند سال پیش، محل پارلمان بود تا اینکه محل جدید ساخته شد.
چیزی که بجز زیبائی و ملیحی رنگ و معماری این سالن، روح را آرامش میداد، فرش درون سالن بود که از موکتهائی با رنگهای مختلف سبز و قرمزو زرد و آبی و قهوه ای و...تشکیل شده. که نشان دهنده جامعه چند فرهنگی هلند بوده و از پذیرش و احترام به ملیتهای مختلف حکایت میکرد. این رنگها و اهداف پشت پرده ایجاد آن، نوعی احساس شعف، در انسان بوجود می آورد، بخصوص وقتی خودت میهمان آن کشور باشی. به این وسیله رسما، پذیرش ملت مربوطه را می بینی و یک نوع حس حق شناسی در وجود تو بوجود می آید. در مقایسه با کشور خودمان که متاسفانه نه مردم و نه دولت، هیچکدام یاد نگرفته اند که با مردم بی گناهی که به آنها متوسل میشوند و پناهی برای خود و خانواده هایشان می طلبند، چگونه باید رفتار کرد. مردم ما هر گز این آموزش را ندیده اند که چگونه باید با ملیتهای دیگر برخورد انسان دوستانه ای داشته باشند. نمونه زنده اش که همه ما شاهد آن بوده ایم، برخوردی بوده و هست که با پناهندگان افغانی در کشور ما میشده و می شود. هم اکنون از طرف دولت بیشترین فشارها بر این مردم بی گناه وارد میشود که همگی ما در اخبار، از وقوع آن مطلع هستیم. البته از رژیمی که به مردم خود و منافع آنها کمترین توجهی ندارد، انتظار دیگری مانند تمام عرصه های دیگر نمیتوان داشت، ولی از مردم چه؟
شاید که در این مدت 20 -30 ساله سکونت اجباری تعداد کثیری از مردم ایران در خارج از کشور و دیدن برخوردهای انسانی بسیاری از کشورهای میزبان، کمی از این احساس، کم شده باشد و تربیت خودخواهی ما، ایرانیان کمتر شده باشد و توانسته باشیم، دیدگاهی فراتر از خودخواهی های خود و منافع شخصی خود داشته و قدرت درک این مسئله را بیشتر داشته باشیم.
بعد از آن، از دو مکان دیگری که بازدید کردیم یکی، محل کنونی مجلس هلند بود. در آنجا نیز همگی بر روی صندلیهای پارلمان نشستیم و یکی از اعضای جوان حزب در پارلمان، به شرح حال آن محل پرداخت.
مراسم با پذیرائی مجدد همه گونه نوشیدنی سرد و گرم و لقمه هائی که از قبل آماده شده بود و همچنین سخنرانی اختتامیه "اخنس کانت" پایان یافت. وی در این سخنرانی باحمله شدید به نئولیبرالیسم و حمایت آنها از بازار آزاد، عامل اصلی بحران کنونی را سیاست آنها دانست و به این مسئله اشاره کرد که این بحران تنها محدود به بانکها نمیشود و تمامی عرصه های دیگر زندگی مردم را از جمله بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و غیره را تحت تاثیر خود، خواهد گذاشت. و دولت نیز با پرداخت کمکهای مالی میلیونی به بانکها، در اصل این بار را بر دوش مردم خواهد انداخت و این مردم هستند که دست آخر باید تاوان آن را بپردازند. در پایان سخنرانیش، به چیزهائی که در ساکی که در آخر به همه افراد داده خواهد شد، اشاره ای کرد، او گفت که در این ساک، از جمله شکلاتی برای دادن انرژی به شما و همچنین وسیله ای که بتوانید قدمهای خود را برای گام برداشتن برای اهداف حزب بشمارید ، قرار داده شده است. (این قدم سنج در اصل سمبلی بود برای تشویق مردم به تلاش در مقابل نئولیبرالیسم و مبارزه در راه سوسیالیسم). بعد از آن، برای رفتن به خانه آماده شدیم. هنگام خروج، همان ساک سفید، که در دو طرف آن نوشته شده بود " برای هلندی بهتر"، به ما داده شد. در درون آن بجز مجله ای از حزب و یک قدم سنج به عنوان سمبل، آب میوه و شکلات و میوه ای به عنوان توشه ای برای میان راه، گذاشته شده بود، چون میدانستند که شرکت کنندگان از نقاط مختلف کشور، از شمال و جنوب و شرق و غرب، به آنجا آمده بودند. جدا ً که سنگ تمام گذاشته بودند.
تمام این اعمال و حرکات و حرفها برایت آشنا هستند وقتی که یک عمر با فلسفه سوسیالیستی و در جو و فضای صمیمانه آن و با فعالان صادق و پرکوش و تلاش آن، در اقصی نقاط جهان، در هر کشوری واز هر ملیتی، با هر رنگی و با هر قومی، در ارتباط نزدیک بوده باشی و این تلاش مشترک را درک کرده باشی. این احساس را داشته باشی که خون همه ما برای یک چیز به جوش می آید و قلبمان در حسرت یک امید به تپش می افتد و آن چیزی جز، برقراری آزادی و دمکراسی و سوسیالیسم برای همه، درهمه کشورها، برای همه اقوام و رنگهای مختلف در اقصی نقاط جهان، چه چیز دیگری می تواند باشد؟

با امید به پیروزی سوسیالیسم در میهن عزیزمان، ایران
ف.جاوید

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد