خانه ای دارم همین جا
در همین نزدیکی باغ اقاقی ها
زیر برگ نسترن ها
سایه ای از نارون ها روی بامش
حوض آبی در میانش
در تلاطم موج آبش
ماهیان در پیچ و تابش
انتظار چشم آهوهای حیران، در سرابش
آرزوی دیدن رنگین کمان، رویای خوابش
آه،
بارانی نمی بارد چرا در پیشِ پای آفتابش
خانهام آنجاست، آنسو،
سوی پلها، در کنار رود جاری
پای عطرین پونههای سبز، آری،
خانهام آنجاست
یادگار دورِ دیروز است
شهدِ امروز است و شیرین شورِ فرداهاست
خانهام زیباست
حجم آن لبریز از عطر اقاقی هاست
خانهام با این همه، تنهاست
خانهام می گرید از داغ شقایق ها
خانه بارانی ست،
از اشک کبوترها و طوفانی ست،
از آه پرستوها
خانه از پابست ویران است،
میدانم
نقش ایوانش مکدّر هم به چشمانم
آه،
چنگی می زند این درد برجانم
خانه ام، آبادِ ویرانی ست
خواجه هم حتی،
به فکر نقش ایوان نیست
خانه ام چشم انتظارِ
روزهای خیس و بارانی ست
خانه ام عشق است و
خاکش، خاکِ کنعانی ست
خانه مخفی گاه خوبِ
راز های عشق پنهانی ست
عاشق این یوسف زیبا فقط،
مجنون زلیخا نیست
گرچه نورِ دیده از کف رفت و
جان در چاه زندانی ست،
در دلم با این همه اما
اُمیدِ شوقِ وصل و شور و مهمانی ست.
شهریار حاتمی
استکهلم ۲۳ شهریور ۱۴۰۴
نظرات خوانندگان:
خا فریده حاتمی 2025-09-15 08:21:33
|
بسیار زیبا و گویا
خانه ام چشم انتظار
روزهای خیس و بارانی است
خانه ام عشق است و
خاکش، خاک کنعانی است
طبعت ماندگار ومانا باشی |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد