new/socialism-without-freedom-is-slevery1.jpg
دنیز ایشچی

آنارکو سندیکالیسم

اگر در انترناسیونال چهارم، مارکس و سوسیالیستها ، طرافداران میخائیل باکونین را اخراج نمیکردند، و تلاش می کردند تا در همگامی با همدیگر در مسیر اهداف سوسیالیستی حرکت نمایند، تاثیرآن بر آینده سرنوشت جنبش سوسیالیستی کمونیستی چه میتوانست بوده باشد؟ با همان استدلال، اگر بلشویک ها و لنین، بعد از پیروزی انقلاب اکتبر، به سرکوب و متلاشی کردن آنارشیستها در روسیه، بخصوص اوکرائین نمی پرداختند و آنها را در سازندگی سوسیالیستی کشور بطور مستقیم و فعال سهیم می کردند، تاثیر آن در سرنوشت و آینده اتحاد جماهیر شوروی چه میتوانست باشد؟ آیا ها و چرا های فراوان دیگری هم در طول تاریخ صد و پنجاه ساله چالش های ما بین جنبش های سوسیالیستی و آنارشیستی وجود دارد، که جا دارد به آنها با دیدی بیطرفانه و روشن بینانه ای نظر افکند.



karl-marx1.jpg
علی رها

سه گفت‌وگو با کارل مارکس

آیا تا کنون سازمانی وجود داشته است که از نمایندگی‌های خصوصی و علنی برخوردار نباشد؟ اما صحبت از ایجاد یک قیام مخفیانه از لندن – به‌سان فرمانی مربوط به ایمان و اخلاقیات از یک مرکز سلطه و دسیسه مثل پاپ – سرشت بین‌الملل را کاملاً بد فهمیده است. چنین چیزی دال بر یک شکل حکومتی متمرکز است، در حالی که شکل واقعی بین‌الملل چنان طراحی شده است که به انرژی‌های محلی بیشترین استقلال و آزادی عمل را داده است. بین‌الملل یک رابط وحدت است نه نیرویی سلطه‌جو.



فرهاد قابوسی

چرا ایرانیان درک نادرستی از تفلسف نیچه یافته اند ـ ۲

تعزیه قهوه خانه ای و مناجات تراژدی نیچه ای

استنباط ایرانی از نیچه زمانی سطحی تر می شود که همچنانکه در بخش اول مقاله اخیر ارزیابی کردم، ایرانی طرفدار نیچه از استوار بودن بینش نیچه نسبت به فرهنگ، تاریخ و فلسفه بر اساس برداشت او از تراژدی یونانی بی خبر باشد. لذا در مقاله مذکور توضیح دادم که اساس بینش و اندیشه نیچه چگونه متکی بر استنباط غلط او از آنتاگونیسم تراژدی یونانی و تعمیم سطحی و عجولانه آن بر کلیت فرهنگ و فلسفه است. همچنانکه نیچه شناسان آلمانی نیز مقایسه او و متفکرین دیگر آلمانی را در ارتباط با همین استنباط نیچه تنظیم کرده اند .



آرام بختیاری

واندالیسم،- یعنی تخریب آثار فرهنگی و تمدنی دیگران

نیچه میگفت، پدیده ای قابل تعریف است که فاقد تاریخ باشد، فرهنگ موجب انسانیت انسان میشود. واندالیسم فرهنگی یعنی خشونت علیه فرهنگ دیگران، علیه رقیب،علیه دشمن، و علیه دگراندیشان. آن یک تناقض در تاریخ تمدن و فرهنگ بشریست که مورخین نباید سرسرانه از نقد آن بگذرند. خشونت علیه فرهنگ و تمدن دیگران یک شکل خشونت فاحش علیه بشریت است. جای سیستماتیک واندالیسم فرهنگی در فنومنولوگی خشونت است که به اشکال مختلف تاریخ بشری را همراهی میکند. در تمام دورههای تاریخ انسان آگاه، چه در عصر باستان و چه در قرون وسطا، و چه در عصرجدید، تخریب فرهنگ و تمدن بیگانه و گاهی خودی، صورت گرفته است. حتی انسانهای غارنشین در عهد پارینه سنگی تصاویر نقاشی شده دیگر شکارچیان را گاهی تخریب میکردند.



اسماعیل رضایی

سیاست و کیاست

انسان ها در تعاملات و مجادلات اجتماعی خویش، شیوه ها و اسلوب های خاصی را برای پیشبرد اهداف خود بکار می گیرند. مشی و روشی که متناسب با بافت و ساخت اقتصادی و اجتماعی و جایگاه و پایگاه افراد در آن،برای برونشد از چالش ها و بن بست های محصول فعل و انفعالات اجتماعی بکار گرفته می شوند. فرایندی که با قدرت درآمیخته و ثروت و مکنت را ابزار سیاست و حفاظت از سازه های فکری و منفعتی خویش قرار داده و می دهد. براین اساس کیاست نیز برای حفظ و حراست از بنیان های مادی و فرهنگی حاکمیت طبقاتی قرار داشته و در پیوند با سیاست به عامل تقویت و تحکیم حاکمیت سلطه و استبداد مبدل شده است. علم سیاست در پیوند با حضور و حدوث دولت های طبقاتی و نهادینگی بسیاری از آموزه ها و القائات سازوکارهای آن، فرایند عامیانه نگری و پندارهای عوامانه را عمومیت بخشید.



فرهاد قابوسی

چرا ایرانیان درک نادرستی از تفلسف نیچه یافته اند

دقت در تاثیر شبیه خوانی یا تعزیه یونانی بر بینش و اندیشه نیچه روشن می کند که او همچنانکه در آثار مربوط به تراژدی یونانی اش تاکید کرده است: متاثر از تصور غلط دو قطبی بودن تاریخی فرهنگ شبیه خوانی یونان میان آشیل و سوفوکلس در مقابل اوریپیدس بوده است. از نظر نیچه دو شبیه خوان اول بیان کننده اسطوره های قهرمانی، تاریخ قهرمانانه یونان و مداح پیروزی یونانیان بر ایرانیان بودند. درحالیکه اوریپیدس بیانگر عقل سقراطی و تفکر منصفانه عموم بوده است.



خدامراد فولادی

سوسیالیسم از لوله ی تفنگ بیرون نمی آید

(افزوده ای بر مقاله ی رابطه ی انقلاب سوسیالیستی و آگاهی ِ سوسیالیستی)

رابطه ی آگاهی ِ سوسیالیستی و پراتیک ِ راهگشا به سوسیالیسم وکمونیسم، یعنی غایتی که هدف ِ عینی و مادی ِ این آگاهی است، رابطه ی عقلانییت ِ علمی با پراتیک ِ مشخص و هدفمند ِ تاریخی ِگذار ِ جهشی از دوران به دوران و از این رو، گذار از ایدئولوژی ِ تاریخ منقضی ِبورژوایی به ایدئولوژی ِانقلابی و کار آمد ِپرولتاریایی است که نقطه ی پایانی برایدئولوژی ها و دولت های طبقاتی است. در دوران ِ کمونیسم همزمان با محو ِ طبقات و دولت، ایدئولوژی نیز کار کرد ِ طبقاتی و کارگزاری ِ دولت را ازدست می دهد و به ایدئولوژی ِ آگاهانه ی انسان های همهدف و همسود( مشترک المنافع) دراشکال مختلف ِ فرهنگی و هنری و شناخت شناشی( فلسفی) تبدیل می شود. از این رو می توان نتیجه گرفت که: آگاهی ِ سوسیالیستی هم برآمده از ایدئولوژی ِ پرولتاریایی و هم پایان دهنده به انواع ِ ایدئولوژی ها و نزاع ها و نبرد های سیاسی-عقیدتی ِ طبقاتی غیر ِ مسلحانه یا مسلحانه است.



Taghi
تقی روزبه

آشفتگی و فقرگفتمان در یک میزگرد!

واقعیت آن است که چپ به عنوان مقوله ای قائم به ذات و بدون پیوندش با جنبش های کارگری و زحمتکشان و در صفوف آن خود مقوله ای است چالش برانگیز که درجدائی اش رسوب کرده و نهادی شده است و کاربرد آن در تحلیل های کلان راه به خطا می برد. بجای آن که بحث را روی ریل واقعی خود یعنی نقد و بررسی جنبش های واقعا موجود کارگران و زحمتکشان و چپ به عنوان بخشی از آن هدایت کند بحث را با رسالتی که پیشاپیش برای آن قائل می شود پیش می برد بجای تمرکز حول جنبش ها هم چون اهرم های تغییر و پیشروی و تبدیل آن به مرکزثقل بحث ها و عمل مشترک، که بهتر می توان به هم گرائی و بسترسازی برای تفاهم بیشترنظری رسید تا عکس آن.



new/ali-raha.jpg
علی رها

طبقه چیست؟ مبارزه‌ی طبقاتی چیست؟

تأملی اجمالی در آثار مارکس به‌ویژه کاپیتال

کسانی که مختصری با ادبیات مارکسیستی آشنایی دارند چه بسیار شنیده و هنوز می‌شنوند که چون دست‌نوشته‌های فرجامین فصل کاپیتال ۳ زیر عنوان «طبقات» ناتمام است، مارکس در فهم طبقه‌ی کارگر و از آنجا مبارزه‌ی طبقاتی خلائی برجای گذاشته است. با چنین توصیفی، طبعاً مارکسیت‌های پسا-مارکس وظیفه‌ی خود می‌دانند که در جهت پر کردن چنین خلائی تلاش کنند. اما پرسش این است: آیا شناخت طبقه در گرو روشی آمپریک و یا جامعه‌شناسانه است؟ آیا معضلی صرفاً سیاسی و یا اکونومیستی است؟ آیا به‌راستی به دنبال شناخت سرشت طبقه‌ی کارگر هستیم و یا درپی یک تعریف شبه‌انضمامی – یعنی جزمی – تا از چالش کاویدن تمامیت منظومه‌ی فکری مارکس روی برتابیم؟



new/ali-raha.jpg
علی رها

درآمدی بر مفهوم «شیئیت» در منظر مارکس

متن حاضر نه یک بررسی همه‌جانبه و پژوهشی بلکه صرفاً درآمدی برای بحث پیرامون مفهوم شیئیت است. البته بحث و مجادله بر سر این مفهوم نزد مارکس تازگی ندارد. اما محور اصلی این مباحث – به‌درستی – کتاب اول کاپیتال، به‌ویژه فصل نخست بوده است. در واقع به لحاظ اکنونیت و موضوعیت «بت‌وارگی کالایی» و چیزگونگی روابط اجتماعی سرمایه‌داری، هر قدر هم که در این‌باره تبادل نظر شود، باز هم ناکافی است و هنوز نیازمند پژوهش‌هاو گفتگوهای بیشتر است.



آرام بختیاری

ضد کمونیست ها هم روزی فراموش می‌شوند

فلسفه لیبرال قرن ۲۰، چپ ستیز، متفرق.

آلمانی ها به ژورنالیست ها می آموزند که در سیاست، لیبرال، در اقتصاد محافظه کار، و در فرهنگ، چپ گرا باشند. در نیمه دوم قرن بیست و بعد از پایان جنگ حهانی دوم، فیلسوفان چپگرا با اشاره به فاشیسم و استالینیسم، توصیه میکردند که "بگذارید تئوریها بمیرند و نه انسانها!" چون تئوریهای مطلق و جزمی منجر به حکومتهای سرکوب و ترور میشوند و آنهایی که مدعی ساخت بهشت روی زمین بودند، جهنم را ساختند. دولتهای خشن و دیکتاتوری قرن ۲۰ یا نتیجه دولت متمرکز افلاتون بودند و یا نتیجه" متافیزیک ذهنی" هگل و فلسفه تاریخ مارکس.



ارنست مندل

نقد مارکسیستیِ دمکراسی بورژوایی: همواره امروزین!

برگردان: م. ت. برومند

دمکراسی پارلمانی بورژوایی از دیدگاه کارکرد آزادی های دمکراتیک، یک دمکراسی محدود و جزیی است. در بیشتر کشورها تنها اعضای مجلس های قانون گذاری، شهرداری و منطقه ای گزیدگان رای عمومی اند. قاضی ها برای تمام عمر گمارده می شوند و (به جز تاحدودی در ایالات متحد) گزیده نمی شوند. به ویژه، سران ارتش، پلیس، مقام های بلندپایه اداری گمارده می شوند. آن ها به هیچوجه با رای عمومی برگزیده نمی شوند.



خدامراد فولادی

پیشرفت ِ آمرانه و واپسگرایی ِ آمرانه

آمرییت در معنای فرمانفرمایی یا سرکردگی ِ سیاسی، در تاریخ ِ انسانی و در جامعه های مختلف دو نقش ِ متفاوت و متضاد در پیشرفت خواهی یاواپسگرایی داشته است. بسته به این که آمریا آمران ِحاکم ودارای اقتدار وسرکردگی ِاجتماعی سیاسی، رویکرد و جهت گیری ِ همسویانه یا غیر ِ همسویانه با تکامل ِاجتماعی داشته باشند،آمرییت شان پیشرفت گرا یا واپسگرا خواهد بود. جهت گیری ِ همسویانه با تاریخ و تکامل ِ اجتماعی ازآغازگاه ِ تاریخ ِ انسانی بعد از کمون ِاولیه تا دوران ِما،جهت گیری ِ تاریخی- طبقاتی بوده واز این رو آن چنان که خود ِ تاریخ گواهی می دهد عامل ِ پیشرفت و تکامل نیز بوده است.