logo





کلاغ پر

پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۰ ژوين ۲۰۱۰

ارغوان

از شدت عصبانیت رفتم توی رختخوابم و ساعاتی بعد بیدار و به سمت تلویزیون رفتم چهره ی مامان که تا صبح کامل بیدار مانده بود گویای همه چیز بود. مات و مبهوت به هم نگاه می کردیم. مامان گفت کودتا شده این شرایط طبیعی نیست. همیشه تقلب می شده، اما این بار غیر عادیه. پیام رهبر و تبریک به احمدی نژاد و اعلام نتیجه پیروز انتخابات آقای احم... رفتم کتابخونه یادم رفته بود. دستبند سبزمو باز کنم اوا هیچکی وانکرده آره همه مات و مبهوت بغض ها از فریاد گویا تر بود.
پارسال همین موقع ها دو روزش واسم تاریخ شده و آینه دق ۲۲ خرداد و ۶ تیر
بیستم قرار بود سر نوشت کشورمو و دومیش سرنوشت خودمو تعیین کنه، راستی کدومشون مهمتره؟
میهنم یا خودم؟ میهنم یعنی همه ی جان و تنم وطنم وطنم وطنم؟
دستبند سبزمو بستم دستبندی که در مقابلش مقاومت می کردم، هنوز مردد بودم خانواده ما دور فبل انتخابات را تحریم کرده بود. رأی اولی هم بودم! باید با کسانی بحث می کردم رأی بدن که دور قبل مثل خودشون فکر می کردم.
ولی خب این دفعه فرق می کرد رآی ما نه به احمد ی نژاد بود. دستبند های سبز دور و برم زیاد می شد و تو آموزشگاه بحث انتخابات داغ بود. انگاری کنکور فراموش شده بود، معلم ها هم سبز بودن!
سبز بودیم و بی کلام با نگاه های پر از حرف. کتابخونه هم سبز سبز سبز، درس می خوندیم و هر کی با نشون سبز وارد می شد نا خودآگاه چشما برق می زد و به طرفش می رفت و لبخند ها جاری می شد. مو جی پر خروش به راه بود، من یکی اشتیاقم دو برابر می شد. می خوندیم و در سکوت به هم لبخند می زدیم.
یک روز قبل انتخابات درس رو تعطیل کردیم و زدیم بیرون وای مگه ترافیک می ذاشت راه بری همه جا سبز سبز مثل رویا! تو این چهار سال این قدر احساس شادی در هیچ جا نکرده بودم. گشت ارشاد کجاست؟ غیبش زده رو زمینا جوونا ولو شده و بازی کلاغ پر بود، کلاغ پر، گشت پر، تورم پر، گرونی پر، احمد یپر دولت امید! پر ..
روز انتخابات صبح زود زود رفتیم آخه تو همه وبلاگ ها و فیس بوک و ... گفته بودن صبح زود بریم که هیچ بهانه ای دستشون نیفته. با خانواده تو صف وایستادیم صف پراز پچ پچ بود بغل دستیمون از موسوی و زنش تعریف می کرد و می گفت خودشون دور قبل به احمدی رأی دادن. می گفت اونو قبولش داشتن. ولی حالا نه، می گفت از نزدیک رهنورد و می شناسم. بالاخره رأی دادم اولین رأی زند گیم مهر کوچو لوی آبی رنگی با عدد ده به علامت انتخابات دهم برای اولین بار یا شاید آخرین بار توی شناسنامه ام خورده شد.
شب خسته بودم شمارش آرا بود. شنیدیم در میدان های شهر که تا دیشب بزن و بکوب جوونا بود و سوزن می انداختی پائین نمی امد، نیروهای انتظامی مستقر شدن. چرا؟ مگه چیزی شده؟ ساعت دو صبح مامان بیدارم کرد بدو بدو بیا مخملباف داره تبریک می گه میر حسین ...
چند دقیقه بعد در کمال نا باوری سیمای جمهوری اسلامی: احمدی نژاد ۶۳ در صد موسوی .... کروبی .....و
چشمامو مالیدم نه درست می دید رأی باطله نداشتیم تا ساعات ۷ یا ۸ صبح هم نداشتیم که به محض سر و صدای بی بی سی و وی او ای و ... و بالا آمدن بوی تعفن دروغ و شارلاتانی به ناگهان سر و کله ی آرای باطله هم پیدا شد.
از شدت عصبانیت رفتم توی رختخوابم و ساعاتی بعد بیدار و به سمت تلویزیون رفتم چهره ی مامان که تا صبح کامل بیدار مانده بود گویای همه چیز بود. مات و مبهوت به هم نگاه می کردیم. مامان گفت کودتا شده این شرایط طبیعی نیست. همیشه تقلب می شده، اما این بار غیر عادیه. پیام رهبر و تبریک به احمدی نژاد و اعلام نتیجه پیروز انتخابات آقای احم... رفتم کتابخونه یادم رفته بود. دستبند سبزمو باز کنم اوا هیچکی وانکرده آره همه مات و مبهوت بغض ها از فریاد گویا تر بود.
۲۳ خرداد روزی که تظاهرات عظیم مردم در میدان آزادی شکل گرفت میدان پر از سکوت قلب های عاشق آزادی بود. روی کا غذ ها نو شته شده بود:
رأی من کجاست؟
به راستی این سئوال چقدر سنگین است.
جوابش را دادند
با گلوله
گلاغ پر پر
سهراب پر
ندا پر
رآی من پر
رآی تو پر
گلاغ پر پر
آخر بازی کلاغ پر گلاغ پر کل غ پر
ارغوان ۱۸ خرداد ۸۹



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد