خدامراد فولادی یکی علیه همه، همه علیه یکی شرط ِ برون رفت از رابطه ی غالب و مغلوب ِ اکنون فعال ِ یکی علیه ِ همه ، همبستگی و اتحاد ِ عمل ِ فعالانه ی همه علیه ِ یکی است تا غالب را به مغلوب و مغلوب را به غالب تبدیل نماید. با تاکید بر این که همه نه به معنای دار و دسته های تمامییت خواه و انحصار طلب ِ در کمین ِ قدرت، بلکه همه ی نیروهای اجتماعی ِ مدافع ِ دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی است، تا این جامعه فرصت ِ بازسازی ِ تاریخ ِ خود را پیدا کرده و همتراز با جامعه های پیشرفته در شاهراه ِ تکامل قرار گیرد. به بیان ِ دیگر، مقدرات ِ تاریخی ِ این جامعه ایجاب می نماید که استبداد ِ یکی علیه همه به دموکراسی ِ طبقاتی ِ این دوران تحول یابد تا سپس شرایط ِ گذار به دوران ِ بی طبقه و بی دولت، و بی دموکراسی و دیکتاتوری فراهم گردد.
خسرو پارسادربارهی آزادگی و نافرمانی چرا بحث دموکراسی به سرانجام نمیرسد؟ هیچ جامعهی غیردموکراتیکی قابلزیست انسان نیست. نگویید جوامع «دموکراتیک» غربی حقّهبازانه، صوری و کذا هستند. معلوم است که هستند. ولی آنها هم نه جامعهی آرمانیِ ما و نه شما هستند. باید روی مفهوم دموکراسی، انواع آن، چه آنها که مورد بحث قرار گرفتهاند و چه آنها که نگرفتهاند، کار کرد. روی مفهوم آنها و از همه مهمتر راه وصول به آنها. برای آن یک تغییر پارادایمی لازم است نه تکرارِ بحثهای گذشته. آینده عمدتاً بهخاطر یادگیری از شکستها به گذشته مینگرد که بسیار هم مفید است. ولی آینده در آینده ساخته میشود. از هم امروز، همانطور که انسان ساخته شده است و میشود. آیا دموکراسی مشارکتی، شورایی؛ … راهحل است؟ چقدر روی آن کار کردهایم و به جزئیات آنها پرداختهایم. بههرحال، اگر امیدی هست در مشخص کردن چیزی است که میخواهیم. در مشخص کردن ساختار آن است.
ناصر اصغریوقتی که «نافرمانی» کرنش تعبیر می شود خواننده ناامید می شود که در ادامه می بیند در این نوشته "نافرمانی" نه نافرمانی از قانون و مقررات جامعه سرمایه داری، نه نافرمانی از محدودیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ای است که زندگی را بر توده های وسیع این جامعه تباه کرده است، بلکه نافرمانی از برنامه، اساسنامه و مصوبات حزبی و تقسیم کار در کمیته های سازمانی – حزبی تعریف شده است. نویسنده از تجربه خود در سازمان "وحدت كمونیستی" می گوید که اشتباه است اگر عضو برخلاف باورش به فرامین و دستورات کمیته های حزبی عمل کند. به نظر من انسان اول باید باور داشته باشد که این سیستم شایسته آدم نیست تا در فکر تغییر آن باشد. انسانی که به این نتیجه رسید، در گام بعدی برای خودش راه مناسب سرنگون کردن این مناسبات را تعریف می کند. ابزارش را درست می کند.
م . ت . برومند دمکراسی در چشم انداز دنیای نو همه گرفتاری های ما در باب فهم درست دمکراسی از دریافت ناقص این مقوله بنیادی و اساسی سرچشمه می گیرد. با این که ضریب آگاهی ها و چون و چرایی ها درباره آن و نسبت به گذشته دور و نزدیک تفاوت های جدی و آشکار دیده می شود، ولی هنوز از یک دریافت همگون و اساسمند که شایسته صفت «دریافت راستین» از دمکراسی باشد، بسی فاصله داریم. بر این اساس می توانیم دمکراسی را در کلیت آن به «دمکراسی فرودین» و «دمکراسی فرازین» تقسیم کنیم.
کرامت الهی تبار شناسی یک ایدئولوژی - بخش (۳) من "کیستم": قوانین اجتماعی به خاطر منافع انسانها تصویب میشوند نه به دلیل صرفا کمک به دیگران. در این مورد اسپینوزا، فروید، آدام اسمیت و دیگران نظری مشابه هابز دارند. اما در انسان شناسی مارکس، جوهر انسانی را شیوۀ تولید و مناسبات آن تشکیل میدهد، نه غرایز طبیعی انسانها و مارکس نیز بر مبنای همین کار و شیوۀ تولید دست به نوعی پیشگویی میزند و امر خوشبختی انسان را به امر سوسیالیستی پیوند میزند و به یک امر یقینی تبدیل میکند که متاسفانه از مسیر علمی بسیار فاصله دارد.
علی رهامارکس، سکولاریسم و جامعهی مدنی ماركس به «جامعهی مدنى» همچون «نيرويى فعال» مىنگرد كه «ذهنيت خود» را داراست ولى از خود گسسته است. «تعيين سرنوشت» آن حاصل يك فرآيند است؛ نتیجهی حركت تمام عناصر ذاتى موجود در واقعيت تضادمندش. نقطهی شروع مارکس «ذهن بالفعل» است كه در «ضمير خود فرجامى جهانشمول» را دربردارد و پيدايش قدرتهاى گوناگون نتيجه ی فرآیند خودفعليت بخشى آن است. او با توجه به «سوژههاى واقعى» بهعنوان بنيان يا زمينهی جامعه مدنى، عينيتيابى آنها را بررسی میکند. عقلانيت نزد او به معنى خردى است كه در حال فعليتبخشيدن به خويش است و عينيت بهمنزلهی به فعل درآمدن «فعاليت آزاد سوبژكتيو».
خدامراد فولادیاز رواداری تا هواداری! رواداری اعتقاد و عمل به آزادی و جریان ِ آزادانه ی اندیشه و بیان و تحمل ِ عقیده و نظر ِ مخالف و البته نه لزومن پذیرفتن ِ آن، و در عین ِ حال نقد ِ اندیشه ی مخالف بدون ِ اتهام زنی وبا نقل ِ قول از نظرات و ایده های نقدشونده است. بیان ِ اندیشه ونظربه طور ِآزادانه اگر بانقد ِ آزادانه و بدون ِ محدودییت وممنوعییت همراه نباشد، و اگر نقد شونده در آزادی ِ نقد ِ نظرات اش ایجاد ِ اخلال یا محدودییت و ممنوعییت نماید، یکسویه و به معنای نفی وانکار ِگردش ِآزاد ِاندیشه ونظر و در واقع مصداق ِ واقعی ِ اعمال ِ استبداد ِ رای ازسوی نقد شونده است.
فرهاد قابوسیزمان، تاریخ و حدّ
تصور زمان برای بشر ناشی از دو حرکت دورانی زمین بدور خورشید و خویش (که ضروری تعادل حرکت بدور خورشید می باشد) است. لذا حتی این تصور ذهنی از گذر زمان نیز ناشی از طی فواصل مکانی منحنی است و نه امری ذاتا مستقل. این انحناء اساسی مکانی ناشی از ذات منحنی حرکت، مکان و فاصله است؛ هرچند که علم همچنانکه یاد آوری شد، به خطا دست از تصور فواصل مستقیم نکشیده است.
کرامت الهی«تبارشناسی یک ایدئولوژی»- بخش(۲)
در ماتریالیسم تاریخی که عامل اصلیِ آن در تکامل تاریخی است، عامل مادی میباشد که ناشی از همان رفتار غریزی است و اگر اما همان عنصر آز و حرص و منفعت طلبی را از رفتار غریزی حذف کنیم، دیگر چه چیزی برای کسب سود بیشتر جای عناصر قبلی مینشیند و بارزترین نشانۀ آن تضاد طبقاتی است که در بین کار و سرمایه خود را نشان میدهد و اشکال مارکس نیز در همین نکته نهفته است که مبارزۀ طبقاتی را از روی و پایۀ بیولوژکیِ و منشاء تنازع بقاء آغاز نمیکند و نابودیِ تضاد در جامعه ایدهآل خود یعنی کمونیسم را ساده فرض میکند. اما آنچه که مهم است وجود پارادوکس به عنوان امر لازم برای حیات و تضاد، ضرورت حرکت و هستی است، ولی پارادوکسهای مارکس از نوع آشتیناپذیر است که بقای یک طرف برابر است با نابودیِ طرف مقابل.
تقی روزبهاز غار افلاطون تا تونل زمان! ایجاب و نفی جنبش ها در نزد آلن بدیو و تناقضات- بخش دوم مواجهه بدیو با جنبش ها نشان می دهد که پیکربندی مختصات جنبش های نوین در دستگاه یک بعدی و مطلق گرای فلسفه وی امکان پذیرنیست و نیازبه دستگاه فلسفی چندبعدی و بسیارمنعطف تری هست که قادر به تبیین یپوندخلاق و اشتراک گذاری کثرت های متفات یعنی انواع کنشگری ها، میل ها و مبارزات ضد تبعیض در سطوح گوناگون باشد. تجربه های گذشته به جنبش ها نشان داده اند که گردآمدن زیرچترامرژنریک و کلی هیچ حاصلی جز سرکوب در پی نداشته است.
خدامراد فولادیمحسن حکیمی و نوستالژی ِ کمونیسم ِ پیشاهبوط! کمونیسم تا زمانی که در پراتیک ِ تاریخی ِ انسان مادییت ِ عینی و تجربی نیافته تنها شکلی از آگاهی ِ تئوریک است که از فرایند ِ تکاملی ِ تولید ومناسبات ِ تولیدی- توزیعی ِ انسان ها استنتاج ِ علمی عقلانی شده و ازاین رو موخربرهستی و پراتیک ِ اجتماعی ِ انسان هاست. چراکه علمن وعقلن انسان نمیتوانست تا پیش از شناخت ِ سازوکارهای غایت مند ِ تاریخ به طور ِ عام، و سازوکارهای نظام ِ سرمایه و جهانی شدن ِاین سازوکارهای قانون مند به طور ِ خاص، هیچ درک و شناخت ِ درست وآگاهانه ای ازکمونیسم داشته باشد، و اگرهم سخنی از« زندگی ِ اشتراکی» بوده چیزی غیر از برداشت از افسانه ی پیشاهبوط ِ آدم و حوا در بهشت و نوستالژی ِ پیشاهبوط ِ آنها نبوده است.
|