logo





نسل جديد فمینیست‌های ایرانی در جنبش زنان ایران

سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹ - ۰۲ نوامبر ۲۰۱۰

نوشین كشاورزنیا

noushin-kashavarznia.jpg
تغییر برای برابری: جنبش زنان ایران که از فعالیت‌های كنش‌گران آن قابل تفكیك نیست، برآیند تلاش اكتیویست‌ها و آکادمیسین‌های داخل و خارج از مرزهای ایران در دوره‌ای صد ساله است و در این مدت اشكال متفاوتی از مبارزه برای تغییر را آزموده است. به باور من، استفاده از تجارب دوره‌های گوناگون این مبارزات در دهه‌های اخیر و کاربست آن‌ها برای رفع كاستی‌ها و خطاهای پیشینیان، تجربه‌ی نویی است که جنبش زنان ایران را وارد فاز جدیدی از فعالیت فمینیستی كرده است.
یکی از این تجربه‌ها، شکل‌گیری و گسترش كمپین یك میلیون امضاست که با هدف آگاهی‌دهی به زن و مرد برای تغییر بخشی از قوانین نابرابر، در اولین ماه‌های حكومت اصول‌گرایان آغاز به كار كرد. ماهیت و نوع كار كمپین از ویژگی‌های بارز آن شد چرا که باعث شد نسل جوان میدان فراخ‌تری برای عمل در اختیار گیرد و حس وجود رابطه‌ای مبتنی بر همكاری و نوعی داد و ستد با نسل گذشته در او ایجاد شود . تجربه‌ی الف- نون كنش‌گر 31 ساله‌ی كمپین كه سابقه‌ی همكاری در یكی از ان‌جی‌اوهایی را دارد كه بیشتر اعضای آن جوان‌ها هستند، این احساس را به خوبی منتقل می‌كند:
تنها جایی كه توانسته بودیم قبل از كمپین همدیگر رو ببینیم هم اندیشی بود ما با تمام آدم‌های با تجربه كه چندین سال كار كرده بودند و احساس می‌كردند حرف برای گفتن دارند دور هم جمع می‌شدیم .... با اینكه دور یک میز بزرگ می‌نشستیم ولی واقعاً جسارت حرف زدن خیلی سخت بود و پذیرش آنها هم كمتر بود. می‌گفتند: «خب حالا نظر جوان ها رو هم بشنویم.» یعنی واقعاً برخوردشون اینطوری بود. خیلی از كسانی كه تو همان جمع بودند الان در كمپین واقعاً پذیرای جوان ها هستند. البته بعضی‌ها هم خیلی گرم بودند ولی ماها هم پس می زدیم. فكر می كردیم باید فاصله رو رعایت كنیم ولی تو كمپین دورشون می شینیم بهمون كمك فكری میدن خیلی راحتر شده ،الان راحت می‌تونم یه ایمیل بزنم بگم فلان كار رو اینطور بكنیم، خیلی ارتباط هم سطح‌تر شده ، هم پذیرش اونا رفته بالا هم ما می‌تونیم.
آنچه الف- نون می‌گوید تجربه‌ی بسیاری دیگر از فعالان کمپین است و از این منظر قابل توجه است.
از این رو، در پژوهش حاضر تعدادی از كنش‌گران جوان كمپین یك میلیون امضا را كه در دامنه‌ی سنی زیر 35 سال و محدوده‌ی جغرافیایی استان تهران فعالیت می‌كنند مورد مطالعه قرار دادم. بخشی از اطلاعات لازم را از طریق 20 مصاحبه‌ی فردی و گروهی ـ شامل نسل های جدید و قدیم با هم ـ جمع آوری كردم و بخشی هم از طریق پرسش‌نامه ساخت یافته به دست آمده است.
مایلم در این‌جا این نكته را به عنوان خط مشی روشی یادآوری كنم: به عنوان یكی از كنش‌گران كمپین یك میلیون امضا كه به نسل مورد مطالعه تعلق دارم، خود را از جریان پژوهش جدا ندانسته‌ام و تلاش كردم از خط سیر تكنیك‌های عینی‌گرایانه تحقیق كه بر جدایی محقق از سوژه‌های تحقیق پافشاری می‌كند فاصله گیرم و گفتگوها را با تبادل نظرات و تجربیات شخصی خود و دیگر كنش‌گران پیش ببرم.
ارائه‌ی تحلیل‌هایی مبنی بر روشن شدن تفاوت‌ها و شباهت‌های دو نسل و نقاط تلاقی و افتراق آنها در حل برخی از چالش‌های درونی كمپین از جمله هدف‌های این تحقیق است.

بستر تاریخی ـ اجتماعی نسل مورد مطالعه

نسل من كه مقارن با انقلاب و یا پس از آن به دنیا آمده است معمولاً تصویر روشنی از جامعه‌ی پیش از آن ندارد. زیرا انقلاب 1357 مانند هر انقلاب ایدئولوژیك دیگری باعث تحول و دگرگونی‌های گوناگون شد. از تغییرات ظاهری در فضای شهر و سر و وضع شهروندان خصوصاً زنان گرفته تا تغییرات بنیادین ارزشی. در این میان درك و احساس من و بسیاری از هم‌نسلانم نسبت به جامعه، تاریخ فعالیت‌های پیش از انقلاب و اتفاقات روی داده در آن، تا حد زیادی در تمام دوران كودكی و نوجوانی برگرفته از گفته‌های آموزگاران، كتاب‌های آموزش و پرورش و برنامه‌های رادیو و تلویزیون بود. در فضای سركوب و اختناق در آن سال‌ها اكثر خانواده‌ها چه آنها كه نظاره‌گر تحوّلات بودند و چه آن ها كه خود از نزدیك دستی بر آتش انقلاب داشتند ترجیح می‌دادند، در خانه صحبتی از گذشته نشود و بچه‌ها احتمالاً با مسائل سیاسی دردسر‌ساز درگیر نشوند. یكی از مصاحبه شوندگان در این باره می‌گوید: « پدرم به خاطر فعالیت در حزب توده یك‌سال را در زندان گذراند اما تا مدت‌ها به ما گفته می‌شد پدر به خاطر تصادف رانندگی زندانی بوده».
كنش‌گر دیگری تجربه‌ی خود را از این موضوع چنین می گوید: « تا سال ها قضیه‌ی شوروی رفتن و بازگشت آن در خانواده‌ی ما تابو بود هر وقت سؤال می‌كردیم یه جوری می‌پیچوندند... تو خونه همه كتابخون بودند، آدمهایی بودند كه بحث كنند، ولی ترجیح این بود كه بچه‌ها قاطی این جور مسائل نشوند. مثلاً می‌گفتند دَرستون رو بخونید آدم بشید و این حرف‌ها». به هر حال ما مدرسه را هم‌زمان با سال‌های جنگ و سپس دوران موسوم به سازندگی سپری كردیم، در دوران 8 ساله‌ی اصلاحات دبیرستان را به پایان رساندیم، به دانشگاه آمدیم و به تدریج خود را برای ورود به عرصه‌ی فعالیت‌های مدنی آماده كردیم. برخی از ما در محافل مطالعاتی، فعالیت‌های محدود ان‌جی‌اویی و كار در گروه‌های دانشجویی با مفاهیم جامعه‌ی مدنی آشنا شدیم و كار جمعی را تجربه كردیم، امّا می‌توان گفت آغاز فعالیت‌های جدی‌مان با حكومت اصول‌گرایان مقارن شد. كمپین یك میلیون امضا برای بسیاری از ما بستر مناسبی جهت آزمون آموخته‌های قبلی است.

ویژگی‌های فكری و دنیای متفاوت نسل مورد مطالعه

1- پرهیز از ایدئولوژی‌زدگی:

بسیاری از بچه‌های نسل جدید خود را محدود به چهارچوب‌های ایدئولوژیك خاص و مشخص نمی‌كنند. ممكن است به یك گرایش فكری نزدیك باشند اما ایدئولوژی‌زده نیستند. مسلماً این مسئله تا حد زیادی هم به شرایط دوره‌ای كه در آن بسرمی‌بریم ربط دارد و هم به ماهیت كمپین كه اجازه می‌دهد آد‌م‌های مختلف با افكار متفاوت در كنار هم كار كنند. هر چند اكثریت آن ها دست‌كم در جامعه‌ی مورد پژوهش سكولار هستند اما نوعی پذیرش جمعی برای كار با كنش‌گرانی كه گرایش‌های مذهبی دارند هم مهیا است.

2- جهان وطن بودن:

نسل جدید نسبت به نسل پیشین انتخاب‌های بیشتری را برای تداوم فعالیت‌های خود قائل است. مثلا چنانچه عرصه‌ی كار در داخل بر او تنگ شود شانس خود را در مكان‌ها و فضاهای دیگر امتحان می‌كند. شاید بتوان گفت به مدد وجود ارتباطات وسیع و تعامل با فرهنگ‌های دیگر نسل جدید جهان وطن‌تر است.

3- اعتقاد به تركیب دانش تئوریك و كار عملی:

اگر برای نسل گذشته عمل‌گرایی اهمیت داشت و مطالعات بیشتر در محدوده‌ی جزوه‌های معرفی شده حزبی و سازمانی بود، این نسل ترجیح می‌دهد خود را به ابزار دانش نظری هم مجهز كند.

4- پرداختن به وجوه دیگر زندگی در كنار فعالیت فمینیستی:

این نسل تمام زندگی را در فعالیت جنبشی نمی‌داند. تعداد معدودی هستند كه وقت بیشتری را برای جبران دسترسی محدودشان به منابع دیگر صرف می‌كنند. این نسل می‌خواهد زندگی خانوادگی و كاری مجزا داشته باشد. در شرایط قدرت نابرابر، اعتقاد به برابری، اطلاع داشتن و شركت داده شدن در تمامی وقایع و تصمیم‌گیری‌های كمپین تضادی را بین اعضا و شاید نسل‌ها به وجود می آورد. الف- ق كنش‌گر 27 ساله كمپین دراین باره می‌گوید:
من فكرمی‌كنم ما اومدیم زندگی گنیم و در كنارش یه سری كارهای مثبت می‌تونیم انجام بدیم ..... یه سری آدم‌ها رو تو نسل قدیم جنبش زنان می‌بینیم كه اینها كلاً خودشون رو وقف كردند، نه زندگی كاری دارند نه زندگی خانوادگی دارند، همه چیزشون شده زنان. من فكر می‌كنم زندگی‌شون بعدهای دیگه نداره در صورتی كه من دوست دارم زندگیم بعدهای دیگه داشته باشه. بعد هم یه باوری دارم اینه كه من یه آدم هستم یه دوره هم قراره زندگی كنم، قرار نیست من همه چیز رو كون یكون كنم. من یه قدم كوچیك هم بردارم، یه كاری از دستم بربیاد بكنم خودش خوبه!

5- پرهیز از بت سازی

در میان نسل جدید معمولاً دید منفی نسبت به قهرمان‌پروری و بت‌سازی از شخصیت‌های پیش‌كسوت وجود دارد. گروه‌های مرجع این نسل بیشتر گروه‌های دوستی و هم‌نسلان هستند. معمولاً دسترسی و ارتباط برقرار كردن با اكثر فعالین نسل پیشین برای نسل ما به راحتی صورت گرفته است. شاید بر همین اساس، بسیاری از آنها را با نام كوچك صدا می‌زنیم كه با توجه به فرهنگ ایرانی حاكی از صمیمیت و نزدیكی است و در كل انتقادهای آزادانه‌ای نسبت به دیدگاه، منش و شخصیت افراد داریم.

تعامل با نسل‌های پیشین

حال سئوال این است كه ما به عنوان تازه واردان این حركت چگونه با نسل‌های پیشین ارتباط برقرار كردیم؟ چه تجاربی را از آن‌ها آموختیم و این دانش چگونه به ما منتقل شد؟
دوران سپری كردن دبیرستان و ورود به دانشگاه برای بسیاری از ما هم‌زمان است با ورود به دنیای اینترنت، جستجوی خاطرات و اطلاعات كتاب‌های ممنوعه‌ای كه در این سال‌ها خواسته یا ناخواسته دریغ شده بود. برای برخی از ما كه تجربه‌هایی از نابرابری و تبعیض جنسیتی در خانواده و محیط بیرون را درك كرده بودیم، پیگیری فعالیت‌ها و اقداماتی كه زنان در سال‌های گذشته انجام داده بودند جالب‌تر و خواندنی‌تر از تاریخ مبارزات سیاسی مردان بود. در فرایند خواندن و تجربه‌ی زندگی روزمره كه سرآغازی بود برای فمینیست‌شدن‌ ما، به آثار و نوشته‌های تعدادی از زنانی كه انقلاب را درك كرده بودند و یا در جریانات منتهی به آن فعالیت داشتند برخوردیم. اینان معمولاً بازنگری‌های نقادانه‌ای را نسبت به جریانات سیاسی و برخورد آن با مسئله ی زنان انجام داده بودند. تعدادی از این محققین در خارج از كشور به سر می‌بردند شاید فاصله سنی و جغرافیایی باعث شد تعداد زیادی از ما به راحتی به آثار این نسل كه می‌توان آنها را آموزگاران جنبش زنان خواند، دست پیدا نكنیم. بنابراین حلقه‌ی دیگری نیاز بود تا نسل‌های مختلف فمینیست‌های ایران را بهم متصل كند. این مهم را نسلی از فمنیست‌ها انجام دادند كه از نظر موقعیت سنی یك دهه با ما فاصله داشتند که من آنها را نسل شاهد یا انتقال دهنده می‌نامم. یعنی كسانی كه در سن كودكی و نوجوانی شاهد انقلاب بودند. اینان هر چند مستقیماً در انقلاب شركت نكرده بودند اما تجربه ی زیست در دو مرحله‌ی قبل و بعد از انقلاب را دارند، بنابراین قدرت درك نسل قدیم‌تر از خود را هم داشتند. نسل انتقال دهنده كه انگیزه‌ی كافی برای رجوع به دوره ی قبل از خود را داشت، در دوران اصلاحات و فضای نسبتا باز آن دوران به جمع‌آوری تاریخ زنان در ایران از مشروطه به این سو پرداخت . ارتباط با فعالین یك نسل پیش از خود، ‌معرفی پیش‌گامان نهضت آزادی زنان از طریق برپایی نمایشگاه‌های عكس، انتشار كتاب‌،‌ سالنامه‌های زنان، برگزاری مراسم سخنرانی و درج مقاله در سایت‌های تازه تأسیس زنان از جمله اقداماتی بود كه از طریق آن تجربه‌ ی نسل‌های گذشته به ما انتقال یافت.

دشواری آزمون آموخته‌ها و به كارگیری تجربیات

شاید بتوان گفت كاربست تجربیاتی كه از نسل‌های پیشین به ما منتقل شده در عمل با دشواری‌های بسیار همراه است. گاهی این آموخته‌ها چندان با اندوخته‌های نظری سازگار نمی‌شود و گاهی تفاوت ارزش‌ها و دنیای متفاوتی كه نسل‌های مختلف در آن رشد یافته‌اند چالش‌هایی را در ارتباط با یکدیگر به وجود می‌آورد. در ادامه‌ی موانع و تفاوت‌ها را با ذكر مهم‌ترین چالش درونی كمپین یعنی سازمان‌دهی شرح می‌دهم.

مسئله ی سازمان‌دهی

در جنبش زنان ایران بحث سازمان‌دهی آن هم بر اساس ارزش‌های خاص فمینیستی مانند ساختارهای افقی، ‌دموكراسی‌های مشاركتی و ... نسبتاً جدید است و می‌توان گفت ما در این فضا بیشتر در حال آزمون و خطا هستیم. در این میان اعضای كمپین یك میلیون چه آن‌ها كه سابقه‌ی فعالیت در مراكز و سازمان‌هایی را داشتند كه مبتنی بر سلسله مراتب‌های سنی، ‌جنسی و ... بود و چه آن‌ها كه در سازمان‌های زنانه كار كرده بودند و تجاربی از حفظ ارزش‌های فمینیستی مانند پرهیز از هر نوع سلسله مراتب و ساختارهای قدرت مرتبط با آن را داشتند، در عملی كردن این ارزش‌ها در جمعی بزرگ و ناهمگون چون كمپین با چالش‌های فراوانی مواجه بودند. آنچه مسلم است از همان آغاز به كار كمپین گفتمان وفاداری به ارزش‌های فمینیستی از جمله برقراری دموكراسی مشاركتی، برابری، توانمندسازی و ... به گفتمانی عمومی تبدیل شد. به گونه‌ای كه هر تازه واردی هم حتّی اگر با بحث‌های نظری مرتبط با این مفاهیم آشنا نبود در جستجوی نمونه‌های عینی نقض ارزش‌های مورد وفاق موضع‌گیری می‌كرد. در واقع، كمپین این گفتمان سیستم افقی را كه هر كس می‌تواند در آن حرف خودش را بزند تبدیل به یك ارزش كرد.
به اعتقاد من نسل جوان و شاید بتوان گفت آن دسته از كنش‌گرانی كه سابقه‌ی چندانی در حوزه‌ی زنان نداشتند كمتر به منابع قدرت دسترسی داشتند و عمدتاً تازه‌كار محسوب می‌شدند حساسیت بیشتری بر اجرای این ارزش‌ها دارند. این نسل برای عملی كردن این ارزش‌ها با نسل انتقال دهنده كه اتفاقاً خود در رواج این نوع اندیشه كوشیده بود، وارد چالش‌های جدی شد. نسل انتقال‌دهنده هم هرگز در این مورد تجارب آماده و جواب‌های از پیش تعیین شده نداشت و تنها در جمع‌های كوچك ان‌جی‌اویی خود سعی می‌كرد آن را اجرا كند. به هر حال، این نسل از یك‌سو به دلیل ویژگی‌های خود یعنی دسترسی به سرمایه‌ی اجتماعی و از سوی دیگر به دلیل خصیصه‌های ذاتی حركتی چون كمپین یعنی گستردگی و تنوع آدم‌ها بیشتر پتانسیل این را داشت كه از سوی نسل جوان بی تجربه متهم به قدرت طلبی و انحصارگرایی شود.
برخی از چالش‌ها و نقدهای درونی كه در این مدّت به كمپین وارد شده و رفع آن در مواقعی افتراق و در مواقع دیگر همكاری نسل‌های مختلف را در پی داشت از این قرار است:

1- پتانسیل و سرمایه‌های متفاوت افراد

در جریان تازه تأسیسی مانند كمپین كه تعدادی از كنش‌گران آن با سوابق فعالیت ان‌جی‌اویی آمده بودند، شكل گرفتن سلسله مراتب پنهانی تا حدی طبیعی به نظر می‌رسد. افراد با سرمایه‌های مختلف اجتماعی ـ افتصادی وارد این كار شده بودند. برخی شبكه‌های ارتباطی گسترده در داخل یا خارج از كشور داشتند، ‌برخی از نظر موقعیت اقتصادی جایگاه بالاتری داشتند و مجبور نبودند كار تمام وقت داشته باشند، در نتیجه زمان بیشتری برای فعالیت داشتند. همه‌ی این‌ها باعث می‌شود نوعی سلسله مراتب پنهانی بر اساس سرمایه و میزان مشاركت افراد در تصمیم‌گیری را شكل دهد.

2- فرض مشاركت و توانمندی حداكثری

از ابتدای كار گرایشی در كمپین حاكم بود كه نوعی از ارزش یعنی مشاركت حداكثری را برای ورود به عرصه‌ی تصمیم‌گیری انتظار داشت. اما همان‌طور كه قبلاً گفته شد در حركتی به وسعت كمپین كه آدم‌های متفاوت با توانایی‌های گوناگون در آن شركت می‌كنند، معیار مشاركت حداكثری برای تصمیم‌گیری مشكلاتی را به وجود می‌آورد. شاید ما در واقعیت هم باید بنا را بر چیزی می‌گذاشتیم كه آدم‌ها خیلی شفاف بر اساس توانایی‌های شان و سیستمی كه وجود داشت عمل می‌كردند نه بر فرضیه‌ی مشاركت حداكثری كه در نهایت موجب سرخوردگی و حذف افراد می‌شود. ه- الف كنش‌گر30 ساله در این باره چنین می‌گوید:
فرض كن من میام تو كمیته‌ی رسانه، نه كار كردن با اینترنت رو بلدم نه می‌تونم مطلب بنویسم، نه می‌تونم ویراستاری كنم. فقط علاقه دارم بیام تو رسانه. خب، عملاً من از گردونه‌ی تصمیم‌گیری حذف می‌شم. این واقعیت كمپین است.
تجربه‌ی این كنش‌گر به مقوله‌ی دیگری به نام توانمندی ارتباط دارد. از ابتدا شروع به كار كمپین توانمندی به عنوان یكی از سال و نیم اهداف كمپین مطرح شد. به تدریج و پس از گذشت دو از شروع این حركت تعدادی از كنش‌گران به این واقعیت پی بردند همان‌طور كه معیار دخالت افراد به دلیل ماهیت كمپین باید بر اساس مشاركت حداقلی باشد، دامنه‌ی توانمندی‌های كسب شده نیز نمی‌تواند خیلی گسترده باشد. در واقع توانمندی حداقلی شرط ملزوم تحقق هدف اولیه ی كمپین یعنی آگاهی‌دهی و جمع‌آوری امضاست.

3- شكل گیری حلقه‌های دوستی:

شكل‌گیری حقله‌های دوستی یا ساختار غیر رسمی در كمپین تا حدی گریز ناپذیر بود. «ه- ر» كنش‌گر 24 ساله كمپین دراین باره می‌گوید:
ما سعی می‌كنیم دموكراتیك باشیم ولی فضایی برای دموكراتیك بودن وجود نداره، سالنی برای جمع شدن نداریم. پس من باید طرف رو دعوت كنم خونم، من كسی رو دعوت می‌كنم كه بهش اعتماد دارم و باهاش دوست هستم.
به نظر می‌رسد وجود این حلقه‌ها پیامدهای مثبتی هم دارد از جمله اینكه احساس اعتماد و همدلی را افزایش می‌دهد و عملاً ممكن است كار مشترك و برون‌داد بیشتری را سبب شود. اما در مقابل آثار مخربی هم در راستای تحقق تصمیم‌گیری‌های مشاركتی دارد. به عنوان مثال حلقه‌های دوستی قدرتی را به وجود می‌آورد كه هیچ مسئولیتی را هم در پی ندارد. ی- ف 24 ساله معتقد است:
بعضی از آدم ها دارند اشتباه عمل می‌كنند اما چون حلقه ی دوستی قوی دارند هیچ وقت مورد نقد جدی قرار نمی‌گیرند. حلقه ها باعث میشه آدم ها انتقادهای كه ازبیرون به اونها می‌شه رو گوش نكنند، دوستان از هم حمایت می كنند و اثر انتقاد از بین می‌ره.

4- نداشتن ابزارهای لازم برای تصممیم گیری جمعی:

خصیصه‌ی دیگری كه در كمپین وجود دارد و آن را منتاقض می‌كند این مسئله است كه اصولا ًتصمیم‌گیری جمعی چندان كه باید در آن اتفاق نمی‌افتد. در واقع ما ابزار لازم را برای اینكه یك سری افراد را از تصمیم‌گیری معاف یا ممنوع كنیم نداریم . ابزار كار در كمپین در حال حاضر به‌دلیل فشارهای امنیتی، شنودهای تلفنی و نبودن فضای چندانی برای دیدن آدم‌ها و گفتگوهای چهره به چهره، اینترنت است.
ه- الف در این باره می‌گوید:
فضای ما اینطوریه كه عشقم می‌‌كشه یه ایمیل بزنم چهار نفر رو می‌گذارم تو لیستم بقیه رو نمی‌گذارم این شخصی هست، ولی تصمیم رو هم اونجا می‌گیریم و هیچكس نمی‌تونه بیاد و به من بگه. برای اینكه هیچ خط‌‌كشی وجود ندارد كه بیان من رو باهاش بِسنجَن. خب این تصمیم رو كه چهارتایی گرفتیم خوب هست ولی شفاف نیست!

5- جامعه‌پذیری مبتنی بر پذیرش سلسله مراتب:

اكثر ما در یك جامعه‌ی استبدادزده با جمع‌هایی كار كرده‌ایم كه تحت تاثیر نظر تعداد معدودی از افراد اداره می‌شود. علاوه بر این، تجربه‌ی زندگی خانوادگی و محیطی كه در آن پروش یافته‌ایم هم نشان می‌دهد در مسائل شخصی هم چندان قدرت تصمیم‌گیری نداشته‌ایم. بسیاری از ما حتی در سن بلوغ هم مثلاً برای اینكه شب یك ساعت دیرتر به خانه بیاییم آزادی عمل نداشته‌ایم. بالا رفتن سن و طی مراحلی در زندگی مثل اشتغال، ازدواج، بچه‌دار شدن و... درجاتی از آزادی دیرهنگام را به ما داده اما در كل قدرت اظهار نظر مستقل نه در مدرسه و نه در خانواده و نه در محیط كار آموزش داده نشده. همیشه این میل در بسیاری از ما وجود دارد كه نظر آدم‌هایی كه محبوبیت و یا قدرت بیشتری دارند را تأیید كنیم. در نتیجه، این نوع جامعه پذیری طبیعی است كه ما خودمان هم به نوعی ساختار و سلسله مراتب پنهانی دامن می‌زنیم.
در نگاهی تاریخ‌وار به آنچه در كمپین رخداد نمونه‌های عینی وجود دارد كه به توصیف این تضادها و تلاش برای حل آنها كمك می‌كند.

روایت عینی چالش‌های كمپین:

مطابق با هدف كمپین یعنی جمع‌آوری امضا، ناگزیر و به تدریج كمیته‌هایی برای تسریع كار شكل گرفت. كمیته‌ی هماهنگی هم یكی از این كمیته‌ها بود كه در چنین روندی و صرفاً برای اینكه اعضای فعال دیگر كمیته‌ها از طریق تعیین نماینده و ارائه‌ی گزارش به آن دیگران را هم در جریان بگذارند تشكیل شد. بر اساس توافق صورت گرفته قرار شد اعضا به صورت چرخشی عضو باشند. در روزهای نخست، كسانی كه سابقه‌ی بیشتری داشتند و چهره‌های شناخته شده‌تری بودند در هماهنگی هم حضور داشتند. در دوره‌ی‌ بعد، افراد جدیدتر در این كمیته به عنوان نماینده حاضر شدند. در این دوره بر اساس برخی شواهد احساس شد نسبت به دوره‌ی قبل جلسات بیشتر شكل نمایشی دارد تا واقعی و كاربردی. اتفاقات و اخبار مرتبط با كمپین كه تصمیمات بر اساس اطلاع از آنها گرفته می‌شد در این كمیته مطرح نمی‌شد.
تصمیمات در جمع‌های مشورتی دیگری كه بیشتر بر اساس پیوندهای دوستی بود طرح می‌شد. این مسئله اعتراضاتی را در پی داشت از جمله جلسه‌ای كه در 8 آذرماه 86 و از سوی چندین نفر از معترضین از نسل جوان برگزار شد.
یكی از برگزاركنندگان این جلسه در این زمینه می‌گوید: من و یه تعداد دیگه از بچه‌های منتقد نقدی رو نسبت به اون عمل‌كردهایی كه در كمپین اتفاق می‌افتاد مطرح كردیم. به نظرم این خیلی چیز جدیدی بود كه قبلاً اتفاق نیفتاده بود با اون تجربه ای كه من داشتم، اینكه تو بخوای به عنوان آدم جدیدی كه وارد این حوزه شدی به آدم‌هایی كه سابقه دارند نقد كنی، ایراد بگیری و نظرت رو بگی و بگی چرا در جمع خودتون تصمیم می‌گیرید؟ یك چیز نویی بود......... البته این‌جا اتفاق خوبی نیافتاد، ولی این نشون می‌داد كه تو می‌تونی نظرت رو بگی.
با تشكیل سایتی به نام مدرسه‌ی فمنیستی كه بعد از پیدایش نام سایت گروه را بر خود گذاشت، انتقادات نسبت به این نوع نگاه سازمانی گسترده‌تر شد و دامنه‌ی آن نه تنها در نقد رفتارهای جداشدگان بلكه همه ی اعضا گسترش یافت. در واقع زیر ذره‌بین قرار دادن هر نوع فعالیتی كه به ظاهر غیردموكراتیك می‌نمود و اطلاعات آن خواسته یا ناخواسته از دیگران دریغ می‌شد، با وسواس تمام ادامه یافت. امروز و پس از گذشت یك‌سال از آن اتفاقات مصاحبه شوندگان با بازنگری در واكنش‌ها و اتفاقات پیش آمده تجربه‌های مثبت و منفی خود را بیان می‌كنند. شاید مهم‌ترین پیامد منفی این جدایی، دامن زدن به حس بی اعتمادی و صدمه دیدن احساس همدلی میان برخی از ما بود.
ه- الف احساس خود را اینگونه بیان می‌كند:
مثلاً بعضی موقع‌ها... ـ شاید حالا دچار توّهم باشم ـ هر ایمیلی میاد كه یه پیشنهادی توش هست كه بیاین این كار رو بكنیم، هَمش حدس می‌زنم كه آقا این آدم با فلانی و فلانی و فلانی در ارتباط هست، قبلش جلسه‌ای بوده یه تصمیمی گرفته....... من فكر می‌كنم این [حس] تو خیلی از بچه‌های دیگه هم باید باشه.
اما شاید در ارزیابی دیگر همانطور كه الف ـ سین معتقد است:
این اتفاقات را نباید مساوی با فاجعه بگیریم بلكه باید بپذیریم این‌ها خود نشانه‌ی تغییر است. این تجربه تا حدود زیادی حس ساختارگریزی نامعقول را كه در برخی افراد وجود داشت تعدیل كرد. در نتیجه دریافتیم ساختار لزوماً به معنای سلسله مراتب و تصمیم‌گیری بدون مشاركت نیست. نگاه‌ها واقع‌گرایانه‌تر شد و فكر كردیم ما باید ضمن پرهیز از تقلیل حركت‌های اكتیویستی به حركت‌های سازمانی یا ان‌جی‌اویی به ساختارهای حداقلی و سیال احترام بگذاریم تا افراد حتی با همان سرمایه‌های محدود بتوانند در این سیستم ‌مشاركت حداقلی داشته باشند. بر اساس اتفاقاتی كه در مقاطع بعدی در كمپین رخ داد می‌توانم ادعا كنم كه تا حد زیادی فشار و نقدهای جمعی برای وادار كردن افراد به رفتارهای دموكراتیك‌تر نتیجه داده است. به عنوان مثال، در قضیه‌ی گرفتن جوایزی كه به كمپین تعلق می‌گیرد خصوصاً جایزه‌هایی كه بخش مالی هم دارند بحث‌های فراوانی بین كنش‌گران و حامیان كمپین برای رسیدن به نتیجه‌ای مورد توافق به وجود آمد. جدای از اینكه نتیجه چه بوده پروسه تبادل آرا جالب به نظر می‌رسد. 202 ایمیل در مدت 8 روز در خصوص مسائل مربوط به بخش نقدی جایزه‌ی سیمون دوبوار رد و بدل شد. شاید تمامی ا مل‌ها و اظهار نظرات بر مبنای استدلال‌های منطقی نبود در آنها نشانه‌هایی از واكنش‌های احساسی و نامربوط و یا پرخاش‌گرانه هم بود، زمان و انرژی بسیاری برای رسیدن به نتیجه‌ای صرف شد كه خالی از اشكال هم نبود. اما به هر ترتیب، از این نظر كه در جامعه استبدادزده ما كه معمولا تعیین خط مشی در حركت‌های جمعی منحصر به فرد یا افراد مشخصی است،تجربه‌ای ارزنده محسوب می‌شود.

جمع بندی :

نسل جوان در كمپین یك میلیون تجارب متقاوتی از نقابل تا همكاری را با نسل پیش از خود تجربه كرده است. علاوه بر بسترهای متفاوت رشد و كسب تجربه كه منجر به دو دنیای متفاوت و شاید متضاد شده، در مسیر تلاش برای حل چالش‌های مرتبط با سازمان‌دهی دو نسل دوره‌هایی از افتراق و همدلی را ازسر گذرانده‌اند. به نظر می‌رسد در دوره‌ی نخست كه می‌توان تقریبا آن را مقارن شش ماه اول كمپین دانست، نسل انتقال دهنده با نسل جوان رابطه‌ی نزدیك مبتنی بر همكاری دارند. در دوره‌ی بعدی كه مقارن با اولین سال‌گرد كمپین و نخستین ماه‌های پس از آن است، با افزایش نیروهای جوانی كه كمپین اولین تجربه فعالیت مدنی آنها بود، رابطه‌ی دو نسل بیشتر وجه تقابلی پیدا كرد. متهم كردن نسل پیشین به قدرت طلبی مهم‌ترین محور بحث‌های تقابلی در این زمینه بود. به تدریج در پی انتقادات این افراد مرزبندی‌هایی روشی در كمپین مشخص‌تر شد. گروهی بیشتر بر ساختار رسمی تاكید كردند و گروهی بر ساختار غیررسمی. این اختلافات باعث دسته‌بندی‌هایی شد كه در آن افرادی از هر دو نسل وجود داشتند. هر چند نوك پیكان انتقادات نسل جوان همواره به سمت نسل انتقال دهنده بود اما در وهله‌ی بعد، معمولا تازه واردان آن دسته از هم‌نسلان خود را هم كه مخصوصاً سابقه‌ی كار پیش از كمپین را داشتند، متّهم به قدرت‌طلبی می‌كردند. طبیعی بود كه پس از گذشت دو سال از آغاز به كار كمپین گروهی از همان نسل جوان و بدون پیشینه اكنون شناخته شده‌اند اینان نیز بر اساس میزان نزدیكی و ارتباط با نسل پیشین و باسابقه‌ترها مورد انتقاد قرار می‌گیرند. بنابراین انتقادات و تقابل‌های بین نسلی به تدریج به اتتقادات درون نسلی تبدیل شد و جستجوی مكانیسم‌هایی كه جلوی قدرت‌طلبی افراد و گسترش و یا بهتر بگوییم كنترل ساختارهای غیررسمی را بگیرد، همچنان دغدغه‌ی اصلی نسل‌های مختلف كمپین شد. اكنون شناخت این مساله و تلاش برای حل آن بهانه‌ای است كه دوباره نسل‌های مختلف را به همكاری باهم وادار می‌كند.

راه‌كارها: برخی از راه‌كارهای حل این معضل به صورت زیر است:
1- مطالعه‌ی تجارب جنبش‌های فمنیستی در دیگر كشورها با تأكید بر چالش سازمان‌دهی: آنچه را كه ما تجربه می‌كنیم بسیاری از دیگر فمنیست‌های جهان در شرایط زمانی و جغرافیایی گوناگون از سر گذرانده‌اند. این بررسی از دو جهت اهمیت دارد یكی درك این نكته كه ما تنها حركت فمینیستی نیستیم كه با این معضل دست و پنجه نرم می‌كنیم، در نتیجه‌ی فهم این موضوع تا حد زیادی از واكنش‌های احساسی دور می‌شویم. دیگر اینكه با انطباق تجارب و راه‌كارهای مطرح شده از اشتباهات آنان پرهیز می‌كنیم.

2- افزایش آگاهی درون نسلی:

این مهم تا حد زیادی از طریق بحث و گفتگو درباره‌ی نسل خود و تجارب زندگی‌مان حاصل می‌شود. شاید تلاش برای گسترش گروه‌های ارتقای آگاهی فمینیستی كه با وجود ساختار رسمی فضایی دوستانه و بدون سلسله مراتب دارند به این مساله كمك كند زیرا در جنبش زنان ایران و كمپین یك میلیون امضا احتیاج به همدلی و نقد الگوهای رفتاری مردسالارانه‌ای است كه در ارتباط با هم بكار می‌گیریم.

3- مقاومت در برابر مناسبات قدرت:

آنچه كه در فضای جنبش زنان ایران اتقاق می‌افتد منفك از مناسبات قدرت در جامعه نیست.
نقد چهره‌های قدرتمند از هر نسل، قدرت و یا همان مقاومت است. مقاومت در برابر مناسبات قدرت آنگاه ارزشمند است كه از مرزهای جنبش فراتر رود و عرصه‌های مختلف نظام استبدادی را دربرگیرد. به عبارت دیگر پروسه‌ی دموكراتیزه كردن جنبش به جامعه تسری یابد.
*این مقاله در بیستمین کنفرانس پژوهشهای زنان ایران ارائه شده است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد