logo





شاهنامه فردوسی تأملی عظیم است

چهار شنبه ۹ تير ۱۴۰۰ - ۳۰ ژوين ۲۰۲۱

همنشین بهار



https://www.youtube.com/watch?v=9WqhDAoEjwc
http://hamneshinbahar.net/mp3files/Shahnameh,Tamoli_Azim.mp3

دگر گفت کان چیز کافزون تَرست
کدام‌ست و بیشی که را در خُورست؟
چنین گفت کان کس که داننده تر
به نیکی کرا دانش آید ببر
دگر گفت کز ما چه نیکوترست
ز گیتی کرا نیکویی درخورست؟
چنین داد پاسخ که آهستگی
خردمندی وشرم وشایستگی
شاهنامه فردوسی – داستان بوذرجمهر



خانم‌ها و آقایان محترم؛ دوستان دانشور و فرهنگ‌ورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام می‌کنم. این بحث به حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ و شاهنامه، یکی از برجسته‌ترین سروده‌های حماسیِ جهان می‌پردازد، که جدا از جنبهٔ شعری و عناصر کهَن زبانی و ادبی، دانشورانه است. شاهنامه نه تنها حماسه ساکنان ایران، بلکه حماسه انسان، انسان برنا و پویا را می‌سراید که با جبر سرنوشت، گل‌آویز می‌شود، رنج می‌کشد و می‌کوشد تا معنا و حیثیتی در زندگی خاکی خود بگذارد.
از سده نوزدهم میلادی به این سو پژوهش‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام گرفته و من هم در تحریر و تدوین این مطلب، از آنها استفاده کرده‌ام.
(اسامی پژوهشگران را در پانویس نوشته‌ام.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ضرورت طرح این بحث

پرداختن به شاهنامه از این جهت ضروری است که هنوز عُمر کارکردهای اجتماعی آن به‌سر نرسیده‌است. این اثر جاودانه در متن تاریخ و فرهنگ ما حضوری هزارساله دارد، با سرنوشت تاریخ ایران گره خورده و از سکوی خوانِش آن می‌توان به پرسش‌های انسان امروز نگریست. شاهنامه، تاریخ(حماسه) و زبان ماست.
بگذریم از اینکه بعداً همین کتاب نقش دیگری هم پیدا می‌کند و مهم‌ترین عامل فرهنگی نگهدارنده ملیت می‌شود. مضمون و محتوای این خردنامه؛ ستایش نیکی و نکوهش بدی است و این اندیشه در داستان‌ها، مَنِش و رفتار اشخاص داستان، پیش‌آمدها، تصویرگری‌ها، اشارات و همه جا، به نوعی جلوه‌گر است.
«شاهنامه فردوسی تأملی عظیم است. این تأمل هم در متن تاریخ گنجانده شده و هم درباره آن است». البته این کتاب بیش از تاریخ؛ اثری شاعرانه است و کار شعر، گردآوری دانش پیشینیان نیست، برگذشتن از بینش و دانش، اعتلای خودآگاه و ناخودآگاهِ اهل زمانه و آفرینش دید و دریافتی دیگر تر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خواب فردوسی از دقیقی به خلق شاهنامه کمک می‌کند

ابو منصور محمد بن احمد طوسی(دقیقی)، از نخستین کسانی بود که پیش از فردوسی تلاش کرد داستان‌های ملی ایران را به شعر درآورد اما پیش از آنکه شاهنامه را به پایان برساند، کشته شد. پس از آن فردوسی کار وی را ادامه داد و شاهنامهٔ ابومنصوری را که به نثر بود به نظم درآورد. به داستان زندگی دقیقی هم اشاره کرد و هزار بیتی که او سروده بود را، در شاهنامهٔ خود گنجاند.
فردوسی یک شب دقیقی را در عالم رؤیا می‌بیند و گویا همین خواب، به خلق شاهنامه کمک می‌کند.

چنان دید گوینده یک شب به خواب
که یک جام می‌داشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
برآن جام می داستان‌ها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاوس کی…
بدین نامه گر چند بشتافتی
کنون هرچ جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
سخن را نیامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار
بگفتم سرآمد مرا روزگار…
کنون من بگویم سخن کو بگفت
منم زنده او گشت با خاک جفت
...
فردوسی؛ سال ۳۲۹ ه‍.ق؛ در روستای پاژ، در خراسان دیده به جهان گشود و سال ۴۱۶ ه‍.ق، در طوس درگذشت. قدیمی‌ترین کتابی که به نام او و شاهنامه اشاره دارد، مجموعه‌ای موسوم به «تاریخ سیستان» است که نویسنده(نویسندگان) آن معلوم نیست و متعلق به نیمه‌ی قرن پنجم است، و مفصّل‌تر از آن «چهار مقاله نظامی عروضی» است که سال ۵۵۰ هجری (حدود ۱۵۰ سال پس از فردوسی) نوشته شده‌است. اطّلاعات تاریخ سیستان در مورد فردوسی از چند سطر نمی‌گذرد. آنچه هم در چهار مقاله نظامی درباره وی آمده، به گفته استاد مجتبی مینوی (که نوار آن موجود است) توأم با داستان‌پردازی و فاقد اعتبار لازم تاریخی است.
«تاریخ سیستان»، نخستین‌بار در روزنامه ایران قدیم (از شمارهٔ ۴۷۴ تا ۵۶۴ مورخه ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۲ قمری) از روی نسخهٔ خطی چاپ شد. این نسخه اندکی پس از آن به دست ملک‌الشعرا بهار افتاد و او پس از تصحیح و افزودن پاورقی، آن را برای چاپ در اختیار وزارت معارف ایران قرار داد.

آغاز سرایش شاهنامه پیرامون ۳۶۷ ه‍.ق بوده‌است. فردوسی پیش از آن، داستان «بیژن و منیژه» را سروده‌بود که با به‌شمار آوردن این سال‌ها، او ۳۵ سال از عمر خویش را بر سر سرایش شاهنامه گذاشته‌است. وی سرانجام ویرایش نخست شاهنامه را در سال ۳۸۴ ه‍. ق، سه سال پیش از برتخت‌نشستن سلطان محمود غزنوی، به‌پایان بُرد و ویرایش دوم کتاب را نیز در اواخر سال ۴۰۰ ه‍.ق در هفتاد و یک سالگی به‌انجام رساند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سر و کار شاهنامه با جان آدمی است

شاهنامه؛ شاهکارِ خیال شاعرانه، از نظر تنوّع حوزهٔ تصویر، در میان دفاترِ شعر فارسی، یگانه است. صوَر خیالِ فردوسی که سرْ‌نامهٔ کارِ هنرها را دانش و داد می‌دانست، محدود در شکل‌های رایج تصویر (استعاره و تشبیه) نیست.
...
فردوسی صریح‌ترین تصویربردارِ ما بود و یادگار عمرش -شاهنامه- با بازیابی و بازاندیشی و بازسازیِ زبان، نسَب‌نامهِ مردم ایران است. ریشه‌های آنها را تا گذشته افسانه‌ای می‌گسترد و پنجره این سرزمین را بر روی افق پهناور زمان می‌گشاید و درواقع، عصاره تمدن و فرهنگ قوم ایرانی است. شعر و ادبیات فارسی اگر یک رویداد بزرگ تاریخی داشته باشد، شاهنامه فردوسی است که گرچه از گذشته حرف می‌زند اما در آینده زندگی می‌کند. این خردنامه که زمانی خواندنش، باب طبع خلفای ستمگر و دیگر اصحاب قدرت نبود، مورد استقبال مردم ایران قرار گرفت تا آنجا که شاهنامه‌خوانان و نقالان پدید آمدند که دنباله سنت اشکانی گوسان‌ها بود.
...
گوسان‌ها؛ قصّه‌پردازانی موسیقی‌دان و بدیهه‌سرا بودند که از قدیم‌ترین زمان در میان اقوام ایرانی، داستان‌های پهلوانی و گاهی حماسی را به صورت نمایشی همراه با بازی‌ها و بیشتر به نظم نقل می‌کردند.
...
پُرآوازه‌ترین داستان‌های شاهنامه؛ بیداد شاهان ستمگر را نشانه می‌گیرد. در این خردنامه؛ پهلوانانی چون رستم و سیاوش و پیران ویسه و توس سپهدار، در برابر خودکامگی شهریاران می‌ایستند و فردوسی تلاش دردناک و شکوهمند مردم را در مبارزه با استبداد ایرانی ارج می‌نهد.
...
شناختن شاهنامه؛ راه‌یافتن به جهان والای آن و دریافت پیام انسانی سراینده این کتاب شریف، ما را به دیدار خویشتن می‌برَد، بخصوص اگر همانند فردوسی با آن یکی شده، بنوعی «هم‌ذات‌پنداری» کنیم. یعنی چه؟ یعنی پابپای رستم و کاوه و سیاوش(سیاوخش)، با خودکامگی گشتاسپ و کاووس و ضحاک بستیزیم، همراه سیاوش؛ اسب چون رخش خود (شبرنگ بهزاد) را بیاوریم، افسارش را باز کنیم و به او سفارش کنیم: برو و با کسی دمساز مشو، تا وقتی که کیخسرو بیاید و تو را ببرد. همراه آن اسب دلاور و مغموم به جستجوی کیخسرو برویم، از افراسیاب و سودابه و گرسیوز که هریک به نحوی در مرگ سیاوش نقش داشتند، فاصله بگیریم. با فرود و گیو و گودرز که به خونخواهی او برخاستند، همراه شویم، با گودرز به جنگ قاتلین فرزندان و نوادگان خود برویم اما خشم کور خود را کنترل کنیم و حاضر نشویم در مصاف با «پیران» سر دشمن را از تن جدا کرده، یا به نعش‌اش بی‌حرمتی کنیم.
همانند کتایون و گشتاسپ، رستم و تهمینه، زال و رودابه، سیاوش و فرنگیس، و بیژن و منیژه، عشق بورزیم. با بیژن که او را به چاه انداختند همدلی کنیم و همراه رستم به دادش برسیم، مکر دیوان را بی‌اثر کرده، سنگ سنگین را از سر آن چاه ژرف برداریم.
...
اسفندیار را بنگریم؛ اسفندیار زخم‌ناپذیر روئین‌تن را، که به او امر شده بود:
چو اندر شوی دست رستم ببند - بیارَش ببازو فکنده کمند
او را وقتی در کوره راه بیداد می‌افتد تماشا کنیم. هرچه رستم مهر نشان می‌دهد، اسفندیار کین می‌ورزد. رستم کلافه می‌شود نه دوست دارد آن جنگاور را بکشد و نه می‌تواند دست به بند دهد. عاقبت؛ «بزد تیر بر چشم اسفندیار»، و او به خاک افتاد. شاهد این تراژدی باشیم و به‌سان رستم از مرگ اسفندیار زانوی غم به بغل گیریم و اشگ بریزیم.
سیمرغ گفته‌ بود هرکس اسفندیار را بکشد، خود و خاندانش نابود می‌شوند. بعد از مرگ اسفندیار، روبرو می‌شویم با شغاد. شغادِ پَستِ نابکار که رستم و رخش، را به چاه فریب کشاند و جان هر دو را گرفت. گویی «شکاریم یکسر همه پیش‌ مرگ…»



شاهنامه - رزم‌نامهِ شکستِ پیروزمندان

شاهنامه از سه بخش اسطوره، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده که در چهار دودمان پادشاهیِ پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان گنجانده می‌شود. این اثر هنری و ادبی بزرگ، که نه یک کتاب، بلکه یک کتابخانه است، از طبع و قریجه یکی از شاعران ایرانی زاده شده و بر اثر فداکاری و تلاش سالیان دراز او پدید آمده‌است.
رشته‌ای است که همه ما را به گذشته‌ای که بر فرهنگ‌مان تابیده، می‌پیوندد.
حکایات نیاکان و شناسنامه ماست. بویژه که زبان آن فارسی است و فارسی محکم‌ترین زنجیر عُلقه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکن‌اند.
در هزار سال گذشته، اگرچه در بیشتر قرون در هر ناحیه از ایران سلسله‌ای محلی حکومت می‌کرد، اما با وجود زبان واحد و بستگی به خاطرات مشترک باستانی که این دو، میراث فردوسی است، موجب وحدت فرهنگی در سراسر ایران بود و همه ساکنان این سرزمین خود را ایرانی می‌شمردند.
رواج آداب و رسوم و جشن‌هایی که در شاهنامه اشاره شده و نام‌های شاهان و پهلوانان داستانهای شاهنامه، از موجبات یگانگی ملی بود. اگر ما ایرانی با زبان و فرهنگ و هویت ملی داریم، مرهون امثال فردوسی و آثاری چون شاهنامه است.
...
فردوسی؛ کتابش را با «به نام خداوندِ جان و خرد» شروع می‌کند و با «به نام جهان داور کردگار» به پایان می‌برَد. شاهنامه؛ نه با نام ستمگران، بل به نام خرد، آغاز می‌شود.
آنچه هم در این کتاب ظاهراً مطابق با خرد نیست، راه به معنی و رمز می‌برَد و دروغ و افسانه نیست. دیو و اژدها کنایه از مردم بی‌آزرم است که مردمی را از دست هَشته‌اند.
تو مر دیو را مردم بدشناس – کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هر آنکو گذشت از ره مردمی – ز دیوان شِمُر مشمُر از آدمی
خرد گر برین گفت‌ها نگرود – مگر نیک مغزش همی نشنود
...
فردوسی؛ راوی بزرگ دوران‌های گذشته، مضمون خردمندی را در داستان سوگ سیاوش، به زیبایی طرح کرده‌است. او و رستم در جنگ علیه افراسیاب توانستند دشمن مهاجم را شکست دهند. اما شاه(کیکاووس) فزون‌طلب؛ فرمان می‌دهد که به آن‌سوی سرزمین دشمن هم هجوم برند. سیاوش نمی‌پذیرد.
وقایع آینده نشان داد که حق با کیکاووس بود و اگر سیاوش به افراسیاب مجال نداده بود و کار او را یکسره می‌کرد، خود در غربت جان نمی‌سپرد، اما او نافرمانی از رأی شاه، یعنی پدر را، بر دست‌زدن به بیداد ترجیح می‌دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یعقوب لیث بر استفاده از زبان فارسی تأکید داشت اما...

گفته می‌شود در میانهٔ سدهٔ سوم، به فرمان امیری که از میان توده‌ها برخاسته بود و جز زبان نیاکان خود زبانی نمی‌دانست، دری رسماً زبان نوشتار شد.
(تاریخ سیستان، بکوشش محمد تقی بهار، تهران ۱۳۱۴، ص ۲۰۹)
برخی معتقدند که اگر این، اشاره به یعقوب لیث است، جای اما و اگر دارد. چون صفاریان و خود وی، از شعر عربی رویگردان نبودند و گزارش مندرج در تاریخ سیستان که گویا شاعری (محمد وصیف)، قصیده‌ای به عربی در مدح یعقوب سرود و یعقوب او را ملامت کرد و گفت: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت» - دقیق نیست. دکتر جلال خالقی مطلق هم با اشاره به سخن منسوب به یعقوب می‌گوید «اگر راست باشد...»
...
وقتی یعقوب لیث به آن شاعر می‌گوید چرا به زبان فارسی شعر نمی‌گویی؟
معنی‌اش این است که فارسی از قبل وجود داشته؛ و پیش‌تر به فارسی شعر گفته شده‌است. در خراسان بزرگ؛ ماوراءالنهر و سیستان در شرق و شمال شرقی ایران، زبان فارسی همزمان با تشکیل سلسله‌های محلی ایران – سامانیان، طاهریان، صفاریان و... ــ به صورت زبان نوشته، زبان شعر و نثر درآمد و رسمیت یافت. یعقوب لیث گرچه خود از شعر عربی رویگردان نبود اما، بر استفاده از زبان فارسی تأکید داشته‌است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علمای ماوراءالنهر و ترجمه قران به فارسی

اگرچه پیش از فردوسی؛ و بعد از او نیز، کسانی در حفظ هویت ایرانی و تثبیت زبان فارسی کوشیدند، اما فردوسی نقطه اوج قرار گرفت و نقش و جایگاه شاهنامه در گسترش و اعتلای زبان فارسی تردید برنمی‌دارد.
مردم؛ زبان فارسی را حفظ کرده‌اند آری، اما نباید نقش امثال فردوسی، همچنین شماری از فرمانروایان را نادیده گرفت. می‌دانیم که سامانیان؛ نظر علمای ماوراءالنهر را جلب کردند که می‌توان قرآن را به زبان فارسی ترجمه و تفسیر کرد، و این در به رسمیت‌بخشیدن زبان فارسی، بسیار بسیار مهم بود. همان ایام؛ برخی از اعراب معتقد بودند که نباید مصحف را به زبان دیگر برگرداند، ولی با تلاش سامانیان، قرآن به فارسی ترجمه شد.
نظیر این کار را ۵۰۰ سال بعد، مارتین لوتر در آلمان کرد و کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه نمود و از همین زمان است که زبان آلمانی رسمیت یافت.
۵۰۰ سال پیش از لوتر؛ علمای عصر سامانی تفسیر طبری را هم به زبان فارسی روان و ساده از قرآن ارائه دادند. بعداً کسان دیگری نیز آمدند که پشتیبان زبان فارسی بودند؛ مثلاً ابوالعباس اسفراینی که فردوسی در شاهنامه، او را ستوده‌ است. وی دستور داد نامه‌های خلیفه به زبان فارسی ترجمه شود؛ و نامه‌هایی هم که خودشان می‌نویسند، به زبان فارسی باشد. بنابراین او و امثال او نیز در زمان وزارت خودشان، بزرگ‌ترین کار را برای زبان فارسی کرده‌اند. خود سلطان محمود هم شعرای پارسی‌گو را تشویق می‌کرد. بعدها امثال امام محمد غزالی، ابوشکور بلخی و خواجه عبدالله انصاری و... کتبی چون «کیمیای سعادت»، «آفرین‌نامه» و «رساله دل و جان» و... را، به فارسی نوشتند.
خاندان کاکویه در اصفهان هم از پهلوی به فارسی ترجمه می‌کردند و از ابن سینا خواستند دانشنامه‌اش را به فارسی بنویسد. اصل داستان ویس و رامین نیز به زبان پهلوی بود که به فارسی ترجمه شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۸۶۵ واژه عربی در شاهنامه

هنگامی که در ایران زمین؛ زبانِ دانش و ادبیات زبان عربی بود؛ فردوسی، با سرودن شاهنامه - حماسه‌ای منظوم بر وزن فَعولُن فعولن فعولن فَعَلْ/ فَعولْ - زبان فارسی را زنده و پایدار کرد. او بیش‌تر از پارسی سره بهره برده؛ اما شاهنامه، ۸۶۵ واژه عربی هم دارد. در بیت زیر چند واژه عربی می‌توان دید:
قضا گفت: گیر و قدر گفت ده - ملک گفت: احسنت و مه گفت: زه
قضا، قدر، احسن، ملک - عربی است.
...
از مفردات عربی پُرکاربُرد در شاهنامه موارد زیر را می‌توان ذکر کرد: سنان، رکیب (=رکاب)، عنان، قطره، هزیمت، جوشن، سلیح (=سلاح)، منادی، قلب، نعره (معرب ناره)، مزیح (=مزاح)، نظاره، ثریا، نبات، حصار، سحاب، عقاب، برهان، فلک، حمله، مبتلی، درج، صف، میمنه، صلیب و…
...
شاهنامه در قرن چهارم هجری (چهار سده پس از شکست ایرانیان از اعراب) نوشته شده‌است. در این دوران، تاریخ ایران که پیش‌تر به دست اردشیر بابکان پی‌ریزی شده بود، این بار توسط فردوسی که نجیب‌ترین چهره ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی است، از نو پی‌افکنده ‌شد. ۴۰۰ سال، بعد از هجوم اعراب به ایران زمین، نیاکان ما در پی تلاش‌های گوناگون، به خود آمدند، به تاریخ خودشان برگشتند و حکومت‌های ایرانی شکل گرفت. هنگامی که خلافت عباسی در بغداد ضعیف شد، در خراسان و شمال شرق ایران و ماوراءالنهر، نوعی استقلال محلی بوجود آمد و زبان فارسی سر بلند کرد.
ماوَراءُالنَهر(فَرارود) به سرزمینی گفته می‌شود که در میان دو رود آمودریا(جیحون) و سیردریا(سیحون) جای دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شاهنامه، کالبد خاطره جمعی ماست

تاریخ گذشته، زبان فارسی و خاطره جمعی، به ایرانیان هویت داد. گذشته، پشتوانه این هویت بود و زبان جلوه‌گاهش.
درواقع، پیروزی در نگهداری ملیت و زبان پاسخی بود به اشغالگران.
خاطره جمعی چیست؟ خاطره جمعی تجربه دیرین و کهنسالی است که بیشتر در ضمیرناآگاه مردمی هم‌زیست ریشه می‌دواند و چون نهری در اعماق روان است.
به همین سبب؛ ناپیدا، پراکنده و بی‌شکل است.
فردوسی بخشی از این انبوه ناشناخته و بی‌صورت را برگزید و سازگار با روح زمانه، سامان‌پذیر و صورتمند کرد. به تعبیر زیبای شاهرخ مسکوب شاهنامه، کالبد خاطره جمعی ماست که در شعر صورت‌پذیر، دارای صورتی دیدنی، دریافتنی و «زیبا» شده‌است.
زیبا به معنی هنری، تجلی حقیقت متعالی است.
...
در روزگار فردوسی؛ روح زمانه بیداری ملی ایرانیان بود، بویژه بر بنیاد زبان و تاریخ، برای بنای هویت خود. از همین‌رو شاهنامه به صورت حماسه ایستادگی ایرانیان در برابر هجوم‌ها و بحران‌های تاریخ درآمد. فردوسی با آفرینش شاهنامه؛ رشته از هم گسیخته ملیت ایرانی را بهم گره زد. بعد از او ده‌ها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت ولی هویت ایرانی خود را همچنان نگه داشته‌است و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامه‌ایم.



بخش پهلوانی؛ زیباترین و باشکوه‌ترین بخش‌های شاهنامه
شاهنامه با داستان کاوه آهنگر که بر ستم و تاریکی شورید، شروع می‌شود و با داستان اسفندیار و مرگ رستم و شکست آزادی، به پایان عصر اساطیر می‌رسد.
زیباترین و باشکوه‌ترین بخش‌های شاهنامه(بخش پهلوانی)، بازتاب‌دهندهِ فرهنگ، اخلاق و اندیشه ایرانی است.
منظور از اخلاق آن پدیده «نفسانی – رفتاری» تمیز و گزینش نیک و بد است. اگرچه شاهنامه دارای منطق و برداشت بسامان اخلاقی است، ولی فراتر و ژرف‌تر از آن، جای هستی‌بخشیدن به اراده آدمی است و نبرد با هرچه در برابر این اراده بایستد. از انسان و جهان و قوانین ناشناخته آن گرفته، تا جبر تقدیر و بازی‌های سرنوشت.
...
در شاهنامه، پهلوانان نه به زور بازو که از برکت اراده، اراده‌‌ای که دل درافتادن با جهان را داراست، نه تنها کوه و دشت و دریا را درمی‌نوردند، بلکه آن چیزی را که بخواهند اگر «در آب ماهی شود، یا چون شب اندر سیاهی شود، ستاره شود بر شود بر سپهر»، بجویند و به‌دست آورند. این اراده، نیرومندتر از امید و نومیدی و مرگ است...
کنون گر تو در آب ماهی شوی
و گر چون شب اندر سیاهی شوی
وگر چون ستاره شوی بر سپهر
ببری ز روی زمین پاک مهر
بخواهد هم از تو پدر کین من
چو بیند که خاکست بالین من
چو بشنید رستم سرش خیره گشت
جهان پیش چشم اندرش تیره گشت...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روزگار تلخ برابرشدن تخت و منبر

در این خردنامه؛ درونمایه‌های فراوانی هست که مانندشان را حتی در ایلیاد و ادیسه هومر هم نمی‌توان یافت. رستم با همه احترام به گشتاسپ و اسفندیار، به زبونی تن نمی‌دهد و به میدان‌رفتن، حتی جان‌سپردن را بر آن ترجیج می‌دهد. یا سیاوش؛ سیاوش با ایمان به پاکدامنی خویش با سرافرازی، به میان آتش می‌رود و هرگز قدم استوار او در راه شرف و پایداری نمی‌لرزد.
...
به قول محمود کویر، در نگاه و دیدگاه فردوسی دین و دولت گرچه در برخی جاها با همند، اما یکی نیستند. آن گاه که در دوران گشتاسپ، دین و دولت به هم اندر می‌شوند، دوران شوم تاریخ ایران فرا می‌رسد.
کشیدند شمشیر و گفتند: اگر
کسی باشد اندر جهان سر به سر
که نپسندد او را به پیغمبری
سر اندر نیارد به فرمانبری
به شمشیر جان از برش بر کنیم
سرش را به دار برین بر زنیم
...
اسفندیار که فرستادهٔ قدرت و دین است، نه تنها خود نابود می‌شود و رستم و خاندانش را نابود می‌کند، ایران را نیز به ویرانی می‌کشد و چنین است که فردوسی در پایان غمبار شاهنامه که متنی دشوار اما آسان‌نماست، از روزگار تلخ برابرشدن تخت و منبر سخن می‌گوید و ایرانیان را بر این روزگار شوم هشدار می‌دهد.
...
فردوسی، ضمن اشاره به رمالان و شیادان که:
زیان کسان از پی سود خویش - بجویند و دین اندر آرند پیش
در جای دیگر (در داستان پادشاهی خسرو پرویز)، «هوش و رأی و دین» را در یک راستا می‌بیند. اما او می‌دانست که در روزگار ساسانی؛ قدرت پنهان از آن موبدان بود که شاهی را می‌آوردند و شاهی را می‌بردند (یا به کشتن می‌دادند). فساد قدرت شاهان و خشک اندیشی موبدان، آزار دگراندیشان ـ نسطوریان و مانویان و بوداییان و مزدکیان...ـ را به دنبال داشت و آخر سر، دین و دولت هر دو فرو ریخت. تنها نگاهی به کتاب‌هایی چون «وندیداد»، «شایست ناشایست» و «روایت پهلوی» نشان می‌دهد که تسلط احکام عجیب بر زندگی روزانه، تؤام با نظریه «داد» در اندیشه و «بی داد» در عمل، به چه بن‌بست اجتماعی و فرهنگی انجامید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فردوسی؛ پدر زبان فارسی نیست

همانطور که پیش‌تر اشاره شد؛ شعر و ادبیات فارسی اگر یک رویداد بزرگ تاریخی داشته باشد، شاهنامه فردوسی است. با همت فردوسی؛ دو عنصر اصلی ملیت ما، تاریخ (حماسه) و زبان، در اثری بزرگ، بازآفریده و بدل به تنی واحد شد. ازاین‌رو، شاهنامه بعدها مهم‌ترین عامل فرهنگی نگهدارنده ملیت ما شد. اما این ارزیابی که فردوسی ملیت ما را زنده کرد؛ چندان دقیق نیست. ما در آغاز قرن چهارم ملتی زنده و با نشاط بودیم، رودکی می‌سرود:
شاد زی با سیاه چشمان شاد - که جهان نیست جز فسانه و باد
...
زبان فارسی سال‌ها پیش از تولد فردوسی قابلیت‌های ادبی خود را دارا بود و در حیات او، به‌حدی از تکامل و پختگی رسیده‌بود که ظرفیّت حمل کلام فردوسی را داشت و او نبوغ شاعرانۀ خودش را در قالب شاهنامه عرضه کرد. فردوسی در هنر سخنوری وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که پیش‌تر زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهره‌گیری از آن سرمایه، توانست شاهنامه را به زیبایی بسراید. درواقع؛ فردوسی، نه پدر زبان فارسی، بلکه فرزند خَلفِ این زبان است. اساساً بقا و فنای زبان به شرایط و علل پیچیده‌ای بستگی دارد که بسیار فراتر از تأثیر شخص واحد بر تاریخ زبان است.
از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی-فرهنگیِ شاهنامه، می‌توان دریافت که فردوسی در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه خواندن و ژرف‌نگری در سروده‌ها و نوشتارهای پیشینیان، سرمایهٔ کلانی را اندوخته، که بعدها دست‌مایهٔ سرایش شاهنامه شد. او سی، سی و پنج سال از عمر خویش را بر سر سرایش شاهنامه گذاشت.
اضافه کنم که فردوسی در شمار آن شاعرانِ نه‌چندان پرشمار در زبان پارسی است که نجابتِ گفتار و پاکیِ سخنِ او آلوده نشده و در ۴۹ هزار و پانصد بیت شاهنامه، واژه‌ای که زننده و ناسزا باشد از او سر نزده‌است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدای‌نامَک؛ مایه اصلی شاهنامه‌ها بوده‌است

در روزگار فردوسی گرچه اندکی از شور جنبش شعوبیه کاسته شده‌ بود، اما دانشوران ایرانی برای زنده‌کردنِ تاریخ ایران باستان تلاش می‌کردند.
(جنبش شعوبیه بعد از هجوم اعراب به ایران، علیه خلفای ستمگر شکل گرفت.)
...
دانشوران ایرانی نوشته‌های تاریخی، ادبی و اجتماعی را که از دستبردِ یورش اعراب بی‌گزند مانده‌بود، گردآوری و برای نگارش تاریخ‌ها و شاهنامه‌ها آماده شدند. کم‌کم روایت‌های اساطیری، پهلوانی و تاریخی که در روزگار ساسانی، درهم آمیخته بود، بر سر زبانها افتاد و شاهنامه‌نویسی رونق گرفت. شاهنامه ابوعلی محمدبن‌احمد بلخی، شاهنامه دقیقی، گرشاسپ‌نامه اسدی، برزونامه و...
...
همان ایام، ابُوالْمُؤَیِّد بَلْخی، نوعی شاهنامه را به نثر نوشت و مسعودیِ مَرْوَزی به نظم.
در چنین شرایطی؛ ابومنصور بن عبدالرزاق، سپهسالار خراسان به فکر می‌افتد که داستان‌های پراکنده و تاریخ گسسته ایران را جمع‌آوری نماید. روی این حساب، از چهار کاتب زرتشتی (ماخ پیر خراسان از هرات، یزدان داد پسر شاپور از سیستان، ماهوی خورشید پسر بهرام از نیشابور و شادان پسر برزین از توس) دعوت می‌کند تا به توس بیایند و خداینامک جدیدی را که بعدها به اسم او خداینامک ابومنصوری نام گرفت، به نثر بنویسند. این کتاب؛ منبع اصلی فردوسی بوده‌است. فردوسی پاره‌ای از داستان‌ها را برگزید و پاره‌ای دیگر را به کنار نهاد، او قصه‌هایی چون رستم و سهراب، بیژن و منیژه و اکوان دیو را نیز که از منابع دیگر گرفته بود، وارد شاهنامه کرد....
فردوسی که از کودکی، شاهد تلاش مردمِ پیرامونش برای پاسداریِ ارزش‌های دیرینه بود، بعدها، خودش رهرو همان راه شد. او زمانی دست به کار شد که زبان پارسی دچار آشفتگی بود و با سرودن شاهنامه از ماندگارشدن این آشفتگی و افزونیِ آن جلوگیری کرد.
آن حکیم خردمند، پیشرو جنبشی شد که به یاری آن، پهلوانان و بزرگان ملی ایران که از یادها رفته‌بودند، نامداری شگرفی یافتند. اگر فردوسی داستان‌هایی چون زال و رودابه، بیژن و منیژه، رستم و سهراب، رستم و اکوان دیو و داستان‌های مشابه را به رشته نظم نمی‌کشید، امروز همه از یادها رفته بود.
شایان ذکر است که فردوسی تمام پهلوانان ایران را زنده نکرد، زیرا نظم همهٔ داستان‌های ملی چند برابر نظم شاهنامه زمان می‌خواست و این، در توان یک نفر نبود. برای نمونه؛ او به اشاره‌های کوتاهی از گرشاسپ، سام و فرامرز بسنده کرد و از داستان بانو گُشَسپ و... چیزی نگفت. سرایندگان پس از فردوسی داستان این افراد را به نظم درآوردند.



از شاهنامه‌های نخستین، که در بردارنده تاریخ «اساطیری – حماسی» ایران و نگهدارنده خاطره قومی ما است، تنها هزار بیت دقیقی، و شاهنامه فردوسی باقی مانده‌است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان در بسیاری از داستان‌های شاهنامه نقش دارند

فردوسی در جای جای خردنامه‌اش از دلاوری و هوشیاری زنان، به ویژه زنان ایران، سخن به میان آورده‌است…اما او، و هر کس دیگر هم، هرگاه سخن غیرقابل دفاعی گفته باشد، پذیرفتنی نیست، بگذریم که زنان در بسیاری از داستان‌های شاهنامه نقش برجسته‌ای دارند. برای نمونه گُردآفرید و گُردیه، همچنین فرانک که با فداکاری و هوشمندی، پسر خود فریدون را دور از چشم ضحاک و ضحاکیان تربیت کرد، یا ماه‌آفرید (دختر ایرج)، که نسل شاهی ایران از طریق او به نواده‌اش منوچهر، منتقل می‌شود و نیز، همای دختر بهمن که به پادشاهی ایرانشهر می‌رسد. در شاهنامه وقتی سرگذشت بیژن و منیژه، کتایون و گشتاسپ، زال و رودابه، بهرام‌گور و آزاده و… را می‌خوانیم، می‌بینیم زنان بسیار نقش آفرین هستند. البته در برخی نُسخ شاهنامه ابیات زن‌ستیزانه هست، اما در کل، فردوسی از زنان به زیبایی و نیکی یاد کرده‌است. برای مثال: ماه دیدار، آراسته همچو باغ بهار، آرایش روزگار، پری چهره، سرو سهی، ناسفته گوهر، آرام دل، بهشتی روی…
گفته می‌شود قواعد و ضوابط نسخه‌شناسی و ملاک‌های دیگر مثل سبک‌شناسی و…می‌تواند ابیاتی چون «زن و اژدها هر دو در خاک به - جهان پاک ازین هر دو ناپاک به» را مَحَک بزند که از آن فردوسی است یا نه. به روایت شاهنامه، سودابه نامادری سیاوش به وی دل می‌بازد و او را به سوی خود می‌خواند، اما پس از آنکه با مخالفت سیاوش روبرو می‌شود فرافکنی کرده و نزد شوهر خود کیکاوس ماجرا را وارونه جلوه داده، وانمود می‌کند که سیاوش قصد دست‌اندازی به او را داشته‌است و می‌دانیم سپس‌تر، داستان عبور سیاوش از آتش پیش می‌آید و باقی ماجرا…
دو بیت فوق(زن و اژدها…) در داستان سیاوش و سودابه آمده‌است، هرچند در چاپ‌های ژول مول و مسکو و حتی بروخیم از شاهنامه دیده نمی‌شود.
در ۱۵ نسخه از کهن‌ترین دستنویس‌های شاهنامه که تصحیح جلال خالقی مطلق براساس آنها استوار است هم، دو بیت فوق وجود ندارد. اما در شاهنامه چاپ کلکته آمده و نیز در شاهنامه چاپ امیربهادر که به یادگار جشن هزارمین سال فردوسی منتشر شد. البته اشارات ضد زن در بیان رستم آنجا که از دلاوری‌های خود به پدرش زال می‌گوید، آمده‌است. برای مثال:
«زنان را از آن نام ناید بلند - که پیوسته در خوردن و خفتنند»
همچنین وقتی رودابه عاشق زال می‌شود.
«دل زن همان دیو را هست جای - ز گفتار باشند جوینده رای»
به اختر کس آن دان که دخترش نیست - چو دختر بود روشن اخترش نیست
چو فرزند شایسته آمد پدید - ز مهر زنان دل بباید برید
بکاری مکن نیز فرمان زن - که هرگز نبینی زنی رای زن
زنان را ستایی سگان را ستای - که یک سگ به از صد زن پارسای
بیت فوق به نام فردوسی در امثال و حکم دهخدا ضبط شده، ولی گفته می‌شود جعلی است. البته ابیاتی هم در شاهنامه هست که به واقع سروده فردوسی است اما به زنان گوشه می‌زند.
چنین گفت با مادر اسفندیار - که نیکو زد این داستان هوشیار
که پیش زنان راز هرگز مگوی - چو گویی سخن بازیابی به کوی
به کاری مکن نیز فرمان زن - که هرگز نبینی زنی رای زن
همی خواست دیدن در راستی - ز کار زن آید همه کاستی
چون این داستان سر بسر بشنوی - به آید ترا گر به زن نگروی
رستم وقتی از کشته‌شدن سیاوش، که سودابه عامل اصلی آن بود، باخبر می‌شود می‌گوید:
کسی کو بود مهتر انجمن - کفن بهتر او را ز فرمان زن
برخی گفته‌اند چون فردوسی سروده‌های خود را براساس شاهنامه منثور ابومنصوری تدوین کرده، پس اینها نظر خودش نیست. از این گذشته، نگرش منفی قهرمانان داستانهای شاهنامه که بر زبان فردوسی آمده، لزوماً دیدگاه وی را منعکس نمی‌کند. کمااینکه نمی‌توان با توجه به گفته‌های «هملت»، ویلیام شکسپیر را بعنوان یک فرد زن ستیز، شناخت. نظرات هملت نسبت به زنان، دیدگاه کلی نسبت به زنان در آثار شکسپیر نیست. نظر هملت دیدگاه مردی جوان است که توسط زنان در زندگی‌اش مورد بیوفایی قرار گرفته، اما همه زنان که چنین نیستند. مثالی دیگر از ویلیام شکسپیر نمایشنامه «رومئو و ژولیت» است. در این نمایشنامه مادر ژولیت به دخترش که ۱۲ سال سن داشت می‌گوید: دختر عزیزم؛ به ازدواج فکر کن، چون دختران کم سن‌و‌سال‌تر از تو در «ورونا» Verona به خانه بخت رفته و بچه دار هم شده‌اند و خود من که مادر تو هستم، سن‌وسالَم از تو کمتر بود وقتی به دنیا آمدی...(یعنی وقتی تو متولد شدی، دوازده سالم هم نشده بود.)، خب، شکسپیر در چنان دورانی از چنین رسمی در اروپا می‌زیست و چنانچه با معیارهای امروزی در مورد او داوری ‌کنیم، به آناکرونیسم Anachronism (زمان‌پریشی و نابهنگامی) دچار شده‌ایم. جدا از نُرم‌ها؛ تاریخ مُذکّر و مقتضیات عصر فردوسی، نگرش منفی قهرمانان داستان‌های شاهنامه که بر زبان فردوسی آمده، لزوماً دیدگاه وی را منعکس نمی‌کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ایرانیان و نام‌های شاهنامه‌ای

شاهنامه کتاب داستان‌های کهن ایرانی است، بدون آن به بسیاری از اسطوره‌ها دسترسی نداشتیم مگر آنچه در اوستا و غیر اوستا صورت تاریخی داشت اما ذات و سرشت اسطوره‌ای خود را از دست داده بودند. شاهنامه بیش از هر اثر ادبی دیگری در طول تاریخ ادبیات فارسی تصویرسازی شده‌است. جدا از این، این خردنامه، در گسترش نام‌های ایرانی نقش اساسی داشته‌است، اگرچه پس از سروده‌شدن شاهنامه این کار به کندی صورت گرفت، اما در پی روی‌کارآمدن صفویان؛ ضرورت احیای سنن ملی و باستانی احساس شد. آنان در جهت ایجاد اتحاد و وفاق ملی تحولاتی را در جامعه به وجود آوردند. یکی از این تحولات توجه به شاهنامه و شاهنامه‌نویسی و شاهنامه‌خوانی و فرهنگ شاهنامه است، که در این راستا علاوه بر توجه به جشن‌هایی که در شاهنامه به آن‌ها اشاره شده، تأکید روی اسامی پادشاهان و پهلوانان ملی و حماسی ایران برای فرزندان بود.
...
رواج اسامی شاهنامه‌ای در عصر صفوی قابل تأمل است. اولین کسی که نامش به عنوان یک شخصیت تاریخی در صدر نام بنیان‌گذاران صفوی وجود دارد فیروزشاه زرین‌کلاه است که جدّ شیخ صفی‌الدین محسوب می‌گردد. شاه اسماعیل اول صفوی نام فرزندان خود را نام‌های شاهنامه‌ای انتخاب نمود، تهماسب میرزا - سام میرزا - بهرام میرزا - القاسب (ارجاسب) میرزا و فرزندان دختر وی: خانش خانم، پریخان خانم، مهین بانو، فرنگیس. فرنگیس در شاهنامه دختر افراسیاب و زن دوم سیاوش بود. هرچه به دوره صفوی نزدیک می‌شویم، اسامی شاهنامه‌ای رواج بیشتری می‌گیرد.
اسامی کاملاً شاهنامه‌ای و ایرانی
سام، رستم، بهرام، فرخ، فرهاد، فرخزاد، فریدون، جمشید، خسرو، بیژن، سیاوش و صدها اسم دیگر می‌توان نام برد.
اسامی شاهنامه‌ای - شیعی
بهرام علی، رستم علی، شاه حسین، شاه علی، شاه ولی
اسامی شاهنامه‌ای ترکی- عربی
شاه علی خان - شاه علی بیک - شاه ویردی خلیفه، شیخ شاه بیک، شاه گلدی بیک
همچنین: رستم بیک، رستم‌خان، رستم‌پاشا، شاه بوداق، طهماسب قلی، فرهاد بیک، فرهاد آقا، فرهاد خان، فرخزاد بیک، فریدون خان، شیربیک، شاهرخ بیک، شاهرخ خان، شاهی بیک، شاهیان خان، شهسوار بیک، فرخ آقا، شاه قلی، شاه گلدی بیک، جمشیدخان، جمشید بیک، پری‌خان خانم، خسروبیک، خسروخان، خسروپاشا، بهزاد بیک، بیرام (بهرام) بیک، سیاوش بیک، سهراب بیک، رستم بهادر، رستم بیک، رستم پاشا، فریدون خان و…
نام‌های شاهنامه‌ای و صرفاً عربی (غیر شیعی)
مانند شاه‌غازی، رستم سلطان، شیخ شاه، شاهرخ سلطان، فرخ سلطان، عادل شاه، جمشید سلطان، فرخ سلطان و…
رونق این اسامی نشان‌گر توجه ویژه به شاهنامه در عصر صفوی و مردمی‌شدن این حماسه ملی و ایرانی است.
خوب است بدانیم. هشتمین فرد از سلسله غزنویان فرخزاد نامیده شد، این نام از مفسران اوستا در زمان ساسانیان بوده و در شاهنامه به وی اشاره شده‌است. بهرام‌شاه، خسروشاه و خسرو ملک -نامهای ترکیبی که از شاهنامه اقتباس شده- اسامی دوازدهمین تا آخرین حاکم سلسله غزنویان می‌باشند.
نام شماری از سلجوقیان؛ توران‌شاه، ایرانشاه، ارسلان‌شاه، بهرام‌شاه و...بود. نام فرزندان رکن‌الدین خورشاه آخرین داعی اسماعیلی، ایرانشاه و شهنشاه بود. در دوره ایلخانان اسامی مانند نوروز - امیر نوروز - امیر چوپان - شاه جهان و... رواج داشت و آخرین پادشاه ایلخانی نامش انوشیروان عادل بود...



شاهنامه در ادبیات جهان تأثیر گذاشته‌است

لامارتین (شاعر و نویسندهٔ بزرگ فرانسه) در سال ۱۸۳۵ میلادی ضمن اشاره به گروهی از بزرگان قدیم و جدید، قصه رستم را هم پیش کشید. از میان داستان‌های شاهنامه، رستم و سهراب در اروپا به چند زبان بازگردانی شد و منظومه‌های زیبایی از آن پدید آمد. واسیلی ژوکوفسکی؛ شاعر روسی، منظومهٔ زیبایی در داستان رستم و سهراب پدیدآورد.
شاهکار دیگری که از داستان مزبور در ادبیات اروپایی بر سر زبان‌ها افتاد، منظومهٔ متیو آرنولد (شاعر بزرگ انگلیسی) است.
گوته (شاعر آلمانی) که به ادبیات پارسی علاقه داشت، در پایان یکی از مجموعهٔ اشعار خود به نام «دیوان شرقی از مؤلف غربی» نام فردوسی را آورده و او را ستوده‌است. ویکتور هوگو (شاعر بزرگ فرانسه) در کتاب «شرقیات» در برخی موارد از فردوسی بهره گرفته و از او یاد کرده‌است. هاینریش هاینه (شاعر مشهور آلمانی) در یکی از منظومه‌های خودش، داستان زندگی و تنگدستی فردوسی را به نظم کشیده‌است.
فرانسوا کوپه (شاعر اهل فرانسه) داستانی دربارهٔ زیارت تیمور لنگ از آرامگاه فردوسی ساخته که از آثار زیبای او است. شاعر دیگری به نام موریس‌باره هم در یکی از آثارش به نام «ضیافت در کشورهای خاور»، نام فردوسی را آورده‌است...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شاهنامه و فردوسی در آثار منظوم و منثور

به جز شاهنامه، نام فردوسی در آثار منظوم و منثور زیر اشاره شده:
گرشاسپ‌نامه اسدی، اسرارنامه و مصیبت‌نامه عطار نیشابوری، بوستان سعدی، شهریارنامه مختار عثمانی، دیوان سوزنی سمرقندی، دیوان خاقانی، دیوان ظهیر فاریابی، دیوان امامی هروی، دیوان شرف‌الدین علی یزدی، مجالس المومنین قاضی نورالله شوشتری، دیوان ابن‌یمین، مجمع التواریخ و القصص ابن شادی اسدآبادی، چهارمقاله عروضی سمرقندی، لباب‌الالباب محمد عوفی، تذکره‌الشعراء دولت شاه سمرقندی و بهارستان جامی. اضافه کنم که نظامی گنجوی اگرچه در قصه‌گویی تفاوت‌هایی با روش شاهنامه دارد، اما راه فردوسی را در بزم‌آرایی صحنه‌ها ادامه داده و «اسکندرنامه» را به پیروی از شاهنامه سروده‌است.
...
◄حکیم ابونصر اسدی طوسی؛ از حماسه‌سرایان مشهور قرن پنجم هجری که فرهنگ اسدی یا «لغت فرس» را نوشته، در «گرشاسپ‌نامه» داستان پهلوان بزرگ سیستان و جد رستم را به رشته نظم کشیده‌است.
وی در این کتاب، سروده‌است:
که فردوسی طوسی پاک مغز - بداد است داد سخن‌های نغز
به شهنامه فردوسی نغز گوی - که از پیش گویندگان برد گوی
◄ سراج‌الدین عثمان مختاری غزنوی بزرگترین سخنور نیمه دوم قرن پنجم در کتاب «شهریارنامه» به فردوسی و شاهنامه اشاره کرده‌است:
سوزنی سمرقندی از شعرای اواخر قرن پنجم هجری بر حکمت شاهنامه تأکید کرده‌است.
◄نظامی گنجوی اگرچه در قصه‌گویی تفاوت‌هایی با روش شاهنامه دارد، اما راه فردوسی را در بزم‌آرایی صحنه‌ها ادامه داده و «اسکندرنامه» را به پیروی از شاهنامه سروده‌است. همچنین ردپای شاهنامه را در «خمسه» او و در منظومه خسرو و شیرین و هفت پیکر می‌توان دید.
نسبت عقربی‌ست با قوسی
بخل محمود و بذل فردوسی
◄خاقانی شروانی، نیز تحت تأثیر در قصاید خود مضامین شگفتی در مورد اسطوره‌ها و پهلوانان شاهنامه ابداع کرده‌است.
مرا با عشق تو در دل هوای جان نمی‌گنجد
مگر یک رخش در میدان دو رستم برنمی‌تابد
◄عطار نیشابوری در بخش بیست و دوم اسرارنامه با اشاره به بی‌مهری‌ها به فردوسی، او را ستوده‌ و در «مصیبت‌نامه» جایگاه او را بهشت برین می‌داند:
باز مکن چشم وز شعر چون شکر
از بهشت عدن فردوسی نگر
◄حافظ به ظلم سلطان محمود غزنوی و داستان رستم اشاره می‌کند.
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
◄مسعود سعد سلمان گزیده‌ای از شاهنامه تهیه کرد و نظامی عروضی در میانهٔ سده ششم هجری نخستین شرح حال موجود از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. نزدیک سال ۶۰۱ خورشیدی نیز گزیده‌ای از شاهنامه در شام به دست بُنداری اصفهانی به عربی برگردانده شد.



◄حمدالله مستوفی در اوایل قرن هشتم هجری در دوران ایلخانان تصحیحی از شاهنامه بر اساس نسخه‌های مختلفی که یافته بود ارائه کرد.
◄در دوران تیموریان، در سال ۸۰۴ شمسی در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنقر میرزا نسخهٔ مصوری از شاهنامه تهیه شد. بعداً از این نسخه؛ بیشتر خواهم گفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اثرگذاری فردوسی و شاهنامه بر زبان و ادب پارسی

آثار زیر همگی تحت تاثیر شاهنامه هستند: گرشاسپ‌نامهٔ اسدی، بهمن‌نامه و کوش‌نامهٔ ایران‌شاه، شهنشاه‌نامهٔ فتح‌علی صبا، سرایندگان ناشناس فرامرزنامه، بانوگشسب‌نامه، آذربرزین‌نامه، بیژن‌نامه، لهراسپ‌نامه، سام‌نامه، زرّین‌قبانامه، داستان کک کوهزاد، داستان شبرنگ و داستان جمشید، برزونامهٔ عطایی رازی، شهریارنامهٔ عثمان مختاری، جهانگیرنامهٔ قاسم مادح، ظفرنامهٔ حمدالله مستوفی، آیینهٔ اسکندری امیرخسرو دهلوی، خردنامهٔ اسکندری جامی، قیصرنامهٔ ادیب پیشاوری، رُمان‌هایی چون ورقه و گلشاه عیوقی، همای‌نامه از شاعری ناشناس، و همای و همایون از خواجوی کرمانی و...
...
در انواع ادبی فارسی هم اثرگذاری‌های گونه‌گون شاهنامه را می‌توان دید. گویا سنایی نخستین کسی‌ است که در گونهٔ عرفانی شعر غنایی، از قهرمانان و داستان‌های شاهنامه برای بیان مفاهیم حکمی و عرفانی بهره برده و پس از او این‌گونه بهره از شاهنامه در نظم و نثر گسترده شده‌است. به‌باور برخی پژوهشگران، عطار در داستان ابراهیم ادهم در تذکره‌الاولیاء از درون‌مایهٔ رویارویی پدر و پسر بهره گرفته‌است.
...
در قلمرو شعر عاشقانه هم، هرچند پراکنده اما می‌توان نمونه‌هایی را برای این ارتباط بیان کرد. برای مثال در شعر سعدی و قاآنی چنین بیت‌هایی به‌چشم می‌خورد. دیگر سرایندگان شعر غنایی فارسی نیز زیر نفوذ شاهنامه هستند.
قطران تبریزی، ناصرخسرو، ازرقی هروی، مسعود سعد سلمان، انوری، سوزنی سمرقندی، امیر معزی نیشابوری، خاقانی، مولوی، اوحدی مراغه‌ای، ابن یمین، عبید زاکانی، حافظ، جامی و... اثرگذاری شاهنامه در شعر حافظ و در ساقی‌نامه‌اش نشانگر این است که او شاهنامه را خوانده و با آن آشنایی داشته‌است. شاهنامه‌ای‌ترین شعر غنایی، مسمطی نُه بندی سرودهٔ میرزا عبدالله شکوهی است.



آثاری روایی چون اسکندرنامه و خسرو و شیرین نظامی گنجوی، برخی از مثنوی‌های عطار، ارداویراف‌نامه، زراتشت‌نامه، بوستان سعدی، خاوران‌نامهٔ ابن حسام خوسفی و... چه از نظر زبان و سبک و چه از نظر موضوع و مضمون وام‌گرفته از شاهنامه هستند. یوسف بن علی مستوفی در خردنامه، بارها بیت‌هایی از شاهنامه را آورده‌است. شهاب‌الدین سهروردی نیز در برخی آثار خویش از شاهنامه بهره برده‌است.
◄ظهیری سمرقندی در اغراض‌السّیاسه فی اعراض‌الرّیاسه، از شاهنامه بهره برده‌است. ◄نجم‌الدین راوندی در راحه‌الصدور و آیه‌السرور شاهنامه را «شاهِ نامه‌ها و سردفتر کتاب‌ها» نامیده‌است. ◄شمس سجاسی در فرائدالسلوک فردوسی را ستوده. ◄سعدالدین وراوینی در مرزبان‌نامه (میان سال‌های ۶۰۷ تا ۶۲۲ هـ ق) از فردوسی یاد کرده‌است. ◄عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشای دربارهٔ سلطان طغرل می‌گوید که او در پیشِ لشکر بیت‌هایی از شاهنامه را می‌خواند.
...
◄ابن بی‌بی در کتاب تاریخ ابن بی‌بی، نکوهش ناسپاسی سلطان محمود دربارهٔ فردوسی را بیان می‌کند. ◄رشیدالدین فضل‌الله همدانی در جامع‌التواریخ، از فردوسی یاد کرده‌است. ◄ابن یمین، به فردوسی ارادت داشت و دو قطعه دربارهٔ فردوسی دارد. شاه شجاع در نامه‌ای به برادرش، شاه محمود بیتی از شاهنامه را آورده. ◄حافظ ابرو، در زبده‌التواریخ از فردوسی یاد کرده‌است. ◄شرف‌الدین علی یزدی در ظفرنامهٔ تیموری چند قطعه و منظومه دارد که در آن‌ها از فردوسی یاد شده‌است. ◄ابن ماجد در کتاب الفوائد، افسانه‌ای دربارهٔ فردوسی بیان می‌کند و پس از آن، آن داستان را ردّ می‌کند. او فردوسی را برترین سرایندهٔ ایران می‌داند. ◄سام میرزا در تحفهٔ سامی داستان مولانا عبدالله هاتفی و جامی و پاسخ هاتفی به جامی دربارهٔ سرودن بیت‌هایی در پاسخ بیت‌هایی از شاهنامه را بیان می‌کند. ◄محمد دارابی شیرازی در لطیفهٔ غیبیّه از شاهنامه بهره برده‌است.
هم‌چنین نفوذ شاهنامه در مثل‌های فارسی بسیار چشم‌گیر است...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازگردانی‌های شاهنامه

نخستین‌بار در سال ۶۰۱ خورشیدی، بُنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی ترجمه کرد و پس از آن برگردان‌های دیگری از این اثر، انجام گرفت. گفته می‌شود نخستین ترجمه از شاهنامه به عربی، به‌دست اثیرالملک نیشابوری انجام شده، اما اکنون متنی از آن در دست نیست. بُنداری اصفهانی تنها دوسوم شاهنامه را ترجمه کرد و رویدادهای آن را خلاصه و بدون توصیف‌های ادبی و شاعرانه در کتابش آورد.
اولین فرانسوی که به فردوسی و شاهنامه پرداخته، ژان شاردن، ایران‌شناس و جهانگرد فرانسوی است. پس از او لویی-متیو لانگلس بود که برپایهٔ پژوهش‌هایش دربارهٔ فردوسی و شاهنامه به سخن پرداخت. پس از مدتی ژول مل، ترجمهٔ شاهنامه را در سال ۱۸۲۶ و به‌دستور دولت فرانسه آغاز کرد و تا پایان عمر در سال ۱۸۷۶ به این کار پرداخت.
ویلیام جونز نخستین کسی است که در انگلستان و حتی اروپا از فردوسی و شاهنامه سخن گفت. جونز متوجه شباهت میان زبان فارسی و زبان‌های هندواروپایی شد و این را از راه مطالعهٔ شاهنامه به زبان فارسی به‌دست‌آورد.
در سال ۱۷۹۳ گزیده‌ای از شاهنامه به‌دست S. F. G. Vahl به زبان آلمانی ترجمه شد. پس از آن Graf Von Ludolf ترجمه‌ای دیگر را در سال ۱۸۱۱ انجام داد.
یکی از برگردان‌های شناخته‌شدهٔ شاهنامه به زبان آلمانی، ترجمهٔ یوزف فون هامر پورگشتال خاورشناس اتریشی است. او در سال ۱۸۱۳ بخشی از شاهنامه را ترجمه و منتشر کرد. فریدریش روکرت Friedrich Rückert در سال ۱۸۱۹ پس از دیدار با هامر دست به ترجمهٔ شاهنامه زد. پژوهش‌ها و ترجمه‌های بسیاری دربارهٔ فردوسی و شاهنامه در کشورهای شوروی سابق و به زبان‌های آذری، ارمنی، ازبکی، اوکراینی، تاجیکی، روسی و گرجی انجام شده‌است.
در ارمنستان، هم‌زمان با پایان زندگی فردوسی، توجه به شاهنامه آغاز شد. گریگور ماگیستروس، تاریخ‌دان و شاعر نامدار ارمنی، در رسالهٔ خود اشاره‌های فراوانی به بخش‌های گوناگون شاهنامه کرده‌است.
ترجمه‌ای از تمام شاهنامه به‌دست ملا خاموش به زبان ازبکی در دست است که از آن دو نسخهٔ دست‌نویس به سال ۱۰۹۳ میلادی در کتابخانهٔ تاشکند وجود دارد. شنیده‌ام چاپ‌ها و ترجمه‌های دیگری نیز به زبان ازبکی در دسترس است.
ترجمهٔ شاهنامه به زبان اوکراینی در سال ۱۸۹۶ در کی‌یف منتشر و چاپ پسین آن در ۱۹۲۲ انجام شد. در سال ۱۹۴۰ کتابی با نام «دربارهٔ فردوسی و شاهنامهٔ او»، نوشتهٔ صدرالدین عینی در تاجیکستان چاپ شد.
سال ۱۹۵۴ محمد نوری عثمانوف کتاب مقام شاهنامهٔ فردوسی در ادبیات تاجیکی قرون نهم و دهم میلادی را در مسکو منتشر کرد. منظومه‌هایی از شاهنامهٔ فردوسی هم به‌دست سیمون لیپکین در ۱۹۵۹ ترجمه و چاپ شده‌است.
نخستین بار در سال ۱۸۱۵ پاره‌هایی از شاهنامه به روسی ترجمه شد. سوکولوف دو بار در سال‌های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۵ به ترجمهٔ شاهنامه دست زد. نخستین بار از آغاز تا پایان «پادشاهی فریدون» را ارائه کرد و در بار دوم، «داستان زال و رودابه» و «رستم و سهراب» را ترجمه کرد. در ۱۹۱۵ کریمسکی بخش‌هایی از شاهنامه را ترجمه و در مسکو به چاپ سپرد. در ۱۹۵۵ ترجمهٔ متن کامل شاهنامه به نظم روسی در شش جلد و زیر نظر آکادمی علوم اتحاد شوروی آغاز و نخستین جلد آن در ۱۹۷۵ چاپ شد.
شنیدم کهن‌ترین ترجمهٔ شاهنامه به زبان گرجی، اندکی پس از درگذشت فردوسی در سدهٔ دوازده میلادی انجام شده، اما از آن ترجمه اثری نیست. گویا ترجمه‌هایی هم به زبان‌های اردو، ایتالیایی، بنگالی، پشتو، ترکی، چکی، دانمارکی، رومانیایی، ژاپنی، صربی، سوئدی، عبری، کردی، گجراتی، لاتین، لهستانی، مجاری و هندی انجام شده‌است.
افزون بر آنچه رفت، برگردان‌ها، پژوهش‌ها و چاپ‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه در سراسر گیتی انجام شده‌است.



شمار دیگری از بازگردانی‌های شاهنامه:

بازگردانی هاگمان به زبان لاتین در سال ۱۸۰۱
بازگردانی استفان وستون به زبان انگلیسی در سال ۱۸۱۵
بازگردانی هلن زیمرن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۲۲
بازگردانی تولو رابرستن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۳۱
بازگردانی هالیستن به زبان لاتین در سال ۱۸۳۹
بازگردانی فن استار کنفلس به زبان آلمانی در سال ۱۸۴۰
بازگردانی مودی به زبان گجراتی که به سال ۱۸۹۷ الی ۱۹۰۴ در بمبئی به چاپ رسید.
بازگردانی ژرژ وارنر و ادموند وارنر به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۵
بازگردانی بگستون به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی راجرز به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی ویلیام استیگند به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی تیریاکیان از داستان اردشیر بابکان به زبان ارمنی که در سال ۱۹۰۹ در نیویورک به چاپ رسید.
بازگردانی والاس گاندی به زبان انگلیسی در سال ۱۹۱۲
بازگردانی اسیگمن به زبان آلمانی در سال ۱۹۱۹
بازگردانی ژرژ لچینسکی به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۰
بازگردانی ورنر یانسن به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۲
بازگردانی رادو آنتال به زبان مجاری در سال ۱۹۳۱
بازگردانی آرتور کریستنسن به زبان دانمارکی در سال ۱۹۳۱
بازگردانی آکسل اریک هرملین به زبان سوئدی در سال ۱۹۳۱
بازگردانی ژوزف اوربلی به زبان روسی در سال ۱۹۳۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نسخه‌های خطی شاهنامه

شکوفایی زبان فارسی از دوران سامانیان (۹۹۹-۸۷۳)، تا پایان دوره صفوی (۱۷۲۲-۱۵۰۲) فراز و نشیب‌هایی داشت. در آن دوران زبان فارسی و فرهنگ ایرانی از مرزهای ایران گذشت و بطورخاص بر زبان و فرهنگ کشورهای همسایه تاثیر گذارد. اگر در کتابخانه‌های هندوستان، در «بنارس» و «دهلی نو»و... یا آرشیو عثمانی و موزه توپقایی و... نسخه‌های دست‌نویس شاهنامه می‌بینیم، عجیب نیست. برگهایی از نمونه‌های خطی شاهنامه در کتابخانه‌ها و موزه‌های آمریکا و اروپا نیز یافت می‌شود. ازجمله موزه ریتبرگ Rietberg Museum در شهر زوریخ آلمان و موزه متروپولیتن Metropolitan Museum نیویورک، کتابخانه چستربیتی Chester Beatty Library در شهر دوبلین ایرلند.
همچنین می‌توان به نسخهٔ موجود در کتابخانهٔ اورینتال دانشگاه سنت جوزف بیروت اشاره کرد که گمان می‌رود حدود ۶۳۰ هجری نوشته شده‌است.
یا نسخهٔ موجود در موزهٔ بریتانیا، که سال ۶۷۵ هجری نوشته شده‌ و نسخهٔ کتابخانهٔ موزهٔ ملی قاهره که تاریخ ۷۴۱ هجری را دارد.
نسخه‌های دست‌نویس شاهنامه بسیار است، کهن‌ترین دست‌نویس تاریخ‌دار شناخته‌شده به دویست سال پس از سرایش این اثر به سال ۶۱۴ ه‍.ق (۱۲۱۷ میلادی) بازمی‌گردد و در کتابخانهٔ ملی فلورانس نگه‌داری می‌شود. ضبط کهنِ بسیاری از واژه‌ها، کمتربودنِ شمار ابیات الحاقی، و رعایت‌کردن قاعدهٔ ذال معجم از ویژگی‌های این دستنویس است.
در زبان فارسی دری قدیم – خصوصاً پیش از مغول – هرگاه در واژه‌ای فارسی، پیش از «د»، حرکت بود، دال را ذال می‌نوشتند و می‌خواندند. به این ذال، ذال معجم می‌گفتند. مثلاً به جای «باشد»، «باشذ» می‌نوشتند. در دستنویس‌های کهن این قاعده رعایت می‌شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چهار مقدمهٔ در ابتدای نسخه‌های خطی شاهنامه

چهار مقدمهٔ کلاسیک (به صورت دستنویس) در ابتدای نسخه‌های خطی شاهنامه چاپ شده‌است. ۱- مقدمهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری، ۲- مقدمهٔ نسخهٔ فلورانس، ۳-مقدمهٔ اوسط. ۴- مقدمهٔ بایسنقری
کهن‌ترین آنها مقدمه‌ شاهنامهٔ ابومنصوری است که به قلم ابومنصور المعمری (پیشکار سپهسالار خراسان) نوشته شده‌است. بعدها که فردوسی شاهنامهٔ منظوم را آفرید، همین مقدمه را در ابتدای شاهنامهٔ منظوم قرار دادند و سپس مطالب دیگری بر آن افزودند. نسخهٔ فلورانس کهن‌ترین و یکی از معتبرترین دستنویس‌های به‌جای‌مانده از شاهنامه‌است. مقدمه سوم (اوسط) اصالت خاصی ندارد. و اما مقدمهٔ شاهنامهٔ بایسنقری
...
از سده نهم هجری شاهنامه بایسنقری(نسخهٔ نگاره‌دار شاهنامه فردوسی) بر سر زبان‌ها افتاد. در مقدمه بایسنقری که در سال ۸۲۹ هجری به فرمان نوهٔ تیمور گورکانی، نوشته شده، آمده که «چون انوشیروان به جمع‌آوری تاریخ گذشته تمایل داشته، پیوسته به اطراف و اکناف جهان فرستادی تا در هر مملکت حکایات ملوک آنجا یا هر قضایای دیگر که شایسته ذکر بودی، تفحص نموده و تحقیق می‌کردند و نسخه آن به کتابخانه می‌سپردند و چون به زمان یزدگرد شهریار رسید، مجموع آن تواریخ، به‌طور پراکنده در خزانه او جمع آمده بود. «دانشور دهقان» را بفرمود تا آن تواریخ را فهرستی نهاد و از ابتدای دولت کیومرث تا انتهای سلطنت خسرو پرویز در ترتیب یاد کرد و هر سخن در آنجا کور نبود از موبدان و دانایان بپرسید و به آن ملحق گردانید و تاریخی جمع شد در غایت کمال.»
پژوهشگرانی چون دکتر ذبیح‌الله صفا در داستان دانشور دهقان تردید کرده‌اند.
بویژه که فردوسی بارها به دهقانان به عنوان روایان داستان‌های حماسی اشاره کرده‌است و کمتر این توهم پیش آمده که شخص خاصی به اسم دانشور دهقان راوی داستان‌های پهلوانی بوده‌است.



فهرست شخصیت‌های اسطوره‌ای شاهنامه

دوران پیشدادیان
کیومرث، سیامک، هوشنگ، تهمورث، شهراسب، جمشید، ضحاک، مرداس (پدر ضحاک)، کندرو، ارنواز، شهرناز، ارمایل، گرمایل، آبتین، فریدون، فرانک (مادر فریدون)، کاوه آهنگر، کیانوش، برمایه، جندل، سلم (پسر فریدون)، ایرج (پسر فریدون)، سهی (همسر ایرج)، پشنگ داماد ایرج، تور (پسر فریدون)، آرزو (همسر سلم)، آزاده (همسر تور)، ماه‌آفرید، منوچهر، نوذر (پسر منوچهر)، زو، گرشاسپ (پسر زو)، افراسیاب، سام
...
دوران کیانی
اسفندیار پسر گشتاسپ، بهمن، بیژن، کی پشین، پیران ویسه، توس پسر نوذر، تهمینه، داراب، داریوش، رستم، رودابه دختر مهراب، رُهام، زال، سودابه، سهراب، سیاوش، فرنگیس، کی‌کاووس، کیخسرو، کی‌قباد، گشتاسپ، گردآفرید، گرسیوز، گودرز، گیو، لهراسپ، منیژه دختر افراسیاب، هما، فرامرز، آرش کمانگیر
...
فهرست زنان شاهنامه
فهرست زنان شاهنامه در بخش پهلوانی و اسطوره‌ای: آرزو (دختر ماهیار)، آزاده، آزرمیدخت، ارنواز، بانوی گُردوی، بانوی مهبود، پوراندخت، تهمینه، جریره، رودابه، سودابه، سوسنک، سهی، سیندخت، شهرناز، فرانک، فرنگیس، فغستان، کتایون، گردآفرید، گلشهر، گلنار، ماه‌آفرید، مشکناز، منیژه، همای‌چهره‌زاد و...
...
پژوهش پیرامون فردوسی و شاهنامه
کسانیکه داستان‌های شاهنامه را به نثر آورده‌اند تا آنجا که می‌دانم عبارتند از: جلال خالقی مطلق، محمد جعفر محجوب، منصور رستگار فسایی، بهرام گرگین، محبوبه کاشانی، میرجلال‌الدین کزازی، کاوه گوهرین و فریدون جنیدی و...
...
از سدهٔ نوزدهم میلادی به این سو پژوهش‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام شده‌ و من هم در تحریر و تدوین این مطلب، از آنها استفاده کرده‌ام. به نام همه نویسندگان حتی یکی دو نفری که هیچ نسبتی با نظرات سیاسی‌شان نداشته و ندارم (به ترتیب الفبا) اشاره می‌کنم. با این توضیح که همه به امتناع انصاف و واقع‌بینی نیافتاده‌اند. بعلاوه نگاه و دیدگاه امثال مجتبی مینوی و جلال خالقی مطلق و شاهرخ مسکوب...، با مداحان شاه و شیخ، از بنیاد متفاوت است.
آرامش دوستدار، آمیت گوسوامی، ابوالفضل خطیبی، احسان یارشاطر، احمد تفضلی، اسماعیل نیک‌بخت، اسماعیل یغمایی، اکبر نحوی، ایرج افشار، بهرام بیضایی، بهرام روشن ضمیر، بهرام فره‌وَشی، بهرام مشیری، بهمن حمیدی، بهمن سرکاراتی، پرویز ناتل خانلری، تئودور نولدکه، تورج اتابکی، جلال خالقی مطلق، جلال متینی، جليل دوستخواه، حبیب یغمایی، حسن انوری، ذبیح‌الله صفا، روح‌انگیز کراچی، ژول مول، سجاد آیدانلو، سعید حمیدیان، سیدحسن تقی‌زاده، شاپور شهبازی، شاهرخ مسکوب، شاهین نژاد، محمدرضا شفیعی کدکنی، عباس اقبال‌ آشتیانی، عبدالحسین نوشین، عزت‌الله معظمی گودرزی، عطاالله مهاجرانی، علی دهباشی، علی رواقی، علی میرفطروس، علیرضا قیامتی، علينقی منزوی، غلامحسین یوسفی، فاطمه ماه‌وان، فرج‌الله میزانی(جوانشیر)، فریتز ولف، فریدون جنیدی، کامبیز فتحی لوشانی، کتایون مزداپور، کریم قصیم، ماشاالله آجودانی، مجتبی مینوی، محمد دبیرسیاقی، محمد قزوینی، محمد مختاری، محمدامین ریاحی، محمد جعفر یاحقی، محمدعلی اسلامی ندوشن، محمدعلی فروغی(ذُکاءالمُلک)، محمود اميدسالار، محمود کویر، محمود متقالچی، محیط طباطبایی، مصطفی جیحونی، ملک‌الشعرا بهار، منوچهر آدمیت، منوچهر جمالی، مهدی سیّدی، مهدی قریب، مهرداد بهار، مهری بهفر، نعمت میرزازاده، هانری ماسه، هانس هاینریش شدر
...
دوستان دانشور و فرهنگ ورز، از شما سپاسگزارم که به مقاله (و ویدئوی) مربوط به این بحث، با همه نارسایی‌هایش توجه فرمودید. براستی «شاهنامه فردوسی یک تأمل عظیم است».

http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=570

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است:
http://www.hamneshinbahar.net/article_all.php
...
همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد