logo





منابع و شیوهء تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی و سخنی با آقای مهدی کروبی

شنبه ۸ آبان ۱۳۸۹ - ۳۰ اکتبر ۲۰۱۰

حسين منتظرحقيقی

hossin-montazarhaghigh.jpg
دفتر پژوهشهای مؤسسهء فخیمهء کیهان تهران ، اقدام به چاپ دوجلدی کتابی بنام «نیمه پنهان» ( 1 ) نموده است. این اثر گرانقدر !!! که دربارهء آیة الله العظمی شریعتمداری ، حزب خلق مسلمان برشته تحریر در امده است ، بوسیلهء یکی از قلم بمزد ها و یا مورخ الدوله های جمهوری اسلامی ، در پژوهشکده سربازجو ، حسین شریعتمداری جمع آوری و بدست چاپ سپرده شده است.
این پژوهشگر محترم کيهانی، برای هر بخش از افاضات خود مآخذی را ذکر کرده است. از جمله این منابع ، اسناد باقی مانده از ساواک ، اسناد لانهء جاسوسی ، خاطرات دست اندر کاران جمهوری اسلامی از آغاز تأسیس تاکنون و بالاخره کتب و یا خاطرات کسانی که در زندان های جمهوری اسلامی « متنبه »! شده ، به تنظیم و انتشار خاطرات خود اقدام کرده اند ، می باشد.
از آنجائی که من(حسين منتظرحقيقی) از ابتدای تشکیل «حزب خلق مسلمان» و فعالیت های آن حضور فعال داشته ام، لازم می دانستم به سهم خود در بارهء انحرافات و مغالطه های این نمایندهء دادستان که در کسوت نویسنده، کیفر خواستی را در قالب کتاب و بنمایندگی از سوی بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی به تصویر کشیده است به اظهار نظر بپردازم.
اما قبل از وارد شدن به موضوع باید یادآوری کنم که در این نوشته و نوشته های بعدی کوشش من در راستای توضیح مواضع سیاسی آیة الله شریعتمداری آنطور که من برداشت کرده ام، حزب خلق مسلمان و خودم خواهد بود و به هیچ وجه به خود اجازه نمی دهم در بارهء افراد دیگری که نامشان در پژوهش! ارزشمند! محقق! عالیقدر مؤسسه کيهان تهران! آمده است اظهار نظر کنم نه دربارهء دبیر کل آن حزب، مرحوم دکتر احمد علیزاده و نه حتی آقای مهندس حسن شریعتمداری که همکاری ما با یکدیگر تا مدت کوتاهی بعد از حزب خلق مسلمان نیز ادامه یافت ولی دیری نپائید که راهمان از یکدیگر جداشده، هر کدام راهی جداگانه پيش گرفتیم!
برای اینکه بخواهم به محتوای کتاب «نیمه پنهان» مؤسسه کيهان تهران و انحراف ها و نا روا های آن بر خورد کنم ضروری می دانم در گام اول منابعی که موخ الدوله محترم از آنها استفاده کرده مورد بررسی قرار گرفته ، میزان اعتبار آنها را از این جهت که می توان جزء « اسناد معتبر» به حساب آورد و یا نه، مشخص نمود. اوراق باقی مانده از سازمان اطلاعات و امنیت کشور ( ساواک ) دوران نظام شاهنشاهی یکی از مآخذ این کتاب است که در این رابطه باید دو نکته را یاد آوری کنم.
اول - همهء ما میدانیم که یکی از کار های اساسی و اولیهء سازمان امنيت رژيم شاه « ساواک»، پرونده سازی برای افراد و جریانات مختلف سیاسی کشور بود. برای این منظور، هیچ پرنسیبی جلودار آن نبود. شاهد این مدعا ، اکثر کسانی هستند که در زمان نظام شاهنشاهی ، گذرشان به آن دستگاه مخوف افتاده است.
این مسأله به تنهائی کافی است که اوراق آرشیو شدهء ساواک را بعنوان « اسناد قابل اعتماد » ارزیابی نکنیم.
دوم – با توجه به نکته اول ، وجود کمیته ای مستقل از دولت ها ، متخصص و آگاه به مسائل سیاسی داخلی و بین المللی آن زمان، متشکل از نمایندگان طیف های مختلف فکری کشور لازم بود که مسؤلیت ارزیابی گزارشات، پرونده های اشخاص حقیقی و حقوقی و سیاسی، که توسط مأمورین رده های مختلف ساواک تهیه شده، بعهده بگیرد و صحت و سقم آنها را مورد تأئید قرار دهد. همچنانکه این کمیته می بایستی دارای یک روابط عمومی می بود تا کسانی که به آن گزارشات اعتراض دارند بتوانند با آن تماس و از حیثیت خود دفاع نماید.
متأسفانه طی 32 سال عمر جمهوری اسلامی این کار صورت نگرفته و اوراق باقی مانده از ساواک و حتی آنچه که بعنوان اسناد لانهء جاسوسی نامیده می شود بمثابه احکام صادره و قطعی، ازسوی با صلاحیت ترین دادگاه ها، مورد استناد دستگاه های حذف و سرکوب کشور قرار گرفته و بر همین اساس، حکومت نیز به تمام قلم به مزد ها و دستگاههای تبليغاتی خود اجازه داده است ، حیثیت سیاسی -اجتماعی هر کسی را که خواستند به حراج بگذارند. اکنون این اوراق در دست جناحی از هیأت حاکمه قرار دارد که هم در اصالت و هم در امانت داری آنان تردید های بسیاری وجود دارد و بنا براین به این اوراق و اسناد نمی توان به عنوان « سند » ، آنهم « سند معتبر » نگاه کرد.
با توجه به مطالب بالا، و با توجه به اینکه اوراق باقی مانده از سازمانی که عمدتأ یکی از کارهایش ساختن «پرونده» برای این و آن است و علی القاعده نباید جای هیچگونه تردیدی باقی مانده باشد تا بی اعتباری آنها را ثابت کنیم.
با این اوصاف قصد من این بود که بگونه ای دیگر ، نشان دهم که منابعی را که این پژوهشگر کیهانی برای خود انتخاب کرده است تا چه میزان بی پایه و غیر قابل اعتماد است.
اما آنچه باعث گردید تا از نوشتهء تفصیلی تر صرفنظر کرده به نوشتهء اجمالی حاضربسنده کنم نامهء آقای مهدی کروبی به آقای دکتر حمید انصاری ، رئیس « مؤسسهء تنظیم و نشر آثار امام» بود.
آقای کروبی ضمن رد سخنان و ادعا های آقای شیخ محمد یزدی در بارهء اعطای مقام مرجعیت به آیة الله خمینی ، از رئیس این مؤسسه خواست تا با ارائهء اسنادی که در اختیار دارند از جمله :« .. این موضوع که در گزارش تنظیمی ساواک قم در دهه ۳۰ و زمان حیات آیت الله بروجردی، آینده مرجعیت قم را گزارش می کند..» ، بی پایه بودن ادعای آقای شیخ محمد یردی را ثابت کرده اجازه ندهند مسائل تاریخی برای نیت های پلید امروزی ، مورد سوء استفاده قرار گیرد.
من در نوشته خود زیر عنوان « جامعهء مدرسین قم و وظیفهء مرجع تراشی» ( 3 ) استناد آقای کروبی به اسناد ساواک را یکی از اشتباهات بزرگ سیاسی وی ارزیابی کردم .
اینکه چرا من استناد آقای کروبی به گزارش ساواک را از « اشتباهات بزرگ سیاسی » ایشان ذکر کرده ام از این رو است که ایشان یکی از افراد شاخص « جنبش سبز» ایران است و نگاه او به عملکرد حاکمیت های مستبد در عرصهء امنیتی و قضائی و بازتاب آنها در تاریخ کشور در گذشته و حال می تواند بر روی تحلیل های سیاسی او و تبلور آن در حرکت جنبش سبز مؤثر باشد. به عقیدهء من جنبش سبز برای موفقیت خود و باز گرداندن یک پارچگی ملی، بایستی بسیاری از «ابزارهائی» را که حاکمیت تاکنون از آنها استفاده کرده و می کند تا «ملت ایران» را به «امت ایرانی» تبدیل نماید فاصله بگيرد و در واقع کنار بگذارد.
در 32 سالی که از عمر جمهوری اسلامی گذشته است عملکرد سیاسی آن در جهت تکه تکه کردن ملت و رو در رو قرار دادن آنها با یکدیگر بوده است که این امر در برابر دیدگان مردم ایران ، بخصوص آنانی که از درون حاکمیت دستی بر آتش داشتند ، قرار دارد.
اتفاقاتی که در این مدت و در این کشور صورت گرفته، رفتاری که از سوی نیروهای امنیتی در رابطه با کسانی که در مقاطع مختلف از مسؤلین و کارگزاران نظام جمهوری بوده اند، رفتاری که با دگراندیشان دینی و سیاسی صورت گرفته ، همهء اینها چونان تابلوئی به تصویر کشیده در برابر ما قرار دارد که بررسی چند و چون آنها، درس ها و تجربهء گرانبهائی را برای ارزیابی عملکرد و آثار باقی مانده از دستگاه های امنیتی و قضائی رژیم شاهنشاهی، در اختیار ما قرار خواهد داد که در نتیجه باید همهء ما را در برابر سیاست های «ملت شکن» حاکمیت «امت پرور» کاملا هوشیار نماید.
به این منظور و برای دست یافتن به چنین تجربیاتی ، ما می توانیم از قله ای در تاریخ که نام سال 1389 را دارد به اعماق تاریخ ، لااقل تا سال 1357 کشور به عقب برگشته و در مسیر خود چشم به اتفاقاتی که رخ داده است بیندازیم ، در این سفر خواهیم دید که دستگاه های امنیتی حاکم بر کشور ما ، مانند همهء کشور های استبداد زدهء دیگر، برای حفظ قدرت سیاسی و تسلط بر منابع و ثروت کشور، چه جنایات و اقداماتی علیه ملت و کشور خود مرتکب شده اند. برای حذف شخصیت های سیاسی و دینی منتقد و مخالف و بی اعتبار کردن آنان در جامعه، سناریوهای غیر واقعی و خنده آوری مانند سناریوی کودتائی که بنا بود مرحوم آقای صادق قطب زاده و آیة الله سید کاظم شریعتمداری با مبلغی معادل پانصد هزارتومان به راه بیندازند ساخته با بر پا کردن دادگاه های غیر علنی و بر خورد های غیر انسانی، جامعه را با عدم تعادل روانی مواجه نموده اند.
چگونه گروه های خود سر برای قتل های فجیع دگراندیشان تشکیل شده، دستان خود را تا آرنج بخون بهترین فرزندان این آب و خاک رنگین کرده اند. چگونه بولتن های خبرهای ویژه از درون اطاق های فکر این دستگاه ها، برای تصمیم سازی مقامات مسؤل کشور درست کرده اند. چطور مشاور ها و محافظ های مخصوص را از میان افراد یک گروه مافیائی انتخاب و در اطراف تصمیم گیرندگان شکل می دهند. با چه مهارتی ضمن کانالیزه کردن ارتباطات تصمیم گیرندگان ،اخبار و تحلیل های ویژه را در اختیار تصمیم گیرندگان قرار داده تا به اهداف شومشان دست یابند. و بسیار چیز های دیگر که هر کدام بخشی از پازل جرم و جنایت را تشکیل داده در پروندهء خود ثبت می کنند.
حال بار دیگر به سال 1389 باز گشته، یافته های خود را برای کالبد شکافی آنچه از دوران شاهنشاهی بعنوان «اسناد» و بخصوص از دستگاه های «امنییتی» برایمان باقی مانده است، بکار بریم. براستی در بارهء آنها چگونه قضاوت خواهیم کرد؟
بخصوص هنگامی که ببینیم دستگاه های وابسته به حکومت،از این اوراق باقی مانده که بطور انحصاری در اختیار آنان قرار دارد، بطور گزینشی برای سرکوب، انگ زدن، متهم کردن، لکه دار کردن و حذف مخالفین فکری و سیاسی حکومت بهره برداری می کنند، آیا حق داریم تا در صحت آنچه که اینان امروزه آنها را «اسناد» می خوانند ، بشدت تردید کرده ، بگوئیم، در کنار داغ و درفش هائی که حکومت جمهوری اسلامی برای سرکوب مخالفین و دگراندیشان ، استفاده می کند ، این اوراق نیز یکی دیگر ازاین ابزار ها است که نه سند است و نه چیز دیگر.
برای اینکه این «این همانی» را میان آنچه در 32 سال گذشته اتفاق افتاده است با گزارشاتی که از ساواک بعنوان « اسناد» نگهداری کرده و مانند «شمشیر داموکلس» بالای سر دگراندیشان ، منتقدين و مخالفين هيئت حاکمه قانون شکن نگهداشته اند ، نشان دهیم می توانیم به برخی از نمونه های آنها و در راستای « راستی آزمائی » این اسناد ، در آن سالها تأمل بیشتری کنیم .
وقایعی که پس از انتخابات دهمین دورهء ریاست جمهوری، با تقلبی بزرگ و مهندسی شده صورت گرفت، پرده از روی بسیاری از اتفاقات برداشت و صحت بسیاری از گفته هائی که در بارهء برخورد حاکمیت با دگراندیشان تا آن زمان ابراز می شد ولی متأسفانه تمامی حاکمیت سعی در کتمان آن ها و یا «مغرضانه» جلوه دادن آن ها می کرد، ثابت کرده، تأئید نمود. در این مدت بیشتر کسانی که به این اقدامات سبعانه و غیر قانونی اعتراض می کردند در دایره حاکمیت قرار نداشتند. و حاکمیت با تمام ظرفیت تبلیغاتی خود، سخنان آنان را، سخنان دشمنان قسم خوردهء انقلاب معرفی و تبلیغ می کرد.
اما دستگیری بیشماری از معترضین و منتقدین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 که اکثرأ از لایه های مختلف حاکمیت تا آن زمان بودند سبب گردید تا ادعا های اپوزیسیون خارج از حاکمیت مورد تأئید قرار گیرد.
این افراد دستگیر شده ، مورد شکنجه و باز جوئی قرار گرفتند . تحت فشارهای جسمی و روانی به اعترافاتی علیه خود و دیگران وادار شدند . چه مصاحبه های تلویزیونی که با شرکت آنها براه نیانداختند . حتی برخی از آنان را وادار کردند تا آنچه ارباب قدرت ( مأمورین آقایان خامنه ای و احمدی نژاد ) از آنان خواستند ، علیرغم میل باطنی خود و در کمال ناراحتی بر زبان آورند که البته در اولین امکانی که یافتند به تکذیب آنها پرداختند. دادگاه های آنها را علنی !! تشکیل داده ، آنها را واداشتند تا به اشتباه های ناکردهء خود اعتراف کرده ، از گذشته خود و راهی که رفته بودند اظهار پشیمانی کنند و همهء اینها را در صدا و سیما ی به اصطلاح ملی جمهوری اسلامی به نمایش گذاشتند.
این ها همگی در آرشیو دستگاه های امنیتی و قضائی جمهوری اسلامی خواهد ماند . مورخ الدوله های قلم بمزد ، از همهء اینها بعنوان « اسناد » استفاده کرده و می کنند . با پول بیت المال ،این به اصطلاح اسناد !! را به کتاب تبدیل کرده و می کنند و سپس این کتاب ها را بعنوان « کتب مرجع » در کتابخانه ها برای استفادهء پژوهشگران بعد از جمهوری اسلامی باقی خواهند گذاشت.
از نظر ما که امروز شاهدان زندهء این وقایع هستیم ، این « اسناد » و « کتب مرجع » و پژوهش پژوهشگران بعدی که پژوهش خود را بر اساس چنین داده هائی تنظیم خواهند کرد ، تا چه درجه ای از « اعتبار » برخوردارخواهد بود؟ برای ما هائی که دستگیر شدگان را می شناسیم و می دانیم که اعتراضات آنان برای چه بوده است و «اعترافاتشان» از چه طريقه ای کسب شده است.
برای ما که امروز اظهارات آقایان حمزهء کرمی ( 4 ) و عبدالله مؤمنی ( 5 ) را می خوانیم و آگاهیم که حاکمیت ظلم و جنایت ، چه سبعانه با اسیران در بند برای اعتراف گرفتن رفتار می کند و از هیچ امکانی برای تحقق خواسته های استبدادی و غیر انسانی خود فرو نمی گذارد. از وارد آوردن فشار های گونا گون جسمی و روانی ، تحت فشار قرار دادن اعضاء خانواده ، از زن و بچه و شوهر ، دریغ نکرده و نمی کند تا شخصیت زندانی را خرد کند. تا اعتراف ها ئی را که دوست دارند زندانی علیه خود و راه و اندیشه ای که انتخاب کرده است ، به زبان آورده ، بقلم جاری نماید.
این جنایات به ایام بعد از اتنخابات اختصاص نداشته بلکه از روز پایانی نظام زیر سلطه و استبدادی شاهنشاهی واز آغاز تأسیس جمهوری اسلامی ، بی وقفه صورت گرفته و کماکان صورت می گیرد تا زندانیان را وادار به اقرار و اعتراف به گناهان مرتکب نشدهء خود نمایند .
در برهه ای از زمان این جنایات بوسیله زندانی ها و شکنجه شدگان رژیم گذشته مانند اسدالله لاجوردی ها و محمد کچوئی ها که همهء شیوه های «ساواک» را با چاشنی ایدئولوژی اسلامی و مجوز های به اصطلاح شرعی !! که از آیة الله خمینی و سپس آیة الله خامنه ای دریافت کرده اند، بکار گرفته و سپس بوسیلهء تعلیم یافتگان بعدی آنها که ابتکارات !! جدید را بر تجربیات پیشین افزوده اند تا بتوانند قتل های زنجیره ای توسط باند سعید امامی و روح الله حسینیان و فلاحیان را درآرشیو جنایات این نظام به ثبت برساندند و یا قتل زهرا کاظمی ها و جانباختگان زندان کهریزک بوسیلهء قاتل معروف ، «قاضی» سعید مرتضوی را در پروندهء حکومت نمایندگان خدا بر سرزمین ایران نقش بندند ، ادامه داده و هنوز هم .
آیا این اقاریر و اعتراف های مکتوب را می توان « سند » نامید و آیا در هیچ محکمه ء قانونی و در هیچ زمانی قابل استناد است؟ تا اینکه کسانی به عنوان رهبران و یا همراهان جنبش سبز ، مجاز باشند اوراق مشابه آنرا که از «ساواک شاه» باقی مانده و انحصارأ در اختیار حاکمیت جمهوری اسلامی قرار دارد، « سند » نامیده ، برای اثبات مدعای خود ، از آنان استمداد نمایند؟
مقامات مختلف جمهوری اسلامی در طول بیش از سه دهه که از عمرآن می گذرد دگراند یشان و مخالفین خود را متهم به دریافت کمک های مالی از بیگانگان کرده اند ، بدون آنکه خود را ملزم به ارائهء کوچکترین سندی بدانند.
مثلا" در هنگام برگزاری رفراندم قانون اساسی ، تلویریون مرکز تبریز دست به اقدام غیر حرفه ای و متقلبانه ای زد که منتهی به برافروختن خشم اهالی تبریز گردید. در آن هنگام مرحوم آیة الله العظمی شریعتمداری، اصل 110 لایحهء قانون اساسی را اصلی غیر دموکراتیک و برخلاف نظر فقهی خود می دانست و ضمن مخالفت خود با آن اصل ، بر اساس حقوق شهروندی و دموکراتیک ، از پیروان خود خواست که آنان نیز به آن اصل رأی مخالف بدهند.
حاکمیت بعد از انقلاب که می خواست تصویب قانون اساسی کشور را با آرائی برابر با آرای 98،2 در صدی مردم به نظام جمهوری اسلامی در تاریخ کشور به ثبت برساند و به جهانیان نشان دهد که تقریبأ تمامی ملت ایران « صغیرند و نیازمند قیم » ، با قرار دادن تصویر آیة الله العظمی سید کاظم شریعتمداری و قرائت نظر برادر ایشان یعنی آقای سید صادق شریعتمداری در بارهء طرح قانون اساسی ،خاک در چشم مردم آدربایجان پاشید و رسمأ به شعور آنان توهین نمود. این اقدام غیر اخلاقی حکومتی که می خواهد پرچمدار حاکمیت ارزشهای دینی و اخلاقی باشد باعث اعتراض خودجوش اهالی آذربایجان گردید و برای تکذیب این خبر دروغ ، همین مردم به ادارهء صدا و سیمای جمهوری اسلامی – مرکز تبریز مراجعه کردند . مقامات مسؤل آن زمان تبریز از اجابت درخواست بحق اهالی خودداری کرده و لذا مردم با شدت بخشیدن به اعتراضات خود ، مآلا به داخل ساختمان صدا و سیما وارد شده ، آنرا اشغال کردند.
آقای سید حسین موسوی تبریزی که دادستان انقلاب تبریز در آن روزگاران بود طی مصاحبه ای که در روزنامه های آذر ماه 1358 به بعد کشور ازجمله کیهان درج گردیده ، مدعی شد که آمریکا برای بوجود آوردن این حوادث که در تبریز اتفاق افتاده است بیش از 13 میلیارد دلار هزینه کرده است.این بیچاره که نمی دانست 13 میلیارد دلار دارای چند صفر است و چگونه آنرا می نویسند و معادل ریالی آن چقدر است ولی بیشرمانه وغیر مسؤلانه آنرا بر زبان رانده است.
برای کسانی که بخواهند حوادث و اتفاقات سال 1358 جمهوری اسلامی را بررسی نمایند ، جرائد آن روزهای کشور بعنوان یکی از منابع اطلاعاتی آنان مورد استفاده قرار می گیرد. آیا از آن زمان تا امروز ، آقای موسوی تبریزی که اکنون خود را در جبههء اصلاح طلبان دانسته ، بعنوان دبیر جامعهء مدرسین و محققین حوزهء علمیهء قم سخن میگوید ، برای جلوگیری از گمراهی آیندگان برای گفتهء خود سندی ارائه کرده است؟ و یا بمناسبتی سخن خود را تصحیح کرده و یا آنرا پس گرفته است ؟
شاید نیازی نباشد که راه دوری برویم زیرا مشابه آن مورد را در سخنان آقای جنتی دبير شورای نگهبان در روز پانزدهم شعبان و در مسجد جمکران می بینیم . وی گفت بیگانگان یک میلیارد دلار در اختیار سران معترضین به تقلب مهندسی شدهء انتخابات دهمین دورهء ریاست جمهوری گذارده اند و قول داده اند که این مبلغ تا سقف 50 میلیارد دلار قابل افزایش است مشروط بر اینکه این اشخاص بتوانند جمهوری اسلامی را ساقط نمایند. کمک های مالی آمریکا به معترضین بوسیلهء وزیر اطلاعات رژیم ، آقای مصلحی نیز مورد تأئید قرار گرفت با این تفاوت که مبلغ آن 17 میلیارد دلار ذکر گردید.
سخنان و ادعاهای این افراد که از کارگزاران جمهوری اسلامی هستند در لابلای جرائد و گزارشات آنان در دستگاههای امنیتی و قضائی کشور باقی خواهد ماند. آیا اینگونه مطالب می تواند بعنوان «سند » و آنهم « سند معتبر» در زمانی که جمهوری اسلامی وجود خارجی نداشته باشد ، مورد استناد پژوهنده ای تاریخی قرار گیرد؟
علاوه بر نمونه های فوق که بی اعتبار بودن گزارش هائی که به عنوان « اسناد ساواک » نام برده می شود بگذریم لازم است به دو نکته دیگر نیز اشاره کنم.
اول اینکه در آموزه های دینی ای که آقای کروبی به آن آگاهند تأکید گردیده که گفته « شخص فاسق » سندیت نداشته و قابل استناد نمی باشد. حال ایشان باید بگویند که صفت « فسق » در بارهء دستگاهی که بوسیلهء « سازمان اطلاعاتی آمریکا ،سیا » و « سازمان اطلاعاتی اسرائیل ، موساد » در سال 1335 هجری شمسی یعنی گذشت دو – سه سال از کودتای آنها علیه حکومت قانونی ، ملی و دموکراتیک زنده یاد دکتر محمد مصدق پایه گذاری شده تا به فعالیت هائی همت گمارند که منافع کوتاه مدت و دراز مدت آنان را تأمین بنماید، مصداق دارد و یا خیر ؟
دوم اینکه اگر آقای کروبی و دیگر همکاران ایشان در جمهوری اسلامی بر این باورند که اوراقی بنام « اسناد ساواک » که بطور انحصاری در اختیار حکومت جمهوری اسلامی قرار دارد دارای ارزش و اعتبار تاریخی است و می توان برای اثبات مدعای خود به آنها « استناد » کرد ، و باز اگر این خانمها و یا آقایان بر این باورند که علاوه بر صحت ، این اسناد گزینشی مورد استفاده قرار نگرفته است ، لازم است به این پرسش پاسخ دهند که آیا واقعأ هیچ گزارشی در بارهء افراد شناخته شده و مؤثر جمهوری اسلامی ایران ، در لابلای اوراق باقی مانده از ساواک وجود نداشته است؟ و یا اگر وجود داشته چرا تاکنون انتشار نیافته است تا شائبهء استفادهء گزینشی از آن اوراق را بر طرف نمایند؟ درحاليکه ما می دانیم بخش بزرگی از روحانيون از همکاران و حقوق بگيران سازمان اوقاف و ساواک بودند و ليست آنها بعد از سرنگونی شاه از طريق آقای دکتر ابراهيم يزدی به آيت الله خمينی داده شده است!!
تصور شخصی من این است که حکومت ، عناوینی بنام های « اسناد ساواک » و « اسناد لانه جاسوسی » را برای خود حفظ کرده است تا در مواقعی که نیازمند است، با کمک آنها بتواند دگر اندیشان و مخالفین سیاسی خود ، اعم از روحانی و غیر روحانی را متهم ، ملکوک و از صحنهء سیاسی کشور حذف نماید.
من هیچ تردیدی ندارم که افراد در گذر زمان می توانند تغییر نظر و یا جهت بدهند. افراد بسیاری که دارای پیشینهء مبارزاتی زیادی برای آزادی و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور بوده ، در این راه مرارت و محرومیت های فراوانی را متحمل شده اند اما در برابر مواضع سیاسی و اندیشه های دینی آیة الله خمینی خود را باخته و موضعی « عاشقانه » انتخاب کردند که دیدگان آنها را بر اعمال و کرداری که نقض غرض آنان بوده ، بست و در برابر مواضع ضد آزادی و ضد حقوق شهروندی آیة الله خمینی نه نتها موضعی فعال اتخاذ نکردند بلکه با تمام قدرت میخ بر تابوت آزادی و حاکمیت قانون ، در کشور کوفتند.
همینطور که عده ای نیز به بعنوان مبارزه با استبداد داخلی به اردوی کشور ها و نیرو های خارجی پناه بردند ، کشور ها و نیروهائی که در نهایت نه خواهان استقرار روابط دموکراتیک در کشور ما هستند و نه استقلال آن و اگر بتوانند کشور را هم بالکانیزه نمایند ، لحظه ای را از دست نخواهند داد.
ذکر سطور بالا از این حیث قابل توجه است که عده ای دوست دارند برای وارد کردن اتهام و حذف دگر اندیشان ، تأئیدی برعلائق خود را در لابلای اوراق ساواک و یا اسناد لانهء جاسوسی بیابند و وقتی پایه های آن اسناد را سست می بینند کوشش می کنند که وضع کنونی افراد را با آن اسناد گره بزنند و خود را از مخمصه نجات دهند که متأسفانه شیوهء مرضیهء نمایندگان ریز و درشت ولی فقیه و مورخ الدوله های جمهوری اسلامی شده است.
به هر حال برای اینکه آقای کروبی و همفکران ایشان ثابت کنند که این اوراق جنبه اسنادی داشته و از آنها بطور گزینشی بهره برداری نشده ومانند شمشیر داموکلس در بالای سر هر دگر اندیش قرار ندارد باید تلاش نمایند هر چه سریعتر اسناد مربوط به ارزیابی و چگونگی همکاری روحانیون بلند پایهء جمهوری اسلامی ،مرحومان ، حجج اسلام، دکتر محمد حسین بهشتی ، د کتر جواد باهنر و حجة الاسلام آقای علی غفوری با وزارت آموزش و پرورش زمان شاه و تحت وزارت خانم فرخ رو پارسا را برای مردم ایران علنی کرده و یا گزارش دهند که این اسناد در چه زمانی و در کجا انتشار یافته است؟ همچنین روشن نمایند که آيا يکی از دلايل اعدام خانم فرخ رو پارسا باين خاطر نبوده است تا پرده استتار براين ماجرا کشیده شده و این راز برای مدتی طولانی پنهان باقی بماند؟
و یا اینکه ثابت نمایند که اسناد مربوط به فعالیت دوستان ایشان در سال 1355 شمسی در سطح زندان های ساواک و شهربانی در کشور در چه زمان و در کجا انتشار یافته است.
شاید گذشت زمان سبب شده باشد که موضوع فعالیت دوستان ایشان در زندانهای سال 1355 از خاطر آقای کروبی رفته باشد و لذا برای یاد آوری عرض می کنم.
در سال 1355 من هنوز در بند 2 زندان اوین بودم . در این بند تعدادی از زندانی هائی که تفکر مذهبی داشتند از جمله مسعود رجوی ، مرحوم موسی خیابانی ، مرحوم محمد رضا سعادتی، محسن رضائی، بهزاد نبوی و ...بودند . یکی از روزها ، مأموری به جلو ی درب بند آمد و مرا احضار کرد. من آماده شدم . درجلوی درب بند، چشمان مرا بست و با خود برد . من را در یک سلول انفرادی قرار داد و رفت. پس از گذشت چند دقیقه ، در آن سکوت مرگبار ، صدای پا هائی را شنیدم که به سوی سلول من نزدیک می شد. بالاخره یک سرباز درب سلول را باز کرد و در کمال شگفتی آقای حبیب الله عسگر اولادی را دیدم که وارد سلول انفرادی من شد.
آقای عسگر اولادی در بند یک اوین و در کنار افراد دیگری که بعدا" جزء افراد مؤثر در نظام جمهوری اسلامی شدند ، قرار داشت. آشنائی من با آقای عسگر اولادی به قبل از اقدام گروه آنان در ترور حسنعلی منصور ، نخست وزیر شاه و زندانی و اعدام شدن اعضای این گروه باز می گردد. من هرگز انتظار چنین ملاقاتی را نداشتم. زیرا ملاقات دو زندانی که در دو بند جدا از هم بسر می برند باید با توافق بازجو ها صورت می گرفت. من به نوبه خود درخواست ملاقات با هیچ کسی را نکرده بودم. بنا براین ، این ملاقات یا باید با در خواست آقای عسگر اولادی و توافق باز جو ها صورت گرفته باشد و یا فقط باز جو به تنهائی ترتیب این ملاقات را داده باشد. این مطالبی بود که در آن لحظات با سرعت فکر مرا مشغول کرده بود ولی زمان آن زیاد طولانی نبود.
بعد از ورود آقای عسگراولادی به داخل سلول و خوش و بش های اولیه موضوع اصلی مطرح شد. ایشان گفتند که ما و دیگر دوستان در بند یک اوین که برخی از آنان عبارت بودند از مرحوم آیة الله ربانی شیرازی ، آیة الله محی الدین انواری ، اسدالله لاجوردی ، ابوالفضل حاج حیدری « خواهر زادهء آقای عسگراولادی » و عده ای دیگر که اکنون حضور دهن ندارم تا نامشان را بگویم ، دسته جمعی تصمیم گرفتیم که کوشش هائی را سازمان دهیم تا جوانان مسلمانی که در زندانهای مختلف کشور هستند و هنوز تحت تأثیر فکری سازمان مجاهدین خلق و یا سازمان چریک های فدائی خلق قرار نگرفته اند، از زندان ها رها شده ، آزادگردند. ایشان اضافه کردند که برای این منظور ما افرادی را از بند های مختلف در نظر گرفتیم که در این رابطه ما را یاری کنند و از بند دو شما (حسین منتظر حقیقی ) و اگر اشتباه نکنم آقای بهروز ذوفن را انتخاب کرده ایم .از من خواست که در این رابطه، افراد را با مشخصاتی که آنها می خواستند شناسائی کنم و لیست آنها را در اختیار شان قرار دهم.
من این ملاقات را ، ملاقات با باز جو و این خواست را به عنوان همکاری با ساواک ارزیابی کرده، فوری آنرا رد کردم. ایشان به طرق مختلف اصرار خود را تکرار می کرد و منهم به دلائل مختلف آنرا رد می کردم. حتی ایشان وعده کردند که اگر من در خواست این گروه را اجابت کنم به آزادی پیش از موقع من، که هنوز بیش از یک سال از آن باقی مانده بود، بیانجامد که باز آنرا رد کردم. در هر حال این گفتگو ها که تقریبا" 45 دقیقه طول کشید بدون اینکه برای آقای عسگر اولادی فایده ای داشته باشد به پایان رسید و ایشان به مأمور زندان اطلاع دادند که مرا به بند باز گرداند.
پس از باز گشت به بند، من گفتگوهای انجام شده را برای بیشتر بچه های بند توضیح دادم زیرا بر این باور بودم که ساواک در حال اعزام گروهی از زندانیان سیاسی با اندیشه های دینی و غیر دموکراتیک در میان نیروهای مخالف حکومت و در خارج زندان می باشد و افراد و جریانهای سیاسی باید از این موضوع اطلاع داشته باشند.
حال با توجه به روابط نزدیک آقای کروبی و دیگر همفکران ایشان با این افراد و دسترسی ایشان به « اسناد ساواک » باید روشن نمایند که چه مذاکراتی میان اعضاء آن گروه با مقامات بلندپایهء ساواک انجام شده بود . چه امتیاز هائی در نظر گرفته بودند که می بایستی رد و بدل می شد. آیا غیر از شرکت در مراسم 15 بهمن 1355 با عنوان « شاهنشا ها سپاس» که منجر به آزادی بیشتر اعضای گروه از زندان گردید ، توافق های دیگری هم که شامل برنامه های بعد از آزادی بوده باشد، صورت گرفته یا نه؟ و سؤالهای بیشمار دیگری که اسناد آنها باید در لابلای « اسناد ساواک» وجود داشته باشد ولی متأسفانه تاکنون در اختیار همگان قرار نگرفته است.
با توجه به مطالب فوق اگر آقایان کروبی و دکتر انصاری و دیگر دست اندر کارانی که اسناد انقلاب و همچنین اسناد باقی مانده از دستگاه های مختلف نظام شاهنشاهی را در اختیار دارند، نتوانند اسناد مربوط به مواردی که شبهه در اذهان جامعه ایجاد کرده، از جمله موارد بالا را ارائه کنند روشن می گردد که اوراق باقی مانده از ساواک و همچنین آنچه که در بارهء اشخاص و جریان های سیاسی کشور و در لابلای اسناد لانهء جاسوسی که آنها نیز انحصارا" در اختیار عوامل حاکمیت قرار دارد ، و آنچه را که دلخواهشان بوده ، در مجلدات متعدد چاپ و انتشار داده اند، فاقد ارزش و اعتبار، به عنوان « اسناد تاریخی » بوده ، ابزار هائی در کنار داغ و درفش های دیگر نظام برای لکه دار ساختن ، سرکوب و حذف دگراندیشان از جامعهء ایران ، تهی کردن تاریخ کشور از رجال سیاسی و دینی و القای فقر سیاسی و فرهنگی در تاریخ وطنمان که خواست بیگانگان نیز هست ، می باشد که این خیانتی بزرگ به تاریخ و هویت یک ملت است که به وسیلهء مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی و ... در حال انجام است که بخشیدنی نیست.
چنانچه دست اندر کاران این اوراق واسناد معتقد به درستی « اسناد » و « امانت دار بودن » خود هستند باید از افراد متحصص و طیف های گوناگون ، صرفنظر از گرایش های فکری و میزان وابستگی آنها به حاکمیت، دعوت بعمل آورند تا با تحلیل و ارزیابی خود، درستی و یا نادرستی این اوراق را به عنوان « اسناد تاریخی » مورد تأئید قرار داده ،چنانکه در بالا اشاره شد با رعایت تمام حقوق و حیثیت اشخاص و جریانهای مختلف سیاسی، در اختیارو دسترس همهء مورخین و سیاسیون جامعهء ایران قرار بدهند. بدینگونه است که شائبهء شمشیر داموکلس و استفادهء گزینشی از آنها بر طرف خواهد گشت و بدینگونه است که می توان کتاب های « نیمهء پنهان » آقای اصغر حیدری و پژوهشکدهء کیهان را در زمرهء کتب تاریخی معتبر بحساب آورد.

حسین منتظر حقیقی
5 ابان ماه 1389
27- 10- 2010
Fm-jmi@gmx.net

1- کتاب نیمه پنهان جلد 35 و 36 از انتشارات دفترپژوهش های مؤسسهء کیهان
مؤلف : اصغر حیدری ، بهمن 1387 و دی ماه 1388
2– در برابر جفا و تعرض به جایگاه مرجعیت امام (ره) سکوت نکنید
http://www.irangreenvoice.com/article/2010/oct/12/7601
3 -جامعهء مدرسین حوزهء علمیه ء قم و وظیفهء مرجع تقلید تراشی
http://www.ois-iran.com/2010/mehr-1389/ois-iran-5314-jameahe_modarresin-montazer_haghighi.htm
4 –نامه تکان دهنده حمزه کرمی به آقای خامنه ای
http://www.rahesabz.net/story/20751/?url=http://www.rahesabz.net/story/20751/
5 –نامهءسرگشادهء عبدالله مؤمنی به آیة الله خامنه ای
http://arashbahmani61.blogspot.com/2010/09/blog-post_09.html

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد