logo





چونکه نامت مردم است

سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۰ اوت ۲۰۱۰

شهاب طاهرزاده

هیچکس تو را ندید
اگر هم دید تو را نشناخت
آمدند و رفتند
تنه زدند و گذشتند
بی پوزشی و یا افسوسی

تو فریاد زدی
آنان نشنیدند
تو گریستی و شکستی
آنان بر قلهء کوهها خندیدند و سنگ را در نوردیدند
کسانی از آنان
مست خوار کردن انسان
که هنوز بر دامنهء کوه خوشبختی بودند
سری برگرداندند و به تو گفتند
چرا نام مردم را برگزیده ای؟
چرا نگاه میکنی در چشم سرنوشت؟
چرا زندگی را به تمام میخواهی؟
چرا میگویی آب؟
چرا میگویی نان؟
چرا میگویی راحتی؟
چرا هویتت را اعلام میکنی؟
پیاده روی داستانی کوتاه چه عیبی دارد
که بر چهارراه تاریخ ایستاده ای ؟
تنها چه عیبی دارد
که همگان شده ای ؟
چه کسی گفت بخواهی مانند شدن را؟
مردم یعنی چه
وقتی هیچ نگاهی تو را نتوانست شناخت؟
وقتی در پشت سر
نامت پاک می شود در یک روز بارانی ی تاریخ؟
وقتی در هزاران روز آفتابی
نامی از تو نمی ماند در خاطرهء حادثه؟
کدام روز خوشبختی را تا قله رفته ای ؟
کدام شب خیال را تا انتها؟
تو چه میدانی رنگ برآوردن چیست
وچه شکلی دارد رسیدن و شدن؟
...و صعود کردند

9 12 2005
شهاب طاهرزاده

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد