قدیمها راحت تر میشد چم و خم رسانه را فهمید. کشف جعل آسانتر بود. کافی بود نادرستی خبر درج شده در روزنامه افشا شود تا بهقولی دوزاریها جا بیفتد.
گاهی یک خبرنگار با وجدان پا میان میگذاشت و از دسیسه و نیرنگ جماعتی علیه بقیه پرده بر میداشت. البته گاهی نیز وجود روزنامهنگاری ژرفکاو در رادیو و تلویزیون کفایت میکرد تا پشت صحنه فلان ماجرا را رو کند. این که چه بامبول و کلکی در پسا پشت دید مردم سر هم شدهاست تا با اشارات گمراه کننده اذهان عمومی را فریب دهند.
آن اذهان عمومی که بعد و با تاخیر متوجه درک و دریافت غلط خود میشد، در اصل فریبکاری را تجربه کردهبود.
امروزه اما قضایای مبادلات اطلاعات بهمراتب سختتر شدهاست. چون ما با قُلدری و قدر قدرتی اربابان در جهانی روبروئیم که "جهان مجازی" (اینترنت) خوانده میشود. فضایی که میتواند تاثیر جعل و جعلیات را به توان دو برساند. فراگیری انقلاب دیجیتالی بهمراتب از انقلاب صنعتی سریعتر اثر میکند.
در این فضای غیر ملموس و مه آلوده ، چند شرکت تکنولوژی سطح بالا و نیز به اصطلاح خدماتی، سرنخها را در دست دارند. صاحبان فوق ثروتمندشان بهقولی یک تئاتر عروسکی راه اندختهاند. تئاتری که به پهنای کُل سیاره است و بر صحنهاش چند میلیارد بازیگر پرسه میزند. آدمهایی که خود و دیگری را فراموش کردهاند.
بر همین منوال آدم عقل پیچیده و انسانیت گُم کرده، متوجه نیست که در اصل فیک نیوز(اخبار جعلی) را مثل نُقل و نبات نشخوار میکند. مجاز و دروغ نوعی واقعیّت عادتی شده که در میان ما به گردش است. در احدی هم میل افشاگری بر نمیانگیزد.
اصلا ما پذیرفتهایم که بخشی از واقعیت زندگی ما را آن توطئه ها و زد و بندهای دنیای مجازی بسازند. کسی هم ککش نگزد. این که چرا باید با دروغ و منبع دروغساز که رسانه و شبکههای ارتباط جمعی است، همزیستی مسالمتآمیز داشت. طوری که بی خیال و بیتفاوت نفس کشید. مگر آتش و پنبه میتواند با هم بسازد؟ بدون کشاکش و ستیز با هم یکی شود؟ آیا درست است و شدنی که راست و دروغ رسانهای دست در گردن هم با ما همراه گردند؟ مگر نگفته بودند که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد؟ چرا بیمهابا به جاده میزنیم؟ چرا اندازه نگرفته پاره میکنیم؟
جماعت ایرانی که در سال پنجاه و هفت خورشیدی سر جمعی به سی چهل میلیون نفر نمیرسید، بهواقع یکی از این دستجات مارگزیده رسانهای بایستی باشد.نیش بی بی سی یادتان هست؟
لیکن از منظر امروزی ما جماعتی شدهایم که بسی ترحم برانگیز جلوه میکند. بهطوری که هم دوست و هم دشمن برایش دل میسوزانند. البته بهشرطی که در این میان از سر تقصیرات یا ایراداتش گذشته باشند.
از زوایه دید کنونی که نمای فراختری را میبیند، آن ایرادها و تقصیرها در واقع به عارضۀ خودشیفتگی بر میگشت که در اغراقها و گزافه گوئیهای گذشته بیان میشد. وقتی بدون بال و پر خودشناسی و آگاهی میخواست پرواز کند و بالا بپرد و اوج بگیرد. آن اندرز نیاکانی را از یاد برده بود که، یا مکن با فیلبانان دوستی یا بساز آن خانهای در قد فیل!
وانگهی آن مش تقی و حاج جعفر و غضنفری که میخواست فراتر از شرق و غرب باشد، مدام شعار موزون نه شرقی، نه غربی، فلانی و بهمانی را سرمیداد. چون به ذکر "ایران اسلامی" یا فراخوان"اسلام ایرانی"، این محصول "عجی مجی لاترجی" یا شُعبده "هکوس پوکوسی" مغرور گشته بود.
گویی که پروژۀ "بازگشت به خویشتن" ، یعنی آن برساخته کارگاه آقازادهای بنام سید حسین نصر، احسان نراقی و شرکا، تخم دو زرده کرده بود. همین تخم دو زدره را حضرت عمام هنگام رهبری قیام و قبل از راحل شدن، برای ملت اُمت شده نیمرو درست کرد. نیمرویی که یک وجب روغن رویش ماسید. اینگونه چربی خون بالا رفته، ملتی را مریض و رنجور ساخت.
البته به جز دوست و دشمن واقعی و تاریخی، در این میانه دشمن دوستنمایی از کلیه امکانات "دنیای مجازی" برای مغزشویی و تحمیق کمک میگیرد تا دایه مهربانتر از مادر باشد. او یکی از اهریمنان زمان، از لحاظ تیره و تباری، برآمده از یهودیان اروپای شرقی است. اسمش بنیامین نتانیاهو و از چندین سال پیش در فکر گسترش نفوذ و افزایش مساحت حاکمیت خویش است. جالبی قضیه اینجا ست که گاهی طرح سیراب کردن ایران ایرانیان را اعلام میدارد و گاهی نیز مدافع عمران و آبادانی میشود. گرچه بطور واقعی به دههها تمامیت ارضی ما را مورد تهدید و تعرض قرار داده است. بهانهاش هم این بوده حرف و عمل روحانیت شیعه (حاکمان ایران) ضد اسرائیل است. او که در اصل یک پای دعوای فامیلی میان عموزادگان (فرزندان اسحاق و اسماعیل) است، در این سالها با همسایگانش کاری کرده که دفاتر تاریخ از فجایع و کشتارها پُر شدهاست.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد