یونس پارسا بناب نقدی بر گذشته و موقعیت کنونی چالشگران ضد نظام جهانی سرمایه
(بخش سوم) دگردیسی هائی که در ارتباط با انقلاب تکنولوژِیکی در حوزههای مختلف (اطلاعات، ژنتیک، فضا و انرژی هستهای) بوقوع پیوسته متعاقبا باعث اتمیزه شدن کارگران و دیگر زحمتکشان در جوامع بشری گشته. با تشدید و تسریع حرکت سرمایه در سطح جهانی (گلوبولیزاسیون سرمایه)، نظام جهانی باعث ایجاد شکافهای عمیق طبقاتی و پولاریزاسیون مابین ملت – دولتها (و بین ملیتهای گوناگون درون آن دولت – ملتها) نیز گشته است.
سوزان هيملويت نقدی فمینیستی بر: بازتولید و درکِ ماتریالیستی از تاریخ ترجمهی: عليرضا ثقفي در این بخش میخواهیم یکی از مهمترین نظریات مارکس را مورد بررسی قرار دهیم که مبحث «بازتولید» است. ما مجبوریم به آن بخشهایی از نوشتههای مارکس نظر بیاندازیم که او این عبارت را بهکار برده و به دلایلی بپردازیم که چرا او این جمله را در جاهای دیگری بهکار نبرده است. ممکن است عجیب به نظر برسد و وقت زیادی باید صرف شود تا بفهمیم مارکس و انگلس چه کاری را انجام ندادهاند.
منوچهر صالحیرهایش یا حق تعیین سرنوشت- ۱۰
اندیشههای لنین درباره حق تعیین سرنوشت را باید به سه دوره تقسیم کرد که عبارتند از دوره پیش از جنگ جهانی یکم، دوران جنگ و دوره پس از جنگ و دستیابی بلشویکها به قدرت سیاسی. در بررسیهای خود خواهیم دید که برداشتهای لنین در این سه دوره درباره پدیده حق تعیین سرنوشت خلقها همیشه یکسان نبودند و بلکه بنا بر اوضاعی که او در آن بهسر میبرد، دائمأ دگرگون گشتند.
جلیل افشار شکوفی هژمونی کارگزاران دولت دولت دستگاهی پیچیده و عرصهٔ تخاصم طبقاتی است. جنبهای از این تخاصم همان تلاش برای ایجاد مقررات و فضای سیاسی و فرهنگی است که حضور کارگران و مأمورانی را همراه با منافع و امتیازها و رانت خوریهای ویژهشان توجیه کند. روشنفکران، آزادیخواهان، باید به این جزء مقابله کنند. میماند اینکه در این عرصه ابتکار عمل، استقلال عملی، تلاش برای آگاهی و نظریهشناسی و نظریه سازی مؤثرتر از محکوم کردن دیگران به حرکت در چارچوب قوانین انتزاعی و خشک و بسته و فرمایشهای ملاباشی و مبصرهای سیاسی بیخبر از هرجا است.
منوچهر صالحیرهایش یا حق تعیین سرنوشت-۹
روزا لوکزمبورگ نیز همچون مارکس و انگلس پدیده حق تعیین سرنوشت خلقها را پدیدهای اروپائی میپنداشت و برای جنبشهای ملیگرایانه خلقهای مستعمره آسیا و افریقا اهمیت چندانی قائل نبود. لوکزمبورگ که خود در آغاز در آن بخش لهستان میزیست که «ضمیمه» امپراتوری روسیه گشته بود، با نگرش در ویژگیهای روسیه تزاری دریافت که در سده بیست ارزیابی مارکس و انگلس به پدیده ملی دیگر قابل دفاع نیست و باید از آن فراتر رفت، زیرا در آن هنگام در اروپای غربی دوران انقلابهای بورژوائی پایان یافته و در این بخش از قاره اروپا دولتهای ملی دمکراتیک تقریبأ تحقق یافته بودند.
یونس پارسا بنابنقدی بر گذشته و موقعیت کنونی چالشگران ضد نظام جهانی سرمایه - (بخش دوم) فهمیدن اهمیت فراوان واقعیت امپریالیستی و پیآمدهای استراتژیکی آن در رابطه با دگردیسی در جهان یک ضرورت اصلی برای نیروهای سیاسی و اجتماعی متعلق به قربانیان نظام جهانی سرمایه هم در کشورهای مرکز و هم در کشورهای پیرامونی است. امپریالیسم در بعضی مواقع اوضاع را به طور غیرمستقیم به رشد شرایط عینی و عوامل ذهنی که نظام را به چالش طلبیده و منجر به انقلاب سوسیالیستی میگردد، فراهم میسازد.
محمد جلالی چیمه (م. سحر)ایران « تاریخ»است!
واژهها و مصطلحاتی هستند که بر مبنای منافع سیاسی خاص یا بر مبنای برخی نظریات ایدئولوژیک وارداتی در ایران جعل شدهاند.
ا ین گونه واژگان و مفاهیم که حامل انواع مسمومیتهای فکری و نظری در تاریخ معاصر ایران بودهاند متأسفانه مثل خوره یا سلولهای بدخیم فرهنگ سیاسی ایرانیان را به فساد کشیدهاند.
دنیز ایشچیروزنهای باریک بر تاریخ فلسفه - «سه» دوران روشنگری رنسانس از ایتالیا آغاز شد. شهرهای بندری مثل فلورانس و ونیز در اثر گسترش تجارت ثروتمند میشدند و طبقهای نوین اجتماعی رشد کرده و از نظر اقتصادی با کلیسا و قدرت دربار رقابت میکرد. طبقه سرمایه داری نوین تجاری خواهان آزادی بیشتر میدان عمل، لیبرالیسم سیاسی بیشتر و گسستگی بیشتر از قید و بندهای کلیسا بود.
محمود راسخ (افشار) «شکست چپ» یا شکست چپهائی از نوع آقای حمیدیان؟ -بخش آخر مختصری در بارهٔ تاریخچهٔ سوسیال دموکراسی آلمان من در نظر ندارم در اینجا تاریخ این حزب را بررسی کنم. در این موضوع کتابها نوشته شده است که هر علاقمندی میتواند به آنها رجوع کند. ولی در اینجا به برخی موضوعات که در جریان تاریخ این حزب پیش آمده و زمینهساز و بستر محتوایی را فراهم آورده است که ماهیت این حزب را در زمان حال تشکیل میدهد، یعنی حزبی سراپا بورژوا- خردهبورژوا، تبلور یافته در دو فراکسیون آن، اشاراتی کوتاه میکنم.
منوچهر صالحی
رهایش یا حق تعیین سرنوشت-۸
در اندیشه باوئر سوسیال دمکراسی برای تحقق این هدف باید از سیاست «تکامل ملی» پیروی کند، یعنی باید تمامی خلق را در «جامعه فرهنگی» سهیم سازد تا تمامی لایههای خلق بتوانند در آفرینش «فرهنگ ملی» نقشی واقعی داشته باشند، وگرنه پروژه «منش مشترک» که باید از سرشتی ملی برخوردار باشد، تحقق نخواهد یافت. او چنین سیاستی را سیاست «تکاملی» مینامد، زیرا با پیروی از آن نباید در پی حفاظت از منشهای ویژهای که در بطن تاریخ یک خلق بهوجود آمدهاند، بود و بلکه باید خواهان فراروی از آن شد تا بتوان روند تکاملی جامعه را با نیازهای زمانه منطبق ساخت.
نصرت شادبورژوازی و روانشناسی شورش تودهها.
گوستاو لبون که بود و چه گفت؟
نه تنها لیبرالها، آنارشیستها و کمونیستها دارای روانشناسی تودهها هستند بلکه متفکرین منفرد بورژوا نیز بحثهایی را در این زمینه مطرح کردهاند. نوشته کوتاه زیر نه برای آموزش نظرات و نه بخاطر آشنایی با متفکری مهم، بلکه هدف آن بازکردن یک بحث و تحریک افکار انسان یک بعدی یا چند جانبه در زمینه اعتراض و حرکت سیاسی است.
دنیز ایشچیروزنهای باریک بر تاریخ فلسفه
«دو» «سیسرو» که مانند افلاطون از خانوادههای اشرافیت بود، از قانون گذاران و متفکرین سیاسی اجتماعی زمان بود که پس از سقوط ژولیوس سزار که همزمان با وی زندگی میکرد، خواهان نوعی حکومت «جمهوری» در «رم» بود. شاید بشود او را متناسب با زمان خویش، با «منتسکیو» مقایسه کرد. سیسرو که در عین حال قانون مداری قدرتمند از طرف اشرافیت بود که طرفدار جمهوریت بود، و مشابه فلسفه افلاطونی نوعی انتخابات درون اشرافیت را فورمولبندی میکرد. او در مقابل دیکتاتوری «ژولیوس سزار» قرار گرفته بود.
|