خانه
Sun 14 09 2025
شهریار حاتمی
خانه ای دارم همین جا
در همین نزدیکی باغ اقاقی ها
زیر برگ نسترن ها
سایه ای از نارون ها روی بامش
حوض آبی در میانش
در تلاطم موج آبش
ماهیان در پیچ و تابش
انتظار چشم آهوهای حیران، در سرابش
آرزوی دیدن رنگین کمان، رویای خوابش
آه،
بارانی نمی بارد چرا در پیشِ پای آفتابش
خانهام آنجاست، آنسو،
سوی پلها، در کنار رود جاری
پای عطرین پونههای سبز، آری،
خانهام آنجاست
یادگار دورِ دیروز است
شهدِ امروز است و شیرین شورِ فرداهاست
خانهام زیباست
حجم آن لبریز از عطر اقاقی هاست
خانهام با این همه، تنهاست
خانهام می گرید از داغ شقایق ها
خانه بارانی ست،
از اشک کبوترها و طوفانی ست،
از آه پرستوها
خانه از پابست ویران است،
میدانم
نقش ایوانش مکدّر هم به چشمانم
آه،
چنگی می زند این درد برجانم
خانه ام، آبادِ ویرانی ست
خواجه هم حتی،
به فکر نقش ایوان نیست
خانه ام چشم انتظارِ
روزهای خیس و بارانی ست
خانه ام عشق است و
خاکش، خاکِ کنعانی ست
خانه مخفی گاه خوبِ
راز های عشق پنهانی ست
عاشق این یوسف زیبا فقط،
مجنون زلیخا نیست
گرچه نورِ دیده از کف رفت و
جان در چاه زندانی ست،
در دلم با این همه اما
اُمیدِ شوقِ وصل و شور و مهمانی ست.
شهریار حاتمی
استکهلم ۲۳ شهریور ۱۴۰۴
|
|