![]() |
|
11/06/2010
چرا با اینکه بسیاری معتقدند که نقش و حضور زنان در حرکتهای بعد از انتخابات پررنگ بوده است هیچ وقت گفتمان جنسیت به گفتمان غالب تبدیل نشده است؟ واژه های استفاده شده ی کلیدی در این مقاله: گفتمان، جنبشهای اجتماعی، مقاومت، قدرت، خشونت، ساختارشکنی، اصلاحات، تغییرات ساختاری، تعمیق دموکراسی، سیستم سیاسی نرینه، فمنیسم، شناخت شناسی، رویکرد متداول. متن زیر بازتاب سریعی است به سئوالاتی که چند روز پیش از همکاران نشریه ی تغییر برای برابری دریافت شد. مقاله در نشریه ی برابری چاپ شد. این مقاله بخش اول همان نوشته است که ویرایش شده و به نشریه ی عصرنو برای چاپ ارسال شده است. نوشته قبل از اینکه که آنالیز کامل از گفتمان جنسیت در ایران باشد بیشتر بعنوان مقدمه ای است در توضیح سئوالی که از بین چند سئوال معرفی شده انتخاب کرده ام. لازم به یادآوری نیست که بازتاب بر مشاهدات، مطالعات و تجربیات شخصی من استواراست. برای پرداختن به گفتمان جنسیت و راه پر فراز و نشیبی که طی کرده بهتر دیدم تجربه ی بسیار زنده ای از یکی از کشورهای به اصطلاح موفق در حوزه ی برابری حقوق زنان و مردان داشته باشم و در نهایت اینکه نوشته بیشتر ازآنکه دنبال جواب باشد برای ایجاد سئوال تدوین شده است. چند سال پیش – اوایل سال 2004 – تعدادی از فمنیستهای سوئد بیشتر با گرایش چپ و دموکرات با تشکیل جلسات گوناگون برای تدارک یک حزب فمنیستی، با پلاتفرم سیاسی فمنیستی و با عنوان حزب ابتکار فمنیستی به توافق رسیدند.1 از حزب چپ سوئد رهبر سابق این حزب گودرون شیمن، و تعدادی از اساتید دانشگاهی و از کنشگران حقوق زنان، هسته ی مرکزی این حزب را تشکیل می دادند2. با توجه به اینکه تا آن زمان هیچ حزبی که برنامه ی سیاسی آن تنها روی مطالبات جنسی استوار بوده و اعضا و رهبری آن را زنان تشکیل بدهند در سوئد و شاید هیچ جای جهان وجود نداشته این حرکت هم در سوئد و هم در خارج بسیار پرطرفدار بوده و بعنوان یک ماگنت رسانه ای عمل کرد. در چند نظر سنجی پیش انتخاباتی، پیش بینی شد که این جریان تا 17 % از آرای جامعه را می تواند با خود داشته باشند. حزب ابتکار فمنیستی و یا فمنیستیسکت اینشیاتیو بعنوان حزب ثبت شد و در فعالیتهای پیش انتخاباتی سوئد در سال 2006 شرکت کرد. در درون حزب بعد از تشکیل هسته ی اولیه مجادلات زیادی بر سر برخورد با سئوالهای گوناگون سیاسی و اقتصادی در گرفت. ناهمگونی در تشکیلات، جدال بر سر رهبری حزب و سایر هیجانات درونی و فشاری که از بالا می آمد به آنجا انجامید که تعدادی از افراد صاحب نام این جریان که تعداد قابل توجهی هم بودند قبل از انتخابات ویا همزمان با آن کناره گیری کردند. برخورد احزاب موجود – کلاسیک سوئد – با این جریان، پدیده ی قابل بررسی است ولی نه اینجا و نه اکنون. احزاب سنتی مثل دموکرات های مسیحی و محافظه کاران بدون اینکه سعی در پنهان کردن دید منفی خود به این جریان بکنند، غیر ضروری بودن این حزب تازه تاسیس را مطرح کردند. ولی اکثریت احزاب موجود قبل از انتخابات و یا در حین آن واژه ی فمنیسم و یا طرفداری از حقوق زنان را به اسم خود اضافه کرده بودند. این شاید به این دلیل که حزب فمنیستی را از محتوا و خواستهای اصلی خود تهی کنند و یا ضرورت وجودی آن را کم رنگ کنند. برای مثال حزب چپ سوئد سالها پیش از تولد حزب ابتکار فمنیستی، خود را یک حزب چپ فمنیستی نامگذاری کرده بود. بتدریج سوسیال دموکراتها، حزب لیبرال مردم نیز خود را طرفدار فمینسیم اعلام کردند. حزب سبز سوئد تقریبن از بدو پیدایش خود دو نماینده و یا سخنگو داشته یک زن و یک مرد و بدین ترتیب حزبی بود برابرطلب حداقل در ساختار تشکیلاتی خود. بهر جهت در انتخابات سال 2006 با توجه به اقدامات انجام شده از طرف سایر مراکز قدرت، حزب ابتکار فمنیستی سوئد حتی نتوانست حتی نیم درصد از رای مردم را کسب کند. این علیرغم اینکه در آمارگیریهای قبل از انتخابات پیش بینی می شد که این حزب نوپا حداقل تا 10% رای شهروندان را کسب کرده و به مجلس سوئد نیز راه خواهد یافت. فراموش نکنیم که سوئد یک از کشورهای اروپائی و غربی است که در اکثر مشاغل، زنان تا نیمی از کارمندان شاغل را تشکیل می دهند. بیش از 35 % در صد نمایندگان مجلس زن هستند و معمولن از اعضای کابینه ی دولتهای تشکیل شده در چند دوره ی اخیر، تقریبن نصف وزرا، زن بودند. سئوالی که مطرح است این است که با توجه به مطرح بودن مسایل زنان، آگاهی عمیق مردم به ساختار ناعادلانه جنسی حاکم بر جامعه و حضور قوی گفتمان جنسیت، تشکل پذیری بسیار بالا در جامعه ی سوئد، و استراتژیهائی که برای برابری حقوق زنان تدوین شده بودند مقبولیت داشتند؛ دلیل این شکست – اگرچه مقطعی – را چگونه می شود توضیح داد و تاویل کرد؟ چرا شکست گفتمان جنسیت در سوئد که یکی از کشورهائی که برابر حقوقی بین گروههای اجتماعی را پاس می دارد به این شکل بسیارغیر مترقبه به وقوع پیوست؟ و اساسن آیا این کم توجهی مردم به پلاتفرم حزب و رای ندادن به ابتکار فمنیستی را می توان شکست گفتمان جنسیت محسوب کرد و یا اینکه تاویل دیگری از مسئله وجود دارد؟ چرا حزب ابتکار فمنیستی نتوانست به مجلس راه یابد؟ و یا اینکه سئوالات و مطالباتی که توسط حزب طرح می شد در دستور سیاست روز قرار نگرفت؟ دلایل زیادی در توضیح این پدیده ارایه شده است که بررسی آن برای تکامل موضوع مقاله بسیار مفید اما نیاز به بررسی و بحث طولانی دارد که من با توجه به حجم کار و وقت کم آنها را خلاصه کرده و با عنوانهای جواب گونه ارایه می کنم. - فراموش نکنیم که در هر جامعه ای گروه های گوناگون فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زندگی می کنند که منافع آنها پارالل باهم عمل نمی کند. این گروهها و علایق آنها عمومن در تضاد با هم بوده و وظیفه ی موسسات دولتی، ایجاد فضا و امکانات دیالوگ بین این علایق و قانونی کردن برخورد به اختلافات در بین گروهای عقیدتی و اقتصادی است. مهمتر اینکه، هنجارهای موجود ریشه های تاریخی دارند و در زوایای زندگی اجتماعی، روابط روزمره و افکار افراد نفوذ کرده و خیلی وقتها کسانی که طرفدار ساختار شکنی در جامعه هستند از راهکارهای سنتی برای حل مشکلات خود استفاده می کنند. - یک بررسی سطحی از دموگرافی حضورزنان در عرصه ها و حوزه های گوناگون کار، حوزه های اجتماعی و سیاسی در سوئد و سایر کشورهای اسکاندیناوی، نشان از حضور زنده، سازنده و دینامیک زنان در اکثر حوزه های بنیادی زندگی دارد. مدیریت بخش جدی از موسسات مهم بعهده ی زنان بوده و بعنوان یک هنجار مناسب اجتماعی نیز پذیرفته شده است. - زنان در آموزش و پرورش، اموربهداشتی و بیمارستانها، کارهائی که به سرویس و بخش خدمات مربوط می شود دست بالا را داشته و در پاره ای از این حوزه ها مدیریت نهادها و سازمانهای مربوطه را هم بعهده دارند. اما در ارتش، مدیریت شرکتهای مالی، صنایع سنگین، بازار بورس و مدیران کمونها و شرکتهای کمونی؛ هم مدیریت و هم کارمندان بطور غالب مرد هستند. در دانشگاهها نیز مدیریت حوزه های مهم در دست مردان است. - با این تفسیرهای عمومی از شرایط موجود می توان ادعا کرد که مهمترین دلیل شکست حزب ابتکار فمنیستی جذب پاره ای از خواستها و مطالبات مطرح شده توسط حزب از جانب احزاب سنتی بوده و بدین ترتیب فمنیستها تنها مالک شعارها و خواستهای ارایه شده فمنیستی نبودند. احزاب دیگربدین ترتیب موفق شده بودند ویژگی که حزب داشته کاهش داده و بگونه ای آن را خلع سلاح کنند. بدین ترتیب ضرورت وجود یک جریان خالص فمنیستی کاهش پیدا کرد و یا ازبین رفت. - ارگانهائی که مردان در آنها قدرت داشتند و وجود یک حزب فمنیستی را مانعی در فعالیت و یا حفظ ساختار نرینه ی خود می دیدند با استفاده از رسانه های گروهی هر برنامه ای که فمنیست ها داشتند زیر زره بین گذاشته و مورد بررسی دقیق قرار داده و بعضن با اگراندیسمان کردن اختلاف بین خواستهای حزب و هنجارهای موجود، سعی در ایجاد تنش بین فمنیستها و سامان موجود یا تهی کردن معنای آن و غیر مشروع جلوه دادن این حزب کردند. رسانه های عمومی نیز با تمرکز روی اخبار درونی، بزرگ کردن اختلافات کوچک بین رهبران حزب، به نوبه ی خود باعث افزایش اختلافات بعدی درونی گشته و به سردرگمی و ایجاد موجهای منفی در بین کنشگران فعال حزب افزودند. کاهش اعضای حزب بعد از این موارد چشمگیر بود. - احزاب سیاسی حاضر نبودند با این جریان که بخشن هویت آنها را زیر علامت سئوال برده بود تقسیم قدرت بکنند. در کشوری که سالهاست انتخابات پارلمانی نسبتن دموکراتیک صورت می گیرد و تقسیم و توزیع قدرت اقتصادی بیش از هر کشور دیگر پیش رفته پیاده شده است ضربه ای که گفتمان جنسیت خورد به نظر نمی رسد به این زودی قابل جبران باشد. - یکی از نقاط ضعف حزب بر می گشت به پلاتفرم سیاسی حزب. به قول پاره ای از مفسرین سیاسی، این پلاتفرم بیشتر به مشکلات زنان بسنده کرده بود تا مشکلات عمومی جامعه. البته قرار نسیت/نبود که یک حزب فمنیستی برای مثال کار خود را روی مسایل کشاورزان متمرکز کند ولی علیرغم آن می توان گفت که حزب مسئله ی زنان و مقابله ی استراتژی سیاسی فمنیستها را در مقابل "سایرین" قرار داده وتکامل تئوری فمنیستی را در بستر عمومی رشد جامعه و در انطباق با آن پیش نبرده بود. مطالبات حزب در یک برخورد سطحی و اولیه به گونه ای انتزاعی و تضاد برانگیزجلوه می کردند. - جنبش فمنیستی فاقد قدرت اقتصادی بود. بازار و موسسات بزرگ تولیدی و تجاری بدلیل نرینه بودن بافت و ساخت آنها با خواستهای برابرطلبانه ی این جریان در تقابل قرار می گرفت. با این تاکید که سهم زنان در اقتصاد سوئد حدود 20 % از دارائیها را شامل می شود. در نهایت همه ی این عوامل بنظر می رسد که یک دایره ی نحسی ایجاد کردند که وجود یکی باعث رشد آن دیگری شد و به تضعیف گفتمان جنسی منجر گشت. - یک نکته مهم را باید یادآوری و روی آن تاکید کرد. اگر چه حزب ابتکار فمنیستی نتوانست بعنوان گفتمان موثر در سیاست روز سوئد باقی بماند ولی خواستها و مطالبات مطرح شده توسط این حزب بخشن توسط سایر احزاب مطرح می شود و پاره ای از آنها در دستور روز سیاست جامعه نیز قرار دارد. بدین ترتیب می شود گفت که گفتمان جنسی در سوئد هم موفق بود و در همان زمان ناموفق. تجربه ی ایران با توجه به تجربه و مشکلاتی که حزب ابتکار فمنیستی در سوئد پشت سرگذراند و در بالا تیتر وار توضیح داده شد، می توان سئوال کرد که آیا واقعن گفتمان جنسیت در ایران گفتمان غالب بود؟ جواب می تواند بهر صورت با توجه به نوع بررسی و شخصی که آن را بررسی می کند متفاوت باشد. با این مقدمه و مثال مقایسه ای می توان نگاهی کلی به حوادث چند سال اخیر در ایران بیاندازیم. اگر نقطه ی عزیمت ما حکمی که در بالا بعنوان سئوال مطرح شده باشد، بدین ترتیب صورت قضیه آن خواهد بود که مسایل زنان دررسانه های گروهی و اجتماعی، سمینارها، دانشگاهها؛ محل کار و خیابانها بعنوان دستور روز بحثها و جلسات تصمیم گیری بود. این بنظر من نمی تواند یک تصویر واقعی از حوادث ایران باشد. با توجه به اینکه جنبش زنان بیشترین نیروی خود را از طبقه میانه ی جامعه گرفته و از قشر تحصیل کرده جامعه تغذیه می کند و حوزه ی فعالیت آنها بیشتر در شهرهای بزرگ متمرکز است؛ می توان گفت که جنبش زنان علیرغم اینکه همه ی زنان ایران با یک ساختار نرینه و قوانینی که توسط مردان و به نفع مردان و یا قشری از آنها فرموله و قانونی شده است روبرو هستند، هنوز در جنبش فمنیستی حضور زنده ندارند و بدین ترتیب جنبش از نظر بدنه آسیب پذیر است. به این امر ماشین سرکوب سامان سیاسی و امنیتی مسلط برجامعه که میلیونها کارمند و عضو دارد و با هر نیروی مخالفی با خشونت بی نظیری بر خورد می کند را باید اضافه کرد. ذهنیت گفتمان غالب، می تواند از حرکت بزرگ جنبش یک میلیون امضا، جنبش آزادیخواهی مردم که زنان نقش تعیین کننده ای در آن داشتند/دارند، تاثیر این حرکتها در جامعه و انعکاس اخبار آن در رسانه های جمعی غربی و سایر رسانه های دیجیتالی ناشی شود. همچنین این برداشت می تواند از حضور زنده و بسیار با شکوه زنان در تظاهرات اعتراضی جنبش 22 خرداد نشئت گرفته باشد. ولی سئوال این است که آیا مراکز قدرت و تصمیم گیری، قوانین موجود، هنجارهای جاری بین خانواده ها و مراکز مهم اجتماعی در ایران در دست نهاد ها و سازمانهای برابر طلب هستند؟ آیا ما نقش خود و موقعیت قدرت خود را بیشتر از آن نیروئی که در اختیار داریم ارزیابی نمی کنیم؟ برای بررسی دقیقتر سئوالها؛ بایست اول تصویر روشنی از مفهوم قدرت، حوزه ها و موسسات قدرت داشته باشیم. ما هچنین توافق عمومی در باره ی تعریف رابطه ی قانون/قوانین سیاسی و مدنی با مراکز قدرت و همچنین نیروهای تولیدی و روند و یا مرحله ی رشد اقتصادی جامعه نیزارایه داده و یا حداقل تصویر روشنی از آن داشته باشیم. جامعه ی ایران جامعه ائی مرد سالار است. در رابطه با این حکم کسی شک ندارد. برای اثبات این ادعا می توان از قوانین اساسی ومدنی جامعه، مجلس و ترکیب جنسی آن، روابط حاکم بر خانواده ها و درصد مالکیت زنان از ثروت ملی را مثال آورد. این سیستم فکری و سیاسی در رابطه های خانوادگی و هنجارهای اجتماعی حک شده است. حتی اکثر زنان جامعه ی ما این رابطه ی غیر انسانی را قبول داشته و از آن بعنوان تنها بدیل و سامان درست اجتماعی یاد می کنند. بدین ترتیب قدرت و قانونی بودن سامان مسلط نرینه ی موجود، از پذیرش این قدرت توسط زنان ناشی می شود. از طرف دیگر نباید فراموش کرد که قدرت و موسسات قدرت در جامعه ی ایران در دست زنان و کسانی که از حقوق برابر بین زنان و مردان دفاع می کنند قرار نداشته و ندارد. مثالی می تواند ادعای من را روشنتر کند. ایرانیان جامعه ی سوئد از گروهای غیر سوئدی مقیم این کشور هستند که با جامعه ی سوئد تطابق بیشتری دارند و انجمنهای فرهنگی سیاسی ایرانیان از همان سالهای اول مهاجرت تشکیل شده و فعال هستند. جامعه ی سوئد جامعه ی نسبتن دموکراتی است و قوانین موجود تقریبن برابر حقوقی جنسها، گروه های فرهنگی و قومی را تضمین کرده است. این نوع روابط سیاسی حاکم بر جامعه و کمکهای اقتصادی و موسساتی در شکل گرفتن انجمنهای ایرانی و امکان همکاری آنها نقش مهمی بازی کرده است. در ساختار و روابط خود این انجمنها باید از طرح عمومی موجود پیروی کنند. ایرانیان مقیم سوئد خود را از نیروهای دموکرات و بسیار رادیکال خارج از کشور محسوب می کنند و تشکلهای آنها نیز در این راستا ها سازمان داده شده است اما؛ رهبری هیچ کدام از این انجمنها در دست زنان قرار ندارد. برای انتخاب یک سخنگوی زن و یک سخنگوی مرد برای اداره و یا هدایت انجمنهای فعال در سوئد عدم وجود چنین مفادی در اساسنامه مطرح می شود. یا عنوان می شود که در انجمنی که دموکراسی حاکم است و به پیشنهادات و نظرها رای داده می شود – علیرغم این که پیشنهاد از طرف چه کسی آمده – وجود یک مسئول زن غیر ضروری بنظر می رسد. با این تصویر از انجمنهای ایرانی خارج از کشور که منحصر به سوئد هم نیست آیا انتظار غالب بودن گفتمان جنسیت در ایران با فضای استبداد حاکم ادعای غیر واقعی نیست؟ بر گردیم به اصل مطلب. برای تفسیر و توضیح سئوال انتخاب شده، لازم می دانم روی چند مفهوم بسیار مهم و ساختاری بحثی را باز کنم. این بحث دامنه دارو وطولانی خواهد بود. در این مقاله فقط کلیت موضع را طرح می کنم و در مقالات بعدی به توضیح و تاویل آنها خواهم پرداخت. در مقابل این سئوال که: چرا با اینکه بسیاری معتقدند که نقش و حضور زنان در حرکتهای بعد از انتخابات پررنگ بوده است هیچ وقت گفتمان جنسیت به گفتمان غالب تبدیل نشده است؟ می توان چند قسمت مهم مطرح شده یا احکامی که در سئوال وجود دارد را از هم تفکیک کرد. سئوال از بخش های زیر تشکیل شده است: 1. گفتمان جنسیت 2. گفتمان غالب 3. تبدیل شدن و پروسه ی تبدیل به ... 4. حرکتهای بعد از انتخابات (جنبش) 5. انتخابات در قسمت اول می توان در رابطه با گفتمان جنسیت، برخورد جامعه ی نرینه (ماسکولین) و سامان مسلط اسلامی به گفتمان جنسیت و تئوریهای مطرح در این مورد را باز کرد. بعد می توان در صورت امکان به یک آنالیز و یا مطالعه ی میدانی از شرایط موجود دست زد. آنچه که می بایست مد نظر باشد این است که وقتی صحبت از گفتمان جنسیت میشود بیشتر جنبه های تئوریک در مرکز توجه قرار می گیرد. از آنجائیکه من خود را فمنیست اپسیتمولوگ می شناسم یعنی به تئوریهای برابرطلبانه ی جنسیت علاقمند هستم – گرچه انتقاد بسیار جدی به ساختار قدرت در جوامع کنونی دارم و برای تغییر سامان اجتماعی موجود کار می کنم – ولی با توجه به عدم حضور فعال خود در بین جنبش قمنیستی بررسی و توضیح قسمت دوم را برای کنشگرانی که در میدانهای تجربی کار فعال هستند واگذار می کنم. برای باز شدن سئوال توضیحی در باره مفهوم گفتمان لازم بنظر می رسد. گفتمان چیست؟ گفتمان ترجمه ی مفهوم دیسکورس انگلیسی است که امروز در ادبیات فلسفه ی پست مدرنیستی، گفتمانهای فمنیستی، گفتمان شناخت شناسی مقاومت و رشته های گوناگون علوم اجتماعی بطور گسترده ای از آن استفاده می شود. این مفهوم بطور عمومی توسط میشل فوکو متداول شده گرچه دیگرانی از جمله ساختار گراها و فیلسوفان چون سائوسره و آلتوسر از این مفهوم استفاده می کردند. فوکو در نوشته های خود از مفهوم دیسکورس تاویلهای گوناگونی ارایه می دهد. بدیگر بیان دیسکورس در متنها و سخنرانیهای فوکو معانی گوناگون و گاهن متضاد می دهند. من در اینجا در صدد این نیستم که معنی گفتمان و یا دیسکورس را در مکتبهای گوناگون علوم اجتماعی توضیح دهم ولی لازم به یادآوری میدانم از آنجائیکه در این نوشته گفتمان یک واژه ی کلیدی است و در درک بهتر شناخت شناسی و آسیب شناسی جنبش آزادیخواهی جامعه ی ما بطور عموم و جنبش برابر طلبی زنان بطور ویژه اهمیت خواهد داشت، لذا توضیح کوتاهی از این مفهوم ساختاری در اینجا لازم است. ضروری است تاکید شود که آنالیز گفتمانی ریشه در توضیح ساختار زبانها داشته و به سائوسره یکی از بنیانگذاران مکتب ساختارگرائی برمی گردد. ساختار گراها معتقد هستد که پدیده های اجتماعی و طبیعی توسط زبان تاویل و تفسیر می شوند و متن و نوشتار همیشه یک مقام مرکزی در آنالیزهای گفتمانی داشته و خواهد داشت. به معنی دیگر واقعیتهای پیرامون ما توسط تاویلها و برداشتهای شفاهی و یا کتبی توضیح داده می شوند. با این حکم آشکار بایست اشاره کرد که تعدادی زیادی از پیروان آنالیز دیسکورسی آنچه که در بیرون اتفاق می افتد را مادی و عینی نمی دانند. با توجه به این توضیح می شود به معانی گوناگون گفتمان به صورت نقطه وار اشاره کرد: - ساختارها و پروسه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به گونه ای شخصیت و کاراکتر گفتاری و برهانی/استدلالی دارند - در آنالیز مسایل اجتماعی یک گفتمان (تفکر غالب) در آن واحد هم تولید کننده است و هم خلق می شود - استفاده زبان/ادبیات در زندگی اجتماعی نیاز به آنالیزهای تجربی دارد و این آنالیزها خود به زبان وابسته است - طرفداران مکتب گفتمانی بر این باور هستند که دیسکورسهای اجتماعی ایدئولوژیک عمل می کنند - با این توصیف آنالیزهای انتقادی گفتمانی بصورت عناصر سیاسی بیطرف عمل نمی کنند بلکه هنجارگرا هستند - یک گفتمان غالب (برای مثال نرینه) در ساختن هویتهای اجتماعی، روابط اجتماعی و ایجاد سیستمهای علمی و معنائی معمولن بعنوان وریابل تعیین کننده بوده نقش جدی در ساختن مفهومهای سیاسی بازی می کند. با این توضیحات عمومی لازم می دانم یک تعریفی از مفهوم آنالیزهای گفتمانی داده و بعد به توضیح و برداشت من از گفتمان جنسیت در ایران بپردازم. گفتمان عبارت از: مفهومی که در حالت متداول بصورت ابسترکت استفاده می شود (بعنوان یک مفهوم انتزاعی)، برای تاویل و توضیح قلمروهای گفتاری/نوشتاری و یا پراتیک های اجتماعی تدوین و تنظیم شده، و از طرف دیگر از آن برای تصویب قوانین بازی در یک قلمرو انتزاعی که چنین حوزه های تئوریک را اداره می کند نیز استفاده می شود. در اینجا روشهای تاویل کننده و بیانگر پروسه ها، روابط انسانی، ساختار جهان مادی، جهان معنوی، رخساره ها و نقشهای گوناگون زندگی، احساسها و باورانسانی همه باهم در میانکنش های گوناگون قابل تعریف هستند. به جرات باید گفت که حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی نمایندگان گوناگونی دارند و بدین جهت باید از گفتمانهای گوناگون می توان صحبت کرد. پیرامون ما گفتمانهای زیادی وجود دارند که نه نماینده ی قابل تشخیصی دارند، نه توسط همگنان خود جدی گرفته می شوند و نه در دستور سیاسی موسسات قدرت مطرح هستند. همیشه امکان این وجود دارد که گفتمانهائی که در تقابل با سامان غالب قرار دارند و یا اینکه هنجارها و دیسپلینهای موجود را به چالش می کشند در شرایط حاشیه ای خود تحت فشار قرار گرفته و کیستی خود را نفی کرده و یا اینکه خواستهای خود را تعدیل کنند. برای ایجاد و رشد گفتمان جدید بایست مکانیسمهای توسعه را ایجاد کرد و از کنترل درونی برای ایجاد یک دیسیپلین نهراسید. در جامعه ای که آموزش و پرورش، رسانه های گروهی و ارگانهای پلیسی و کنترل در دست یک سامان نرینه توتالیتر قرار دارد، هر کدام از این سیستم ها بعنوان یک ابزار سیاسی فشار و خشونت عمل می کنند. گفتمانهائی جدیدی را تولید و پرورش داده و یا اینکه بر هنجارهائی که با استفاده از قانونیت و شرعیت نرمساز نیز هستند به مقابله ی چالشگران دست می یازند. با این توصیف نتیجه گیری مستقیم این است که بررسی دیسکورسهای مختلف و رابطه ی آنها باهم دیگر در حیطه ی قلمرو وظایف گفتمان جنسیت (زنان) قرار دارد. با توجه به این تعریف و توضیح سئوال این است که همکاران ما در نشریه ی "تغییر برای برابری" از گفتمان کدامین برداشت و یا تاویل را دارند. با این تاویلی که من ارایه کردم می شودبرداشت مشترکی داشت؛ یا اینکه از "گفتمان جنسیت" استراتژی ها و پروسه ی تکامل جنبش زنان و مطالبات حداقل و حداکثر زنان در مقابل قدرت پاتریارکال مسلط برداشت می شود؟ جواب هر چی باشد این مقاله و سایر مقاله ها در راه پرتو افشانی به موضوع بسیار مهم تئوریک و اجتماعی تکامل جامعه ایران و جنبش زنان است. نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|