logo





نکاتی پیرامون نظام جهانی در "بستر مرگ افتاده" و
عروج امواج مجدد مبارزات رهائی بخش (قسمت اول)

چهار شنبه ۱۷ شهريور ۱۳۸۹ - ۰۸ سپتامبر ۲۰۱۰

یونس پارسا بناب

درآمد: ارتباط انباشت سود و افزایش فقر در چهارچوب نظام
1 – بحران ساختاری نظام سرمایه بویژه در گستره اقتصادی مالی آن بیش از هر زمانی محدودیت های "بازار آزاد" نئولیبرالیسم و بطور کلی سرمایه داری را حتی برای بخشی از حامیان نظام بر ملا و روشن ساخته است. خصلت تشدید پروسه شکاف اندازی (پولاریزاسیون) نه تنها در کشورهای پیرامونی دربند زندگی را بر میلیون ها نفر انسان فلاکت بارتر و غیر قابل تحمل تر ساخته بلکه در درون کشورهای "خودی" (کشورهای مسلط مرکز) نظام نیز میلیون ها نفر انسان را با بیکاری مزمن، بی خانمانی و بی امنی مواجه ساخته است. این خصلت (تعمیق شکاف بین ثروت و فقر = شکاف اندازی)، با اینکه در آغاز عصر سرمایه داری انحصاری (امپریالیسم) در دوره 1916 – 1880 مورد شناسائی، بررسی و تحلیل قرار گرفته و در نشریات مارکسیستی و دیگر نیروهای چپ ضد نظام مطرح گشته ولی از اوان تولد و رشد نظام یکی از ویژگی های منطق حرکت سرمایه داری (انباشت ثروت از طریق سود) بوده است.
2 – پروسه انباشت در سطح جهانی همیشه از طریق عمدتا شیوه محروم سازی قربانیان نظام یا توسط استثمار کارگران عمدتا کشورهای توسعه یافته سرمایه داری (کشورهای مسلط = جهان اول) و یا از راه چپاول منابع طبیعی و انسانی عمدتا کشورهای توسعه نیافته نظام (کشورهای پیرامونی در بند = جهان سوم) بوده است. به عبارت دیگر این شیوه محروم سازی قربانیان نظام (توده های مردم) از دسترسی به مائده ها و نعمات یک زندگی مناسب یکی از ویژگی های همیشگی نظام واقعا موجود سرمایه داری در تاریخ بوده است. این پروسه که از اوان عصر بازرگانی (مرکانتالیستی) سرمایه شروع گشت در یک دوره طولانی گذار نقش مرکزی در حرکت سرمایه از اروپای آتلانتیک به قاره آمریکا (و کنترل راه تجارت برده در قرون هفده و هیجده میلادی) ایفاء کرد. این پروسه (انباشت از راه محروم سازی) و تسخیر جهان که تا اواخر قرن نوزدهم (و تقسیم آفریقا بین کشورهای استعمارگر اروپا در سال 1884) به قوت خود باقی ماند، با ظهور انحصارات مالی در آغاز قرن بیستم و صدور سرمایه در سراسرجهان شدت یافت. تقویت انحصارات مالی و تشدید محروم سازی به پدیده پولاریزاسیون (قطب سازی = شکاف اندازی) و به امر تقسیم جهان معاصر به کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره (کشورهای پیرامونی در بند) از یک سو و کشورهای استعمارگر مرکز از سوی دیگر "رسمیت" بخشید. این شکاف اندازی که در جوهر رشد جهانی گرائی نظام از اوان ظهورش نهفته است، در عصر عروج انحصارات برای تحلیلگران ضد نظام مثل لنین نمایان گشت. پروسه انباشت از راه محروم سازی و ایجاد قطب بندی و شکاف اندازی در سطح جهان را با دو مثال تاریخی می توان بهتر ترسیم کرد: تا آغاز "جنگ تریاک" در اوایل دهه 1820 میلادی، در صد سرانه درآمد ناخالص سالانه چین بیش‎تر از در صد سرانه کل درآمد ناخالص اروپای غربی بوده. اماّ بین 1820 و 1900 نسبت یک به یک (1:1) در جهت یک به بیست (1: 20) و از سال 1900 تا سال 2000 این نسبت از یک به بیست در جهت یک به پنجاه (50: 1) چرخش پیدا کرد. در اواخر قرن شانزدهم میلادی (اوج قدرقدرتی و شکوفائی صفویه ایران) عموما مقدار مالیاتی که در شهر تبریز سالانه جمع می شد بیش‎تر از مالیات سالانه کشور فرانسه ثبت شده است. در صورتیکه در آغاز قرن بیستم (در سال 1901) مظفرالدین شاه قاجار برای تهیه هزینه سفرش به کشورهای اروپا منجمله فرانسه، "مجبور شد" و یا "مجبورش کردند" که امتیاز کل کشف، اکتشافات، استخراج، صدور و بهره برداری از معادن نفت و خرید موم طبیعی در تمام ایران، به جزء مناطق شمال (خراسان، گرگان، مازندران، گیلان و آذربایجان) را دربست در اختیار یک سرمایه دار معروف انگلیسی به اسم ویلیام ناکس دارسی (جد بزرگ صاحبان کنونی کمپانی فراملی بی پی) قرار دهد.
3 – اصل بی وقفه انباشت که منطق حرکت سرمایه است مترادف با "غده ای" است. که مثل سرطان امروز نظام مریض و فرتوت را در "بستر مرگ" انداخته است. چون انباشت بدون روند فقر زائی روزافزون چه از طریق استثمار کارگران در جهان بویژه در کشورهای مرکز و چه از طریق غارت و چپاول منابع طبیعی و انسانی کشورهای در بند پیرامونی میسر نیست در نتیجه ادامه این وضع چهارچوب عینی مبارزات علیه نظام سرمایه را نیز طبیعتا مهیا می سازد.
4 – انباشت سرمایه که مترادف با ازدیاد روزافزون محرومیت است، در تاریخ "واقعاً موجود" سرمایه داری نه تنها از اوان سرمایه داری (در درون "انباشت ابتدائی") بلکه در دوره های مختلف رشد سرمایه داری نیز وجود داشته است. از همان زمانی که سرمایه داری در اروپای آتلانتیک (عمدتا انگلستان، هلند، فرانسه و ...) در قرن شانزدهم نضج وشکل یافت به تسخیر جهان دست زده و با چپاول و غارت اموال مردم و منابع طبیعی مناطق مختلف آن را به کشورهای در بند پیرامونی نظام تبدیل ساخت.
5- پروسه حرکت پیروزمندانه سرمایه (جهان گرایی) در عرصه تاریخ نتوانست بطور همیشگی سیطره خود را بر سراسر جهان اعمال کند.بطور نمونه، نزدیک به نیم قرن بعد از اعلام "عهد زیبا" و "پایان تاریخ" (در آغاز دهه ی 1880 میلادی) نظام جهانی و مدل آن (انباشت و محرومیت) توسط چالشگران ضد نظام در روسیه ی سرمایه داری نیمه پیرامونی با وقوع انقلاب اکتبر به چالش جدی طلبیده شد.این چالش عصرساز بعدها با عروج امواج خروشان جنبش های رهایی بخش ملی در کشورهای سه قاره ی آفریقا و آسیا وآمریکای لاتین تاریخ قرن بیستم را ورق زده و اولین موج بیداری و حرکت را علیه نظام و برله رهائی کارگران و دیگر زحمتکشان جهان بوجود آورد.
6 – امروز روند انباشت از طریق محروم زائی توسط اولیگوپولی های بویژه مالی در سراسر جهان ادامه دارد. در کشورهای مرکز انحصارات مالی که صاحبان اصلی آن‎ها اولیگوپولی های حاکم بر دولت ها هستند با تامین روند محروم سازی نیروهای کارو زحمت جوامع آن کشورها را بسوی فلاکت مادی و بی امنی اجتماعی سوق می‎دهند. در کشورهای در بند پیرامونی، محروم سازی فقرزا خود را در تاراج منابع طبیعی و کندن میلیونها دهقان و روستانشین و پرتاب آن‎ها به زاغه های درون شهرها به نمایش گذاشته است. در تحت این شرایط که انحصارات اولیگوپولی با محروم ساختن دهقانان و روستانشینان به روند فلاکت بار فقرزائی در کشورهای سه قاره دامن میزنند بعید نیست که حل مسئله دهقانان و روستائیان که هنوز نزدیک به پنجاه در صد جمعیت کل جهان را تشکیل می دهند دوباره به یک چالش جدی در قرن بیست و یکم تبدیل گردد. حل این مسئله کلیدی نمی‎تواند جدا از استراتژی های نظام جهانی "رانت جو" و اولیگوپولی های "رانت خوار" باشد. عروج امواج خروشان مبارزات دهقانی – روستائی در سالهای 2008 – 2010 از نپال، هندوستان، تایلند و فیلیپین، در آسیا گرفته تا کلمبیا، پرو، بولیوی و اکوادور در آمریکای لاتین و حمایتی که این مبارزات از جنبش ها و تشکل های مستقل کارگری در شهرها بویژه در کشورهای مسلط مرکز کسب خواهند کرد آینده تلاش بشریت زحمتکش جهان در ساختمان یک تمدن اصیل رها شده از یوغ سیطره سرمایه (سوسیالیسم) را ترسیم خواهد کرد.
7 – تاراج منابع طبیعی جنوب (کشورهای در بند پیرامونی) توسط اولیگوپولی ها در خدمت ساکنین "جزایری" پر از جاه و جلال در کشورهای شمال (که آینده هر نوع توسعه ای درکشورهای پیرامونی را از بین می برد) در واقع سوی دیگر پروسه فقرزائی در خدمت انباشت سرمایه را در سطح جهانی تشکیل می دهد. در این راستا، "بحران انرژی" نه بخاطر کمیابی بعضی منابع ضروری برای تولید (مسلما نفت) منبعث نه از عادت اتلافی و "اعتیاد" مصرف کنندگان است. بحران انرژی پیآمد خاص اولیگوپولی های حاکم بر سرکردگان امپریالیسم "دسته جمعی" جی 3 درجهت تامین انحصار نظام در دسترسی به منابع طبیعی کره خاکی است. همانطورکه وقایع اتفاقیه در ارتباط با عملکرد خانمان برانداز کمپانی بی پی در ایالات سواحلی خلیج مکزیک در آمریکا و عکس العمل پر از خشم و نفرت مردم آسیب دیده نسبت به صاحبان بی پی و دولت اوباما از یک سو و قیام کارگران و دیگر زحمتکشان علیه تاراج کمپانی "شل" در دلتای رودخانه نیجه در جنوب کشور نیجریه از سوی دیگر به خوبی نشان می‎دهند که تلاش استراتژی سرمایه داری اولیگوپولی ها در جهت سیطره انحصاری بر منابع بطور اجتناب ناپذیری با مقاومت های پیگیر و مبارزات متنوع محرومین هم در کشورهای مرکز و هم در کشورهای پیرامونی روبرو خواهد گشت.
8 – بحران کنونی نظام نیز نه بحران مالی و نه خرده بحران های منبعث از آن است. بلکه این بحران ناشی از وضعیتی است که در آن سرمایه داری انحصاری اولیگوپولی ها (حاکمین واقعی امپریالیسم دسته جمعی جی 3) توسط نیروهای کار و زحمت در سراسر کره خاکی دوباره به یک چالش جدی کشیده شده اند. همانطورکه بعداً در این نوشتار شرح داده خواهد شد بحران ساختاری کنونی در عین حال بحران فرود و ریزش هژمونی آمریکا نیز میباشد. مجموعا پدیده های درهم آمیخته و درهم تنیده که مولفه های اصلی بحران عمیق کنونی را تشکیل می دهند، عبارتند از:
یک: سرمایه داری انحصاراتی اولیگوپولی ها،
دو: قدرت سیاسی اولیگارشی های بویژه جی 3،
سه: جهانی گرائی (، گلوبالیزاسیون) در خدمت مالی سازی اقتصاد جنگی،
چهار: ادامه سیاست های هژمونی طلبانه آمریکا،
پنج: فراز نظامی سازی در روند جهانی گرائی سرمایه،
شش: فرود اقتصاد مدنی، دموکراسی و عدالت اجتماعی،
هفت: تشدید پولاریزاسیون و تاراج بیش‎تر منابع طبیعی جهان،
هشت: ادامه تشدید توسعه نیافتگی و گسترش جنگ های ساخت آمریکا در کشورهای پیرامونی دربند (جنوب).
9 – در مبارزه جدی و اصیل علیه این نظام و مولفه های آن، چالشگران ضد نظام که به عنوان روشنفکران ارگانیک متعهد در خدمت کلیه قربانیان نظام و در راس آنها کارگران هستند خود با چالش ها و مشکلات سئوال برانگیزی روبرو هستند که اهم آنها عبارتند از: آیا مبارزاتی که امروز خلق ها، کارگران و دیگر زحمتکشان در سراسر کره زمین علیه نظام جهانی برپا کرده و به پیش می برند، قادر خواهند گشت که با هم ادغام گشته و با اتخاذ همدلی و همبستگی جاده را برای گذار طولانی به سوی دنیای بهتر آماده سازند؟ یا اینکه نه این مبارزات جدا از هم مانده و حتی امکانا علیه هم دیگر بسیج شده و در نتیجه صحنه اصلی کارزار و ابتکار را در اختیار سرمایه داری اولیگوپولی ها قرار خواهند داد؟ در تهیه پاسخ های مناسب به این دو پرسش مهم نگارنده ضروری می داند که در این نوشتار به بررسی مطالبی بپردازد که اطلاع کافی درباره آنها می تواند به دانش ما در تهیه این پاسخ ها کمک های موثری بکند. اهم این مطالب عبارتند از:
یک: بررسی تطبیقی بحران عمیق اول با بحران عمیق کنونی سرمایه،
دو: زمینه وقوع موج دوم بیداری و رهائی،
سه: موج دوم بیداری و رهائی در جنوب از یوغ نظام در " بستر مرگ افتاده " و ساختمان یک دنیای بهتر ( سوسیالیسم)،
چهار: لازم و ملزوم بودن دموکراسی و عدالت اجتماعی در موج دوم بیداری و رهائی.
در این نوشتار بعد از بررسی تطبیقی (شباهت ها و تفاوت های) دو بحران عمیق در تاریخ سرمایه داری به توضیح و تفسیر زمینه وقوع موج دوم بیداری و رهائی از یوغ سرمایه می پردازیم. در نوشتار بعدی چند و چون موج دوم بیداری و رهائی علیه نظام "در بستر مرگ افتاده" و لازم و ملزوم بودن دموکراسی و عدالت اجتماعی در ساختمان دنیای بهتر (سوسیالیسم) را مورد بررسی قرار می دهیم.
بررسی تطبیقی بحران عمیق اول با بحران عمیق کنونی
1 – بحران جهانی سرمایه که در سپتامبر 2008 در حیطه مالی آغاز و برملا گشت اکثر اقتصاددانان طرفدار نظام را که نزدیک به بیست و پنج سال جهانی شدن سرمایه را تحت نام عهد "پر از خوشبختی" و "رستگاری" جشن گرفته بودند، به تعجب واداشت. زیرا رسانه شدن و برملا گشتن این بحران به مقدار قابل توجهی افسانه ای بودن قوانین حاکم بر " بازار آزاد " نئولیبرالی را که سالها تم اصلی گفتمان های مسلط نظام را تشکیل می داد، افشاء ساخت. برخلاف روشنفکران و اقتصاد دانان طرفدار نظام، برای مارکسیست ها بر ملا شدن و رسانه ای گشتن این بحران جای تعجبی نداشت زیرا آنها کم و کیف آغاز وقوع این بحران را از اوایل دهه 1970 پیش بینی کرده بودند. اکثر مارکسیست ها همچنین بر این عقیده بودند و هستند که بحران نظام جهانی دومین بحران عمیق ساختاری است که سرمایه داری با آن در تاریخ رشدش مواجه شده است. در اینجا نظری تطبیقی به چند و چون اولین بحران عمیق نظام که در اواخر قرن نوزدهم اتفاق افتاده و شباهت ها و تفاوت های آن با بحران عمیق کنونی می اندازیم.
2 – سرمایه داری صنعتی بعد از عبور از یک دوره نسبتا طولانی شکوفائی و توسعه در سال 1873 وارد بحران عمیقی گشت که تا آغاز جنگ جهانی اول (1914) ادامه یافت. در این دوره درصد سود به عللی که مارکس به روشنی سالها پیش شرح داده بود، تنزل فاحش یافت. پاسخ نظام سرمایه به این بحران سیاست دوگانه تمرکز بیش‎تر و گسترش و تشدید حرکت سرمایه در سطح جهان بود. سیاست تمرکز باعث عروج انحصارات بزرگ مالی – صنعتی و سیاست گسترش و تشدید حرکت سرمایه باعث تسریع استعمارگرائی در آفریقا و آسیا گشت. استثمار شدیدتر کارگران توسط کارتل های انحصاری در کشورهای خودی مرکز از یک سو و ازدیاد غارت و چپاول کشورهای "غیرخودی" پیرامونی از سوی دیگر شرایط را دوباره برای صعود و فراز درصد سود و انباشت فراهم ساخت.
3 – این دگردیسی در نظام (ورود به عصر سرمایه داری انحصاری) که تحت نام "عهد زیبا" توسط سرکردگان و حامیان روشنفکر نظام از آغاز دهه 1890 تا 1914 جشن گرفته شد، در واقع تسلط جهانی شدن سرمایه به سرکردگی انحصارات مالی در سطح جهان بود. گفتمان های مسلط آن زمان نیز مثل حالا "رسالت تمدن سازی" استعمار و تشدید جهانی گرائی حرکت سرمایه (گلوبالیزاسیون) را مترادف با صلح و رفاه قلمداد کرده و بدین وسیله حمایت بخش بزرگی از روشنفکران و حتی کارگران آگاه متعلق به جنبش سوسیال دموکراسی کارگری را به سوی دولت های استعمارگر اروپا جلب کردند.
4 – ولی "عهد زیبا" که توسط ایدئولوگ های نظام در واقع به عنوان "پایان تاریخ" و آغاز "شکوفائی زندگی" در صلح و امنیت تبلیغ می شد، بشریت را به سوی جنگ جهانی اول سوق داد. البته در آن دوره بودند چالشگران ضد نظام مثل لنین که سرانجام "عهد زیبا" را به درستی پیش بینی کرده بودند. "عهد زیبا" نه تنها جهان را به سوی جنگ جهانی اول سوق داد بلکه شرایط را برای جنگ های خانمانسوزتر و ویرانگرتر بعدی مثل جنگ جهانی دوم و "جنگ سرد" طولانی در طول قرن بیستم آماده ساخت. ولی از سوی دیگر شایان ذکر است که قرن طولانی بیستم – از 1873 تا 1990 – هم قرن وقوع اولین بحران عمیق و ساختاری سرمایه داری "پیر" و "گندیده" و هم اشتعال اولین امواج پیروزمند انقلابات ضد سرمایه داری (در روسیه و چین و ...) و جنبش های ضد امپریالیستی (ضد نظام جهانی) در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین محسوب می شود. آیا امروز نیز که نظام دوباره با یک بحران عمیق جهانی روبرو شده است امکان این امر وجود دارد که امواج خروشان جنبش های ضد نظام با هدف استقرار یک نظام بهتر (سوسیالیسم) در اکناف جهان مثل قرن گذشته بوقوع بپیوندند؟
5 – دومین بحران ساختاری نظام سرمایه در سال 1973 با جدائی دلار از طلا درست یک قرن بعد از آغاز بحران اول، شروع گشت. در آغاز دهه 1970، درصد سود، سطح سرمایه گذاری و درصد رشد کاهش یافتند و هیچ وقت به درصد و سطح دوره 1945 – 1970 نرسیدند. عکس العمل سرمایه در مقابل این بحران نیز درست مثل بحران ساختاری پیشین سیاست دوگانه و دولبه تمرکز و جهانی تر شدن سرمایه بود. به همان نحو، سرمایه ساختارهائی را در بحران دوم بوجود آورد که در واقع "عهد زیبای" دوم (1990 – 2008) و مالی شدن، گلوبالیزاسیون را بازتولید نمود. بدین وسیله نظام به گروه های اولیگوپولی اجازه داد که به رانت خواری خود شدت بخشند. همان گفتمان "عهد زیبای" اول به گفتمان مسلط "عهد زیبای" دوم تبدیل گشت: بدین معنی که "بازار" رفاه، امنیت، دموکراسی و صلح را تامین می کند و بشریت به "پایان تاریخ" خود رسیده است. عهد زیبای دوم و گفتمان مسلط آن نیز مثل دوره بحران اول موفق شد که خیلی از روشنفکران را به سوی خود جلب کند. اما "عهد زیبای" دوم از همان آغازش با جنگ درگیر شد: جنگ بین شمال و جنوب که عملاً در 1990 آغاز گشت. همان طور که اولین مالی شدن، گلوبالیزاسیون بالاخره منجر به بحران برملا شده و رسانه ای گشته 1929 شد، بحران عمیق ساختاری دوم نیز به بحران رسانه ای شده و آشکار سال 2008 ختم گشت. امروز بشریت به یک دوره مهمی قدم گذاشته که احتمال عروج امواج جدید "جنگ و انقلابات" را در خود نهفته دارد. با این که شباهت های موجود بین بحران اول و بحران دوم بی اندازه چشمگیر و تجربه اندوزانه هستند، ولی آن‎ها دارای تفاوت هائی هم هستند که بررسی آن‎ها شایان توجه است.
6 – سرمایه داری معاصر بیش از هر زمانی در گذشته یک نظام کاملاً اولیگوپولیستی انحصاری است. بدین معنی که این اولیگوپولی ها کنترل کامل بر تولید نظام را در اختیار خود گرفته اند. این اولیگوپولی ها با داشتن دسترسی بلامنازع به بازارهای سرمایه عملاً به انحصارات مالی تبدیل شده اند. پروسه مالی شدن به بازار مالی (و پولی) به عنوان بازار مسلط یک موقعیت استثنائی (کنترل و فرمان داری بدون مانع بر بازارهای کار و تبادل کالا و اسکناس) داده است که در تاریخ سرمایه داری بی نظیر است.
7 – روند مالی شدن، گلوبالیزاسیون به نحو بارزی خود را در دگردیسی طبقه حاکم بورژوازی در سطح جهانی که به صورت اولیگارشی های رانت خوار درآمده اند، مجسم و نمایان می سازد. ظهور و تقویت این اولیگارشی ها برخلاف تصور خیلی ها فقط به روسیه محدود نمی شود. این اولیگارشی ها امروز در کشورهای تک حزبی (مثل چین)، دو حزبی (مثل آمریکا)، چند حزبی (مثل آلمان، فرانسه، ژاپن و ...) در حاکمیت قرار گرفته اند. سقوط و فرود دموکراسی (تضعیف آزادی های دموکراتیک) و کاهش قابل توجه در حجم خدمات اجتماعی در سراسر جهان از تبعات اجتناب ناپذیر تمرکز قدرت در دست این اولیگارشی های حاکم (که جملگی در خدمت اولیگوپولی های انحصاری مالی قرار دارند) می باشد. یکی دیگر از دگردیسی های مهم در سرمایه داری معاصر که توجه به آن حائز اهمیت است همانا گذار از شکل امپریالیسم دوره "عهد زیبا" (که در آن نیروهای امپریالیستی متعدد در رقابت دائم با یکدیگر بودند) به دوره بعد از پایان "جنگ سرد" است که در آن امپریالیسم شکل دسته جمعی سه سره (آمریکا، "اتحادیه اروپا" و ژاپن) را به خود گرفته است.
8 – انحصاراتی که در عکس العمل به بحران اول نظام به منصه ظهور رسیدند با توسل به رقابت های خونین بین نیروهای امپریالیستی زمان، جهان را به سوی تلاقی های نظامی که در سال 1914 شروع گشته و نزدیک به سی سال (تا پایان جنگ جهانی دوم) طول کشید، بردند. برخلاف "عهد زیبا" موج دوم تمرکز و جهانی تر شدن سرمایه که در آغاز دهه 1970 آغاز گردید، فاقد رقابت های خونین بین امپریالیست ها است. در این دوره که تاکنون ادامه دارد، سیطره کشورهای مسلط مرکز (بویژه کشورهای سه سره جی 3) دیگر توسط انحصارات تولید صنعتی اداره نمی گردد، بلکه این سیطره از طریق کنترل بر تکنولوژی ها، بازارهای مالی، دسترسی بدون مانع به منابع طبیعی کره خاکی، کنترل بر اطلاعات و ارتباطات و تسلیحات کشتار دسته جمعی اعمال می گردد. این نظام که در حال حاضر جهان را به سوی "آپارتاید در سطح جهانی" سوق می دهد خود را فقط به اشتعال جنگ های چهارساله (1914 – 1918) اول و یا شش ساله دوم جهانی محدود و قانع نمی سازد، بلکه به جنگ های بی پایان، طولانی و نامحدود علیه دولت – ملت ها و خلق های "سرکش" کشورهای پیرامونی دست زده که از آغاز دهه 1990 (بلافاصله بعد از پایان دوره "جنگ سرد") آغاز گشته و هنوز هم ادامه دارد و به قول بعضی از تحلیلگران مارکسیست احتمال دارد که متجاوز از چهل تا هفتاد سال تاریخ زندگی بشر را ورق بزند.
9 – پدیده جنگ های بی پایان حکایت از این دارد که خود نظام "در بستر مرگ افتاده" و تنها راه نجات و برون رفت و عبور از بستر مرگ و بهبودی را در ادامه جنگ تشخیص می دهد. فاکت ها و وقایع اتفاقیه به روشنی این حکایت را ترسیم و بازگو می کنند: سقوط مالی کنونی به تمام معنی (با اینکه حامیان و ایدئولوگ های نظام حاضر به پذیرش آن نیستند) یک رکود و بحران عمیق ساختاری است. اما فراسوی این رکود بزرگ مالی ما شاهد خرده بحران های منبعث از بحران ساختاری در سطح جهانی هستیم که معروفترین و رسانه ای ترین آنها عبارتند از: بحران انرژی، بحران غذا، بحران محیط زیست و هوا و ... باید روشن ساخت که بحران عمیق ساختاری کنونی و خرده بحران های کوچک منبعث از آن چیزی به غیر از پیآمدهای، گلوبالیزاسیون سرمایه در حال حاضر نیست که می خواهد از طریق اولیگارشی های حاکم بر کشورهای امپریالیستی کره خاکی (بویژه کشورهای دربند سه قاره) را به نفع اولیگوپولی های انحصاری کشورهای امپریالیستی سه سره تاراج کند. در نتیجه کارزار واقعی در میدان مبارزه بین اولیگوپولی ها از یک سو و نیروهای کار و زحمت هم در کشورهای مرکز وهم در کشورهای پیرامونی از سوی دیگر است. به کلامی دیگر اولیگوپولی ها با حفظ شرایط برای تولید و بازتولید تلاش می کنند که با تشدید پروسه تمرکز و، گلوبالیزاسیون سرمایه به استثمار بیشتر کارگران بویژه در کشورهای مرکز و به تاراج منابع طبیعی و انسانی متعلق به نیروهای عمدتا زحمت در کشورهای پیرامونی به درصد انباشت سود و ثروت خود بازهم بیشتر بیافزایند. ولی کارگران و زحمتکشان جهان (از ایران، یونان، رومانی، اسپانیا گرفته تا نپال، آفریقای جنوبی و پاناما) به مقاومت ها و مبارزات مدنی و مسالمت آمیز و قهر آمیز و مسلحانه می پردازند. امروز جنگ واقعی در این میدان بین اولیگوپولی ها و قربانیان نظام جوهر اصلی و اساسی بحران عمیق ساختاری را تشکیل می دهد. چالشگران ضد نظام باید از این فرصت استفاده کرده و خود را به گذار و عبور نه از "بحران سرمایه داری" بلکه به گذار و عبور از خود نظام جهانی سرمایه داری که در بستر مرگ افتاده آماده سازند.

زمینه وقوع موج دوم بیداری و رهائی

1 – همانطور که قبلا اشاره شد، در جهان معاصر عموما اولیگارشی های رنگارنگ در کشورهای مختلف در حاکمیت هستند. این اولیگارشی ها چه در کشورهای تک حزبی، دو حزبی و چند حزبی و چه در کشورهای بی حزبی (مثل عربستان سعودی) به عنوان هیئت های حاکمه بیش از هر زمانی در گذشته در خدمت انحصارات اولیگوپولی های سرمایه قرار دارند. این اولیگوپولی ها نه تنها اقتصاد بلکه زندگی سیاسی و روزانه مردم را در سراسر جهان کنترل می کنند. ولی در سال های اخیر بویژه از پائیز سال 2007 به این سو، این اولیگارشی ها در گستره مدیریت گوبولیزاسیون سرمایه با بحران عمیقی که کلیت نظام را در "بستر مرگ" انداخته است، روبرو گشته اند.
2- اولیگارشی های کشورهای مرکز (در شمال) تلاش می کنند که با ایجاد "یک نظم نوین جهانی" از بحران عبور کرده و به موجودیت مسلط خود ادامه میدهند. این اولیگارشی ها به خاطر میلیتاریزه ساختن گلوبالیزاسیون وتبدیل "اقتصاد مدنی" به "اقتصاد جنگی" از یک سو و اخته کردن جنبشها و اتحادیه های کارگری و تشدید پروسه آتمیزه ساختن کارگران شاغل از سوی دیگر احساس خطر نمی کنند. برخلاف کشورهای شمال، شکنندگی حاکمین در کشورهای خودکامه، مستبد و کمپرادور به روشنی نمایان است. در این کشورهای پیرامونی (مثل ایران، مصر، تایلند، نیجریه و ...) مدل مدیریت جهانی شدن سرمایه در دهه ی اخیر آسییب پذیر گشته است. آیا ظهور و عروج امواج خروشان بیداری در کشورهای جنوب (پیرامونی) مثل دهه های آغاز قرن بیستم، موقعیت طبقات حاکمه ی این کشورها را به خطر خواهد انداخت؟
3- نظام سرمایه بدون سیطره و تسلط بر کلیه ی شیون زندگی نمی تواند به بقای خود ادامه دهد. در این نظام "اقتصاد بازاری" (واژه عامیانه برای سرمایه داری) بدون "جا معه بازاری" نمی تواند به موجودیت خود ادامه دهد. در جامعه بازاری است که نظام سرمایه به هدف خود یعنی کسب پول و انباشت به خاطر پول و انباشت می رسد. نتیجتا، تسلط و سیطره بلامنازع توسط سرمایه داری بطور بی رحمانه توسط طبقات حاکمه در سراسر تاریخ دوره معاصر تا پایان جنگ دوم جهانی اعمال گشته است. ولی از آن زمان تا اواسط دهه ی 70 قرن بیستم سه چالش بزرگ موفق شدند که از پیشرفت سیطره جویی ها و تسلط های بی رحمانه سرمایه جلوگیری کنند. فرود و سقوط این چالشهای سه گانه (شوروی، جنبشهای رهایی بخش کشورهای جنوب و جنبش های کارگری اروپا) دوباره شرا یط را برای بازگشت تسلط بلامنازع سرمایه آماده ساخت. اگر در گذشته این تسلط وسیطره جویی تحت نام "لیبرالیسم" به پیش برده میشد این دفعه تحت نام "نیو لیبرالیسم سرمایه" قد علم کرد. دوره نئولیبرالیسم سرمایه که از اواسط دهه ی 70 شروع و تا کنون ادامه دارد، دارای صفاتی است که بطور عمومی موقعیت یک نظام فرتوت، بی ربط و "در بستر مرگ افتاده" را ترسیم می کند.علیرغم خوش بینی و امیدواری که حامیان و یا منتقدین درون نظام (افراد شاخصی مثل جوزف استیگلیز و آمارتیا سن) در مورد "بهبودی" نظام و عبور از بحران نشان می دهند، سرمایه داری واقعا موجود با تمام تلاش در میلیتاریزه ساختن و مالی کردن حرکت بی مهار سرمایه در سطح جهانی و اشتعال جنگهای بی پایان و نامحدود خود نخواهد توانست که از سقوط خود جلوگیری کند.
4- بررسی فعل و انفغالات کنفرانس اخیر کشورهای جی 20 (در آوریل 2009 و در ژوین 2010) نشان می دهد که نظام و مهره های مهم آن نتوانستند درآن کنفرانسها در مورد مدیریت حل بحران مالی که "پاشنه ی آشیل نظام" است، به یک راه حل همگانی دست پیدا کنند و لاجرم تعجبی ندارد که راس نظام همراه با شرکایش در ناتو بلافاصله بعد از پایان این کنفرانسها به گسترش مانورهای نظامی و مداخلات بیشتر نظامی در افغانستان، عراق و پاکستان و به اشتعال جنگ های بی پایان علنی و مخفی علیه دیگر کشورهای جنوب دست زدند.
5 - بدون تردید هدف آمریکا از اشتعال این جنگها به ویژه در منطقه ی استراتژیک و نفت خیز خاورمیانه – اقیانوس هند نه تنها برون رفت از بحران مالی است که گریبان نظام را گرفته بلکه قرار دادن شرکای اصلی اش (ژاپن و کشورهای ناتو) در موقعیتی است که مطیع کامل او (راس نظام) باشند. شرکت یا عدم شرکت کشورهای اصلی ناتو (انگلستان، فرانسه، آلمان و ...) در قتل عام مردم افغانستان در تهاجم قریب الوقوع نظامی به قندهار در تابستان همین سال (2010) نشان خواهد داد که اروپا تا چه حدی هژمونی آمریکا را پذیرا گشته و یا رد کند. جنگ های ساخت آمریکا و ادامه و گسترش آنها در منطقه خاور میانه و آسیای جنوبی در جهت کسب هژمونی نفتی و دیگر منابع طبیعی در واقع جنگ علیه اروپا هم هست. احتیاج مبرم و حیاتی این کشورها (از جمله ژاپن) به نفت، اولیگارشی های آن کشورها را به مقدار قابل توجهی به آمریکا و جنگهایش وابسته ساخته است. آیا اروپا و ژاپن می توانند با نزدیکتر شدن به روسیه که توانایی فراهم آوردن احتیا جات نفت و گاز طبیعی این کشورها را دارد، تا حدی خود را از هژمونی نفتی آمریکا خلاص سازند؟
6- اروپا می تواند و باید خود را از ویروس "بازار آزاد" نئولیبرالیسم و هژمونی آمریکا رها سازد ولی این رهایی نمی تواند از جانب اروپای سرمایه انجام بگیرد. این امر فقط و باید از طریق چالشگران ضد نظام و با حمایت توده های مردم اروپا صورت گیرد. دولتهای کنونی حاکم در اروپا موافق پرداخت بهای اطاعت به رهبران کاخ سفید بوده و اولویتها را به حمایت و پیروی از منافع آمریکا می دهند. اما مردم اروپا قرائتی متفاوت هم از پروژه ی "اروپای متحد" و هم از روابطشان با بقیه ی دنیا به ویژه کشورهای جنوب دارند. اکثر اروپاییان به ویژه کارگران و دانشجویان، خواهان جهانی گرایی اجتماعی و استقرار روابطی با مردمان کشورهای جنوب بر اساس قانون و انصاف (عدالت بین المللی) هستند. آنها عموما این خواسته ها را با محکوم ساختن سیاستهای جنگ طلبانه ی آمریکا در کشورهای خاور میانه و آسیای جنوبی بیان می کنند. اگر این فرهنگ سیاسی مترقی و انسانی تحت مدیریت و رهبری چالشگران ضد نظام جهانی ترویج و تبلیغ گردد در نتیجه روابط جدید و حسنه ای بین چین، روسیه، آسیا و آفریقا شکل خواهد گرفت که امکان ساختن جهان چندین محوری و قطبی را فراهم خواهد ساخت. ظهور و عروج جهان چند محوری و پایان هژمونی طلبی های امریکا بهیچ وجه پایان نظام سرمایه و آغاز عبور به دنیای بهتر (سوسیالیزم) نیست. بلکه وقوع این امر بدین معنی است که شرایط برای حمایت کارگران واقشار مختلف مردمی در اروپا از اوج گیری بیداری و مبارزات خلقهای جنوب علیه نظام (که با غوطه ور شدن در باطلاق بحران عمیق ساختاری عملا در "بستر مرگ افتاده") را آماده خواهد کرد. آیا پیشرفت در مبارزات خلقهای در بند پیرامونی جنوب و حمایت کارگران و دیگر قربانیان نظام در اروپا و آمریکا از آن مبارزات می توانند بشریت زحمتکش را به سوی رهایی کامل از یوغ سرمایه و استقرار جهانی بهتر (سوسیالیسم) سوق دهند؟
در شماره آینده این نشریه طی نوشتاری به چند و چون این پرسش مهم خواهیم پرداخت.


google عروج امواج مجدد مبارزات رهائی بخش (قسمت اول)" target="_blank"> Google    balatarin عروج امواج مجدد مبارزات رهائی بخش (قسمت اول)" target="_blank"> Balatarin    twitter Twitter    facebook عروج امواج مجدد مبارزات رهائی بخش (قسمت اول)" target="_blank"> Facebook     
delicious عروج امواج مجدد مبارزات رهائی بخش (قسمت اول)" target="_blank"> Delicious    donbaleh عروج امواج مجدد مبارزات رهائی بخش (قسمت اول)" target="_blank"> Donbaleh    myspace عروج امواج مجدد مبارزات رهائی بخش (قسمت اول)" target="_blank"> Myspace     yahoo عروج امواج مجدد مبارزات رهائی بخش (قسمت اول)" target="_blank"> Yahoo     


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد