logo





فراروئی سازمان چريک ها به سازمان سياسی

* پروژه اصلی رهبری "اکثريت" در سال های ۱۳۶۲ / ۱۳۵۸-

دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹ - ۰۱ نوامبر ۲۰۱۰

جمشيد طاهری‌پور

taheripour.jpg
با شادمانی فراوان در آستانه چهل سالگی جنبش فدائی، شاهد مصاحبه هائی هستیم که در باره کم و کیف موجودیت و فعالیت فدائیان خلق در سال های ۱۳۶۲/۱۳۵۸ اطلاعات و آگاهی هائی در اختیار عموم می گذارد. " کمسیون بررسی سیاست و عملکرد سازمان در سال های ۶۲/۵۸" عهده دار این ابتکار است و طبیعی است که مراجعه اولیه به دست درکاران اصلی و تمرکز مصاحبه ها هم روی چند و چون ترکیب و فعالیت رهبری آن زمان باشد. همه می دانیم که اصالت و اعتبار داده ها در این مصاحبه ها نسبی است و تنها با مراجعه به منابع متعدد و سنجش های دقیق عیار آن ها آشکار می شود. تذکری که در این باره به نظر من می رسد؛ اهمیت مراجعه به فعالین جنبش فدائی در این سال هاست. گزارش و سنجش و داوری آن ها در باره اثرات و نتایج تصمیمات رهبری در فعالیت و زندگی –شان از منابع اصلی روشنگری پیرامون این سال هاست و چه خوب است که رسانه های آزاد؛ به ویژه اخبار روز و عصر نو و یا ایران امروز میدانی برای روشنگری های آنان و نیز هر صاحب نظری از چپ و میانه و راست بگشایند.
موضوع اصلی این یادداشت شفاف تر کردن هدفی است که در متن ابتکار "کمسیون..." می توان و باید به آن امید داشت. برای تقویت این امید، یادآوری چند نکته ضروری است:

۱

پرسش روشمند از سیاست و عملکرد سازمان در سال های ۶۲/۵۸ تنها زمانی ممکن است که یک کارپایه نظری مبتنی بر مبانی مدرنیته راهنمای آن باشد! از شمار علل انحطاط سیاسی ایران؛ بازماندن ما ایرانیان از طرح درست پرسش است. پرسش اصلی، پرسش در باره بازنگری نقادانه این سال ها و شجاعت آموختن از عبرت های آن است؛ عبرت هائی که فراخوان دگرگشت، نواندیشی و نوسازی هستند. آيا ما توانسته-ايم ميان "گذشته" و "حال" چنان خط مرز روشنی ترسيم کنيم که به "آينده" در دموکراسی و حقوق بشر، به آينده در آزادی و تجدد و عدالت راه برد؟
در دو دهه اخير، بازنگری نقادانه گذشته بستر اصلی کوشش های کم و بيش ثمربخشی بوده که در صفوف پیشروترین افراد و محافل چپ ایران جريان داشته است. اصالت ما؛ دگرگشت و نوزایشی است که خیزش و جنبش شهروندی ملت ایران بر آن صحه گذاشته و از "چپ" طلب می کند.

۲

هم آميزی چريک ها با توده مردم در روزهای قيام عليه رژيم شاه، ارمغانش قهرمان زدائی از چهره چريک بود! چندی نگذشت که تجليل سلاح در قيام جای خود را به قيام عليه سلاح سپرد! آن فرايندی که در سازمان چريک ها، بيش از پيش نيرو گرفت و به عامل تعين کننده-ای در حيات آن تبديل شد؛ فراروئی به سازمان سياسی اما لنینیست بود. اين پروژه؛ قلب تپنده-ی سياست و عملکرد سازمان در سال های ۶۲ – ۵۸ است تا آن جا که اساس تمام اشتباهات استراتژیک و تاکتیکی رهبری سازمان را تشکیل می دهد. بررسی کم و کيف موجوديت و فعاليت های سازمان در اين سال ها وقتی دارای ارزش نظری و عملی برای امروز و فردای ماست که بازنگری و بازشناخت نقادانه اين پروژه، و محتوای اصلی آن یعنی لنینیسم به مثابه یک ایدئولوژی جزمی و توتالیتر؛ در کانون بازانديشی نقادانه قرار گيرد. این رویکرد خوشبختانه در صفوف فدائیان جا بازکرده است.
تکامل پارادوکسیکال از سازمان چریک ها به سازمان "اکثریت"، در چهار چوب پارادایم لنینیسم و در متن تاخیر تاریخی که جامعه ایران با آن دست به گریبان بوده است صورت گرفت. این تحول با گذار از تئوری و تاکتیک بلشویکی - لنینیسم ارتدکسی- به لنینسم مبتنی بر اسناد گردهمائی دهه ۶۰ احزاب کمونیست، به فرجام خود رسید. محتوای این تحول از چنان سرشتی برخوردار بود که نمی توانست به ضرورت دموکراسی و حقوق بشر و برابر حقوقی شهروندان پاسخ بگوید و مآلا" سازمان را در همسوئی با غرب ستیزی و ضد لیبرالیسم آیت الله خمینی قرار می داد! بدون آن که در این سال های تباهی آور، فدائیان خلق را از مخالفت با اصل ولایت فقیه باز بدارد.

۳

توجه به خصیصه پارادوکسیکال بودن تکامل سازمان دارای اهمیت متدیک بزرگ است و امکان می دهد تا در کنار بازشناخت نقادانه ضعف ها و اشتباهات، نقاط قوت و ارزش های حیاتمند و بالنده خود را ببینیم و در راه متعالی کردن آن ها بکوشیم. انگیزش اصیل در یک بازنگری نقادانه؛ جبران کاری است که نتوانستیم کرد.
آرمانخواهی سوسیالیستی که پر از نیک خواهی های بشردوستانه و استعداد از خودگذشتگی در راه سعادت مردم و سربلندی میهن است، محرک نیرومندی در فعالیت ایجادگرانه ما برای نهاد سازی در جنبش مطالباتی کارگران و دهقانان و فرودستان کشور بود. راست این است که هر تحولی نيروی ابتکار و ايجاد گری آزاد می کند! سرشت ايجادگرانه تحول؛برای برخی ابتکارهای خودانديشيده و موقع شناسی باريک بينانه رهبری راه گشود؛ ما مجدانه در راه جلو گرفتن از دامنه جنگ و کشتاری که خمينی عليه فدائيان خلق در ترکمن صحرا به راه انداخته بود اهتمام ورزيديم و توفيق آن را پيدا کرديم که به جنگ ترکمن صحرا پايان ببخشيم. سياست خود انديشيده ما در دور نگاهداشتن "سازمان چريک ها" از درگيری های مسلحانه در کردستان، هرچند به نفوذ فدائیان خلق در ميان مردم کرد آسيب وارد آورد، دورانديشانه بود. ابتکار رهبری "سازمان چريک ها" در تسليم داوطلبانه "سلاح" به کميته های انقلاب اسلامی، شرکت در مناظره های تلويزيونی و استقبال انديشيده از فراخوان ۵ ماده-ای دادستانی در زمان قدوسی که بر آزادی فعاليت سياسی مسالمت آميز احزاب در کشور تأکيد داشت، در مسير جلو گرفتن از فضای خشونت و خون انجام گرفت. ما در این گونه از فعالیت های خود به سنن دموکراتیک در آموزش های جزنی که بر نبرد علیه دیکتاتوری و اهمیت مبارزات قانونی تاکید داشت، متکی بودیم. اشتباه ما این نبود که در ارزیابی از توازن گرایش های سیاسی و اجتماعی ایران در سالیان ۶۲/۵۸، به راه اقلیت و راه کارگر و راه رجوی نرفتیم! این از هوشمندی ما بود. نقص ما ناتوانی و فقدان بضاعت در تشخیص درست سمت تکامل تاریخی ایران بود که لنینیسم توجیه ایدئولوژیک و حزب توده ایران پناهگاهی برای آن بود!
فرصت تاریخی که می توانست ایران را در سمت درست قرار دهد، با تشکیل کابینه دکتر شاپور بختیار پدیدار شد اما مخالفت اپوزیسیون با کابینه بختیار و پشتیبانی همه طیف آن از آیت الله خمینی؛ ایران را از این فرصت تاریخی محروم کرد. ستیز آشتی ناپذير با کابينه بختيار، که شعار "بختيار! نوکر بی اختيار!" بيانگر آن بود، مدلل می کند که چپ ايران و مجموع اپوزیسيون شاه در صغارت و نابالغی خود خواسته به سر می برد و برای انتخاب دموکراسی و حقوق بشر آماده نبود. کودتای ۲۸ مرداد ۳۲؛ اپوزیسیونی پرورده بود با حافظه فرهنگی که او را در ادامه پشتیبانی از شورش ارتجاعی ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، درسمت مشروعه می راند!
سرخط اشتباهاتی که سازمان را در سمت آیت الله خمینی و پشتیبانی از "خط امام" قرار داد، در سال های ۶۲/۵۸ قرار ندارد! نقطه آغاز را باید در ماه ها – و چه بسا سالیان- قبل از انقلاب و در دی ماه سال ۵۷، در هنگامه نخست وزیری دکتر شاپور بختیار جست. برای بسیاری همه عبرت سال های ۶۲/۵۸ در پوزش از نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها خلاصه می شود!؛ نیروهائی که زیر تاثیر این واقعیت که مروج پایدار اسلام سیاسی و در پی پایه گذاری جمهوری اسلامی بوده-اند، لیبرالیسم-شان زایای آزادی و ترقی در این سرزمین نبود. اما همان اندازه جانبداری از لیبرالیسم نیز جنبه-ای از عبرت مورد نظر من را با خود حمل می کند. آن عبرت بزرگ که باید از ضعف ها و اشتباهات ما در این سال ها آموخت؛ نیاز جامعه ایران به یک چپ سوسیال دمکرات و نه چپ لنینیست است. انحلال حزب توده ایران در "خط امام" و حرکت سازمان به موازات تحول از سازمان چریک ها به سازمان سیاسی اما لنینیست؛ به سوی وحدت با حزب و پیوستن به "خط امام"، در بر گیرنده عبرت بزرگی است؛ تکامل جامعه ایران در دهه پایانی عمر رژیم شاه به درجه-ای رسیده بود که یک چپ لنینیست نمی توانست در سمت دموکراسی، حقوق بشر، پیشرفت و ترقی در آن ایفای نقش کند! برای ایفای چنین نقشی سازمان چریک ها به فرارفتن از پارادایم لنینیسم نیاز داشت. در حقیقت ضرورتی که در برابر ما قرار داشت؛ ضرورت گذار از سوسیال اتوپی به سوسیال دموکراسی بود. رهبری سازمان در سال های ۶۲/۵۸ بضاعت درک این ضرورت و توان پاسخ گفتن به آن را نداشت.
اکنون در آستانه چهل سالگی جنبش فدائی، توان درک این ضرورت فراهم آمده است و تلاش ها برای یافتن صحیح ترین پاسخ برای این ضرورت ادامه دارد. پاسخی که به نظر من می رسد: دگرگشت و نوزایشی است در افق آرمانخواهی سوسیال – دموکراتیک. این یک ایدئولوژی نیست اما آزادی، حقوق بشر و عدالت کلید واژگان آن است؛ می کوشد ایران میهنی شود صلحدوست، ترقیخواه و پیشرفته، دوست ملل جهان و گشاده روی به مدنیت جهان معاصر که ارزش های حیاتمند و بالنده از گنجینه ادب و هنر و فرهنگ و تمدن ایران زمین را در خویشاوندی با فرهنگ و تمدن بشریت معاصر پاس می دارد. میهنی که در آن نه تنها آزادی بلکه عدالت نیز برای همگان است و برای هر انسان ایرانی از جمله این حق تضمین شده است که در بیکاری و بیماری، ورشکستگی و تنگدستی، از کارافتادگی و پیری از سرپناه مناسب، خوراک و پوشاک، تحصیل و درمان برخوردار باشد و در عزت و احترام زندگی کند.

۴

نقد سیاست و عملکرد سازمان در سال های ۶۲ – ۵۸ بدون بهره گيری از پژوهش های نقادانه-ای که انديشه ورزان طيف رنگارنگ نظری-سياسی از علل و عوامل شکلگيری انقلاب و استقرار نظام اسلامی در ايران بدست داده-اند، کاريکاتوری از نقد و نظر خواهد بود. فدائيان خلق؛ فعاليت های آنان، انشعاب در صفوف آنان و تکوين و تشکيل سازمان "اکثريت"؛ موألفه-ای انکارناپذير از انقلاب ايران و پی آمدهای آن در شرايط و مختصات جهان دو قطبی است و از اين رو نمی توان و نبايد آن را منفک از ايران در جهان دو قطبی و صف آرائی شرق- غرب؛ انقلاب اسلامی و پیروی قاطبه اهالی کشور از رهبری آیت الله خمینی، جنبش های عدالت خواهانه بی چيزان شهرها و روستاهای کشور، جنگ ايران و عراق، اشغال سفارت امريکا، سقوط دولت بازرگان، و... به طور کلی مستقل و بيرون از فرايند انقلاب و تشکيل و تثبيت "نظام اسلامی" در ايران بررسيد.
بازنگری نقادانه فعاليت سازمان وقتی وافی مقصود است که به ابطال آگاهی های کاذب راه ببرد و چپ ايران را در تئوری و پراتیک از آلودگی پنهان و آشکار-اش به اسلام سیاسی، از توده گرائی و اتوپيسم و اراده گرائی، و نيز از ايدئولوژی های جزمی و توتاليتر رهائی ببخشد. تا آن جا که من تجربه کرده-ام توفيق نسبی در اين راه تنها وقتی ميسر است که "گذشته" از منظر تعريف "انسان" و "آزادی"، به ترتيبی که اعلاميه جهانی حقوق بشر و بيانيه حقوق شهروندی، صورتبندی حقوقی آ نرا به دست می دهد و بر بنياد مبانی اين اسناد – که از پرارج ترين دستآوردهای خرد بشری هستند- مورد نقادی قرار گيرد. تحول نوين چپ ايران بر چنين بنيان انسانی و عقلانی استوار است. بدون چنين بنيانی دست يافتن به يک تحول سوسیال دموکراتيک مدرن برای چپ ايران ناممکن است. سازمان در تحول سوسیال- دموکراتيک خود برای آن که تداوم موجوديت تاريخی-اش را در نهضت چپ حفظ کند، بايد بر بخش های زنده میراث مارکس، تجارب و ارزش های سوسيال دموکراتيک در جنبش چپ در مقياس همه-ی جهان و در سراسر تاريخ معاصر ايران ابتناء داشته باشد. ضروری است تا خود را در ادامه-ی ارزش های حياتمند سوسيال دموکرات های ايران در انقلاب مشروطيت و دو دهه بعد از آن؛ تجربه شرکت سوسیال دموکرات های ایران به رهبری سلیمان میرزا اسکندری در کابینه سردار سپه و در پشتیبانی از نوسازی های رضا شاه، و نيز در بهرمندی نقادانه از تجربه خليل ملکی و آموزش های بيژن جزنی، باز ديده و در مقياس جهانی، همپيوند با ارزش های حياتمند سوسيال –دموکراسی بين المللی و دستآوردهای تجربه تاريخی آن، باز تعريف کنيم. بر بنياد اين نگاه است که در دو دهه اخير؛ من همواره تأکيد کرده-ام که "سازمان چريکها گذشته ما و سوسيال- دموکراسی آينده ماست.". برای نشان دادن وزن اين تعريف لازم است باز هم يادآوری کنم که سوسيال- دموکراسی؛ صورتيابی مشخص چپ ايران بر بنياد هستی شناختی مدرنیته و انسان شناختی حقوق بشری و نيز خصيصه های ارزشمند ایرانی و سنن تعالی بخش ملی است. عبور ما از نابالغی خود خواسته است که با بازنگری نقادانه گذشته، نه تنها در بعد ايدئولوژی- سياسی - اجتماعی بلکه در ابعاد تاریخ، فرهنگ و اخلاق و نيز نقد دين و سنت - البته در افق نگاه به خود و گفتگو با خود - می توان و بايد به آن همت گماشت.

۵

اصالت بازنگری نقادانه سياست و عملکرد سازمان در سال های ۶۲-۵۸، مقدم بر هر چيز، ياری رساندن به شناخت و شناسائی راهی است برای عبور از رنج استبداد و عقب ماندگی و تبعيض، و رسيدن به شادمانی آزادی و پيشرفت و عدالت! عبور کشور از حاکميت ولائی- نظامی و انتخاب آزاد نظام دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر، از منزلگاه های اين راه است. تجربه می آموزد که بیرون از یک راهبرد سکولار- دموکراتیک به چنین منزلگاهی نمی توان رسید. بر بنیاد این تجربه است که مایلم باز هم تاکید کنم که استراتژی همرائی ملی علیه استبداد دینی و دولت پادگانی کودتا، بر بنیاد اصل تکثرگرائی؛ با به رسمیت شناختن نظرگاه مذهبی و یا عرفی افراد – از انواع جمهوریخواهان گرفته تا طرفداران پادشاهی مشروطه- نیرو و توان بالندگی خود را در جنبش سبز ملت ایران، از شبکه های اجتماعی می گیرد که قادر به گسست دموکراسی خواهانه از اسلام فقاهتی و نقد تجدد گرایانه از اسلام سیاسی بسود جدائی دین از دولت هستند و یا در چنین مسیری گام می سپارند.
وکلام آخر: هر چیز و هر امری در "شدن" خود است که حقیقت می یابد و... حقیقت همه حقیقت ها؛ حقیقت تغییر است.
ج – ط
۲۹.۱۰.۲۰۱۰

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد