برخی آغاز پیری را
در دندانهای میبینند که از دست داداند.
من اما
در دوستانی که به تازگی از دست رفتهاند.
جای خالی آنهاست
که مرا با ناگزیری مرگ روبرو میکند.
بویژه وقتی فرزندم
و فرزندان دوستانم
فرزندانی نیاوردهاند
تا من بتوانم در زندگی آنها
درگیر شوم.
هنوز جوانتر از پسرم بودم
که مرگ چهرهی خالیش را به من نشان داد.
در فاصلهی چند ماه
دهها تن از دوستانم را
از دست دادم.
آنها در میدانهای تیر به خاک افتادند
یا هرگز به خانه بازنگشتند.
پس دریافتم که خود باید
جای خالی آنها را پر کنم
و زندگی را از نو بسازم.
این بود که دوباره به شعر روآوردم
و با سرودن هر شعر تازه
جای خالی دوستی را پر کردم,
تا اینکه پسرم به دنیا آمد
و مرا با چهرهی پر زندگی آشنا کرد.
اینک در آستانهی پیری
از خود میپرسم:
کی نخستین نوهام را
در بر خواهم گرفت؟
بیستوچهارم نوامبر دوهزاروهجده