طرح ذهنی من از سیمون دوبوار
لحظه ای در کافه دوبلور
در مقام مقدمه
او در پاریس، در کافه دوفلور Café de Folore پاتوق همیشگی اش تنها پشت میزی نشسته است بخار و بوی که از فنجان های قهوه بلند شده فضای کافه را فرا گرفته، جوهر سیاه قلم که روی کاغذ پیش روی او نشسته، مثل همیشه، آن سؤال همیشگی – زن بودن را، برایش مطرح می کند، زن بودن یعنی چه؟ در خیابانها ی تخیلش قدم میزند، سارتر حرف می زند، حرف می زند، حرف می زند، واوگوش میدهد، اما ذهن اش سرگردان است.
آزادی! مسئولیت! بار تصمیم گیری.
هیچ ماهیتی وجود ندارد، فقط هستی است.
زن زاده نشدم، زن شدهام – اما چگونه؟
از خلال نگاهها، انتظارات، از بطن داستانهای فداکاری و وظیفه شناسی مادران.
نه من میخواهم بنویسم، باید بنویسم. دربارهی آنها، دربارهی ما، دربارهی خودم.
جنس دوم – کتاب یا اسلحه؟ از من متنفر خواهند شد؟ یا مرا خواهند خواند- شاید هر دو.
او به زنانی که پشت میزهای دیگر تنها نشسته اند، و به پیشخدمت هایی که مردان را متفاوت از آنها پذیرایی می کنند نگاه می کند. خودش را در آینه می بیند، فیلسوف، نویسنده، زن – و با این حال…
زن یعنی چه؟
سیمون دو بووار در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ در پاریس متولد شد و در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ در همان شهر درگذشت. او نویسنده، فیلسوف، فمینیست و متفکری بود که با تألیفات خود همراه با سارتر تاثیر عمیقی بر فلسفهی اگزیستانسیالیسم و جنبش دوم فمینیسم گذاشت.
مهمترین اثر او کتاب جنس دوم (Le Deuxième Sexe) است که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد. این کتاب با تحلیل تاریخی، فلسفی و اجتماعی نقش زنان در جوامع مختلف، به یکی از تاثیرگذارترین متون فمینیستی قرن بیستم تبدیل شد. جملهی معروف او „زن زاده نمیشود، بلکه زن میشود“ نقطهی عطفی در نظریات جنسیت و فمینیسم مدرن محسوب میشود.
او همچنین رماننویس و زندگینامهنویس برجستهای بود و آثاری چون ماندرینها (برندهی جایزه گنکور) و خاطرات یک دختر وظیفهشناس را نوشت.
تأثیر جهانی:
اندیشههای سیمون دو بووار نه تنها بر موج دوم فمینیسم تأثیر گذاشت، بلکه بر مباحث فلسفی دربارهی آزادی، مسئولیت، و هویت جنسیتی نیز تاثیر عمیقی داشت. نظریات او همچنان در پژوهشهای جنسیت، حقوق زنان و فلسفهی اجتماعی مورد بحث قرار میگیرد.
سیمون دوبوار همراه با ژان پل سارتر، از چهرههای کلیدی اگزیستانسیالیسم فرانسه بودند و تأثیر تفکرآنها فراتر از مرزهای فرانسه، به سراسر جهان گسترش یافت. با این وجود سیمون دوبوار هم چون خیل بزرگی از نویسندگان و فلاسفه و هنرمندان دچار تناقضات موجود در آثار و زندگی اش بود.
میلی حیات که تلاش داشته با جستارهایی درباره تنا قض درآثار وزندگی تعدادی از متفکران معروف بپردازد، در جستارزیربه واکاوی وبررسی پیوندمیان اندیشه و عمل در زندگی یکی از برجسته ترین و در عین حال بحث برانگیزترین متفکر قرن بیستم، سیمون دوبوارپرداخته است.
درباره میلی حیات:
میلی حیات فیلسوف آمریکایی، در دالاس تگزاس متولد شده است. دارای دکترای فلسفه است و بهعنوان نویسنده آزاد در برلین زندگی میکند.
مقاله میلی حیات در ۱۲ آوریل ۲۰۲۴ درمجله ی فلسفه منتشر شده است با تشکر ازایشان وهمچنین مجله ی معتبر فلسفه در آلمان برای مجوز ترجمه به زبان فارسی
زندگی و آثار در تناقض:
سیمون دو بووار
میلی حیات
در این مجموعه مقالات، به تناقضات موجود در زندگی و آثار اندیشمندان بزرگ میپردازیم. اینبار: سیمون دو بووار، که با وجود مبارزاتش برای فمینیسم، نسبت به اعمال سرکوبگرانه خود نابینا بود.
سیمون دو بووار و تناقض و گسست میان ایدهآل فلسفی وعمل
سیمون دو بووار با نگارش جنس دوم (۱۹۴۹، ترجمه آلمانی: ۱۹۵۱) متنی بنیادین برای موج دوم فمینیسم (۱)ارائه داد. این اثر فلسفی-جامعهشناختی نشان میدهد که چگونه جنسیت بهعنوان یک مقوله اجتماعی، زنان را در موقعیتی فرودست قرار میدهد. این رویداد که او در دهه ۱۹۷۰، همراه با بسیاری از روشنفکران فرانسوی، طومارهایی را امضا کرد که خواستار لغو محدودیت قانونی سن رضایت برای روابط جنسی با افراد زیر سن قانونی بودند کمتر شناختهشده است .
این فیلسوف روابط عاشقانه متعددی با زنان بسیار جوان داشت که برخی از آنها از شاگردانش بودند. این مسئله چگونه با آرمانهای فلسفیاش در تضاد قرار میگیرد؟ آیا این تناقض را میتوان در چارچوب تفکر فلسفی اش (اگزیستانسیالیستیاش) تفسیر کرد، یا اینکه نشاندهندهی گسستی میان نظریه و عمل اوست؟
سیمون دوبووار با تفکر خود نمایندهی فلسفهی آزادی بود. بر اساس اصل بنیادین اگزیستانسیالیسم (هستی گرایی ) — که او همراه با ژان پل سارتر به آن پرداختن و آنرا توسعه دادند—هیچ ذات یا ماهیت ثابتی برای انسان وجود ندارد. بلکه، انسان از طریق کنشهای خود در جهان، خویشتن را میسازد. او آزاد است تا خود را بیافریند و همواره از محدودیتهای خود فراتر رود.
برای زنان، این گرایش به آزادی همانقدر اساسی است که برای مردان؛ اما موقعیت اجتماعی تحمیلشده و بیگانهشدهی آنان در جامعهی پدرسالارانه، آنها را همواره به شکلی از هستیِ ناآزاد بازمیگرداند. چگونگی وقوع این وضعیت و راه رهایی از آن، موضوع اصلی اثر مهم دوبووار است.
او در تحلیلهایش نگاهی دقیق و جامعهشناختی به واقعیتهای زندگی زنان دارد و نشان میدهد که چگونه ساختارهای پدرسالارانه مانع تحقق تواناییهای آنان میشوند. او بهطور ویژه، جنبههای مختلف تجربهی جنسی دختران جوان را با دقت و پیچیدگی فراوان تحلیل میکند.
دوبووار تصویری از زنان بعنوان موجوداتی درگیرتناقضات مختلف ترسیم میکند—زنانی که احساس میل و لذت دارند اما هرگز قادر نیستند که این احساسات را به گونهای ابراز کنند که موجب تحقیر و فرودستیشان نشود. این دوپارگی در تجربهی اروتیک زنان بالغ نیز وجود دارد، اما این مسئله برای دختران جوان، که هنوز “ارادهی واقعی ندارند، بلکه فقط آرزوهایی دارند” و توان درک پیامدهای رفتار خود را ندارند، به مراتب پیچیدهتر و حادتر است.
- کسی به عنوان ستمگر به دنیا نمیآید
اینکه دختری در چنین شرایطی میتواند از “آزادی کامل” برخوردار باشد، آنگونه که یکی از دادخواستهایی که سیمون دوبووار امضا کرده بودو آن را “شرط لازم و کافی” برای انجام روابط جنسی می دانست، در این زمینه تقریباً غیرقابل تصور به نظر میرسد.
اگر ما مشاهدات و انتقادات دوبووار را جدی بگیریم، باید این ایده که یک کودک قادر باشد به روابط جنسی با یک فرد بزرگسال رضایت دهد، مضحک و حتی فریبکارانه به نظر برسد.
راهحلی که فیلسوف در کتاب جنس دوم برای معضل جنسی زنان بزرگسال پیشنهاد میکند، برابری جنسیتی است که باید از طریق به رسمیت شناختن و تحقق آزادی زنان به دست آید. اما چنین برابریای در زمینهی خودمختاری میان بزرگسالان و کودکان موضوعی کاملاً متفاوت است. زیرا در مورد اخیر، تفاوت قدرت میان طرفین صرفاً یک ساختار اجتماعی نیست، بلکه ریشههای روانشناختیِ رشدی نیز دارد.
در جنس دوم این مسئله با وضوح بسیاری مورد بررسی قرار گرفته است. حتی اگر این دادخواست در جهانی با برابری و آزادی کامل میان جنسیت ها امضا شده بود – که بدیهی است چنین جهانی وجود نداشت – باز هم “آزادی کامل” برای کودکان قابل تحقق نبود.
دوبووار از این مسئله آگاه بوده است، همانطور که از طریق نامهها و مصاحبههای او ثبت شده، او میدانست که به معشوقههای جوان خود به دلیل موقعیت برترش – که از اختلاف سنی جداشدنی نبود – آسیب رسانده است.
اینکه این خودمحوری در دوبووار شاید بیشتر از همتایان مردش مانند ژاک دریدا، رولان بارت و البته ژان پل سارتر – که آن ها نیز این دادخواست را امضا کرده بودند و حداقل در مورد سارتر، رفتارهای مشابه استثماری داشتهاند – به چشم میآید، میتواند یک استاندارد دوگانهی جنسیتی تلقی شود.
اما این امرهمچنین می تواندنشانهی ناامیدی از این واقعیت باشد که منتقدی بهایناندازه تیزبین نسبت به سرکوب و تخریب یک بخش از بشریت، در مقابل بخشی دیگر که حتی کمتر توانایی دفاع از خود را ندارد، نهتنها کمکی نکرده، بلکه به آن آسیب رسانده است
لینک جستارمیلی حیات درمجله ی فلسفه:
- از آنجا که سیمون دوبوار یکی از تأثیرگذارترین چهرههای موج دوم فمینیسم بهشمار میآید، برای پیوند هرچه بیشتر خواننده با جستار میلی حیات، تلاش شده کوتاه و فشرده علاوه برمقدمه ای درباره دودوبووارکه دربالا آمدوبه جنبشهای فمینیستیِ موج اول و دوم نیزنگاهی انداخته شود. این نگاه براساس گردآوری فشردهای ازمنابع آنلاین به زبان آلمانی درمورد زندگی سیمون دودوبواروتاریخ فمینیسم تالیف وتنظیم شدهاند. وبه هیچ وجه ادعای یک پژوهش نظاممندبامراجعه به منابع مکتوب متعدد را ندارد.
موج اول فمینیسم: تعریف و تاریخچه
موج اول فمینیسم به دورهای از جنبش فمینیستی گفته میشود که از اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ آغاز شد و تا اوایل قرن ۲۰ ادامه داشت. این موج عمدتاً بر حقوق قانونی و سیاسی زنان، بهویژه حق رأی و حق مالکیت، متمرکز بود.
پیشینهی تاریخی و آغاز موج اول
• دوران روشنگری (قرن ۱۸):
در این دوران، متفکرانی مانند مری ولستونکرافت (Mary Wollstonecraft) در کتاب دفاع از حقوق زنان (1792) استدلال کردند که زنان نیز مانند مردان دارای عقل و استدلالاند و باید حقوق برابر داشته باشند.
• جنبشهای قرن ۱۹:
با گسترش انقلابهای سیاسی و صنعتی، بحث دربارهی حقوق زنان نیز شدت گرفت. در کشورهای غربی، بهویژه در بریتانیا و آمریکا، زنان شروع به سازماندهی اعتراضات وبرگزاری کنفرانسهای متعدد کردند.
- مهمترین دستاوردها و وقایع موج اول فمینیسم
• کنوانسیون سنکا فالز (1848):
این کنفرانس که در نیویورک برگزار شد، نقطهی عطفی در جنبش حقوق زنان بود. الیزابت کدی استانتون و لوکرتیا مات در این نشست، اعلامیهای را منتشر کردند که در آن خواستار برابری حقوقی زنان و مردان شدند.
• حق رأی زنان (اوایل قرن ۲۰):
یکی از مهمترین اهداف این موج، حق رأی برای زنان بود. این هدف در کشورهای مختلف در زمانهای متفاوتی به دست آمد:
• نیوزیلند (1893)
• استرالیا (1902)
• بریتانیا (1918 برای زنان بالای 30 سال، 1928 برای همه زنان)
• آمریکا (1920 - اصلاحیهی نوزدهم قانون اساسی)
• آلمان (1918)
• فرانسه (1944)
• حق مالکیت و اشتغال:
تا پیش از این دوران، زنان در بسیاری از کشورها حق مالکیت، اشتغال، و تحصیل نداشتند. اما در طول قرن ۱۹، قوانین مختلفی تصویب شد که این حقوق را برای زنان به رسمیت شناخت.
موج اول فمینیسم، آغازگر جنبشی بود که در نهایت به تغییرات بزرگی در قوانین و جوامع منجر شد. اگرچه امروزه این مطالبات بدیهی به نظر میرسند، اما بدون تلاشهای زنان این دوره، دستیابی به حقوق مدرن برای زنان در مجموع امکانپذیر نبود.
- پایان موج اول و گذار به موج دوم
موج اول فمینیسم عمدتاً بر اصلاحات قانونی و حقوقی تمرکز داشت. با کسب حق رأی و برخی اصطلاحات قانونی، این موج تا دههی ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ کمرنگ شد. اما در دههی ۱۹۶۰، نسل جدیدی از فمینیستها متوجه شدند که برابری حقوقی بهتنهایی کافی نیست و نابرابریهای اجتماعی و فرهنگی همچنان پابرجاست. این امر موجب شکلگیری موج دوم فمینیسم شد که بر موضوعاتی مانند حقوق باروری، نابرابریهای جنسیتی در محیط کار، و نقد فرهنگ مردسالارانه تمرکز داشت.