logo





ميشل حاجی جورجيو

قصه‏ی طولانی يک شانتاژ

برگردان : سيامند

چهار شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۹ - ۰۶ اکتبر ۲۰۱۰

روزنامه‏ی لبنانیِ اليوم الشرق، دوشنبه ۴ اکتبر ۲۰۱۰

بالاخره روزی اين شانتاژی که بيش از پنج سال است مداوما بر سرمان است، بايد پايان گيرد. بفرما که باز دوباره اگر مطالباتِ سياسیِ کمپِ ايرانی – سوری فوری برآورده نشوند، به ما قولِ بلوا و آشوب می‏دهند، آن‏هم اين دفعه در رابطه با رويایِ «دست کشيدن» از دادگاهِ ويژه‏ برای لبنان1. کافی است بازنگریِ کوتاهی به تحولات از 2005 تا کنون بکنيم، تا ببينيم که اين تهديد و شانتاژ از زمانی که اشغالِ کشور توسط سوريه پايان يافته، همواره رویِ سرمان بوده است.
بر اين اساس بود که ناچار به تن دادن به خطایِ مطلق حمايت شده توسطِ اتحادِيه ی چهارتايی‏ها در انتخاباتِ قانون‏گذاریِ 2005 شديم، که اگر چنين نمی‏کرديم، در مقابلِ «بن‏بستِ قانونی» - فرمولِی مودبانه‏ برای ناميدنِ کودتایِ زورکیِ انجام شده توسطِ حزب‏اله و سپس نبيه بری و ميشل عون از دسامبرِ 2006 تا ماه می 2008- قرار می‏گرفتيم که هرگونه بازآفرينیِ حياتِ سياسی را در لبنان فلج می‏کرد. بعد از آن به روشی دمکراتيک و مسالمت‏آميز در مقابلِ «ضدانقلابِ سدر» ناچار به مقاومت در همه‏ی تظاهرات‏هايشان شديم. شانتاژ همچنان در همان هيات ادامه يافت : پذيرشِ شروطِ اپوزيسيون (بلوکه و کنار گذاشتنِ دادگاهِ ويژه برای لبنان، در اختيار گذاشتنِ يک سومِ کرسی‏های دولت برای بلوکه کردنِ تصميات کابينه، و غيره) و يا تن‏دادن به اشغالِ خيابان (بلوکه کردنِ خيابان‏ها در ژانويه 2007، محاصره‏ی مقرِ دولت از ژانويه‏ی 2006 به قصدِ سقوطِ دولتِ سينيورا و عملياتِ نظامیِ تنبيهی در ماه می 2008، و همه‏ی اين‏ها همراه با چاشنیِ خشونتِ روانی، تهديد و سوءقصدها). نتيجه : امتيازدهی جديد از ترس و هراسِ سلاح‏های «مقاومت» ؛ سلاحی که در داخلِ کشور و عليه قانونيت به کار گرفته شد، و اجرا و عملی کردنِ پيمانِ ساده‏لوحانه‏ی دوحه. تا اين‏که پيروزی جبهه‏ی 14 مارس در انتخاباتِ قانونگزاریِ 2009، که قاعدتا می‏بايست نقطه‏ی پايانی بر توقعاتِ نابجایِ اپوزيسيون می‏گذاشت، سررسيد ؛ پيروزی‏ای که در مقابلِ تهديدهای جديدِ مبنی بر به کار گرفتنِ سلاح عليه لبنانی‏ها مجبور به «رقيق» کردنش شدند، تا يک‏بارِ ديگر نشان دهند که منطقِ سلاح بر مشروعيتِ صندوق‏های رای می‏چربد. خيلی هم زياد. و حالا کمپِ ايرانی – سوری ناراضی از استقرارِ حاکميتِ مطلقِ شبه‏نظامیِ خود بر سراسرِ کشور، به ويژه بر دستگاهِ قانونگزار از سالِ 2008، باز توسطِ حزب‏اله از نو خواهانِ امتيازدهی‏هایِ جديد است، آن هم اين دفعه از نوعِ نفیِ دادگاه ويژه برای لبنان و همه‏ی آنچه که تا کنون توسط دادگاه بين‏المللی صورت گرفته. معادله همچنان همان است که بود : يا بايد اشتهایِ اين هشت‏پای عظيم را پاسخ داد و يا همه‏ی بلايا و مصائبِ جهان را انتظار کشيد، طاعونِ، وبا و جنگِ داخلی. آخرين تظاهرِ اين شانتاژِ شبه‏نظامی چيزی نيست به غير از سریِ حکمِ بازداشت‏های صادر شده توسط قوه‏ی قضائيه‏ی سوريه، به دنبالِ «تقاضایِ کمکِ» جميل سيد برای سی و چند نفر از شخصيت‏های [سياسی]، که بسياری از آنها در گروهِ افرادِ و کارکنانِ نخست وزير جا می‏گيرند، ترجمانِ آن يک اعلانِ جنگِ واقعی به سعد حريری است، و آشکارا نشانگرِ آن چيزی که همواره جوهرِ اصلی و واقعیِ رژيم سوريه بوده.
همين است که هست. اما بالاخره يک روز بايد جلویِ اين کلاهبرداریِ شيطانی که حزب‏اله می‏کوشد به لبنانی‏ها زورچپان کند ايستاد‏، به معنای اين‏که از اين به بعد حزب‏اله مالکِ حقِ زندگی و مرگِ لبنانی‏هاست، و بايد کاملا بر خود مسلط بود و عصبانی‏اش نکرد ... اگر نه ... قيامت فرامی‏رسد2... و دليلش هم، حزب‏اله است که در کمالِ آسودگی تکيه داده به زرادخانه‏ای عظيم، می‏کوشد تا اين آتمسفر وحشت و تهديد را همچنان برپا نگهدارد. نوعِ حرکت تيپيک و ويژه‏ی احزابِ فاشيست : می‏بايد همواره شهيدنمايی کرد و ادایِ کسانی را درآورد که زيرِ فشار واقع شده‏اند، چرا که اين امر موجبِ به دست آوردنِ مشروعيتی اجتناب‏ناپذير می‏شود تا بتوان بهتر ديگران را زير فشار گذاشت و مورد تهاجم قرار داد، و فضای دمکراتيک را همچنان محدود و محدودتر کرد. در يک چنين ساختارِ روحی روانی‏ای بهتر می‏توان درک کرد که چه کسی و به چه دليل اتهاماتِ مجله‏ی اشپيگل را سازمان داده، و چرا حزب‏اله چنين اصرار غريبی دارد که خود را در صندلی متهم قرار دهد. اين بهترين راه برای آنهاست که زيرِ عنوانِ «دفاعِ مشروع» هر آنچه در توان دارند بکند.
يا از همه خنده‏دارتر، در اين کلاهبردارِی بزرگ اين‏ است که هيچ‏کسی تا کنون حزب‏اله را به ترور رفيق حريری و يا نقش داشتن در هر سوءقصد ديگری متهم نکرده (به جزِ «منابعِ» مشکوکِ پيش گفته و يا به جز خود حزب)؛ نه دادگاهِ ويژه برای لبنان، که تا کنون سکوتِ کامل را حفظ کرده و نه لبنانی‏ها. حالا چه 14 مارس باشد، چه دلتو مهليس، تا حالا همه‏ی انگشت‏های اتهام متوجه دمشق بوده. اين امری است ابتدايی که حزب [اله] به دلايل ايدئولوژيک و انديشگی واضح (مشخصا اکراهِ عميقِ اين جريان از هرآنچه که ارتباطی با جامعه‏ی بين‏المللی داشته باشد، که آن هم در «نامه‏ی سرگشاده خطاب به مستضعفين» در سال 1984 مشهود است) از دادگاهِ ويژه برای لبنان که برای او معرفِ موجودِی خارجی است، در هراس است و آن را همچون ابزاری برای نابودیِ خود می‏بيند. اما در عينِ حال اينقدری هوشمند هست تا استراتژی‏ای در پيش بگيرد که بی دليل با دنيا و سازمان ملل درگيرش نکند. چرا پس منتظر نشد که اتهامی به او زده شود، تا برخی شايعاتِ مبنی بر دست داشتنِ برخی افرادش در ترور را مورد بررسی قرار دهد ؟ چرا به جایِ تهديدِ مستقيمِ جامعه‏ی بين‏المللی که به قولِ خودش سرگرمِ آماده سازی زمينه‏ها برای نابودی‏اش است، نفرين‏هايش را متوجه لبنانی‏ها کرده و آنها را تهديد به مرگ می‏کند ؟ با توجه به اين‏که به خوبی می‏داند که لبنانی‏ها هيچ قدرتی برای تاثيرگذاری بر دادگاهِ بين‏المللی و روندِ آن ندارند، و يک فوران خشونت تنها به سرعت بخشی اين امر کمک خواهد کرد ...
مشکل در رفتار و منطقِ کنونیِ حزب [اله]، که خود را هرچه بيشتر در هزارتویِ جهنمیِ ناهماهنگی فرو می‏کند، اين است که اين منطق و رفتار غيرقابلِ پذيرش است. در لبنان بلوا و آشوب و يا جنگِ داخلی‏ای رخ نمی‏دهد، مگر اينکه حزب‏اله، که انحصارِ نيرو [ی نظامی] را در اختيار دارد، عامل و يا کاتاليزور آن باشد. سند هم، اطلاعات ارائه شده در روزنامه‏هایِ 8 مارس، که پيش از به راه افتادنِ بلوا و آشوب، سخن از آرامشی موقت در لبنان می‏گويند، آن هم تنها برای «گذراندنِ ديدار» محمود احمدی‏نژاد از لبنان. خوب پس حزب‏[اله] است که زمان برای هوایِ بارانی و هوایِ خوش و آفتابی را در لبنان بر اساس برنامه‏ی عملش تعيين می‏کند – برنامه‏ی عملی که منطقه‏ای نيست، ايرانی است. احمدی‏نژادی که می‏آيد که از مرزِ جنوبیِ لبنان اعلام کند که لبنانِ پيام، لبنانِ گفتگویِ تمدن‏ها، لبنانِ آزمايشگاهِ مدارا و همزيستی که ميشل سليمان، و پيش از او محمد خاتمی در همين بيروت سمبلِ آنند، لبنانی که در قدرت و توان خود ميراث‏دارِ شارل مالک، نيمه‏ی ديگرِ همه‏ی شيرين عبادی‏های جهان و دشمنِ بی‏برو‏برگردِ همه‏ی احمدی‏نژادهایِ کره‏ی زمين است، برای هميشه مرد. و اين‏که ديدارِ او پيروزیِ نهايی را وقفِ لبنان سرزمينِ رودررويی و مقاومت تا آخرين نفرِ لبنانی‏ها خواهد کرد. آمين ...
... اما بالاخره روزی بايد از خواب و رويا برخاست و با اين ويارهای ويرانگر و دورويی‏های کاسبکارانه تسويه حساب کرد. اسطوره‏ی «قهرمانان» مستضعف، درک نشده و تحتِ ستم کارآيی‏اش را از دست داده، ديگر نمی‏توان هر چيزی و هرکاری را – از جمله کاربرد خشونت- توجيهی برای «دفاع از خود» کرد. زيرا که، در واقعيتِ امر، اين دفاع بی آن که قادر به فريبِ کسی باشد، شبيه به تهاجمی رودررو و سيستماتيک به جمهوريت و همه‏ی ارزش‏هایِ آن، دولت و مجموعه نهادهایِ آن، دمکراسی و دمکرات‏ها است. به يک کودتایِ مداوم، کودتايی که هوشمندانه از 8 مارسِ 2005 طراحی شده، و امروز مراحلِ نهايیِ خود برای دست اندازی رویِ کشور و سرنگون کردن سيستم و همينطور نظم و روح و جانِ لبنانی‏ را می‏گذراند.
بنابراين می‏بايست که دولت – رئيسِ جمهور، کابينه، مجمع نمايندگان، دولتِ حاضر، پارلمان، وزرایِ مربوطه، ارتش و نيروهایِ نظمِ اجتماعی- بالاخره واکنشی نشان دهند، و پيش از آن که واقعا و برای هميشه خيلی دير شود، نقطه‏ی پايانی بر سياستِ نه چندان افتخارآميز و ازحال رفته‏ی توافقات و امتياز دادن‏ها بگذارند.
برگردان : سيامند _____________________________

[1] - Tribunal Special pour Liban، در 13 دسامبر 2005 دولتِ جمهوریِ لبنان از سازمانِ ملل متحد درخواست برگزاریِ دادگاهی مستقل برای تحقيق و محاکمه‏ی آمرينِ ترور و قتلِ نخست وزيرِ پيشين لبنان، رفيق حريری در 14 فوريه‏ی همان سال که به اتفاق 22 نفر ديگر در جريان بمب‏گذاری کشته شدند، کرد. دادگاه از 10 ژوئن 2007 کارِ تحقيقاتی خود را آغاز کرد. (مترجم)
[2] - نويسنده از اصطلاح انگليسی Apocalypse Now استفاده می‏کند، که برگرفته از فيلم استانلی کوبريک دررابطه با شدت جنگ در ويتنام است. (مترجم)

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد