logo





باور راه

پنجشنبه ۴ شهريور ۱۳۸۹ - ۲۶ اوت ۲۰۱۰

کامبیز گیلانی

KambizGilani.jpg
روزگار غریبی است نازنین

یا ما غریبه ایم با روزگار
یا وسعت غربتی است
در انتهای وحشی تمدن

نازنین شهرهای خونفشان
اگر تورا و مرا
می سوزانند و می کشند
چه باک

اگر
اگر زندگی
وصله ی تلخی است
چسبیده در پای آزادی
بگذار گسسته شود

نازنین سرزمین های گمنام
هر که هستی
هر کجا نفس می کشی
هر چه آیین توست
بیدار باش
هرگز بخواب نرو
در پای چوبه ی داری
که
انسان آزاده
قربانی بی داد آنست

نازنین هشیار سخت راه
که تورا
همیشه صدا کرده ام

تو
برافرازترین پرچمی
که بر قامت بلندت
هیچ رنگی
غبار وسوسه نمی پاشد

که بر قامت بلندت
هیچ برقی
به تیرگی نمی نشیند

خونی که می ریزد
تو آن را
باور راه می کنی
راهی
پوشیده از شکوفه های بهاری

تو
همان آفرینشی نازنین
که اشک تو
غم و شادی را
یکجا
در این سرزمین خشک
به امانت سپرده است

روزگار غریبی است
یا ما
با روزگار غریبه ایم
یا روزگار
غریبه
با هجوم بی مروت شرم
بر
بقای وحشی این بد صورتان

کوچه ها را خوردند
شهر ها را
درخت ها را
کبوتر ها را

آدم ها را خوردند

وای بر ما
وای بر ما
نازنین
اگر تو
در این سرزمین سوخته
نمی بودی

تو
بیداری هستی نازنین
تو
دانشی
بی کرانگی

هستی ای تو
که عشق را
بر پیکر زخمی این روزگار
و
آن روزگار
جاری می کنی

آری
نازنین من.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد