اگر چشم اندازی دموکراتيک داشته باشيم آماده هستيم که هر قدم کوچکی را با بحث و مذاکره برگزار کنيم . اگر شعار انتخابات آزاد طرفدارانی در اردوگاه های مختلف دارد بايد کار بيشتری انجام دهیم که این جذابيت را قوی تر و محکمتر کنيم. اختلاف نظر در مورد معنای انتخابات آزاد و نتايجی که بر آن متصور است، هميشه وجود خواهد داشت و بر کار روزمره ما هم سايه می اندازد. واقعيت وجود اين اختلافات را بايد بپذيريم و با انعطاف و همکاری، تدريجا به توافقهای قابل قبول همگانی برسيم. | |
نوشته ای که تقديم می کنم در واقع بايد مطلبی در بخش "نظر شما" در عصر نو به حساب بيايد. دو مقاله در عصر نو مورد نظرم هستند. اولی ( ديسکور "انتخابات آزاد" در جمهوری اسلامی ايران ) نوشته شيدان وثيق (از اين پس ...ديسکور) و دومی ( سايه گذشته بر مبارزه برای دموکراسی و انتخابات آزاد) نوشته نادر عصاره (از اين پس ...سايه گذشته) که موضوعات استراتژيکی در خط مشی جنبش کنونی را بررسی می کنند. انتخابات آزاد در عنوان هر دو مقاله به کار گرفته شده ولی طبيعتا هر دو مقاله طيف وسيعی از مسائل گوناگون را در بر می گيرند.
از نگاه من همه مقالاتی که در زمينه های استراتژيک نوشته شده اند بيشتر يک "تز" هستند تا طرح کامل و جامع. بعضی از اين مقالات فقط به يک جنبه نگاه می کنند ، به يک مولفه می پردازند و بعضی ديگر به چشم انداز وسيع کار دارند. همه اين ها نيازمند بررسی تئوريک و تاريخی هستند و در عين حال همگی آن ها بايد در فرايند تحولات اجتماعی ايران با محک تجربه صيقل بخورند. من بر اين باورم – اين اميد را دارم – که شايد بشود در طی بحث هائی مثبت و سازنده، طرح های بهتری را که در اين نظرات وجود دارند، تدريجا به مجموعه منسجم و مربوطی تبديل کرد. در هر حال از نگاه من ما هنوز تنها مولفه هائی از يک راه حل موفق را داريم و به يک طرح شسته رفته و تکامل يافته نرسيده ايم. نکاتی که در ذيل تقديم می کنم، تنها همين هستند. جنبه هائی،مولفه هائی هستند که هيچ کدام به تنهائی راه حلی نيستند ولی هر کدام بايد، به جای خود، برای تکامل يک طرح موفق، ضروری و شايد حياتی باشند.
اول- مقاله "ديسکور" به نظراتی که شعار انتخابات آزاد را مهم می دانند انتقاد می کند و کار آن ها را مردود می داند. مقاله با اين پاراگراف بحث خود را باز می کند.
«این روزها، بیش از هر زمان دیگر در طول حیات جمهوری اسلامی ایران، امید انتخابات آزاد عده ای را در داخل و بیش از آن در خارج از کشور به شور و شوق آورده است. انگار که اینان جادوی خروج از بن بست سیاسی- اجتماعی ایران را سرانجام کشف کرده اند. از اصلاح طلبان حکومتی سابق که بانی، مدیر و مدبر دستگاه استبداد بودند و اکنون، با رانده شدن از قدرت، منتقد و مخالف آن شده اند تا اپوزیسیون خارج از کشور، از راست های جمهوری خواه و دموکرات تا چپ های بی آرمان و هویت... همه، یک تن و یک صدا، در رقابتی کم نظیر با یک دیگر، «انتخابات آزاد» را چون راه حلی ملی، گره گشا و نجات بخش در جمهوری اسلامی ایران تجویز می کنند.»
در شرايطی به سر می بريم که نيروهای اپوزيسيون پراکنده هستند. هر کدام حرف خودمان را می زنيم در حالی که همه می دانيم که بايد برای تاثير گذاری با هم جمع شويم. اگر چشم انداز ما، چشم اندازی باشد که می خواهد به شيوه ای دموکراتيک به سمت آزادی و دموکراسی ايران حرکت کند ما بايد از خبری که در گزارش ديسکور آمده خوشحال باشيم. مطابق گزارش ديسکور نيروهای وسيع و پراکنده ای به حول شعار واحدی توافق دارند. کجای اين خبر نگران کننده است؟
به نظر من عکس العمل مثبت به گزارش ديسکور اين است که سئوال کنيم چگونه می شود اين همگرائی نظرات را بيشتر کرد. شعاری يافته ايم که مورد علاقه افرادی با نقطه نظرهای مختلف قرار گرفته، چطور می شود اين جنبه مثبت را بسط داد.
تو برای وصل کردن آمدی / نی برای فصل کردن آمدی
انتظارما اين نيست که همين يک شعار ما را از بن بست بيرون می آورد ولی در اين واويلای پراکندگی حد اقل کاری که می شود انتظار داشت اينست که از اين امتيازات بدست آمده استفاده کنيم، آنها را توسعه دهيم . اگر يکی بگويد انتخابات آزاد و هيچ شعار و برنامه ديگری ندهد می شود گفت که برنامه و شعار ناقصی عنوان کرده است ولی اگر اين شعار را به عنوان بخشی از يک برنامه بزرگتر ببينيم، چرا شکايت داشته باشيم؟
ديسکور اعتراض می کند که درک واحدی از اين شعار وجود ندارد. البته معلوم است که درک واحدی وجود ندارد. نيروهای مختلفی هستند که هر کدام با تحليل خودشان به اين شعار رسيده اند. نمی توانيم انتظار داشته باشيم همه حرف من را بزنند تا با هم به سياست واحدی برسيم.
فکر می کنم مشکل از آن جا شروع می شود که انتظار داشته باشيم طرح ما، درک ما از يک مقوله، بايد توسط همه ديگر انديشان قبول شود تا بتوانيم با آنها همکاری کنيم. (همين مشکل، تقريبا به همين شکل در زمينه وحدت چپ هم بروز می کند ولی آن داستان ديگری است) . به نظر من اين برخورد است که کار به دستمان می دهد.
اگر چشم اندازی دموکراتيک داشته باشيم آماده هستيم که هر قدم کوچکی را با بحث و مذاکره برگزار کنيم . اگر شعار انتخابات آزاد طرفدارانی در اردوگاه های مختلف دارد بايد کار بيشتری انجام دهیم که این جذابيت را قوی تر و محکمتر کنيم. اختلاف نظر در مورد معنای انتخابات آزاد و نتايجی که بر آن متصور است، هميشه وجود خواهد داشت و بر کار روزمره ما هم سايه می اندازد. واقعيت وجود اين اختلافات را بايد بپذيريم و با انعطاف و همکاری، تدريجا به توافقهای قابل قبول همگانی برسيم. تمام بحث دموکراسی در همين است. قبول می کنيم که کارها در همان شکلی که من تنها می بينم جلو نمی روند بلکه بايد با صبرو حوصله، با اقناع و انعطاف، به بخشی از چيزی که هدف همه ماست، دست بيابيم.
اگر اين طور عمل کنيم و برنامه بريزيم که با بحث و اقناع و انعطاف جلو برويم به سوی جامعه ای می رويم که به چند نظر بودن احترام می گذارد.
البته می شود به شيوه انقلابی دفعه قبل فکر کنيم و عمل کنيم ولی فکر می کنم از آن شيوه کار به نتايجی بهتر از نتايج دفعه قبل هم نخواهيم رسيد.
دوم – مقاله سايه گذشته بحثی را تحت عنوان "تقدم با دموکراسی يا با کسب قدرت" باز می کند.
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ فصل تازه ای در تاريخ جهان گشود. اين انقلاب نشان داد که کارگران و زحمتکشان قادرند نيروهای مرتجع، سرمايه داران استثمارگر و ژنرال های سرکوبگر را از سکوی قدرت پائين بکشند. درسهای انقلاب اکتبر به همه انقلابهای بعد از آن (منجمله انقلاب ۵۷ در ايران) سايه افکندند. حتی انقلاباتی که محتوای سوسياليتی نداشتند می توانستند از شيوه های مبارزه، سازماندهی دراز مدت و مخفی ( يا نيمه مخفی) ، سازماندهی توده ای مردم و کاربرد قهر انقلابی درس بگيرند.
در دوران قبل از ۵۷ ،جنبش دموکراتيک مردم ما هم از همين درس ها استفاده کرد. ما به سازماندهی مخفی، مرکزيت دموکراتيک، و کاربرد قهر انقلابی باور داشتيم. ( شايد همگی ما همين واژه ها را به کار نمی برديم ولی بدان ها – به همان شکل که می فهميديم و توان داشتيم – عمل می کرديم ).
سئوالی که "سايه گذشته" عنوان می کند برای ما مطرح نبود. می گفتيم اگر مسئله کسب قدرت سياسی حل شود ما که اصول و قواعد خودمان را می شناسيم و دقيقا بد انها وفادار خواهيم بود. بنابراين مشغله ذهنی ما چگونگی تاکتيک ها و استراتژی ای بود که در حداقل زمان ممکن و در شکلی قاطع و بی بروبرگرد به کسب قدرت سياسی می انجاميد.
البته نواقصی هم در کار حاکميت های انقلابی به چشم می خوردند، ما آن ها را عمدتا با عنوان ديکتاتوری پرولتاريا و ضروريت سرکوب ضد انقلابيون توجيه می کرديم. امروز مشکل است نواقص آن دوره را با توجيهات آن دوره قبول کنيم.
چرا سرانجام تمامی آن انقلاب ها حکومت هائی شدند که در باقی ماندن در سکوی قدرت اصرار داشتند (و دارند)؟ منطقا همان شيوه های مبارزه انقلابيون فرايندها و روندها ئی را باعث می شدند که از دست فرد فرد انقلابيون خارج بودند و به خودی خود جامعه (منجمله سازمان سياسی ای را که برای آزادی انقلاب کرده بود) را به سوی نوعی ديکتاتوری سوق می دادند.
فراموش نکنيم خود کسب قدرت سياسی هدف ما نيست. (هدف هيچ نيروی سياسی صادقی نيست). هدف ما رسيدن به سعادت جامعه بوده و هست. منطق استدلالی اين بوده (و برای بعضی ها هنوز هم می تواند باشد) که اگر قدرت را بدست آورديم همان کارهائی را که در پلاتفرم خود گفته ايم به انجام می رسانيم. اما تجارب قرن گذشته می گويند من وشما لزوما نخواهيم توانست به صرف در دست داشتن قدرت سياسی، جامعه را به سوی آزادی و آبادی سوق دهيم. بر عکس، نمونه های تاريخی موجود می گويند اگر از طريق خشونت به سرنگونی حاکميت موجود برسيم منطقا جامعه مان را در اختيار نيروی جديدی می گذاريم که بازهم خشن است و نمی تواند سياست را از خشونت جدا کند.
اين جاست که مسئله تقدم دموکراسی و يا تقدم کسب قدرت سياسی اهميت می يابد. مسئله عنوان شده مسئله " اين يا آن" ( به عبارت ديگر مسئله اختيار کردن بين "دموکراسی" يا " قدرت سياسی" ) نيست. سوال اين است که چگونه به سمتی برويم که اطمينان داشته باشيم که کسب قدرت سياسی به سعادت مردم و جامعه می انجامد. اين سئوال را منطقا هر کدام از ما بايد برای خودمان تحليل کنيم.
سوم – "سايه گذشته" از ضرورت "تامين نيازهای بنيادی برای دموکراسی" ياد می کند و سئوال می کند تضمين عملی حفظ "دموکراسی" چيست. فکر می کنم بخشی از جواب اين سئوال را درنوشته های شيدان وثيق (نويسنده ديسکور) پيدا می کنيم. او به تقويت جامعه مدنی ، به فعال کردن و توسعه نهادهای مردمی و جنبشهای مردمی تاکيد فراوانی دارد. يکی از مسائلی که در ديسکور مهم شمرده می شوند اينست.
«از این رو، وظیفه ی خطیر کنونی، تلاش در جهت یاری رساندن نظری و عملی به فعالان جنبش های مدنی، انجمنی و سندیکایی، جنبش زنان، دانشجویی و کارگری برای بازنگری و بازسازی خود است.»
فکر می کنم ديگر نوشته های شيدان وثيق وزن بيشتر و دراز مدت تری به اين مهم می دهند. در هر صورت فکر می کنم تاکيد بر تقويت نهادهای مدنی و بطور کلی تقويت "جامعه مدنی" قوی ترين وسيله ايست که اولا زمينه ساز دموکراسی است و ثانيا ضمانتی است برای حفظ دستاوردهای دموکراتيک جامعه.
سطح رشد و قدرت جامعه مدنی – در ابعاد گوناگون فرهنگی و تکامل نهادهای مردمی – در دوران کنونی زمينه ساز گذار مسالمت آميز به جامعه دموکراتيک و در آينده نيز يکی از عمده ترين ضمانت ها برای حفظ و توسعه دستاوردهای دموکراتيک جامعه است. منطقا هيچ کوششی در اين راه به هدر نخواهد رفت.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد