logo





فرازی از تاریخ انقلاب اسلامی ایران
(بقیه)

دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۸ ژوين ۲۰۲۰

بهزاد کشاورزی

new/behzad-keshavarzi1.jpg
شورش در قم

در تاریخ ۱۷ دی، نامۀ فوق در روزنامۀ اطلاعات چاپ و منتشر گردید. این نامه را می توانیم در حقیقت آغازی بر پایان سلطنت محمدرضاشاه بدانیم. این نامه جرقه ای بود که آتش به انبار باروت مبارزین حکومت زد و به سرعت بقیۀ مردم را به دنبال خویش به خیابان ها کشانید. اینک گروه متشکل خمینی، فرصت یافته بود تا از این پیش آمد حد اکثر بهره برداری را بکند. فردای آن روز، شهر قم شلوغ شد. حوزۀ علمیه و بازار تعطیل گردید.۴۰۰۰ نفر طلبه و مردم، تحریک شده و به منازل مراجع قم سرازیر شدند و از آنان همیاری طلبیدند. سپس با شعارهائی همچون « ما حکومت یزید نمی خواهیم. ما حکومت مشروطه می خواهیم. آیت الله خمینی باید به وطن بازگردد.»[۱] در خیابان های قم به راهپیمائی پرداختند و با پلیس در گیر شدند و تلفاتی نیز برجای گذاشتند. آمار دولتی از دو نفر کشته خبر داد در حالی که مخالفان سخن از هفتاد کشته و پانصد زخمی به میان آوردند[۲]. در آخر همان روز عاملان این نا آرامی ها دستگیر و سپس تبعید شدند. اسامی آنان بدین شرح بود:

« فهیم کرمانی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری، گرامی، محمد یزدی، سید علی خامنه ای، شیخ علی تهرانی، محمد جواد حجتی کرمانی، ربانی املشی، صادق خلخالی، ربانی شیرازی و معادیخواه.»[۳]

با مراجعه به اسامی فوق، روشن می شود که « تقریبآ » کلیۀ کسانی که در بلوای قم دست داشتند، همگی از ملایان طرفدار خمینی بودند که از همان فردای تبعید خمینی به نجف، سرسختانه به نفع وی و بر علیه شاه در تلاش بودند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز پایه های اصلی رژیم خمینی را تشکیل دادند.

در همین روز بود که نام فراموش شدۀ خمینی دوباره بر سر زبان ها افتاد و رفته رفته شعارها به نفع خمینی و عکس های او در تظاهرات پدیدار شد. روحانیان مآل اندیش به ویژه شریعتمداری که از دسیسه های ملایان تندرو آگاه بودند، بلافاصله با دربار و دولت تماس گرفتند و پیشنهاد کردند که حکومت هرچه زودتر از درج این نامه پوزش خواسته و بهانه به دست آنان ندهد[۴]. لیکن شاه در آن تاریخ سرمست از حمایت کارتر، حال و هوای سازش با روحانیان به ویژه با خمینی را در سر نداشت و برعکس، او در آن تاریخ قصد داشت که یک بار برای همیشه معضل خمینی را در کشور پایان بخشد. به دنبال آن، شریعتمداری در گفتاری با خبرنگاران خارجی، نسبت به حکومت موضعی سرسختانه گرفت و اظهار داشت که:

« حکومت به علما تهمت زده است و پلیس به شیوه ای غیر اسلامی رفتار کرده است. او، همچنین، افزود که اگر درخواست اجرای قانون اساسی و مشروطیت نشان دهندۀ « ارتجاع سیاه » باشد، باید اعتراف کند که یک « مرتجع سیاه » سرسخت است.»[۵]

وی افزون بر این، حکومت را تهدید کرد که :

« اگر حکومت زودتر از حملات خود علیه علما دست برندارد، پیکره های تظاهر کنندگان کشته شده را شخصآ به سوی دروازه های کاخ تشییع خواهد کرد.»[۶]

آنگاه شریعتمداری به همراهی ۸۸ تن از روحانیان، بازاریان و دیگر رهبران مخالف، از مردم خواستند تا با دست کشیدن از کار و حضور در مساجد، چهلمین روز کشتار مردم قم را گرامی بدارند[۷]. این درخواست شریعتمداری، در حقیقت حکم تظاهراتی بود که مردم تبریز چهل روز بعد به اَعمال خشونت باری در آن شهر دست زدند. به همین مناسبت، نجفی مرعشی و محمد رضا گلپایگانی، دو مجتهد سرشناس دیگر قم نیز اعلامیه هائی صادر کرده و حکومت را به باد انتقاد گرفتند. بدین ترتیب عملآ تمامی علمای قم و شهرستان ها ( و به تبع آن، پیروان آنان )، در دفاع از خمینی، پشت سرِ وی صف بستند. اینک تشکیلات « روحانیان مبارز حوزۀ علمیّۀ قم » فقط به سی - چهل نفر از مؤسسین آن خلاصه نمی شد، بلکه بیانیه های فراوانی از جانب دهها و صد ها مرجع و مدرّس و روحانی و واعظ و طلبه و روضه خوان از اقصی نقاط کشور همبستگی خود را با خمینی اعلام می کردند. کلیۀ مخالفین غیر مذهبی نیز ( ولو آنان که افکارشان هیچگونه اشتراکی با اعتقادات مذهبی نداشت )، و تا آن روز به صورت پراکنده و یا در دستجات کوچک و کم قدرت، جدال با حکومت مرکزی را کمال مطلوب خویش قرار داده بودند و به تنهائی مبارزه را خارج از عهده می پنداشتند، رفته رفته به سوی تشکیلات ملایان طرفدار خمینی کشیده می شدند و پشت سر آن قرار می گرفتند. درحدود دو هفته پس از حادثۀ قم - ۲ بهمن - خمینی بیانیه ای صادر کرد. وی در این بیانیّه، پس از آن که طبق معمول مقداری ناسزا نثار شاه و دولتیان نمود، مردم را به مقاومت و وحدت در برابر رژیم شاه دعوت کرد و بالاخره ضمن دادن نوید آزادی و استقلال در غیاب حکومت شاه، هرگونه اصلاح و سازش با حکومت وی را مردود دانست و نوشت:

«...به آنها که از چهارچوب قانون اساسی دم می زنند تذکر اکید دهید که با این کلمه صحه بر رژیم سلطنتی فاسد موجود نگذارید که تا این دودمان فاسد بر مقدرات کشور حکومت می کنند، ملت ایران نه از اسلام بهره مند می شود و نه از آزادی و استقلال کشور خبری است و نه مردم روی سعادت می بینند...»[۸]

به گمان ما، این بیان آخری، در انتقاد از شریعتمداری و از احزاب و سازمان هائی بود که در بیانات خویش اجرای صحیح قانون اساسی مشروطیت را از حکومت خواستار بودند. از این تاریخ به بعد، شکاف عقیدۀ سیاسی بین خمینی و شریعتمداری به وجود آمد. خمینی در آرزوی استقرار حکومت اسلامی بود و شریعتمداری از قانون اساسی و مشروطیت حمایت می کرد[۹].

پس از حادثۀ قم، اطلاعیه ای به امضای « جامعۀ روحانیت ایران» منتشر گردید. در این اطلاعیه که به شدت برعلیه حکومت جبهه گرفته و از شاه با جملاتی همچون: « این حکومت خیانت پیشه و جنایتکار »، « این عنصر دست نشانده »، « رژیم سرسپرده و ارباب و نوکری »، « حکومت فاشیستی ایران »، « دستگاه منفور حاکمۀ ایران » و غیره نام برده بود، روز ۱۹ بهمن را جهت بزرگداشت چهلم حادثۀ قم عزای عمومی اعلام کرده و در این امر وحدت مردم را خواستار شده بود[۱۰]. از مشخصات اعلامیۀ مذکور این بود که در آن از خمینی با عناوینی از قبیل: « نائب الامام » و « قائد اعظم » یاد شده بود. این گونه جملات، نشانگر این بود که روحانیان طرفدار خمینی، با سود جستن از این آب گل آلود، در تلاش اعتلای مقام خمینی هستند. سه مرجع معتبر قم نیز هرکدام طی اطلاعیۀ جداگانه ای آن روز را عزای عمومی اعلام کردند.

بلوای تبریز

روز 29 بهمن، مردم تبریز، به خیابان ها ریختند و تظاهرات کوبنده ای برعلیه رژیم شاه برپا کردند. نویسندۀ این سطور در آن تاریخ در تبریز بود و ماحصل واقعه بوسیلۀ شاهدان عینی چنین بیان شد که: بر در مسجد « حاج میرزا یوسف آقا » اطلاعیه ای از جانب شریعتمداری چسبانیده شده بود. لیکن درب مسجد بوسیلۀ کلانتری محل بسته بود و از ورود مردم به داخل آن جلوگیری می شد. حاضران با پلیس درگیر می شوند و جوانی بوسیلۀ رئیس کلانتری ( سرگرد حقشناس ) کشته می شود. مردم خشمگین به عنوان اعتراض، به راهپیمائی می پردازند. طبیعتآ بهانۀ اصلی این بلوا، اعلام عزای عمومی بوسیلۀ شریعتمداری در آن روز بود و تظاهرات از جلوی همان مسجد مذکور شروع شد، لیکن بدنۀ اصلی آشوب بوسیلۀ قشر فقیر و حاشیه نشین شهر، کارگران کارخانه های ماشین سازی و تراکتور سازی و بقیۀ کارخانه ها، دانشجویان دانشگاه تبریز، سازمان های سیاسی ضد حکومتی، برخی از بازاریان و اصناف شهر تشکیل شده بود. هزاران تن در خیابان ها به راه افتادند و شعارها بیش از آنکه رنگ دینی و مذهبی داشته باشد، برعلیه حکومت بود. مردم همچون سیلی در شهر سرازیر شدند و به بانک ها و ساختمان های دولتی حمله کردند. چند قرارگاه پلیس و ساختمان حزب رستاخیز نیز از خسارت بی نصیب نماندند. در گیری دو روز ادامه داشت و زمانی فروکش کرد که دستجات و کماندوهای نظامی به همراهی تانک های ارتشی و هلیکوپترهای جنگی به کمک پلیس شهر آمدند. بر اساس آمار دولتی، این درگیری ۶ نفر کشته و نزدیک به ۱۰۰ نفر مجروح به جای گذاشت.

در این تاریخ روحانیان به دو جبهۀ مشخص تقسیم شده بودند. در یک طرف اکثریت قریب به یقین علمای میانه رو و پیروان آنان قرار داشتند که در مقابلِ تلفاتِ جانیِ مردم احساس مسؤلیت می کردند و از خونریزی پرهیز داشتند. اینان اصلاحاتی در چهارچوب حکومت مشروطه می خواستند. در طرف دیگر، خمینی و ملایان طرفدارش بودند که تشکیل حکومت اسلامی را در کشور خواستار بودند. اینان مسیر انقلاب در پیش گرفته بودند و تنها راه پیروزی را به بهای ریخته شدن هرچه بیشتر خون جوانان کشور می پنداشتند. این گروه در اغلب بیانیه هایش از جوانان کشور « ایثار » و « شهادت » می طلبید. هر اندازه که شاه در برابر درخواست های گروه میانه رو سرسختی و عناد به خرج می داد، به همان اندازه بر مقاومت مردم و درگیری ها اضافه می شد. و هر اندازه که درگیری ها بیشتر می شد، خونریزی ها افزون تر می گردید و هر قطره خونی که ریخته می شد، راه خمینی را به سوی قدرت هموار تر می ساخت. این مطلب را نیز فراموش نکنیم که در آن تاریخ اغلب احزاب تند رو سیاسی و سازمان های چریکی، روش خمینی را می پسندیدند و پشت سر او جبهه می بستند و ساده لوحانه معتقد بودند که طبقۀ ملا حکومت بلد نیست و پس از پیروزی، ادارۀ کشور را به مدیران اداری و فنی تحصیل کرده واگذار خواهد کرد.

به هر حال حادثۀ تبریز، وسیلۀ تبلیغاتی جدیدی شد که گروه خمینی از آن برعلیه رژیم شاه سود جست. سخن اینجاست که این حادثه به دستور شریعتمداری و به کمک اکثریت کارگر « اغلب » غیرمذهبی تبریز اتفاق افتاد، لیکن دار و دستۀ خمینی آن واقعه را به حساب خود گذاشتند. در حالی که روحانیان تبریز طی اعلامیۀ ملایمی آن واقعه را در نتیجۀ خواسته های شریعتمداری اعلام داشتند[۱۱] و هیچگونه سخنی از انقلاب و خونریزی در آن مطرح نکردند[۱۲]، ملایان طرفدار خمینی تحت نام « حوزۀ علمیّۀ قم »، اعلامیه ای که مطلع آن با سوره ای از قرآن و « جهاد » و « شهادت » و غیره شروع شده بود، ضمن تشویق مردم به ادامۀ مبارزۀ خونبار، قیامِ مردمِ تبریز را به خاطر حمایت از « رهبر عالیقدر، زعیم عظیم الشأن حضرت نایب الامام خمینی »[۱۳] به حساب آوردند. خمینی نیز که اینک از نجف وقایع را ارشاد می کرد، در ۸ اسفند، اعلامیه ای صادر کرد. در این اعلامیه که از شاه با واژه هائی چون « مردک » و « ضحاک زمان » یاد شده بود، مردم تبریز را تشویق به ادامۀ نهضت کرد[۱۴].

اعتراض های قم و تبریز، هشداری بود بر رژیم از نارضایتی شدید مردم. لیکن شاه نه آنچنان محو در قدرت بود که با این فریاد ها به خود آید و تا دیر نشده حقوق مردم را بازپس دهد و قانون اساسی را همانطور که بود اجرا سازد و سلطنت خویش را از زوال باز دارد. وی به دو پایۀ استبدادی اش - ارتش و رستاخیز - سخت می نازید و مخالفانش را با ارتش ۷۰۰۰۰۰ نفری خویش تهدید می کرد[۱۵] و یا مردم را به زور بسیج می کرد و به عنوان سربازان رستاخیزی در کوچه و بازار به نمایش وا می داشت که این ملت من است! شاه با این رفتار خویش، هرگونه راه ارتباطی را با مردم کشورش بسته بود و ندانسته آنان را به سوی پیوستن به مخالفان مذهبی سوق می داد. در چند ماه گذشته روشنفکران، تحصیلکردگان و احزاب غیرمذهبی، با ارسال انواع نامه های سرگشاده و بیانیه ها، شاه را به رعایت قانون اساسی و ترک استبداد دعوت کرده بودند. لیکن وی به جای باز کردن باب مراوده و گفتگو، با بی اعتنائی و گاهی توهین و تحقیر جوابگو شده بود. و لذا اینک آنان راهی به جز از پیوستن به جبهۀ روحانیت نداشتند. شیوۀ همکاری روشنفکر با روحانیت، در تاریخ کشور ما سابقۀ طولانی داشت. در جلد های گذشتۀ این پژوهش، به تفصیل در این باب سخن گفته ایم. این پیوند از همان دورۀ جنگ های ایران و روس و همزمان با عباس میرزا شروع شده بود. روشنفکر تجربۀ تاریخی مثبتی از این همکاری داشت. او با کمک روحانی به مشروطیت رسیده بود. بنا بر این در ذهن تاریخی وی، می شد این تجربه را یک بار دیگر در راه برقراری آزادی ها و پس گرفتن حقوق ملت به کار برد. غافل از اینکه روحانیتِ سال هایِ انقلابِ اسلامی، با دوران مشروطه تفاوت اساسی داشت. در دورۀ مشروطه، سه مرجع مشروطه خواه ساکن نجف ( محمد کاظم خراسانی، عبدالله مازندرانی و حسین خلیلی تهرانی ) و همچنین دو مجتهد رهبران داخلی مشروطه ( سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی )، مردان آزاده ای بودند که قدرت دنیوی را آلوده ساز روح و کرامت انسانی و زوال دین می پنداشتند و مذهب را به عنوان وسیله ای شخصی، باعث آرامش انسان ها می شمردند. در حالی که علمای تندرو دورۀ انقلاب اسلامی، مرتجع ترین ملایانی به شمار می رفتند که سال ها درکمینِ تصاحبِ قدرت در انتظار فرصت نشسته بودند.

به هر حال « گروهی » از تحصیلکردگان نیز پس از نومیدی از جانب شاه، به قماری بس خطرناک دست زدند که نشان از ناآگاهی سیاسی آنان بود و نتیجۀ آن متأسفانه فاجعه بود و باخت مطلق! آنان تنها راه چاره جهت پیروزی بر استبداد را در حمایت از روحانیتی پنداشتند که ماهیت آن را نمی شناختند. و با انتشار اعلامیه ها و بیانیه ها، از ملایان حمایت کرده و موضع آنان را قویتر و محکم تر ساختند. در دهم اسفند، « جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر » با انتشار اعلامیه ای استبداد را محکوم و حمایت کامل خود را از « مراجع معظم دین » و « ملجأ و پناه بزرگ مردم » اعلام کرد[۱۶]. دو هفته بعد ( ۲۵ اسفند )، اعلامیه ای از طرف « تعدادی » از بلند پایه ترین تحصیلکردگان کشور از قبیل اساتید دانشگاه ها و حقوقدانان و مهندسین و متخصصین علم و فن، ضمن اعلام همدردی با مردم قم و تبریز، همگامی خویش را با « مراجع عظام و پیشوایان روحانیت » در تحریم مراسم نوروز به اطلاع آنان رسانیدند[۱۷]. مردم عادی شهری کشور ما نیز دو گروه بیشتر نبودند[۱۸] ( و نیستند ) یا مقلد ملّا بودند و یا پیرو روشنفکر. گروه اخیر نیز به تبعیت از بیعت روشنفکران یا روحانیان، به سوی ملایان می شتافتند و بر خیل سربازان آنان می پیوستند. بنا براین، می بینیم که چرا و چگونه بر قدرت مردمی روحانیت تند رو هر روز بیشتر از روز قبل افزوده می شد.
__________________________

[۱] - یرواند آبراهامیان، همان گذشته، ص ۶۲۳.
[۲] - آبراهامیان، همان بالا، صص ۶۲۳ – ۶۲۴.
[۳] - جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج۲، ص ۲۴۷، ( ح ).
[۴] - عباس میلانی، همان گذشته، ص ۴۸۷.
[۵] - آبراهامیان، همان گذشته، ص ۶۲۴.
[۶] - آبراهامیان، همان بالا.
[۷] - آبراهامیان، همان بالا.
[۸] - علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۷، ص ۵۲.
[۹] - اگر شاه شخصیت هوشمندی بود، در این برهه می بایست با حمایت عملی و واقعی از طرفداران قانون اساسی مشروطه خمینی را در اقلیت قرار می داد. لیکن کدام دیکتاتوری است که به سقوط باور دارد؟
[۱۰] - دوانی، همان گذشته، ص ۶۸ تا ۷۰.
[۱۱] - به عنوان مثال؛ در دوم اسفند، پانزده تن از روحانیان تبریز، پس از مذاکرۀ تلفنی با شریعتمداری، اعلامیه ای صادر کردند که ضمن آن هرگونه تشنج را برخلاف مصلحت دین، شرع و روحانیت دانست. ن - ک: باقر عاقلی، روزشمار تاریخ، ج۲.
[۱۲] - دوانی، همان بالا، ج ۷، صص ۸۵ – ۸۴.
[۱۳] - دوانی، همان بالا، ج ۷، ص ۷۹.
[۱۴] - دوانی، همان، ج ۷، ص ۹۰ به بعد.
[۱۵] - غلامرضا نجاتی، همان گذشته، ص ۷۴.
[۱۶] - علی دوانی، همان، ج۷، ص ۱۰۳ به بعد.
[۱۷] - دوانی، همان بالا، صص ۱۰۸ – ۱۰۷.
[۱۸] - بدون احتساب حاشیه نشینان که در مورد آنان سخن گفته ایم.

( ادامه دارد )

ن – ک: تشیع و قدرت در ایران، ج۴، ص ۱۸۷ به بعد


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد