جهان آبستن رویدادهای نامنتظره بسیاری هست که قدرت های رو به موت برای تداوم حیات متحجرانه خود بدان دامن می زنند. نمونه بارز و شاخص آن سخنان سراسر تحریف و تخریب ترامپ در سازمان ملل می باشد. او به وضوح نشان داده است که در بن بست های صعب و دشواری گرفتار آمده؛ و برای فائق آمدن بر آنها از زبان زور، تهدید، اجبار و تحقیر بهره می گیرد. بن بست های او بن بست تاریخی است؛ بن بستی که با زمان تاریخی نوین و درک نیازهای آن قابل حل و خروج می باشد. ترامپ در پس خشم و عصیان تاریخی خویش بر ناکامی و شکست خود مهر تایید می زند؛ و با سخنان متضاد و موضع گیری های غیر رسمی، نگرانی خود را برای آینده اعلام می دارد. | |
خودشیفتگی نوعی از خودبافتگی ذهنی را عرضه می دارد که با تضاد و تخالف با رویکردهای واقع محیطی، صرفا ارضای تمایلات و تمنیات درونی شده مزمن را با خود دارد. این ویژگی اظهارات را با انکار در می آمیزد تا به اثبات نامتعین نظریه ها و تئوری بافی های ذهنی و پنداری امکان وجود و بازخورد بدهد. اینکه بسیاری از بداندیشی ها و بدسگالی های حیات اجتماعی قدرت بازتولید می یابند؛ محصول همین کج باوری ها و کج اندیشه هایی است که در قالب بیان و نظر عرضه بیرونی می یابند.براین اساس بحث بارزه های خاص اقتصادی و اجتماعی در مجاری ناواقع جریان یافته و اصول و مبانی را فدای نوعی خودشیفتگی بازخوردی و بازتولیدی فردی می سپارد. چرا که اصولا انسان خود شیفته به دلیل یقین پنداری و قطعی انگاری تراوشات ذهنی خود از اعتماد به نفس کاذب بالایی برخوردار است که وی را تشویق و تحریک به بیان ناواقع می نماید. روندی که وجوب و ایجاب و پیوستار تاریخی آن ها را نادیده گرفته و با فاصله گرفتن از پیوندهای الزامی و ایجابی تکامل تاریخی کنونی جامعه های انسانی به حکم و نظر انتزاعی و تجریدی دست یافته؛ و دیالکتیک اندیشه ورزی و تاریخی را با مستقل انگاری بسیاری از روند های کنونی به حاشیه می راند.
خودشیفتگی به عنوان نوعی نماد توهم قدرقدرتی، ضمن ایجاد اعتماد به نفس کاذب، انسان را متوقع و نسبت به دیگران بی توجه می سازد. چرا که خودشیفته خود را مرکز جهان می پندارد، اصولا موفقیت ها را به خود نسبت می دهد و شکست ها را انکار می کند و یا به دیگران نسبت می دهد. در سیاست این می شود همان ادعاهایی که ترامپ نسبت به رخدادهای جهان دارد، جنگ اوکراین را بیست و چهار ساعته تمام می کنم و یا اقتصاد را بهتر از هرکس می فهمم و... همراه با توقع پیشرفت تمامی امور مطابق میل او از بارزه های خودشیفتگی ترامپ می باشند. بیهوده گویی ها و اتهامات ناروای ترامپ در سخنرانی سازمان ملل و فوران خشمی که بر علیه دشمنان، متحدان و حتی اطرافیان خود بروز داده؛ همگی نشان از محقق نشدن توقعات نامتعارفی است که قبلا اعلام داشته است. چرا که آدم خود شیفته واقعیت ها و نیازهای دیگران را نادیده گرفته و قدرت درک زمانمندی تاریخی را نداشته و فقط بارزه های ذهنی و نیازهای خودش را درک می کند. و بر بستر اینکه زمان جهان زمان من است، تصمیمات عجولانه می گیرد و با روابط پرتنش و تناقضات انباشته شده با ناکامی روبر شده؛ و با واکنش نامعقول سیاسی برای درهم شکستن توهمات خود متوسل می شود. سخنرانی ترامپ در سازمان ملل بیان گویای نه تنها خود شیفتگی ترامپ که نماد وضعیت تاریخی آمریکا می باشد. کشوری که هنوز خود را مرکز مطلق عالم می پندارد؛ اما دیگر جهان حول محور آن نمی چرخد. اکنون تمامی توهمات ترامپ در برخورد با واقعیات ناکامی را تجربه می کنند و وعده های خودشیفته یکی یکی شکست می خورند؛ و این بروز خشمی است که در سخنرانی سازمان ملل ترامپ کاملا مشهود است.
خشمی که در لحن سخنرانی ترامپ در سازمان ملل دیده شده، صرفا یک هیجان سازی برای مسائل داخلی از جمله انتخابات نبوده؛ بلکه بایستی آن را نشانه ای از اضطراب و نگرانی عمیق تر دانست. این آدم خود شیفته همواره از خشم و زبان تهاجمی برای نشان دادن چهره ای مقتدر از خود استفاده کرده است.لحن و موضعی که به او امکان می دهد تا هوادارانش را متقاعد ساخته، و به توهمات خود تداوم بخشد. خشمی که تلاش دارد بر ناکامی هایش پرده برکشد و برای ذهن بیمار خود ممری بجوید. ترامپ در واقع امر، آینده ای را تصویر می کند که امریکا در حال افول است؛ و بسیاری از نهادهای بین المللی در برابرش صف کشیده اند؛ و رقبایی چون چین و حتی متحدان اروپایی اش سازی دیگر کوک کرده اند. این ترس از آینده به خشم درونی اش امکان بروز داده است. او از یک طرف می خواهد رهبری مطلق و هژمونی خویش را بر جهان اعمال دارد و از طرف دیگر جهانی را نظاره گر است که دیگر جهان تک قطبی را بر نمی تابد. این نشانه ها و تضادهای نهفته در آن لحن او را عصبی و پرتنش می سازند. در مجموع می توان گفت که ترکیبی از جایگاه آمریکا و ناامیدی از تحقق کامل وعده های داده شده می باشد. ترامپ همانند تمامی رهبران توتالیتر تلاش دارد دشمن تراشی کند و به جامعه آمریکا بقبولاند که نظام بین الملل دشمن ما می باشد. روندی که به انسجام داخلی آسیب زده و توان دیپلماسی خارجی را هم کاهش داده است.
قطعا سخنان خشم آلود و متناقض ترامپ در سازمان ملل بی ثباتی در رفتار های دیپلماتیک بین رقبا و متحدانش را افزایش می دهد. روندی که در اتکای متحدین سنتی آمریکا شک و تردید ایجاد کرده؛ و دامنه رقابت های تسلیحاتی را افزایش می دهد. اگر سخنان خشم آلود ترامپ را ناشی از ناامیدی از تحقق اهداف باشد که هست؛ آن را می توان علامتِ گذار به مرحلۀ نوین از روابط و مناسبات جهانی تلقی کرد. تناقض در گفتار ترامپ بازتابی از تناقض در موقعیت واقعی آمریکا در جهان است. اگر چه هنوز قدرتمند است ولی مطلق و یک جانبه نبوده و گفتار های خشم آلودش نشان می دهد که افول هژمونی آمریکا در حال وقوع می باشد. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم با یک زمان تاریخی تقریبا خطی مسیر صعود و هژمونی خود بر جهان را با برتری نظامی، قدرت تکنولوژیک، نفوذ فرهنگی از طریق ابزارهای نوین ارتباطی و رسانه ای و بویژه هژمونی دلار طی کرد؛ با این تصور که همیشه این هژمونی تداوم خواهد داشت. در حالی که جهان کنونی وارد عرصه های نوینی از زمانمندی تاریخی خود شده است که جهان تک قطبی را برنتافته و وارد دنیای چند قطبی، متکثر و تناقض آمیز شده است. امروز چین، روسیه، اتحادیه اروپا، جنبش های مردمی و حتی جنوب جهانی با ریتم سیاسی خود با جهان تعامل دارند. خشم و رفتار اهانت بار ترامپ در سازمان ملل حاصل تلاقی دو زمان است. از یک طرف آمریکا و ترامپ می خواهند همچنان رهبری مطلق و هژمونی خود را حفظ و تحمیل کنند و از طرف دیگر زمانِ جهانی که دیگر مرکز واحد را برای اداره جهان نمی پذیرد. این برخورد همانند اصطکاک دو لایه زمین است که لرزش و زلزله ایجاد می کند؛ و خشم ترامپ همان لرزش زبانی این زلزله تاریخی می باشد. ترامپ برای حفظ و تحمیل قدرقدرتی و هژمونی خود بر جهان، سعی نمود تا معضلات جهانی از چین گرفته تا ایران و اوکراین و اروپا....را سریع، قاطع و نهایی حل نماید؛ ولی عرصه زمانی وی را با شکست و ناکامی مواجه ساخته که خشم وی را برانگیخته است. براین اساس است که بر پوتین می تازد، به اوکراین امید و دلگرمی می دهد، و ایران را مدام تهدید می کند و اروپا را تحقیر می نماید. بنابراین خشم ترامپ را می توان نماد پایان تاریخی یک زمان و آغاز زمان دیگر دانست. زمانی که قدرت تک قطبی آمریکا نفی شده و جهان چند قطبی در حال بروز و ظهور می باشد. در این تلاطم و هیاهو همه چیز پر از تناقض و خشم بوده و ترامپ سخنگوی خشمی است که نمی تواند با زمان سازگار شود.
پس ترامپ انتخاب سنت و عادت برای تحمیل یک گذشته مخاطره آمیز است که تمامی پتانسیل خویش را برای تحول و دگرگونی بکار گرفته؛ و اکنون در بایگانی تاریخ با خشم و خشونت توسط ثروت و قدرت دوباره وارد گود شده است.در حالی که زمانمندی و علیت تاریخی با آن سر ناسازگاری دارند.بنابراین ترامپ و امثال او با شخصیتی دوگانه وارد عرصۀ امور اجتماعی شده و جز ناکامی و شکست نصیب دیگری نخواهند داشت.در حقیقت ترامپ و امثال او با شخصیت دوگانه ، میان وعده های کاذب برای آینده و اسارت در گذشته، زمان و نیازهایش را به تمسخر گرفته اند. بدین سان است که ترامپ همزمان که دشمن را می کوبد به او لبخند هم می زند؛ و یا همزمان از جنگ و صلح حرف می زند. این دوگانگی مشی و روش ظاهری نیست؛ بلکه ماهیتی می باشد.زیرا مطلق نگری و خود رهبر بینی در جهان متکاثر کنونی جز با تناقض و دوگانگی مشی و روش بقا پیدا نمی کند. ضمن اینکه دروغ و فریب و انکار از ترفندهای آدم های خودشیفته برای پیشبرد اهدافش می باشد. توهمات مطلق نگرانه ترامپ همواره در عرصه های اجتماعی و سیاسی در تضاد با واقعیت های محیطی عمل کرده که وی را به دروغ و فریب و انکار وا داشته است. چرا که با دروغ سعی می کند حقیقت را مطابق نیاز خود بازنویسی کرده؛ و با آمارهای ساختگی، وعده های دروغین و روایت های جعلی شکاف میان زمان توهمی و زمان واقعی را پوشش می دهد. او با کمپین های پرزرق وبرق، نمایش های رسانه ای سعی می کند شکست های خود را با پیروزی پیوند بزند و به فریب افکار عمومی روی آورد. ضمن اینکه با انکار شکست ها و توهم توطئه رسانه ها و دیگران سعی می کند به انکار بحران های خود ساخته روی آورد. بنابراین دروغ ، فریب و انکار به عنوان ابزارهای حفظ توهم مطلقیت زمان، نیازها و نشانه های زمان دیگر را تحریف می کنند و یا لاپوشانی کرده؛ و انکار می نمایند.
ترامپ در سخنرانی خود در سازمان ملل نشان داد که موجود بی بدیلی است که در میان انبوهی از تناقضات خود ساخته گرفتار می باشد. براین اساس تریبون سازمان ملل را با شو تلویزیونی اشتباه گرفته و می خواهد با هیاهو و جنجال و اتهام و تهمت و خود بزرگ بینی و حقیر پنداری دیگران خود را قدرت برتر و مطلق نشان دهد. ترامپ با ماهیتی شخصیتی دوگانه همواره راهبردهای دوگانه ای چون تهدید و تطمیع،دشمنی و دوستی، جنگ و صلح را برای پیشبرد اهدافش برمی گزیند. با اتخاذ مواضع غیر شفاف و واقع گریز و حقیقت پرهیز بر دامنه تناقضات افزوده و ناکامی و شکست خود را فزونی بخشیده است. خشم و عصبیت ترامپ در سازمان ملل نشانه بارز ضعف و فرتوتی و زوال می باشد. چرا که حرکت های نامتعارف وی نشان از ناتوانی در پیوند بین زمان مطلق و زمان واقعی جهان کنونی می باشد. ترامپ و امثال او با گرفتار آمدن در تحجر تاریخی، فضای زیستی را در باریکه راه تنگ و محصور گذشته جستجو کرده؛ و با تکیه بر قدرت کاذب اکتسابی و القایی تلاش می کنند خود را قدرت مطلق و یگانه رهبر برای اداره جهان معرفی کنند. با این توهم و تاریک اندیشی است که ترامپ بن بست ها و شکست و ناکامی های خود را با ابزاری چون تهدید و تطمیع، فریب و دغل و جنگ و آشتی پوشش می دهد. ولی تمامی اهتمام وی سرانجام به دلیل انباشت تناقضات و تضادهای نوین و فروپاشنده، با ناکامی و شکست مواجه شده و می شوند.
زبان تعجیل و تهدید ترامپ نشانه تهدید زمان تاریخی بر علیه سیاست ها و رویکردهای نامتعارف با جهانی دیگر است که به نفی و نهی اقدام و عمل وی روی آورده است. او همه را مطیع و منقاد خود می خواهد؛ و می پندارد با توقف زمان و زبان ارباب و رعیتی قادر به تحمیل خود و حفظ هژمونیت خود بر جهان در حال تغییر و دگرگونی می باشد. ترامپ در سازمان ملل می خواهد بگوید که همه چیز در کنترل و دسترس ماست؛ و برای اثبات مدعای خود با خشم و عصیان زبانی بر همه چیز و همه کس می شورد، و با چاشنی دروغ و اتهامات ناروا و فاقد پرنسیب ها دیپلماتیک تلاش دارد همگان را مرعوب سازد. او همانند تمامی افراد شکست خورده و بر خاک نشسته خوب می داند که در حال باختن همه اعتبار جهانی و اعتماد داخلی خود می باشد؛ ولی همچون بچه تخس ها یقه می گیرد و با فریاد و هیاهو و جنجال و شورش زبانی می خواهد خود را قدرقدرت نشان دهد. این کمدی تاریخی یک بار دیگر نشان می دهد که تنها و تنها حماقت صاحبان ثروت و قدرت است که آن ها را از سریر قدرت به خاک مذلت می نشاند. ترامپ و امثال او آخرین تلاش ساختار فرتوت و فرسوده ای است که می خواهد برای تداوم حیات رو به زوال خویش تمامی اهتمام تاریخی خونبار خود را یکبار دیگر در معرض آزمون و تماشای عموم بگذارند. ولی خوشبختانه زمان واقعی جهان بر علیه تمامی تخریب و نکبتی است که این جریانات متحجر و واپسگرا در پیش گرفته اند.
نتیجه اینکه: جهان آبستن رویدادهای نامنتظره بسیاری هست که قدرت های رو به موت برای تداوم حیات متحجرانه خود بدان دامن می زنند. نمونه بارز و شاخص آن سخنان سراسر تحریف و تخریب ترامپ در سازمان ملل می باشد. او به وضوح نشان داده است که در بن بست های صعب و دشواری گرفتار آمده؛ و برای فائق آمدن بر آنها از زبان زور، تهدید، اجبار و تحقیر بهره می گیرد. بن بست های او بن بست تاریخی است؛ بن بستی که با زمان تاریخی نوین و درک نیازهای آن قابل حل و خروج می باشد. ترامپ در پس خشم و عصیان تاریخی خویش بر ناکامی و شکست خود مهر تایید می زند؛ و با سخنان متضاد و موضع گیری های غیر رسمی، نگرانی خود را برای آینده اعلام می دارد. او هم اکنون افول آمریکا را می بیند و می اندیشد که با لشکرکشی و تهدید و تطمیع قادر است از این افول و فروپاشی جلوگیری نماید. او با فقر اندیشه و موضع گیری های نامتعارف خود، همکاری و همزیستی کشورها دیگر را در موضع دفاعی و یا حتی تقابلی قرارداده است. ترامپ همانند تمامی توتالیترهای فکری و ایدئولوژیکی دشمن تراشی می کند و با توهین به شعور عمومی عموما به شکاف های داخلی و جهانی دامن زده؛ و در نتیجه به انسجام داخلی و دیپلماسی جهانی ضربه جدی وارد ساخته است. ترامپ با شخصیتی دو گانه و موضع گیری های بی مایه شکست و ناکامی های خود را توجیه و دیگران را به بازی می گیرد. براین اساس است که همزمان با نرد دوستی دشمنی را برجسته می سازد و با تاکید بر صلح خواهی جنگ را ترویج می نماید. زمانی دوست پوتین است و تحقیر کننده زلنسکی و زمانی دیگر دشمن و پاداش و امید دادن به این دو می باشد.اروپا را تحقیر و چین را تهدید و همزمان به همکاری و دوستی فرا می خواند. این تناقضات را بایستی ناشی از ناکامی های متکاثر و نمایش نمادین افول هژمونی آمریکا به حساب آورد. ترامپ خودشیفته محصول عادت و سنتی است که با زمانمندی و علیت تاریخی سر ناسازگاری داشته و با مطلق انگاری و مطلق نگری نظر و نگاه خود، از طریق دروغ و ریا و انکار سعی در حفظ بقای خود دارد. این خودشیفته تاریخی با توهم زمان مطلق و مطلق نگری اگر چه ممکن است با ته مانده قدرت اکتسابی تاریخی خود موقتا با مانور دروغ و فریب و ریا خود را حفظ کند؛ ولی نهایتا این ناکامی و خشم است که چهره حقیقی خود را آشکار می سازد.
اسماعیل رضایی
30:09:2025
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد