logo





درگذشت یک فعال جنبش کارگری

جمعی از کارگران پیشرو تبعیدی در سوییس

دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۷ - ۱۰ نوامبر ۲۰۰۸

رفیق یوسف زاهدی یکی از فعالین جنبش کارگری با زندگی وداع گفت
طبقه کارگر پیشروانی دارد که شاید هیچگاه شناخته نشوند ولی تاثیراتی بزرگ بر رشد اگاهی طبقه دارند.
رفیق یوسف یکی از همین پیشروان بود او که در سال ۱۳۱۰ دریکی از روستاهای رامهرمز بدنیا آمد. هنوز کودکی را به پایان نرسانده که پدرش را از دست میدهد تا زندگی سختی را همراه با خواهر و مادر آغاز کند بهمین دلیل به شهر آبادان برای یافتن کار وتامین زندگی مهاجرت میکنند.
خودش این زمان ووقایع آن را خیلی شیوا شرح میداد از اینکه کودکی ۱۲ ساله مجبور به کار در خانه انگلیسی ها این غارتگران نفت وسرمایه ایران می شود وچگونگی تحقیر و تضاد طبقاتی را با گوشت وپوست خود لمس میکند.او که نه می خواست ونه می توانست به تحقیر تن دهد خیلی سریع به زبان انگلیسی مسلط میشود و از این طریق به استخدام شرکت نفت (پالایشگاه ) آبادان در میاید.
او در پالایشگاه آبادان بعد ازگذراندن یک دوره آموزشی بعنوان ماشینیست ادامه میدهد در همین دوران ضمن تامین زندگی خواهر ومادر به فعالیت های سیاسی طبقه خود واردمیشود او که طعم فقروبی حقوقی و بی عدالتی را از بدو تولد دیده سوسیالیسم را تنها راه نجات انسانیت از نظام سرمایه داری میدید ,بهمین دلیل جذب تنها جریان مدعی آنزمان یعنی حزب توده میشود و تلاش فراوانی برای برای جذب دیگر کارگران به آن حزب مینماید , او که سر پر سودایی داشت روزنامه حزب را که باید میفروخت از حقوق خودش پول آن را به حزب میپرداخت ولی مجانی به کارگران میداد تا بقول خودش بخوانند وآگاه شوند.ر. یوسف پس از کودتای امریکایی سال 1332 بخاطر فعالیت های حزبی مدتی زندانی میشود ودوباره به کار وزندگی خود ادامه میدهد.او که در این زمان تجربیات فراوانی اندوخته با این باور که قفل مبارزاتی طبقه کارگر فقط بدست خود کارگران حل میشود در این راه امر آگاه گرانه را ادامه میدهد تا مقطع تغعیر قدرت در سال 57 که نظام سرمایه داری پادشاهی با نظام سرمایه داری اسلامی تعویض میشود او که تجربه تلخ گذشته را راهنمایی خود دارد با این بیت که :
ای یاوه یاوه خلایق مستید ومنگ یا به تظاهر تزویر میکنید
به کارگران میگفت که اینان نیز فرقی با گذشتگان ندارند او در دوران متلاطم 58 در جستجوی تشکلی برای همکاری وادامه راه بود که نتوانست آنرا بیابد مدتی بخاطر فداکاری سازمان چریکهای فدایی از انان حمایت کرد و در مقطع انشعاب اقلیت واکثریت بدون هیچگونه تاملی جانب اقلیت آن سازمان را گرفته ولی بیشترین حمایت خود را در آن زمان از شوراهای کارکنان پالایشگاه نفت آبادان وسندیکای پروژه ای آبادان با شرکت مستمر اعلام میداشت.
او در سال 1361 توسط سپاه آبادان دستگیر و به اتهام همکاری با سازمانهای سیاسی و کمک مالی به سندیکای پروژه ای آبادان تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفته که پس از چند ماه آزاد امابعداز 37 سال سابقه کار بدون هیچکونه حقوقی از شرکت نفت اخراج میشود.او از پای نمی نشیند و با تلاش فراوان شرکت نفت را مجبور به قبول بازنشستگی خود مینماید.
یوسف زاهدی در تمام عمر خود یکی از شریفترین انسانها بود او زبان بسیار شیوا وشیرینی داشت چنان دیگران را تحت تاثیر گفتار خود قرار میداد که شنونده واقعا مجذوب آن میشد .
او هیچگاه اسیر تبلیغات دنیای سرمایه داری نشد و کینه طبقاتی خود را با مصالح روز عوض نمی کرد به تمامی ترفندهای نظام فاشیستی اسلامی حاکم بر ایران نه گفت حتی در وسوسه انگیز ترین انتخابات یعنی دوم خرداد سال 78 به افشای آن پرداخت ودیگران را از شرکت در آن منع مینمود .
او در این سالها با وسواس خاصی اخبار جنبش کارگری در داخل وخارج از کشور را پیگیری میکرد ومرتبآ از فعالین کارگری وچگونگی پیشبرد کارها می پرسید همیشه شعارش این بود که باید طبقه کارگر متشکل شود واین حکومت را به زور قهر نابود کند.
او پدری مهربان برای فرزندان خود و تمامی انسانهایی که با او رابطه داشتند بود ,برای غم انسانها اشک میریخت ودر شادی آنان شاد بود .
حاصل تلاش او را در روز بخاک سپاری او باید جستجو کرد که چگونه زحمتکشان در غم از دست دادن او میگریستن و چه جمعیتی به عزای او نشستن .
ما با تلاش اینگونه انسانها به مصالح طبقاتی خود آشنا شدیم و با ادامه راه آنان امیدوار که بتوانیم به جامعه عاری از طبقات واستثمار برسیم.
فقدان ر. یوسف زاهدی مانند دیگر فعالین جنبش کارگری برای ما تلخ وناگوار است ولی باید راه را تا غایت نفرت پیمود.
جاویدان باد یاد وخاطره تمامی فعالین جنبش کارگران وزحمتکشان
پیروز باد جنبش کارگران و زحمتکشان

جمعی از کارگران پیشرو تبعیدی در سوییس
08/11/2008

در پایان قطعه شعری از زنده یاد ابولقاسم لاهوتی که همیشه رفیق یوسف آنرا در گوش فرزندان خود زمزمه میکرد ودر مجالس مختلف آنرا برای دیگران دیکلمه میکرد رو بیاد آن رفیق میخوانید.
چاره رنجبران ، وحدت و تشکیلات است .
ابوالقاسم لاهوتی - ۱۹۲۴
سر و روئی نتراشیده و رخساری زرد
زرد و باریک ، چو نی
سفره یی کرده حمایل ، بر سر دوش
ژنده یی در تن وی
کهنه هی پیچیده به پا ، چونکه ندارد پاپوش
در سر جاده ری
چند قزاق سوار از پیش ، آلوده به گرد
دستها ، بسته ز پس
که ر ود اینهمه راه ؟
مگر آن مرد قوی همت صاحب مسلک
که شناسد ره و چاه
خسته بد
گرسنه بد
لیک نمی خواست کمک
نه ز ملک ، نی ز الله
بجز از فعله و دهقان – نه به فکر دیار
از سواران مسلح ، یکی آمد به سخن
که دلش سوخت به او
- آخر ای شخص گنهکار – چنین گفت به وی :
گنهت چیست ؟ بگو !
بندی از لفظ بر آشفت به وی
گفت :
ای مرد نکو
گنهم اینکه من از عائل ه رنجبرم
زاده رنجم و پرورده دست زحمت
نسلم از گارگران
حرف من اینکه : چرا کوشش و زحمت از ماست
حاصلش از دگران ؟
این جهان یکسره از فعله و دهقان بر پاست
نه که از مفت خوران !
غیر از این ، من ز گنا ه دگری بی خبرم
دگری گفت که !
گویند تو " آشوب کن " ی ، ضد قانون و وطن
دشمن شاهی و بیدینی و دهری مذهب
جنگو ، فتنه فکن
پرده از کار برانداز و مپیچان مطلب !
راست گوی به من !
تو مگر عاشق حبس و کتک و تبعیدی ؟
تندتر می دوی از من ، اگر آگاه شوی
دادش اینگونه جواب :
دین وقانون و وطن ، آلت اشراف بود
رنجبر ،لخت و کباب
سگ خان ، باجل مخمل
بگو انصاف بود؟
خانه جهل خراب !
حیله است این سخنان
کاش که می فهمیدی
این عبارات مطلا ، همه موهومات است
بند را ه فقرا
چیست قانون کنونی ، خبرت هست از این ؟
حکم محکومی ما
بهر آزاد شدن ، در همه روی زمین
از چنین ظلم و شقا
چاره رنجبران ، وحدت و تشکیلات است .
ابوالقاسم لاهوتی - ۱۹۲۴

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد