![]() |
|
امروز مقاله کوتاه ولی مهم هموطن عزیزم سرور خانم را در رابطه باحجاب و برقع خواندم. با تأسف باید بگویم همه زنان مقنعه و برقع پوش، اگر بخواهند و نخواهند بااعمالشان بزرگترین ضربه را به حقوق برابر زنان در جوامع محل سکونت خویش می زنند. کردار آنان چه آگاهانه و چه از روی عادت و نا آگاهانه از دو حالت خارج نمی بینم. یا دانا و فرصت طلب هستند و به خاطر مقام و موقعیت خود حاضر به محقر شمردن خویش و انسان درجه دو بودن، تن دهند و یا نا آگاه و نادان اند و راهی جز تحقیر شدن و ذلیل بودن در جامعه را نمی بینند. پس مجبور اند به این خواری و ذلالت تن دهند و به مرور زمان محجبه بودن برایشان به عادت تبدیل شود. از طرفی من، در رابطه با گروه اول، بیش ازهمه تعلیم و تربیت و حاکمیت چندین صدساله دیکتاتوری برجامعه را مقصر می دانم، نه مثلا خانم مریم رجوی، خانم بنی صدر و خانم موسوی و امثال. در رابطه با گروه دوم نا آگاهی و عرفی بودن و اجبار را. بدون شک در هر دو گروه "مردان خانواده" و یا شرکای زندگی این زنان محجبه را در همگام شدن با گروه نخست و یا عقب نگهداشته شدن و نا آگاهی گروه دوم، مقصر اصلی می دانم و بسیار افسوس می خورم که اینان بنا به عادت صدها ساله، نخواسته و یا نکوشیده اند برمهمترین شخص درزندگی زناشوئی خویش اثری مثبت بگذارند و آنان را به دوری جوئی از فرصت طلبی و یا به آگاهی بیشتر تشویق کنند که حداقل به حاکمیت دیکتاتوری بیش ازاین امکان زنده ماندن ندهند. بدون شک اگر زنان ما وبویژه محجبه ها وبرقع پوشان درجوامع اسلامی بیشترآگاه شوند، مستبدان و دیکتاتوران کمترین شانس را برای زیستن خواهند داشت. پس انسان باید با زمان پیش بیاید و درجا نزند. من هیچ توجیه گری از برخی از مردان را نمی توانم بپذیرم که بگویند: "ما قادر نیستیم، به زنان خود راه زندگی را دیکته کنیم". اگر کسی چنین توجیه گری بکند، طبیعتا راست نمی گوید. زیرا درخیلی موارد زندگی زناشوئی، مرد خانه که دارای زن محجبه است، تصمیم می گیرد و طبق آیات قرآن اغلب زنان حتا به ظاهر محجبه تابع مردان اند. پس اگر مردی با علاقه و اعتقاد راسخ روشن گری کند و قلبا این را بخواهد، بی تردید زن محجبه او تابع خواهد بود. البته این جملات سر زنش آمیز برای آن مردانی است که خود واقعا آگاه اند و از ته دل می خواهند زنان شان فرصت طلب و یا این گونه عقب نگهداشته شده، بمانند. اگر بنده در اشتباهم و نه این طور نیست! پس این پرسش مطرح است. چرا من نوعی توانائی نداشته باشم که شریک زندگی خویش و همبسترم را به حقوق برابر زن و مرد قانع کنم و برایش توضیح دهم که او برده من نیست و اگر من، چیزی خلاف عرف انسانی به او دیکته کردم، او نباید آن را بپذیرد و تابع من باشد؟ مگر نه، او شریک زندگی و مادر فرزندان من است؟ مگر نه او در تصمیمات مهم زندگی و بویژه در تعلیم و تربیت این فرزندان، مشترک با من سهیم است؟ پس چرا باید از من کمتر بداند؟ مگر نه کمتر دانستن او ناتوانی و ضعف شریک زندگی اش بحساب خواهد آمد؟ اگر بازده و نتیجه ی پاسخ به این پرسشها زنان محجبه و برقع پوش هستند، بی شک ما مقصریم و باید بدانیم که یک پای کار می لنگد و این بسیار غم انگیز باید باشد. چرا باید هنگامی که فرزند ما پرسشی از مادر می کند، او باید زود به پدر حواله اش دهد و بگوید نمی دانم، از پدرت بپرس! آیا یک روز چنین اتفاقی افتاده است که فرزندتان از شما پرسشی کرده باشد و شما باصراحت گفته باشید که نمی دانم، برو ازمادرت بپرس، او ازمن بهتر می داند؟ بدون شک این کار درجامعه مقنعه پوش به ندرت اتفاق می افتد. ازطرف دیگر بس شادم که زنان آگاه وفعالی یافت می شوند و قلم به دست می گیرند و این شیوه پوشش قرون وسطائی یا درواقع نشانه نابرابری را به چالش می کشند و پذیرفتنیها و نپذیرفتنیهای آئیینی یا ایدئولوژی را بدون آگاهی از محتوای آنها، به بحث می گذارند که ما بتوانیم، با سنجش درست، درباره آنها از دیدیکه بانرم اجتماعی وحقوق انسانی همخوانی داشته باشد، نظر بدهیم و این شکل و شیوه رفتار و باور کور کورانه و تقلیدی در جامعه را زیر پرسش ببریم. بنا بر این تقلید کردن و یا کورکورانه پذیرفتن هر فکر و فلسفه و آئیینی نتیجه اش آن خواهد بود که امروزه در جهان خودمان می بینیم. بنده اغلب اوقات و در هر فرصتی این جمله مهم از یک خانم هموطن 43 ساله را مثال می آورم که در یک سیمینار سخنرانی بنده، دررابطه باحقوق زن در اسلام، شرکت داشت و در کنار پرسشی درباره موضوع گفت: "او جدا بسی خوشحال و شادمان است که عاقبت جمهوری اسلامی و اسلام درایران حاکم شده! زیرا اگر این تحول انجام نمی گرفت، او همانطور که نادان بدنیا آمده بود، نادان هم از این جهان می رفت. اما اکنون اینطور نیست، لذا بر عکس دوران 23 سال نو جوانی و دانشجوئی اش که فقط بوسیدن قرآن را به او یادداده بودند و از بازکردن این کتاب مقدس وحشت در دلش ایجاد کرده بودند، اکنون با شکستن این سد و خواندن و بررسی مکرر متون قرآن مجید که قبلا لای صفحات آن را از ترس باز نکرده بوده، می فهمد که در این کلام خدا چه حق و حقوقی برایش قایل شده اند. بنا بگفته خودش او چهل بار قرآن مجیدرا خوانده است و هرآیه مهمی را حفظی می داند. او ادامه داد: میگی نه؟ هر آیه ای درباره زنان را می توانی بپرسی"،(نقل بمعنی).
گرچه بنده در زمینه حجاب آئینی و عادتی در حد توانم مطالب فراوانی نوشته ام و مثالهای زیادی نظیر مثال فوق، آورده ام. اما اگر تاکنون نتیجه دلخواه ازآن کارها دستگیرم نشده، تعجب نمی کنم و تأسف هم نمی خورم. زیرا من این را نشانه کم عادت کردن به خواندن می دانم و بویژه این عادت در میان زنان محجبه بیشتر است. بهرحال هیچ نگران نیستم وعجله هم ندارم. شماهم نگرانش نباشید، زیرا تصمیم گرفته و اراده کرده ام، درصورتی، غذاهای پر ازموادشیمیائی و تروریستها وتصادفات وغیره مرا نکشند بیش از 120 سال عمرکنم که به آرزوی خودم برسم. یعنی می خواهم زنده بمانم و ببینم اگرروزی یک انسان، زن یا مرد تصمیم گرفت یک کاری انجام دهد یا باوری راچه آئینی و چه ایدئولویکی ردکند یابپذیرد، ازطریق مطالعه به آن هدف رسیده باشد، نه از روی تقلید! پس هنوز به راحتی می شود گفت حدود بیش از نیم قرنی وقت دارم! تازه اگرمنهم نماندم که ببینم، هیچ جای نگرانی نیست، ایمان دارم عاقبت نوه و نبیره و نتیجه ی من خواهند دید و من در قبرم در گوشه ای از این جهان خاکی و گرد یا کروی، گرچه احتمالا استخوانهایم پوسیده باشند، باز هم به گل- مراد خود خواهم رسید. بهرحال به باور من، همان گونه که در مقاله "رد یا قبول هر آئینی ..." ذکر شده، آدم برای انجام هرکاری یا رد آن، بایستی یک استدلال وتوضیح منطقی داشته باشد نه فقط تقلید کند! این ابتدائی ترین چیزی است که زندگی اجتماعی و تمدن امروزی از هر انسانی می طلبد. قبل ازبحث بیشتر دراین باره، مایلم تعریف واژه آزادی و آزادی انسان اجتماعی در انتخاب راه و روش وشیوه زندگی درجامعه را فقط برای آن خانمهای محجبه وبرقع پوش تا حد امکانم شرح دهم. شاید، اگر آن عزیزان فارسی خوان، از آزادی چیز دیگری فهمیده اند و یا اگر اصلا علاقه به خواندن نشان می دهند، به خاطر خود هم شده بعد ازخواندن این مطلب، تجدید نظر بکنند و بفکر فرو روند که آیا زندگی ارزش آن را دارد که انسان، به خاطر بدست آوردن آوانسی، خودرا تحقیر کند و یا اجاز دهد تحقیرش کنند؟! این نکته را نوشتم، زیرا انسانها هر کدام از واژه آزادی، تفسیری جدا و یا حتا توجیه گری ویژه ای برای خود دارند. احتمالا انجام هرکار یا پذیرش عقیده وافکاری برای فردی درست باشد، اما همین افکار و عقیده و انجام آن به دیگری خسارت وارد آورد. همین سدی خواهد شد در برابر آزادی دیگران. اکنون این پرسش مطرح است که آزادی چیست و حد و مرز آن کدام است؟ متأسفانه اغلب ما از آزادی یک نوع آنارشی بی حد و مرز می فهمیم و این بزرگ ترین زیان را به خود ما می رساند. نمی دانم کارل لیبکنشت بوده یا روزا لوگزام- بورگ، در هر حال یکی از آنها در مورد آزادی گفته است: "یک انسان اجتماعی تا آن مرزی آزاد است که آزادی دگری آغازمی شود"(نقل بمعنی). این درست است، هر انسانی آزاد باید باشد که بتواند در کمال آزادی هر عقیده ای را انتخاب کند و شیوه زندگی خودرا به دلخواه خود معیین نماید. اما این آزادی باید تا آن حد باشد که آزادی دیگری آغاز می شود. یعنی آزادی سیاسی، ایدئولوژیکی، آئیینی و در نهایت آزادی پوشش و انتخاب جا و مکان و دیگر آزادیهای اجتماعی تا مرز تجاوز نکردن به آزادی غیر. انسان آزاد است این افکار و آئیین و ایده را در همه جا در مملکت، بجز در مؤسسات دولتی تبلیغ کند و برای جمع آوری هم فکر بکوشد. به احتمال زیاد، خانم های محجبه مدعی شوند که چرا نباید این چنین کاری در مؤسسات دولتی انجام گیرد؟ پاسخ آنست، زیرا این مؤسسات به عموم مالیات بده با افکار وایده های گوناگون تعلق دارند وانسان نمی تواند و مجاز نیست برای پیشبرد امر خصوصی خود، با استفاده از ابزار عمومی به خواست و آزادی دیگران لطمه بزند. پس ما باید آزادی و خواست دیگری را نیز درنظر داشته باشیم. خوب، بدین ترتیب، آزادی عقیده و شیوه ی زندگی در جامعه باید تا آن حد باشد که به دیگری لطمه مادی و معنوی وارد نیاورد. لذا بر می گردیم به آن تعریف معروف از آزادی. یعنی من نوعی تا آن مرز آزاد هستم که آزادی دیگری آغاز می شود. اگر آزادی من از نظر رفتار و کردار و تعلیم و تربیت به دیگر افراد در جامعه زیان وارد کند، من اخلاقا نمی توانم و مجاز نیستم از چنین آزادی استفاد کنم. بهرحای ما یک تعریف استاندارد مثلا برای آزادی آئیینی براین پایه داریم که: "عبارت است از آزادی یک فرد یاگروه برای ابراز کردن، عمل، رعایت و پرستش دین و باورهای خود درخلوت یا درسطح اجتماع است. همچنین این آزادی شامل قدرت تغییر دین خود و یا اختیار داشتن در پیروی نکردن هیچ آیینی نیز هست. آزادی ادیان توسط بسیاری از دولتها و افراد به عنوان یکی از حقوق بشر بنیادی شناخته می شود". این تعریف استانداردی است از پذیرش یا رد هر آئیینی. همچنین مثلا آزادی برای پوشش، تا جائی که این پوشش به جامعه و آزادی دیگران لطمه ای وارد نیاورد. برای نمونه لخت و عریان شده و یا با رو سری و برقع درکلاس درس حاضر شدن، خلاف نرم اجتماعی و شیوه تعلیم و تربیت در یک جامعه است. گویا برهمین مبنای احترام به آزادی جمع است که در ادارات دولتی و مؤسسات تعلیم و تربیتی و آموزشی فرانسه مثلا، پوشیدن برقع و حجاب ممنوع شده. در واقع در آزادترین کشورهای جهان یک محدودیت و مقررات اجتماعی باید رعایت شود و این بعضی از آزادی هارا به سود کل جامعه محدود می کند. یعنی در جامعه با رأی و انتخاب آزاد تصمیم گرفته می شود که مالیات بده برای ایدئولوژی های کهنه و ضد بشری مانند فاشیسم، نازیسم، برده داری، راسیسم، ضدیت با دمکراسی وآئیین هائی که بریکی ازاینها صحه می گذارد تبلیغ و حمایت نکند. متأسفانه در بعضی از آئینها یا در برابر برده داری سکوت اختیار شده و یا آن را تأیید کرده اند. مثلا در آئیین اسلام و در قرآن مجید بر برده داری و کنیز زر خرید صحه گذاشته شده. سوره نور آیه 31 از کنیزان ملکی (یعنی برده) سخن می راند. پس انسان باید حد و مرز آزادی انسانی خودرا بشناسد. با رنج باید گفت: این جمله سرور خانم در مقاله مورد تأیید است که می نویسد: "در هیچ کدام از جوامع اسلامی و کشورهای مسلمان جامعه ای مدنی، آزاد همراه بادمکراسی را نمی بینید که زنانش حق شهروندی آزاد داشته باشند، حال چطور می توان حق انتخاب آزاد و فردی در پوشش نقاب را برای این زنان باور داشت"؟ بله، واقعا درست است، درچنان شرایطی چطور می توان باورداشت؟ احتمالا صدها سالی نیازداریم که بتوان نخست جامعه مردسالار را عوض کرد و به مردان این سرزمینها یاد داد که ابتدائی ترین حقوق انسانی را رعایت کنند و آنگاه زنان را از زیربار اجبار و تحمیل خارج نمود. همان طور که ذکر شده، گاهی اوقات عادت بر باورها نیز تفوق و برتری می یابند. بنده در همین ماه ژوئن در استکهلم بودم که سرما خوردگی شدیدی گریبانگیرم شده بود. یک پزشک جوان هموطن بنده را همراهی کرد که از داروخانه با معاینه و نسخه ایشان یک داروی ضدسرما خوردگی می بایستی بخرم. به داروخانه ای که مراجعه کردیم، یک خانم هموطن دیگر، تربیت شده در یک کشور عربی، آنجا کار می کرد و داروی مورد نیاز را به بنده داد. آن خانم خیلی مدرن بود، اما به طور معلوم، طبق عادت یک رو سری برسر داشت. بنده که در هرجائی، بنا به عادتم، زیاد فضولی می کنم و سرم برای پرسیدن و کامنت می خارد، خیلی مؤدبانه و ضمن تعریف و تمجید از خانم، گفتم، شما در اروپا هنوز هم به رو سری پای بند هستی؟ در پاسخ خیلی جدی گفت: این باور شخصی است، مگر نه! پاسخی کلیشه ای که از دهان خیلی از خانمهای محجبه و به ظاهر متمدن شنیده می شود. گفتم: ببخشید شما در محلی کار می کنید و شغلی دارید که مراجعه کننده فراوان دارد و بویژه جوانترها شما را به عنوان الگو می بینند و این یک نوع تبلیغ آئینی یا عادتی است و مضر. می گویم مضر، زیرا آئیینی که زن را در همه زمینه ها نصف مرد حساب کند، به نظر من تبلیغ برای آن، مضر است. البته من روش شما را عادتی می بینم، چون رو سری گل گلی شما و شیوه استفاده از آن هیچ ربطی به آئیین ندارد و بزرگان آئیینی آن را هیچ نمی پسندند و در کتب مقدس نیز چنین نیامده است. بهر حال پزشک همراه، به من اشاره ای کرد و ما رفتیم. او در بیرون از داروخانه گفت: که خانوادگی او را می شناسد. و ادامه داد: شما درست گفتید، این خانم رو سری را بطور عادت می بندد. حتا شوهرش هم راضی به این روسری او نیست. توی دلم گفتم: نه مامردهای حریص وحسود چه بسا خودمان بخواهیم که زنان مان زیاد به این چیزها پای بند بمانند و برای توجیه گری به ظاهر می گوئیم که راضی نیستیم. این مثالهارا اززندگی روزمره می آورم که کمی مطلب روشنتر شود و مامسئله را زیادبغرنج نبینیم. دراوایل مقاله سرور خانم، یک نمونه دیگر بشرح زیر آورده شده که نقل قولش ضروری است: "یک زن مسلمان نقاب پوش معتقد است: نقاب(برقع) جزیی از اعتقادات مذهبی او است و راهی برای نزدیک تر بودن بیشتر او به خدا است و انتخاب شخصی او است". این انتخاب شخصی از همان جملات کلیشه ای است که همه محجبه ها بدون استثناء بکار می برند. حالا از آن می گذریم که این انتخاب از روی آگاهی است یا عادت! این خانم برقع پوش، احتمالا خودش نمی داند که برقع پوشیدن چگونه او را به خدا نزدیک می کند. زیرا به احتمال قوی او لای صفحات قرآن مجید را باز نکرده است و نمی داند که در این قرآن، گرچه آیاتی در باره حجاب برای زن و مرد هست، اما تا آنجا که برای بنده روشن است هیچ حرفی از برقع زده نشده. برای اثبات این ادعا، همان آیاتی از قرآن مجیدرا که بنده درمقاله ریاکاران تزویرگر نیز آورده ام، درزیر می آورم. در قرآن مجید، سوره نور در مورد حجاب برای زن و مرد هردو آمده است، نه فقط برای زن. اگر آدم واقعا به اسلام اعتقاد داشته باشد و ریاکار هم نباشد (چه مرد و چه زن) باید آن را رعایت کند. در آیه 30 می خوانیم: "ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشمها (ازنگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندام شان را (ازکار زشت زنان، در ترجمه های دگر زنان آورده نشده) محفوظ دارند که این بر پاکیزگی (جسم و جان) شما اصلح است و البته خدا بهر چه کنید کاملا آگاهست". این امر قرآن برای حجاب اسلامی مردها است و برای زنان آیه 31 می گوید: "ای رسول زنان مؤمن رابگو تاچشمها (ازنگاه ناروا بپوشند) و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند("در اینجا، فقط عمل زشت آمده، اما در آیه حجاب مردان، عمل زشت زنان قید شده است"!) و زینت و آرایش خود جز آنچه قهرا ظاهر می شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را ("در دو قرآن دیگر فقط زینت و پیرایه بجای جمال بکار رفته است") آشکار نسازند جز برای شوهران خود و پدران و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و زنان خود (یعنی زنان مسلمه) و کنیزان ملکی خویش و اتباع (خانواده که رغبت به زنان ندارند) از زن و مرد یا طفلی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند (و غیر از این اشخاص مذکور احتجاب و احتراز کنند) و آنطور پای بر زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود و ای اهل ایمان همه بدرگاه خدا توبه کنید باشد که رستگار شوید". خوب دراینجا فروج و اندام را از دید بیگانه پوشاندن برای زن و مرد آمده است که اکنون فقط زنان آن را رعایت می کنند نه مردان! شما حتما در یکی از شهرهای ایران در یک خیابان دیده اید که زن و مردجوانی باهم راه بروند و مأموری به آنها برخورد کرده و اگر یک تار موی سر زن را از زیر روسری دیده می شده، با خشونت و تهدید به او تذکر داده، اما به پیراهن یخه باز و زنجیر طلای گردن با الله و آستین کوتاه مرد، هیچ توجهی نمی کرده و هیچ تذکری هم به مرد نمی داده! در هر صورت بیشتر مردان یعنی 99 در صد آنان این حجاب اسلامی را رعایت نمی کنند و بیشتر زنان فقط بنابه عادتی که ازبچگی به آنها تحمیل کرده اند، مجبور به رعایت این قوانین قرون وسطائی هستند و هیچ مفهوم این کار را هم درک نکرده اند، جای خود دارد. نمونه اش همان خانم برقع پوش در مقاله سرور خانم. پس عادت و تحمیل مرور زمان آن، نقش تعیین کننده ای را دارد. یک مثال زنده دیگر از خودم بیاورم که این مسئله عادتها نیز کمی روشن تر شود. در یک جلسه گفت و شنود در باره آئیین یاری، بنده ازجوانان یارسانی بی سبیل که طبق عرف آئیینی می بایستی آنها سبیل می داشتند، دفاع کردم، یکی از حضار باورمند رو به من کرد و گفت: معذرت می خواهم، اگر این طور است، پس شما فردا سبیلتان را بتراشید و در این جلسه شرکت کنید. بظاهر تذکر و در خواست بجا و منطقی بود! اما من در پاسخ و برای دفاع از عادت خود گفتم: عزیزم، سبیل داشتن برای من به یک عادت تبدیل شده و اگر آن را بتراشم، همانند آن است که لخت و عریان در برابر چشمان این دخترانم در این سالن ایستاده ام! پس تمنادارم نه از من بخواهید که سبیلم را بتراشم و نه آن جوانان را مجبور کنید که سبیل بگذارند. به نظر من آئیین یک امر خصوصی انسانها است که بخشی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل می دهد. البته بسیار عالی خواهد بود که انسان قبل از رد یا قبول این بخش از فرهنگ، آن را با دقت بر رسی و مطالعه کند. حالا اگر از جنبه های رعایت قوانین آئیینی بگذریم بطوری که امروزه در میان، بویژه دختران جوان بظاهر مسلمان اروپا نشین، بیش از حد دیده می شود، روسری و پوشیدن آن است که هیچ به دین ربطی ندارد مثلا دامن تازانو پوشیدن و ساق پای لخت وروسری به سرداشتن، اگر ازدید مذهبی به آن نگاه کنیم، خیلی خنده دار است! در واقع این کارها انواع اعتراض های سیاسی هستند و هیچ ربطی به دین ندارند. شما حتما دیده اید که خانم معلمه ای تابع آلمان و افغانی الصل خودرا با هفت قلم آرایش کرده و زیر ابرو زده و روسری فیروزه ای به سر نموده و در تلویزیون این کشور ظاهرشده که ازحق روسری داشتن درمدارس آلمان، دفاع کند! خوب این خانم چیزی که برایش مهم نبود و نیست، مسئله اسلام است. در واقع برای او مهم بود و هست با آن آرایش و رو سری عادتی به عنوان معلمه در مدارس پذیرفته شود. چه بسا من هیچ اورا در این کارش مقصر ندانم. شاید این خانم با استعداد که زبان آلمانی را مانند مادرزاد حرف میزد، در منزل از طرف شوهر، پدر و برادر تحت فشار قرار می داشت و مجبور بود از این "حق" روسری داشتن دفاع کند. نمونه اجبار زنان در کشورهای اسلامی و عادت کلاسیک را در جمله زیر از بتن مقاله سرور خانم عزیز، می توان خواند: "پوشش ظاهری بدن زنان نقشی طبیعی و انتخابی در کشورهای اسلامی نبوده و نیست، بلکه نقشی فرهنگی، مذهبی و امروزه بیشتر شکل سیاسی هویتی و ایدئولوژیکی پیدا کرده است". به قول یک ژور نالیست استرالیایی که درمقاله سرور نیز به او استناد شده: "متأسفانه، برقع برای زنان مسلمان تنها یک پوشش نیست، بلکه حربه ای در یک جنگ ایدئو لوژیکی است که در آن حقوق و آزادی زنان در ریسک و خطر است". این ژور نالیست درست می گوید، استفاده ازاین حربه بوسیله زنان نا آگاه وتابع عادت در دراز مدت برای کسب حقوق زن، یک خطر جدی محسوب می شود. در پایان این مطلب باید با صراحت بگویم که حجاب یعنی رو سری پوشیدن و مقنعه و یا برقع (نقاب) بزرگترین توهین نه فقط به زنان جهان است، بلکه به عالم بشریت. بنده فقط از آن خانمهائی که از حجاب دفاع می کنند و یا محجبه هستند، تقاضا دارم، قرآن مجید را با دقت بخوانند و گوش به حرف شوهران مرد سالار یا آخوندهای مغز پوک ندهند. آرزو دارم این مقاله در راستای آن پیشنهاد سرور عزیزم باشد. هایدلبرگ، آلمان فدرال 29. 6. 2010 دکتر گلمراد مرادی g-morad@t-online.de نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|