logo





گفتمان "دموکراتیک" یا گفتمان سوسیالیستی؟

نگاهی به سند کنگره ۱۵ راه کارگر(هیئت اجرائی) بخش ۲

چهار شنبه ۵ آبان ۱۳۸۹ - ۲۷ اکتبر ۲۰۱۰

تقی روزبه

دربخش نخست به جدائی سوسیالیسم ودمکراسی درسند کنگره 15* این جریان پرداختیم واینکه جدائی این دو موجب مسخ هردوی آنهامی گردد.

مبارزه علیه استبدادازمبارزه طبقاتی جدانیست

اکنون به دومین اشکال سند مزبورکه نتیجه گسست فوق ومبین درک فراطبقاتی ازمبارزه ضداستبدادی است می پردازیم:
این درک از مبارزه ضداستبدادی واجد دوخصیصه است که واقعیت و محتوای موجود درآن را مسخ می کند:
اولا گویا ربطی به مبارزه طبقاتی ندارد وصرفا دارای وجه "سیاسی" است که درمحدوده مطالبات موسوم به "دموکراتیک" جریان دارد. وحال آنکه دولت درکارکرد عمومی خود برطبق اندیشه های پایه ای کمونیسم نه فقط تجسم سیادت طبقاتی، تبلورمناسبات موجود درجامعه وجدائی دستگاه اداره جامعه ازخود جامعه است ولاجرم صیانت مناسبات تولیدی واجتماعی مسلط را به عهده دارد،بلکه درعین حال(بویژه درکشورما) به عنوان بزرگترین کارفرمای بی رقیب هم محسوب می شودکه مستقیما برمیلیونها نفرنیروی کارتحت سرپرستی خود حکم می راند.
به یاد دارم که به هنگام معرکه اشغال سفارت آمریکا و در بحبوحه دامن زدن به یک موج عظیم توهم توده ای نسبت به مبارزه علیه استکبار(آمریکا)که در وجه داخلی چیزی جز نبرد قدرت برای تصاحب انحصاری آن از سوی خمینی برای شکل دادن به حکومت اسلامی مورد نظرش و نیز بستری برای تصفیه مخالفان خود نبود، سازمان راه کارگر شعار مبارزه ضدامپریالیستی از کدام سو را مطرح ساخت. برطبق این رویکرد تأکید می شد که یک مبارزه ضدامپریالیستی واقعی و مترقی نمی تواند جدا از مبارزه طبقاتی علیه نظام سرمایه داری باشد. البته هدف فقط طرح یک رویکرد اثباتی درباره رابطه مبارزه ضد امپریالیستی با مبارزه ضد سرمایه داری نبود، بلکه درعین حال می خواست مچ رژیم را در باصطلاح امپریالیزم ستیزی دروغین و از موضع ارتجاعی بازکند و بگوید مبارزه ارتجاع حاکم با امپریالیسم نه فقط ربطی به مبارزه علیه سرمایه داری و مبارزه طبقاتی ندارد بلکه برای خفه کردن آنهاست.بی شک تفکیک مبارزه ضدامپریالیستی واقعی(وازموضع استثمارشوندگان)ازمبارزه ارتجاعی بنیادگرایان حاکم باآن ، باهمه کم وکاستی اش، درمقابله با شیوع گیج سری و مستی گسترده آن زمان که متأسفانه دامنگیر بسیاری از نیروهای سیاسی مدعی چپ نیز شده بود، امری مثبت بود. ظاهرا امروزه گسترش مبارزه ضداستبدادی با منطقی مشابه ما را با سؤال "مبارزه ضداستبدادی از کدام سو؟"مواجه کرده است که برای متحد و هم آهنگ ساختن صفوف چپ و جنبش رادیکال نیازمند پاسخ مناسب است. در واقع چنان رویکردی ازاین واقعیت نشأت می گرفت که سرمایه داری مناسبات اصلی حاکم بر جهان و بر کشور ماست که با پایان دادن به مناسبات ماقبل سرمایه داری و ادغام پس مانده های آن در خود و درهم تنیده شدنشان، هرگونه مبارزه حتی علیه بقایای آن نظامات تنهامی تواند در ذیل مبارزه با سرمایه داری پیش برده شود. برطبق چنین رویکردی مبارزه ضداستبدادی نیز نمی تواند ازمبارزه طبقاتی و ضدسرمایه داری جدا باشد و مساله برای سوسیالیست ها می تواند به این شکل صورت بندی شود.بی شک وجود دارند نیروهائی درجامعه، که درپی پالودن سرمایه داری ازآلودگی های ماقبل سرمایه داری هستند. برای آنها مبارزه ضد استبدادی مستقل وجدا از مبارزه علیه سرمایه داری وجود دارد، ولی برای مدافعان سوسیالیستی ،بخشی ازمبارزه علیه نظام سرمایه داری محسوب می شود. حال بااین مقدمه می توان پرسید چگونه است که وقتی سند ازامکان خیزش تهیدستان وعروج مبارزه طبقاتی ومطالباتی سخن می گوید ویا ادعامی کندکه مبارزه علیه محیط زیست جدا ازمبارزه علیه سرمایه داری نیست، درهمان حال مبارزه علیه استبداد دولتی دریک جامعه سرمایه داری را بدون درنظرگرفتن پیوند تنگاتنگ آن با طبقات و مبارزه طبقاتی ممکن می داند و مبلغ بدیل گفتمان "دموکراسی" می شود. واین درحالی است که درواقعیت امرمبارزه علیه کلیت یک نظام استبدادی درجامعه سرمایه داری ونه مبارزه برای رفرم دراین یا آن حوزه، بدون پیوند اجتناب ناپذیر با مبارزه طبقاتی ناممکن است.همانطورکه مشهوداست سخن ازپیوند ورابطه دومقوله است وسوال مبارزه ضداستبدادی ازکدام سو نیزناظربراین است که درک ها ورویکردهای متفاوت ویا حتی طبقاتی متضاد وجود دارند. بحث آن است که استراتژی ضدسرمایه داری چه رابطه ای با وچه بیان تاکتیکی درمبارزه علیه استبداد پیدامی کند. بدیهی است که درگیری برخی لایه های طبقه بورژوا با استبداد حاکم ازمنظرمنافع وخواستهای خود واقعیت دارد،اما این هرگزبه معنای وجود اشتراک منافع و یکسانی اهداف و مبارزات کارگران وتهیدستان باآنها نیست. آنها حتی اگربقدرکافی برخواستها وانگیزه های حرکتی خود ناآگاه باشند،خواسته وناخواسته برای هدف های کاملا متفاوت وحتی متضادی مبارزه می کنندو البته دراین راستا اشتراکات ویا همسوئی هائی دراین یا آن حوزه وحول برخی مسائل با دیگران نیزپیدامی کنند که براساس راهبرد تمرکزبیشترین نیرودرلحظه مشخص علیه آماج اصلی ، می توان بهره لازم را ازاین همسوئی ها وشکاف های بالائی ها گرفت. اما آنها به این بهانه آرایش خود پیرامون گفتمان سوسیالیستی را ازکف نمی دهند.

ثانیا دراین نگاه جنبش ضداستبدادی یک دست ویک پارچه دیده می شود. وحال آنکه اگراندگی ازظواهر فراتربرویم و به عمق آنچه که جاری است نگاهی بیافکنیم،معلوم می شود آنچه به عنوان یک جنبش ضداستبدادی و با درجات گوناگونی ازبالفعل وبالقوه بودن جریان دارد، بیانگریک جنبش متکثربارویکردها و گفتمان های متفاوتی است که درحال ستیزوتکوین یافتن هستند وازقضا انکارویا اثبات آن خودیکی ازمصادیق این مبارزه است. مبارزه کارگران وسایرلایه های مزدوحقوق بگیران وزنان و ملل تحت ستم وجوانان و... با استبدادهمانی نیست که لایه هائی از بورژوازی وازجمله لیبرال ها درگیرآن هستند.اگروضع امروز را با صف آرائی انقلاب بهمن مقایسه کنیم،معلوم می شود که اکنون اقشارگوناگون با مطالبات شکل یافته تری دربرابراستبدادصف آرائی کرده اندکه نشان دهنده واقعیت "کثرت واشتراکات" به عنوان مهمترین خصیصه مبارزه ضداستبدادی کنونی است. دراین جا البته بحث ما اساسا درباره کثرت گفتمان های اصلی متعلق به جنبش های اجتماعی و طبقاتی ومطالبات اصلی است ودرنگ برروی خرده گفتمان های متعلق به طیف بندی های درونی هرکدام ازآنها موضوع دیگری است.ندیدن تمایزگفتمان ها وضرورت صف آرائی های متناسب با آن ویا ندیدن اشتراکات واقعا موجود بین آنها می تواند به توانمندی و پیشروی جنبش آسیب برساند.اگراولی موجب انحلال جنبش استثمارشوندگان درگفتمان حاکم می گردد ودربهترین حالت درهمان گام های اولیه پیروزی ازنفس می افتد، دومی می تواند با دامن زدن مصنوعی به شکاف ها وایجاد تشتت،صفوف جنبش ضداستبدادی دربرابراستبدادحاکم را ضعیف کند. گرچه پذیرش واقعیت واهمیت یک جنبش ضداستبدادی متکثرامری بدیهی می نماید ولی درواقع بدلیل نفوذ فرهنگ واندیشه های یکدست سازی طبقه حاکم،امری سهل وممتنع به شمارمی رود ومبناقرارگرفتن آن ازدوسوباچالش مواجه است.ازیک سو عموما گفتمان مسلط به انواع گوناگون درصدد تحقق صف واحد و وحدت کلمه است وباین ترتیب پیوسته صفوف مردم و مخالفین خود را دچارتشتت وپراکندگی می کند.آن سوی دیگر سکه نیز نادیده گرفتن تکثرواشتراکات هم اکنون موجوداست که خود را دررویکردسکتاریستی ی نشان می دهد که بجای عزیمت ازیک واقعیت متکثرولی فرارونده وتقویت گفتمان آزادی وبرابری درچنین فراشدی،ذهنیت مطلق خود را مبناقرارمی دهد وبانادیده گرفتن موازنه قوا عملا آب به آسیاب گفتمان مسلط می ریزد.درهرحال آنچه که دراین جامورد تأکید است همانادرنظرگرفتن واقعیت جنبش ضداستبدادی مطالباتی متکثروواقعیت گفتمان های متفاوت موجود درآن ومبارزه طبقاتی که دربسترآن جاری است.چراکه تنها با درنظرگرفتن این واقعیت عینی است که بجای برخورد عموم طبقاتی(فراطبقاتی) با مبارزه ضداستبدادی وهم اکنون جاری، وظیفه پیوند وهم آهنگی عناصروطیف های متنوع متعلق به اردوی گفتمان آزادی وبرابری وبسیج پایگاه بالقوه وبالفعل اجتماعی متعلق به آن دردستورکارمان قرارمی گیرد.هم چنانکه براین پایه می توان رابطه اصولی این گفتمان با سایر گفتمان های موجود درصفوف جنبش ضداستبدادی را تنظیم کرد. چراکه درچنین بستری است که منطق رابطه این گفتمان با سایرگفتمان ها و کم وکیف همسوئی ها ویا میزان اختلافات واقعی درشرایط مشخص قابل فهم وقابل اندازه گیری می گردد.ماوقتی "خود" نباشیم ودرراستای هویت اجتماعی-طبقاتی وبسیج نیرو حول گفتمانی که خود را مدافع آن می دانیم حضورفعال نداشته باشیم، هرگزقادربه تشخیص میزان اختلافات واشتراکات واقعی خود با جهان پیرامون وطبقات دیگر نخواهیم شد وهیچ انگاره وشاخص مجرد هم وجود ندارد که جایگزین آن گردد.تأکید برحضورومشارکت فعال درمبارزه ضداستبدادی-مطالباتی فرارونده وازمنظرگفتمان سوسیالیستی ازآن جهت هم حائزاهمیت است که چپ اجتماعی به عنوان بخشی فعال ازجنبش طبقاتی زحمتکشان،نقاد واثرپذیر واثرگذاربرآن "داده وامرحاصل"نیست بلکه خود باید درکشاکش این پراتیک اجتماعی بدورازفرقه گرائی های مرسوم، ساخته وپرداخته بشود. بدون نوسازی وبازیافت برچنین بستری هیچ دودی ازاین کنده برنخواهد خواست. انجام چنین امری قبل ازهرچیز مستلزم مشاهده زمینه ها وبسترهای عینی ودرحال فراهم شدن به سود گفتمان سوسیالیستی دربطن همین جنبش ضداستبدادی موجود است. واین یعنی جنگل را ازپشت درختان نظاره نکردن وهیچ گاه خود را به اشتراکات فرونکاستن. به عنوان مثال تشدید بحران اقتصادی و حذف یارانه ها و آزادسازی قیمت ها،بستر مناسبی را برای گره خوردن عرصه سیاسی واقتصادی،پیوند نان و آزادی وپیوند عمیق تر جنبش ضداستبدادی با زحمتکشان وتهیدستان وتقویت بارمبارزه طبقاتی آن فراهم می کند که طبعا خوش آیند لایه های دارا ومتنفع ازوضعیت ومدافع مناسبات حاکم نیست. تاکتیک برای اونه هنرنمائی دربساط دیگران وسودای فتح قدرت ویا مشارکت درآن-همان قدرت جداشده ازمردم وماهیتا بیگانه وسرکوبکرکه چیزی جزمشارکت درمدیریت جامعه سرمایه داری نیست- بلکه درخدمت عملی کردن استراتژی مبارزات ضدسرمایه داری وتوانمندسازی مولدین واقعی ثروت وقدرت برای درهم شکستن هیولای ماشین دولتی وقدرت جداشده ازسرچشمه خوداست. وبدیهی است که سمت گیری بسوی یک جامعه خود گردان ومبارزه برای آن،دربطن همین واقعیت های موجود وبااتکاء به زمینه های مناسبی که بحران نظام حاکم وکنشگری متقابل، فراهم می سازد صورت می گیرد.ازجنبه دیگر،هرچه جنبش ضداستبدادی یکدست ترشود وازخصلت پلورالیستی آن کاسته گردد، زمینه مناسب تری برای کنترل آن توسط دشمنان دموکراسی وبرابری ورونق شعارهای پوپولیستی وعوام فریبانه فراهم می شود.ازاین رو تقویت یک جنبش مطالباتی متکثرومبتنی براشتراکات برآمده ازدل صف آرائی مستقل، برای تعمیق فرایند دموکراسی وحتی تحمیل رفرم های واقعی به نظام موجود وهم چنین گسترش پایگاه اجتماعی جنبش واجد اهمیت است. به این ها باید اهمیت متدیک این رویکرد را نیزافزود.رویکردی که مقدم برهرچیز با درنظرگرفتن گفتمان های موجود درصفوف جنبش وتعیین جایگاه خود دراین رابطه به تعریف وبازتعریف وظایف عملی خود می پردازد. چرا که نهایتا هرجریان قبل ازهمه،با روشن کردن نسبت خود با یک جنبش واقعی وصف آرائی های موجوددرآن است که نشان خواهد درکجاایستاده است. دیگر این شاخص های صرف ایدئولوژیکی نیستند که مبنای قضاوت قرارمی گیرند. درتقابل با چنین رویکردی، آن بخش ازلایه های بورژوازی که درصفوف جنبش ضداستبدادی حضوردارند وبهمین دلیل دارای نفوذ کلامی هستند، همواره تلاش می ورزند که سطح مطالبات مردم را درچهارچوب مطالبات وگفتمان اصلاح طلبانه خود محصورکنند و با منجمد کردن فرایند تعمیق مطالبات، به جنبش جنبه عموم خلقی بدهند.آنها گفتمان خود را درچهارچوب لفاظی های دموکراسی نیم بند وکم رمق بیان می کنند و تلاش می ورزند که بین مطالبات خود وجنبش علامت تساوی بگذارند. از همین روست که در تقابل با آن باید واقعیت ضداستبدادی-مطالباتی ِفرارونده این جنبش را نقطه عزیمت هراستراتژی واقعی و معطوف به گفتمان سوسیالیستی و محل تلاقی اندیشه های سیاسی با واقعیت های درحال انکشاف به شمار آورد که جاپای مناسب برای پیشروی به جلو را فراهم می سازد. به گمان من تنها با چنین رویکردی به جنبش ضداستبدادی است که می توان از افتادن به دام چاله انحلال طلبی ویا سکتاریسم اجتناب کرد و از چشم انداز رویکرد سوسیالیستی درعرصه سیاسی-اجتماعی حضوری فعال ومستقل داشت و درعین داشتن صف مستقل و مقابله با سیطره هژمونی بورژوازی بر جنبش، از ظرفیت های موجود درلایه های سایر طبقات در جهت پیشروی بسوی اهداف رهائی بخش نیز غافل نماند. و گر نه با حلقه مفقوده ای بنام پیوند استراتژی و تاکتیک و گسست چگونگی پیوند اهداف با وضعیت مواجه می شویم. گسستی که درآن استراتژی یک چیزمی گوید وتاکتیک چیزدیگری.دریکجا ودرمقام ادعا وشعار ازسوسیالیسم ویا مبارزه طبقاتی فراون سخن به میان می آوریم،اما وقتی نوبت عمل وتاکتیک فرا می رسد از"دموکراسی" درمعنای تقلیل یافته وبورژوائی آن سخن می گوئیم!.
چنین گسستی بیانگرنوعی دوگانگی وبحران هویت دراین بخش ازچپ است و اصرار برآن سبب پوست اندازی و چرخش این گونه مدعیان بسوی راست و اردوی سرمایه خواهد شد. فرایافت کلی درمقابله با چنین رویکردی را می توان درسؤال مبارزه ضداستبدادی ازکدام سو؟ وگزاره جدانبودن مبارزه ضداستبدادی ازمبارزه طبقاتی وپیوند تنگاتنک ایندو خلاصه کرد. افتادن به دام چاله این ثنویت و جدائی آنچیزی است که متأسفانه درسند کنگره رفقای جداشده دیده می شود. در این سند ضمن آن که درچندین جا به اهمیت مبارزه طبقاتی و زمینه های رشد یابنده آن در شرایط بحران اقتصادی و حذف یارانه ها اشاره شده است، اما گویا در برخورد مشخص و یا تاکتیک نبض آن نه در متن مبارزه گسترده هم اکنون جاری علیه یک دولت استبدادی بورژوائی، بلکه در بیرون از آن می زند و گویا مبارزه طبقاتی ربطی به مبارزه ضداستبدادی ندارد و گویا مبارزه ضداستبدادی امری است مشترک و فراطبقاتی و با مضمون یکسان برای همه. وحال آنکه آن چه مشترک است تنها همسوئی های محدود دربرخی ازجنبه های دموکراسی است ونه کلیت دموکراسی وبرابری نهفته درآن.
دریک کلام می توان ولازم است درمتن همین جنبش ضداستبدادی به گردآوری نیروهای متعلق به گفتمان آزادی وبرابری اجتماعی باهمه تنوع آن،تقویت وبسیج پایگاه اجتماعی این جنبش پیرامون شعار نان و آزادی،به شکل گیری یک صف واقعا مستقل همت گماشت. هدف این کمپ نه رقابت با اردوهای دیگربرای تصرف وتصاحب قدرت سیاسی توسط این یاآن میانجی، بلکه درهم شکستن ماشین دولتی و توانمند سازی کارگران وزحمتکشان وهمه مدافعان جهانی دیگر برای خودحکومتی وتعیین سرنوشت خود است.امری که می تواند تنها بدست خود سازندگان سوسیالیسم وآگاهی وتوانائی وعزم آنها استوارباشد.
به همین دلیل باید هرم مبارزه ضداستبدادی به روایت سند را معکوس کرد. عزیمت ازمیانگین و فصل مشترک گرفتن مطالبات طبقات گوناگون را کنارنهاد وهرم را برروی قاعده اش نهاد:
اولا به سهم و توان خود و به عنوان وظیفه عمده در بسیج و سازمان یابی پایگاه گسترده اجتماعی متعلق به این گفتمان و تبلیغ و ترویج آن همت گماشت وآن را به هیچ وظیفه دیگری فرونکاست،
و ثانیا با اقدامات مشترک و عملی معطوف به جنبش و مطالبات آن درمیان طیف هرچه گسترده تر، وهم چنین دامن زدن به دیالوگ پیرامون گره گاه های جنبش، زمینه رشد آگاهی و تفاهم گسترده تررا دربین مدافعان گفتمان سوسیالیسم فراهم ساخت،
و ثالثا به موازات آن دررابطه با نیروهای اجتماعی دیگر بدرجاتی که درحوزه هائی از مبارزه ضداستبدادی و دموکراتیک اشتراک و همراهی وجود دارد، مبارزات مشترک و هم سوئی را علیه استبدادحاکم به پیش برد.

2010-10-26—04-08-89 تقی روزبه
http://taghi-roozbeh.blogspot.com

*-سندسیاسی این کنگره را می توانید درلینک زیرمشاهده کنید:
http://www.rahekargar.net/congress_15/congress_15_sanade_siasi.htm

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد