logo





اندر حکایت کاشفان فروتن نکته یاب

شنبه ۲ مرداد ۱۳۸۹ - ۲۴ ژوييه ۲۰۱۰

احمد شیرازی

ahmad-shirazi-s.jpg
شباهت ناگزیر گفتار و نوشتار برخی میداندران رسا نه یی با مضمون ها و دیدگاه ها که در کتاب های محمدرضا فشاهی خوانده ایم، از فرط ناگزیری به رو نوشت برابر اصل مبدل شده است. از این رو من هم در جای یک شاهد و گزارشگر ناگزیر شدم اشارتی کنم درباب کاشفانی فروتن که آن نکته ها و مضامین را به سود فضایل فلسفه دانی و تاریخ شناسی خویش نه کشف که مصادره به مطلوب می کنند! ضمن آن که امیدوارم این اشاره موجبی گردد که داوطلبان بعدی از تکرار چنان کار نکوهیده پرهیز کنند. اگر نکته و مضمون و دیدگاهی را باز می گویند که دستاورد پژوهش فردی دیگر است مانند اهالی متمدن ممالک راقیه به رسم امانت داری، نام و نشان منبع و مأخذ مربوطه را یاد آور شوند. برخی پارسی نویسان راقی و راقیه که این جا و آن جا میدان دار سخنوری بوده، تصور می کنند مسکوت گذاشتن نام و برداشت از اثر پژوهنده یی که بی هیاهو کار می کند بر ایشان که به ویژه روی امواج الکترونیک می گویند و می نویسند و مخاطبان بیشمار دارند، رواست زیرا آن ها هستند که دامنه بُرد گفتار را تا بنگاله و چین و ماچین می کشانند نه نویسنده و کتابی که شمار خوانندگانش با هزاران مخاطب که ایشان روی امواج دارند، در خور قیاس نیست! به چند نمونه که بر امواج رفته و شاید آ نرا خوانده و شنیده باشید، اشاره می کنم:‍‌ در کتاب کم حجم و پر محتوای «ارسطوی بغداد» که دوازده سال قبل درآمد، محمد رضا فشاهی در مبحث فیلسوف و سوء تفاهمی به نام فلسفه اسلامی گفتاری نو آورد و موضوع را با تحلیل «عقل یونانی و وحی قرآنی» ردیابی کرد و نتیجه گرفت: «همه آن چه در زمینه تفکر در سرزمین های اسلامی تحریر گردیده، همه ی آن چه از فارابی تاملاصدرا تا طباطبائی گفته و نوشته شده، یکسره الهیات است و هیچ شباهتی به فلسفه به مفهوم آتنی آن ندارد. به عبارت دیگر پوسته این تفکر عقل است و هسته آن وحی و عرفان» و نشان داد از چه سبب و چرا در قلمروهای اسلامی نه فلسفه نه فیلسوفی سر بر آورده است و شارحان و مفسران آن الهیات نه فیلسوف که متأله نام دارند. و نوشت«از قرن هشتم میلادی - دوم هجری- تا کنون منطق ارسطو و عقل یونانی در سرزمین های اسلامی همواره تابع و خدمتگذار الهیات بوده و هرگز استقلال آن به رسمیت شناخته نشده است» ‌ میداندار رسانه یی، این گفتار و دیدگاه را گزارش یا نقد و بررسی نمی کند، زیرا که می نماید ارسطوی بغداد را نخوانده است و مؤلف آن راهم نمی شناسد، امادیرتر همان مضمون ارسطوی بغداد لابد در اثر «توارد»از کفتار و نوشتار او سر در می آورد. میداندار بعدی- آقای X همین خوشه چینی را آشکارتر انجام می دهد. با سبک سنگین کردن و ورق زدن کتاب «اندیشیدن فلسفی و اندیشیدن الهی-عرفانی» و کتاب «نیهلیسم ویرانگر وایده ئولوژی نیاکانی » در می یابد که نظر مؤلف دو کتاب در باره اسپینوزا و نیز قیاس فلسفه و سیاست و فرهنگ یونانی و رومی، ایرانی و اسلامی و به ویژه قیاس «مکتب اصفهان در قرن ۱۷ میلادی و مکتب کوپرنیک /گالیله یی/دکارتی» در همان قرن، همان نکاتی است که او هم در مکاشفه های فلسفی - تاریخی اش پیشتر بدان رسیده اما در نوشتن و پخش آن کوتاهی کرده است. پس بهتر که «دست به کاری زند تا غصه سر آید» چه کار کند؟ مصاحبه! با خودمان یا کسی مصاحبت می کنیم و کشف خودمان را روی امواج الکترونیک به ثبت می رسانیم. پس از ایشان آقای y متوجه می شود فردی که صیت شهرت ایشان را ندارد در کتابی به نام اندیشیدن فلسفی و غیره! چیزهائی نوشته است در باب تمایز خدای یونانی و خدای سامی و خدای فلاسفه و خدای دانشوران و خدای عارفان که به کار مسلمین نواندیش نمی خورد مگر به خامه او درآید، ویراستاری و اصلاح بشود. پس آستین بالا زده، از عناوین فصل های کتاب و جوهر اندیشه ی مؤلف آن آش شله قلمکار نذر مسلمین و سالاد فصل برای افراد متفرقه فراهم ساخته است.
پس از او آقای z قدم پیش می گذارد که موضوع پیدایش یکتاپرستی و پیدایش و گسترش همزمان نا رواداری و عصبیت و خشونت و جلوه های گوناگون آن به عنوان رویاروئی حق و باطل(خیروشر)، شرک و یکتا پرستی و غیره را که به استناد آثار اسپینوزا، روسو، یان آسمن و دیگران مؤلف کتاب اندیشیدن فلسفی باز نموده است،از سربگیرد و بگوید که چنین بررسی یی به فارسی پیشینه ندارد.
و سرانجام کسانی برای تبدیل به احسن کردن موضوع کشتار بابیان و سایر غیر خودی ها اعلام حضور می کنند و به روی خوشان نمی آورند که این موضوع هم در جامه ی «یک تحلیل فلسفی/جامعه شناختی/روان شناختی درکتاب «واپسیین جنبش قرون وسطایی، اخباری واصولی، شیخی وبابی» پژوهش محمدرضا فشاهی به سال ۱۳۵۵ خورشیدی در ایران چاپ و پخش شده و در مدتی کوتاه به چاپ هشتم رسیده بود.
«باب» و چگونگی بابیگری و پیامدهای مرتبط با این جریان را هم می توان با معیار و شیوه جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی مورد سنجش و بررسی قرارداد- کاری که از جمله فشاهی به انجام رسانیده است، هم می توان انبوه «فاکت» ها از نوشته های دیگران را - البته با نام و نشان- بی اعتنا به معیار یاد شده با تکنولوژی چسب و قیچی سرهم کرد، کشکولی پرداخت برای «درک روند تاریخ معاصرایران». و تأکید کرد آن ها که از دنده چپ برخاسته اند به علت چپکی دیدن قضایا آن روند را درک نکرده اند. - این هم کاری است که در این سال ها کسانی با قلمفرسائی و زبان فرسائی درآن کوشیده اند. یک «مورخ الدوله» در این میان روی دست بقیه بلند شده و با موش دوانی، و سوار بر ارابه ی «تئوری توطئه » وارد این مبحث شده که بعله پژوهش های من تاکید دارد بر پیوند باب و پیروانش با کانون های معین که شبکه یی از خاندان های قدرتمند و ثروتمند یهودی شرکای اصلی آن بودند. سپس می افزاید: باب چهارسالی پیش از اعلام آئین خویش در بوشهر، در تجارتخانه دائی اش که با انگلیسی ها سروسر داشت کار می کرده است. یعنی خواننده جان نتیجه بگیر که کار، کار انگلیسی ها و یهودی ها ست، و گرنه آدم عاقل که نمی رود پا تو کفش اسلام و مسلمین کند و سر خویش و هوادارانش را دم تیغ دولت ناصرالدینی بدهد.

ویک یاد واره از روزگار رفته به باد…

نکته دیگر مربوط است به قضیه ی سید احمد فردید معروف مرحوم که در باره او و آشفته و هذیان گویی هایش که لعاب فلسفی داشت، دو مقاله ارزشمند داریوش آشوری و آرامش دوستدار که هر یک مایه ور از سبک و سیاق آن ارجمندان است، مغتنم است. این دو مقاله که در فاصاله سال های ۲۰۰۸-۲۰۰۶ انتشار یافت، نقد کسی چون احمد فردید است که پیش و پس از ظهور نظام ولایت مطلقه فقیه، در جایگاه استاد فلسفه مروج نا دانی فلسفی بود. (این کاررا امروزدرتله ویزیون ولایی یک بازجو سابق می کند که استاد مجسم خرایکاری درپهنه فرهنگی است) -
به یادم است سال ۱۳۵۰ که فردید در تله ویزیون گرد و خاک فلسفی می کرد ، در میان اهل قلم تنها یک تن نسبت به ژاژ خایی و یاوه گوئی شبه فلسفی فردید بانگ اعتراض سر داد . یادداشت اعتراض آمیز محمد رضا فشاهی درهفته نامه فردوسی بود که خشم استاد را آن چنان برانگیخت که به دفتر مجله تلفن کرد و به سبک اوباش چاله میدان سابق برای نویسنده آن یادداشت پیام گذاشت. زمان گذاشت و ورق که برگشت دکان سیدنا خریدارانی از انواع مسلمین ولایی یافت که دنبال راه کسب فیض فلسفی حلال و شرعی بودند تا در بالا نشینی سیاسی و نظامی به نوبه خود فیضان نمایند. پنج سال بعداز انتشار آن یادداشت فشاهی در کار چند تن از فضلایی دقیق شد که در ایران داشتند آموزه های آکادمیک خود در بلاد کفر را با آب کُر حوزوی تطهیر می کردند، و در همان حال صلا می دادند آن چه یافت می نشود یافته ایم ما. یکی ازآن میان که سوراخ دعا را به بقیه نشان می داد و سررشته را به دست داشت موسیو هانری کُربن بود که الهیات و عرفانیات دربسته بندی فلسفه از«مکتب اصفهان در قرن هفده میلادی» بار زده، آن محموله را با همراهی فضلای بی دستار و عبا ، خرج فلسفیدن و پرورش افکار نوع ایرانی می کرد. درهمین احوال فشاهی درجای یک جوینده سمج با وارسی و درنگ در«مکتب اروپائی درقرن هفده» دره حایل بین این مکتب فلسفی و آن مکتب الهیاتی را ترسیم می کرد ومی نوشت : اگر مکتب شیخ بهایی، میرداماد، میرفندرسکی، ملاصدرا، لاهیجی، فیض کاشانی، مجلسی، قاضی سعید قمی و همردیف های ایشان به روایت هانری کُربن کانون اندیشه فلسفی بوده است، همزمان با مکتب اصفهان، مکتب اروپایی، مکتب برونو، کوپرنیک ،ک پلر ، گالیله ، هابس ، دکارت، لاک، نیوتون، لایب نیس، اسپینوزا و دیگران در کدام تعریف می گنجد و چه نام دارد؟ با این پرسش بنیادی دانش پژوه ایرانی که تا آن زمان هفت کتاب در ایران به چاپ رسانده بود، بازهم سال ها در مطلب درنگ و کند و کاوکرد و دستاوردش را طی دوازده سال اخیر در چهار رساله خواندنی و آموزنده به اهل خواندن و آموختن رسانیده است تا فراگیرند آنچه امروز ایرانیا ن را رقم زده است ، بر آمده از آموزه هایی پوسیده است که مکتب اصفهان آخرین تبلور آن بود.

احمد شیرازی - پاریس ژوئن ۲۰۱۰ خرداد ۱۳۸۹

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد