logo





باز هم ما عوضی ها ! در دوسلدورف وُ بروکسل...

يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۶ ژوين ۲۰۱۰

ه . لیله کوهی

(1)
روز دوشنبه به دعوت زنان کلن(حامیان ِ مادران عزادار) از ساعت 11صبح تا 4 بعدازظهر در مقابل پارلمان ایالتی استان نوردراین وستفالن در(دوسلدورف) جمع شده بودیم.
از شما چه پنهان، آن روز زیاد عوضی بازی درنیاوردیم چون جای خیلی شیک وپیکی چادر زده بودیم و اجازه عوضی بازی هم نداشتیم. نمی دانم، شاید مادران عزا دار"کلن" با آقای نبوی توافق نامه ای را به امضاء رسانده باشند. خدا می داند،
من نمی دانم !
ما اجازه نداشتیم عوضی بازی در بیاریم. ولی، باد زد زیر قرار داد. هرچی چادر و چتر سفید با آرم کبوتر صلح و پلاکارد روی زمین بود، برد به هوا و از هوا کوبید به زمین. پلاکارد ها تا کناره های راین در حال عوضی بازی بودند. من هم مثل میمون می پریدم هوا که بگیرمشان ولی باد پلاکارد روُ بالاتر می برد و من هم به دنبالش تا کنار راین دویدم. خلاصه با عوضی بازی، گرفتمش. پلاکارد «امیر جوادی فر» همشهری خودم و نوه ی معلم کلاس دوم دبستان مان بود. امیر هم حتماً به خاطر عوضی بازی در خیابانهای تهران به کهریزک برده شد و از آنجا با ندا و سهراب وُ دیگران به قطعه ی 134.
ساعت دوازده بود که چهار نماینده ما پس از یکساعت مذاکره با تعدادی از نمایندگان پارلمان به جمعیت پیوستند. همگی سرا پا گوش شدیم. خانمی که گزارش می داد گفت: "فاتح شدیم، خود را به ثبت رساندیم!" و ادامه داد: حرف های ما را به دقت گوش دادند و گفتند در کوتاه ترین زمان ممکن، داریوش شکوف فیلم ساز و معترض ِ گم شده را پیدا خواهیم کرد. ! و جمهوری اسلامی شما را تحریم خواهیم کرد! و ما خوش و سرحال چلوکباب خوردیم و رفتیم سر کار و زندگی مان.
(2)



و اما عوضی بازی در بروکسل. ما یه مشت بچه های خوب و با ادب ناخن هامونوُ با ناخن گیر گرفتیم لباس های تروُ تمیز پوشیدیم صورت ها رو سه تیغه کرده و عطر و ادوکلن زده بودیم. فقط کیوان کتونی پاش بود. مجبور شدیم ازکفش فروشی" ژوپن" یک کفش چرمی شیک براش بخریم. خانم های همسفر ما هم توی توالت پمپ بنزین ماتیک زدند و لاک مالیدند و کفش های پاشنه بلند پوشیدند. خلاصه همگی شیک و پیک رفتیم کنار پارلمان اروپا اما چشمتون روز بد نبینه، بیشتر از تظاهر کننده، دوربین و خبر نگار بود.

ار آقای نبوی خبری نبود. هر چقدر چشم گرداندم. باوجودیکه بهش قول داده بودیم دیگه عوضی بازی در نیاریم، ولی نیامد. گفت من با شما بچه عوضی ها تا قیامت قهرم. عجب بد کینه ست این آقای نبوی. ماشاالله صد رحمت به شترخان خودمان. انتقام مارو سه چهار نماینده پارلمان اروپا از منوچهر خان ِ متکی وزیر امور خارجه ی محمود گرفتند. چنان با پلاکاردهای ندا آقا سلطان عوضی بازی در آورند که نگو. دَمشون گرم. پلیس های محافظ ِ جان منوچهر خان، سعی می کردن اون چهار، پنج نماینده عوضی رو از سر راه کنار بزنن، ولی اونا با عکس های «ندا» می رفتن تو شکم منوچهر خان. تازه یکی شون که خیلی بی تربیت تر از همه بود با صدای بلند گفت چرا این قاتل رو به اینجا راه دادین؟ نماینده عوضی هیچ فکر نکرد آقای نبوی بهش بر می خوره.
تازه اونجا فهمیدم بچه های بلژیک از ما شیک و پیک ترن. حتی به احترام آقای نبوی بلندگو شونو دادن یه آقای قد بلندی غورت بده، آقای بلند گو غورت داده جای صدتا بلندگو کار می کرد. دوتا دستهاشو می گرفت جلوی دهنش و می گفت عبا عبا خامنه ای خار... عبا عبا محمود خار... تموم ِ میدون شده بود فریاد این آقای بلندگو غورت داده و عبا عبا های او از یه خانمی پرسیدم این عبا عبا خار ...یعنی چی؟ گفت خامنه ای عباتو بکش سرت برو غزه پناهنده شو. گفتم دم ِ تون گرم بابا، اینو میگن شعار.
خامنه ای تو روُ جون ِ مادرت برو دیگه! چند سال ما باس این شعار ِ عبا عبا خار... بدیم؟
همون لحظه زدم پشت بهرام و گفتم تو فهمیدی معنی این عبا عبا خار وُ؟ گفت نه معنیش چی هست. جمله ی خانومه رو براش تکرار کردم. گفتم بهرام می دونی چیه، تو بیست و هفت هشت سال مارو دنبالت کشوندی و شعار های الکی دولکی دادی اینو میگن شعار رفتیم کلن من خودم بزور هم شده بلندگوتو می گیرم همین شعارو از پشت بلند گو میگم تو اگه یکی دو سال اول این شعارو داده بودی ما تا حال رفته بودیم و این همه سال علاف تو نمی شدیم.
یه چیزی که اصلاً نمی خوام از قلم بندازم. عوضی ترین کاری که یه آقایی مبتکرش بود واز پایان همون تظاهرات شروع کرد و می خواست در اعتراض به نغض قوانین حوق بشر در ایران با عوضی بازی و عبا عبا گویان پیاده تا تهران راه پیمایی بکنه.
کارش ایول داره مرسی پسر جون. فقط باید خیلی مواظب باشی به آقای نبوی بر نخوره، وگر نه حکم برات صادر می کنه.
کاش این پدر مرحوم بنده به جای این همه ی نماز و روزه یه تیکه زمین می خرید و مینداخت یه گوشه ای و این روزها می فروختیم به این زمین خواران، از دست چه کنم چه کنم های کار روزانه خلاص می شدیم تا با این جوان پیاده بریم تا تهران. باورکنید اینو از ته دلم می گم. اگه درگیر این اداره مالیات و صدتا اداره دیگه نبودم با این جوان از همون جا راه پیمایی اعتراضی رو شروع می کردم.
فکر بسیار خوب و بکریه. اگه بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور به حمایت مالی اپوزیسیون متمول خرج معترضین رو بکشه و ما هم مثل «تام هنکس»در فیلم "فارست گامپ" با یک کتونی و یه کوله پشتی این راه پیمایی طولانی رو به طرف تهران شروع می کنیم و دنیای مدرن و حقوق بشر خواه هم از طریق رسانه هاش با ما همراهی می کنند. فکر می کنم خامنه ای و شرکا به غزه پناهنده بشن، انوقت هم غزه ای ها امام خوشونو دارن و ما هم از شر ِ سی ویکساله امام و نوچه هاش رها می شیم.
سوم ژوئن 2010
هشدرخان آلمان
www.aoja.blogspot.com‍

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد