آآآه شب
خوابِ لیلی را کجا برده ای؟
پچپچه هایش را به کدام باد سپرده ای؟
کدام واژه برای شیرینی دهان بار فردا کرده ای؟
آآآه شب
زمزمه هایت کجا می لولند؟
گوشهایم کرند یا تو لالی؟
آآآه شب
نشسته بر روی دامنم، دستهای انتظار
هراس ِ مجنون از همین واژه هاست
ویران شده در چشم ِ لیلی چنان خمار
خمار نشسته رقیب در تیک تاکِ نگاه
هی یار، هی یار
حواس ِ تو کجاست؟
اینجا آفتاب نمی زند
کبود شده خبر روی ِ لبهای آسمان
انار ِ دل، دانه دانه
ریخته بر خوابهای پاره پاره
تا که مجنونم بجنبد بگوید: سلام
پریده لیلیش، رفته از میان!
اینجا شکارچیان قطار قطار
آشوب مکر و حیله ها
فردا فقط صدای ناله هاست!
هی یار، هی یار
جانم از آن ِ تو شد
بگیر این پوست و استخوان
بکوب بر سینه داغ
شقه کن، بر مزارم چند شاخه بید
بخوان، لابلایش کمی از خطّت وزین
دهان باز، سینه چاک کن
بگو این است رسم عاشقی!
بعد یواشکی چشمک بزن به ستاره ای
لبخند بزن به آزاده ای
بگو مجنون وار ایستاده ای
در ختم غائله، برگرد با پروانه ای
روز از نو، روزی از نو