همنشین بهار مجاهدین و رابینسون کروزوئه خراسانی در ایران رُمانی مننتشر شده که «سگ سالی» نام دارد و به دلیل سوژه عجیب آن توجه بسیاری را بر انگیخته است. پیرامون زندگی پرابتلاء مجاهدی فراری است که از شر حکومت، ۲۴ سال تمام خودش را در طویلهای در روستای شمس آباد (در خراسان جنوبی) زندانی میکند و همچون رابینسون کروزوئه تک و تنها به جنگ پیشآمدها میرود. قلندر در آنجا میماند و میماند و میماند تا سیاست به تاریخ مبدل میشود
احد واحدی«به یاد مادر حکیمی» مادر نرگس حکیمی در سپیده دم روز سه شنبه ۱۳ آبان ١٣٩٣ در شهر کلن آلمان در گذشت. او متولد ۱۳۰۴ در شهر باکو بود و هنگام مرگ ٨٩ سال داشت. سال١٣١٠ وقتی بهمراه پدرش صمد حکیمی به ایران بازگشت، بیش از ۶ سال نداشت و آن مصادف با زمانی بود که دیکتاتوری رضا شاه جامعه را از تک و تا انداخته بود. نیروهای آگاه و روشنفکر جامعه در تقلای شکستن سکوت مرگزای موجود بودند.
رئوف کعبیيک سال گذشت اما هنوز باور نداريم از يک سال پيش، در اندوه عزيز از دست رفته خانواده مان، محمد کعبی به سرمی بريم و هنوز رفتن نابهنگام وی را باور نکرده ايم. کسی که همه صميمانه و با احترام "کاک حه مه" خطابش می کرديم، از میانِ مردم برآمد و برای آنها زيست. زندگی سرشار از مبارزه و تلاش او برای رهائی انسان و عليه هر گونه ستم و نابرابری، سرمشق بسياری شد. او محبوب مردم و چهره مورد اعتماد و احترام آنها بود. بدرقه باشکوه وی به سوی آرامگاه کنونی اش، نمودی از اين واقعيت بود. تا امروزنیز ياد وی در هر فرصتی، زنده نگاه داشته می شود و ما، همسر، فرزندان، خواهران، برادران و همه بستگان نزديک را مشمول محبت، همدردی و همياری کسانی می کند که وی را می شناختند و برايشان از جايگاه مهمی در همه عرصه های حيات برخوردار بود.
همنشین بهارمسعود رجوی و «پرچم»اش / از «جیم» تا «عین جیم» کتابچه حاضر (پرچم) به قلم مسعود رجوی است و تا پیش از بمباران مجاهدین و حضور آمریکاییها در عراق، در قرارگاه اشرف حکم «رساله عملیه» را داشته است. اینکه حالا چه توصیفی از آن میشود اهمیتی ندارد و واقعیتی را که گفتم تغییر نمیدهد. همچنین حاشیه نویسیهای رژیم پسندانه بر کتابچه مزبور و انتشار بخشهایی از آن توسط اضداد مجاهدین در سالیان پیش، نمیتواند بر تمامی آن گرد و غبار بپاشد. این کتابچه نکات قابل تأملی دارد
همنشین بهاربارگشت دوباره ویلیام باتلر ییتس The Second Coming اعلی مردمان بین که عاریاند از هر باوری و سفلگان نگر که راسخاند در اشتیاقشان. (در این اوضاع و احوال) ظهور دوبارهای در راه است. اما بیان و تصور آن هم برایم دشوار است. تصویر مهیب تمامیت بشر چشمانم را میآزارد. تصویر بیابانی برهوت، جایی در ریگزار صحرا و ابوالهول که با نگاهی مات و بیرحم، یواش یواش رانهایش را میجنباند و جلو میآید در حالیکه لاشخورانی بالای سر او پرواز میکنند و منتظر مرگش هستند
همنشین بهارالله قلی برای من دوست خوبی بود گفتگو با «ساسان سترگ دره شوری» و «حیدر جهانگیری» بنگر این دو مظهر زندگانی را که چه دردناک به تو ارمغان میدهم فرزند. بنگر و بگزین یکی یوغ است هر که آن را بپذیرد کامیاب میگردد چونان نر گاوی رام، در خدمت خان بر بستری از کاه گرم خواهد آرمید و یونجه فراوان خواهد یافت و دومی رمزی است که خویشتن من پدید آوردهاست چونان قله ای که با کوه به دنیا میآید و آن ستاره است که نور میافشاند و نابود میکند و چون در دست حاملان خود بدرخشد تباهکاران میگریزند. آن که نور به همراه دارد همیشه تنهاست.
همنشین بهارزیگونروایزن (آوای کولی) Zigeunerweisen زیگونروایزن (آوای کولی) Zigeunerweisen /Gypsy Airs یکی از فاخرترین آثار پابلو دو ساراساته Pablo de Sarasate نوازنده مشهور ویولن و آهنگساز عصر رمانتیک است. زیگونروایزن را بارها هنرمندان نامدار (با ویلن، پیانو، ساز دهنی...) نواختهاند. گویی بر پایه آوازها و ملودی کولیها و غربالبندان غربتی بنا شده و درد و رنج آنان را آهنگین کردهاست
|