عصر نو
www.asre-nou.net

مصاحبه پیتر اونفرید و هارالد ولزر با ارمین ناصحی

چگونه می‌توانیم جهان را دوباره «به نظم» بازگردانیم؟


Mon 29 09 2025


عکس: سیما دهگانی (Sima Dehgani)

خوش‌بینی و این ارقام وحشتناک، «بدبینانه به نظر نمی‌رسد؟» آرمین ناصحی، جامعه‌شناس، در مصاحبه با پیتر اونفرید و هارالد ولزر، از روزنامه تاتس، درباره شیطانی بودن مرز، کمبود شایستگی و پیشرفت‌های کوچک سخن می‌گوید.

Taz futurzwei
آقای پروفسور ناصحی، مدتی پیش به نظر می‌رسید جهان هنوز مرتب و در حال نظم است.

آرمین ناصحی:
برای من هم همین‌طور بود، احتمالاً باید همین حالا به این نکته پاسخ دهم.
Taz futurzwei: این همه پاسخ شماست؟

آرمین ناصحی:
همه چیز را گفتم، اصلاً نیازی به گفت‌وگو نیست.

Taz futurzwei
: پس اجازه بدهید دقیق‌تر بپرسیم: تا زمان انتخاب اوباما به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا، بسیاری از لیبرال‌دموکرات‌ها در این حالت بودند که همه چیز به آرامی بهتر می‌شود. از زمان اولین انتخاب ترامپ، این احساس به وجود آمده که همه چیز بدتر می‌شود. جهان برای شما تا چه زمانی مرتب به نظر می‌رسید یا هنوز هم مرتب است؟

ناصحی:
طبیعتاً جهان مرتب نیست، این را همه ما می‌دانیم. اما وقتی فکر می‌کنیم با چند اقدام ابزاری می‌توانیم امور را مرتب کنیم، جهان به نظر مرتب می‌آید؛ این همان «نظمی» است که غالباً پذیرفته می‌شود. ما مشکلات بزرگی داریم، با همه چیز ممکن، با مسائل اقلیمی، با مسائل انرژی، با مسائل نابرابری، با مسائل تعلق و هویت. جهان زمانی مرتب به نظر می‌رسد که افرادی مانند ما، که درآمد خود را با انعکاس این مسائل به دست می‌آوریم، بتوانند وانمود کنند که مفاهیم قابل اجرا و بدون مشکل وجود دارد و سپس عذاب می‌کشیم وقتی دیگران این مفاهیم را به کار نمی‌گیرند.

Taz futurzwei
: آیا هدف این است که این تصور را زنده نگه داریم که جهان می‌تواند مرتب باشد؟

ناصحی:
این هم نوع جالبی از «نظم» است که ما هم باور کنیم هفت نکته وجود دارد، یا چون حالا موضوع پیچیده‌تر شده، بیست‌وهفت نکته، و اگر آن‌ها را ـ برخلاف میل کسانی که نمی‌خواهند ـ یکی‌یکی اجرا کنیم، آن‌وقت گرمایش زمین از بین می‌رود و دیگر زندگی‌مان این‌قدر پرتنش نخواهد بود و لازم نخواهد بود در مرزها سیاست‌های نمایشی اجرا شود.

اما بی‌نظمی بزرگ امروزه در این واقعیت نهفته است که این ایده ـ که اگر فقط کار درست را انجام دهیم، اگر درست بخواهیم و این خواست را هم با روحیه خوب به‌عنوان ضرورتی روشن به دیگران نسبت دهیم، و حتی مثل چپ‌های قدیمی ادعا کنیم که این در واقع همان خواستِ ستمدیدگان است ـ خلاصه اگر فقط کار درست را بکنیم، نتیجه هم درست خواهد بود ـ حالا دیگر به‌طور جدی مورد واسازی قرار گرفته است. به زبان ساده: به زباله‌دان انداخته شده است.

Taz futurzwei
: صبر کنید. ممکن است این حرف برای جامعه‌شناسان و کارشناسان علوم انسانی درست باشد، اما دانشمندان اقلیم هنوز در همان حالت هستند. آن‌ها تنها به آرامی وارد فضای جادویی می‌شوند با محاسبات شگفت‌انگیزشان که نشان می‌دهد چگونه تا سال ۲۰۷۰ می‌توان به هدف ۱.۵ درجه بازگشت.

ناصحی:
خب، جامعه‌شناسان و دانشمندان علوم انسانی واقعاً در ایجاد این نظم زیبا کمک می‌کنند و دقیقاً می‌دانند چه باید کرد. آن‌ها خودنماینده این نظم هستند. دانشمندان اقلیم هم مشابه‌اند، اما کمی متفاوت. آن‌ها امروز مدل‌های پیچیده‌تری دارند، دانش بیشتری دارند، اما این کار را پیچیده‌تر و نیازمند پیش‌فرض‌های بیشتری می‌کند. اما دانشمندان علوم طبیعی افرادی هستند که می‌گویند: ما حالا همه چیز را می‌دانیم و می‌دانیم چه باید کرد. بعد یک جامعه عجیب وجود دارد که این کار را نمی‌کند.

Taz futurzwei
: شما به عنوان یک جامعه‌شناس به آن‌ها چه می‌گویید؟

ناصحی:
من همیشه پاسخ می‌دهم که جامعه هم یک سیستم بازخوردی جالب است که برخی پارامترها منجر به پیامدهای ناخواسته، نقاط بحرانی و شرایطی می‌شود که شاید دیگر نتوان دسترسی علی به بعضی امور داشت. دانشمندان طبیعی بسیار باهوش هستند، اما در ارتباطاتشان غالباً بسیار علی‌گرایانه‌اند: اگر X انجام شود، Y اتفاق می‌افتد. جالب اینکه ما هم به همان نوع کوتاه‌نگری‌ها و توهمات گرفتار می‌شویم. حالا سؤال این است: نتیجه این چیست؟ آیا باید آن را رها کنیم؟ این که نمی‌تواند پاسخ باشد.

Taz futurzwei
: شاید ابتدا بد نباشد که بپذیریم سردرگمی در حال حاضر ممکن است مفیدتر از داشتن و دادن توصیه باشد. و نکته ناامیدکننده این است: همه شما همچنان توصیه می‌کنید و کمی آن را تغییر می‌دهید.

ناصحی:
خب، جملات علی را همه ما می‌توانیم بسازیم. مثلاً: اگر تعداد خودروهای برقی بیشتر شود، انتشار CO2 کاهش می‌یابد و گرمایش زمین متوقف نمی‌شود، اما شیب منحنی کمی کمتر می‌شود. این جملات درست‌اند، اما تمام عوامل دخیل را در نظر نمی‌گیرند. بعد می‌توان گفت حالا پیچیده‌ترش می‌کنیم و می‌گوییم: برای این کار، ترکیب انرژی باید کاملاً از منابع تجدیدپذیر باشد. بعد پارامترهای بیشتری اضافه می‌شوند. این موضوع بحث عمومی را تحت فشار قرار می‌دهد. من اغلب با آدم‌هایی منطقی صحبت می‌کنم که متوجه می‌شوند راه‌حل‌هایشان مشکلاتی برای دیگران ایجاد می‌کند. همه آن‌ها اکنون می‌گویند: ما فقط زمانی می‌توانیم تصمیمات خوبی بگیریم که این مسائل وارد بحث عمومی نشود.

Taz futurzwei
: چرا؟

ناصحی:
چون در همان لحظه تکه‌تکه‌اش می‌کنند. این کار همه آن چیزهایی را که ما از دیدگاه نظریه دموکراسی ارج می‌نهیم، در هم می‌شکند. اما احتمالاً برخی راه‌حل‌ها فقط در صورتی عملی می‌شوند که آن‌ها را از دایره بحث‌های علنی بیرون نگه داریم. در مورد قیمت‌گذاری کربن (CO₂) هر کس می‌تواند نظر خودش را داشته باشد، اما کارشناسان می‌گویند این فقط وقتی کارساز است که هر روز در روزنامه‌ی بیلد مطرح نشود. این‌که درست است یا نه، نمی‌دانم، اما به‌نظر منطقی می‌آید.

Taz futurzwei
: تغییر شکل جامعه و عرصه عمومی باعث شده که دیگر نتوان بحث جدی‌ای داشت. تلاش برای این کار بدون حضور عمومی، اما دیگر چندان دمکراتیک نیست.

ناصحی:
این جمله‌ای بسیار ریسک‌دار است که می‌گویم، اما سؤال این است که آیا بیشتر تصمیمات با تأثیر بزرگ واقعاً تصمیمات دمکراتیک نبوده‌اند؟ اما بدون مشروعیت عمومی هم کار نمی‌کند. تنها مشکل این است که مشروعیت عمومی نیازمند داستان‌های نمادین است. مثلاً وزیر کشور، دبرینت، ۳۲ نفر را در کوفستین (Kufstein) رد می‌کند و به این ترتیب «تغییر جمعیتی» جلوگیری می‌شود و غیره. همه این‌ها در عرصه عمومی معنای نمادین دارد.

Taz futurzwei
: اما نکته جالب این است که این دقیقاً باعث می‌شود مردم دیگر به سیاست و چانه‌زنی‌های سیاسی علاقه نداشته باشند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که فاصله گرفتن از اطلاعات و بحث‌ها روز به روز بیشتر می‌شود.

ناصحی:
ما خودمان را محدود به راه‌حل‌هایی می‌کنیم که راه‌حل نیستند و خودمان می‌دانیم که راه‌حل نیستند. سپس می‌گوییم، فقط باید درست منتقل شوند.

Taz futurzwei
: دقیقاً.

ناصحی:
اگر لاستیک‌ها مرتباً پنچر می‌شوند، پس باید بهتر درباره آن‌ها ارتباط برقرار کنیم. آن‌وقت دیگر آن‌قدر بلند صدا نمی‌کنند.

اگر لاستیک‌ها مدام ترکیده‌اند، باید بهتر درباره‌اش ارتباط برقرار کرد. آن‌وقت دیگر ترکیدن‌شان این‌قدر پر سر و صدا نخواهد بود.

Taz futurzwei
: بیایید به ارقام وحشتناک برسیم. در این شماره چندین آمار آمده که واقعیت‌های واقعاً هولناکی را نشان می‌دهد. اما نظریه مخالف هم هست که می‌گوید اعداد و حقایق بهتر از آن چیزی هستند که سخنان اغراق‌آمیز ما القا می‌کنند.

ناصحی:
ارقام نجات‌بخش؟

Taz futurzwei
: بله، دقیقاً. اما اول یک رقم وحشتناک: هزینه‌های نظامی در جهان امسال ده درصد افزایش یافته و به ۲.۷۱۸ میلیارد دلار رسیده است. در مقابل، بودجه جهانی مبارزه با فقر به حدود ۲۰۰ میلیارد کاهش یافته، یعنی کمتر از یک سیزدهم آن. آیا این ارقام نشان می‌دهند که کشورهای جهان در مسیر تقابل و درگیری بیشتر هستند؟

ناصحی:
سؤال جالب این است که آیا این درگیری‌ها قبلاً وجود داشته‌اند یا بعداً به وجود آمده‌اند. می‌توان گفت حالا همه ما تسلیحات را افزایش می‌دهیم و از این طریق ایمن‌تر خواهیم شد. نتیجه معکوس هم می‌تواند این باشد که اگر تسلیحات را افزایش ندهیم، ایمن‌تر خواهیم شد. در اینجا هم راه‌حل‌های تک‌علتی وجود ندارد. اما واقعاً این‌ها ارقام وحشتناکی هستند. من هم همین نظر را دارم.

Taz futurzwei
: یک رقم شگفت‌آور دیگر: در حال حاضر این تصور وجود دارد که بودجه ارتش آلمان به‌طور فاجعه‌باری ناکافی است. اما ارقام نشان می‌دهد که آلمان در جهان چهارمین کشور از نظر هزینه نظامی است، پس از آمریکا، چین و روسیه. اگر پنج درصد از تولید ناخالص داخلی را برای دفاع ناتو صرف کنیم، حتی از روسیه هم جلو می‌زنیم.

ناصحی:
اقتصاددانان همیشه می‌گویند این کار در اینجا گران‌تر از روسیه است و پول کمتری عاید می‌شود. شاید ارتش آلمان مثل راه‌آهن آلمان در میان ارتش‌ها باشد: ما پول زیادی خرج می‌کنیم، اما به‌وضوح همه چیز کار نمی‌کند.

Taz futurzwei
: یعنی چه؟

ناصحی:
من مخالف این نیستم که باید چیزی به نام توان بازدارندگی وجود داشته باشد. احتمالاً در حال حاضر باید باشد. اما صرف افزایش بودجه هیچ‌یک از مشکلات را حل نمی‌کند. همان‌طور که در راه‌آهن آلمان هم با صرف بودجه بیشتر، قطارها احتمالاً منظم‌تر نمی‌شوند. مشکل بیشتر مدیریت اجرا، کنترل پیچیدگی و احتمالاً شجاعت کافی برای انجام کارهاست.

Taz futurzwei
: پس مشکل فقط کمبود پول نیست، همان‌طور که ما در آلمان معمولاً فکر می‌کنیم؟

ناصحی:
پول همیشه کم است، این به ذات آن مربوط است. اما من بیشتر می‌گویم: مشکل واضحاً کمبود شایستگی است.

Taz futurzwei
: و دولت حالا پول زیادی برای خرج کردن دارد.

ناصحی:
بله، صدراعظم مرتس تمام کمپین انتخاباتی خود را بر این گذاشت که دیگر پول خرج نکند. این کمی شیطانی است که کسی مثل مرتس حالا مجبور است این صدها میلیارد بدهی را بگیرد و پول زیادی برای زیرساخت خرج کند، در حالی که دولت قبلی (ائتلاف چراغ راهنمایی) با ۶۰ میلیارد شکست خورد. اینکه این برای بسیاری غیرقابل باور به نظر می‌رسد، تصادفی نیست. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که به هیچ یک از بازیگران سیاسی اعتماد نمی‌شود، حتی به آ.ف.د. نتایج تحقیرآمیز است. اعتماد عمومی نسبت به ساختارها و جمع‌ها کاهش یافته و چیزی که به آن پارادوکس رضایت می‌گویند وجود دارد.

Taz futurzwei
: یعنی من خودم خوبم، اما وضعیت عمومی بد است.

ناصحی:
درست است. حتی اگر برخی چیزها کار کنند، این حس از بین نمی‌رود، به‌ویژه در شرق کشور. کسانی که قادر به حرکت هستند، معمولاً می‌روند، اغلب زنان جوان. ما از پژوهش‌های مهاجرتی می‌دانیم که مردم به ندرت به امید چیزی بهتر می‌روند، بلکه بیشتر به این دلیل است که جایی که هستند وضعیت خوبی ندارد.

Taz futurzwei
: مهم نیست درباره کدام زیرسیستم اجتماعی صحبت کنیم، همیشه گفته می‌شود پول نیست. اما در واقع پول زیادی وجود دارد، چه در آموزش، چه در بهداشت یا مسائل اجتماعی. مشکل سیستمیک این است که این پول چگونه پردازش و سازمان‌دهی می‌شود. عجیب این است که با وجود این، همیشه همان مسیر ادامه دارد.

ناصحی:
آنچه شما درباره ارتش گفتید، می‌توان درباره پزشکی هم گفت. تقریباً هیچ کشوری پول زیادی برای بهداشت خرج نمی‌کند، اما از نظر شاخص‌های عینی و قابل مقایسه مثل امید به زندگی یا وضعیت سلامت، ما بهترین نیستیم. بیشترین پول صرف اقدامات تشخیصی می‌شود که بسیار گران است. همیشه همان منطق حل مسئله دنبال می‌شود: اگر چیزی خوب نیست، بیشترش لازم است. اگر چیزی کار نمی‌کند، بیشترش لازم است: پیچیدگی بیشتر، گروه‌های کاری بیشتر، پیشنهادهای حل بیشتر.

Taz futurzwei
: چه باید کرد؟

ناصحی:
همیشه فقط همان چیزها بیشتر می‌شوند. و اگر بخواهیم صرفه‌جویی کنیم، همان چیزها کمتر می‌شوند. به جای پرسیدن: آیا مدل‌های جایگزین و ثالثی وجود دارد؟ آیا می‌توان همان اهداف را با روش‌های دیگر رسید؟ سیستم‌های بهداشتی ضعیف همان نتیجه را تولید می‌کنند. درباره آموزش هم که اصلاً صحبت نکنیم، پول زیادی خرج می‌کنیم و قبول می‌کنیم که هفت درصد یک سال تحصیلی، در برخی مناطق خیلی بیشتر، فارغ‌التحصیل نمی‌شوند. و در برخی موارد نمی‌توانیم تشخیص دهیم که وضعیت زندگی مهاجران یا دیگر شرایط بدتر است. و چه می‌کنیم؟ می‌گوییم اگر مهاجران کمتر باشند، این مشکلات به‌صورت ساختاری حل می‌شوند. در اینجا گاهی جدیت کم است.

Taz futurzwei
: این تلاش پوپولیستی برای شبیه‌سازی نظم است.

ناصحی
: بسیار جالب است که ما پارامترهای جایگزین می‌سازیم تا نظم را به جهان بیاوریم. و این ما را به ابتدای گفت‌وگو برمی‌گرداند: چه پارامترهایی باعث می‌شوند که احساس کنیم اوضاع تحت کنترل است، وقتی که در واقع تحت کنترل نیست؟ این همان توهمی است که فکر می‌کنیم با این پارامترها می‌توانیم مشکلات را حل کنیم.

Taz futurzwei
: یکی از محورهای اصلی هانس روسلینگ در کتاب پرفروش بین‌المللی‌اش «Factfulness» این است که سیاستمداران و حتی مردم عادی نمی‌توانند تصمیمات درست بگیرند، چون واقعیت‌های جهان را نادیده می‌گیرند. به‌جای خواندن داده‌ها و آمارها، چیزی برای خودشان تصور می‌کنند. در آزمون‌های دانش او مشخص شد که شامپانزه‌هایی که تصادفی جواب می‌دهند، بیشتر از برندگان جایزه نوبل به واقعیت‌های جهان پاسخ درست می‌دهند.

ناصحی:
در میان دوستانم شامپانزه کمی دارم، اما این مرا شگفت‌زده نمی‌کند، چون روسلینگ دقیقاً با همین کار، ساختارهای پیش‌داوری موجود یا همان دانش ما را نشان می‌دهد که افسانه‌هایی درباره جهان به ما می‌گوید.

Taz futurzwei
: مثالی بزنید؟

ناصحی:
او می‌گوید جهان بهتر می‌شود، چون تعداد مرگ‌ومیر ناشی از گرسنگی کاهش یافته یا مشارکت زنان افزایش یافته است. با این پارامترهای کوچک، می‌توان مقایسه‌هایی تولید کرد که با سایر پارامترها در تضادند. اما نکته جالب این است که چه پارامترهایی را بررسی می‌کنیم و چه پیامدهایی دارد اگر مثلاً موفق شده باشیم بوروکراسی را کاهش دهیم. اگر در آمریکا مثلاً DOGE اداراتی را که کیفیت آب شهرهای بزرگ را رصد می‌کنند کوچک کند، موفق شده‌ایم دستگاه دولتی را کاهش دهیم و بوروکراسی را کم کنیم. اما اگر داده‌ها دیگر جمع‌آوری نشوند، مشکلات واقعی بهداشتی بروز می‌کند. این مسئله‌ای از پارامترهای سنجش است.

Taz futurzwei
: روسلینگ می‌گوید: اینکه ما درباره جهان اشتباه می‌کنیم، به دیدگاه دراماتیک ما درباره جهان مربوط است. ما فکر می‌کنیم همه چیز روزبه‌روز بدتر می‌شود، و تا قبل از ترامپ بسیاری فکر می‌کردند همه چیز روزبه‌روز بهتر می‌شود. پس حالا چه؟

ناصحی:
هم بهتر و هم بدتر می‌شود. اما زیبایی کار روسلینگ این است که دیدگاه را تغییر می‌دهد و چیز دیگری نشان می‌دهد. وضعیت تغذیه جهانی تا حدی بهتر شده، اگرچه اغلب کاملاً متفاوت به نظر می‌رسد. حتی مشارکت گروه‌هایی که قبلاً هیچ نقشی نداشتند، افزایش یافته، حتی در دیکتاتوری‌ها. آن‌وقت می‌توان دقیق‌تر دید چه چیزی واقعاً مؤثر است.

Taz futurzwei
: عجیب این است که کاهش تدریجی مشکلات موجود، طی دهه‌ها واقعاً جواب داده است. اما حالا ما به محدودیت‌های سیستمیک این روش رسیده‌ایم و ناتوانی کامل در درک آن وجود دارد.

ناصحی:
من هم همین را می‌بینم. ناتوانی در درک این وضعیت به دسته‌بندی‌ها مربوط می‌شود. گاهی با نرخ مشارکت زنان در فعالیت اقتصادی می‌توان بیشتر درباره بخش‌های غیراقتصادی یک کشور فهمید تا از دسته‌بندی‌های اجتماعی-اقتصادی معمول. این دسته‌بندی‌ها موفق بوده‌اند، اما نه به این معنا که مشکلات حل شده، بلکه به‌عنوان یک اصل نظم‌بخش. شاخص‌هایی که با آن‌ها موفقیت را می‌سنجیم، به‌سادگی موجود نیستند، بلکه نتیجه تجربیات و عملکردهای اجتماعی مشخصی هستند. شاید لازم باشد چیز دیگری اندازه‌گیری شود تا از چرخه شیوه‌های معمول «همان چیزها بیشتر» خارج شویم.

Taz futurzwei
: برای جمع‌بندی: آیا مشکل این است که ما بر اساس یک پایه غلط دنبال راه‌حل می‌گردیم و واقعیت‌ها را نادیده می‌گیریم؟ یا مشکل این است که ما همچنان منابع و ساختارهای نادرست را پر می‌کنیم، با علم یا بی‌خبری از اینکه این کار کارساز نخواهد بود؟

ناصحی:
مردم می‌خواهند موفق باشند. همه ما همین‌طور. اما چگونه موفق می‌شویم؟ اگر بخواهی به صدراعظمی انتخاب شوی، امکانات بسیار محدود است. در یک دموکراسی برای پیروزی در انتخابات، لازم است به مردم وعده‌هایی بدهی که واقعاً عملی نیستند. رابرت هابک سخنرانی‌هایی داشته که در هفته‌های گذشته بارها پخش شد و نشان داد مدل تأمین مالی برنامه CDU یک شکاف ۱۰۰ میلیارد یورویی داشته است. محاسبه دقیق بود، اما برای تبلیغات انتخاباتی واضحاً مناسب نبود. اینکه درست است یا نه، برای کسی اهمیتی ندارد.

می‌توانیم به‌صورت انتقادی بررسی کنیم، اما اگر جای او بودیم، شاید حرفی مشابه می‌زدیم، چون می‌خواهیم انتخاب شویم. هرگز نمی‌رویم و نمی‌گوییم: «ببینید، برای انجام آنچه می‌خواهیم، باید وام بیشتری بگیریم یا شما باید از چیزی صرف‌نظر کنید.» مؤثرتر این است که انتقاد مخالفان را همان‌طور که هست، یعنی انتقاد دیگران، تلقی کنیم. این بازی‌ای است که فرار از آن سخت است، حتی با درخواست و اپیل هم نمی‌شود.

بنابراین باید به مردم وعده‌هایی داد که هرگز دریافت نخواهند کرد تا بتوان کاری دیگر انجام داد که لازم است. آیا این بدبینانه به نظر می‌رسد؟ کمی، اما منظور من این است که ما همیشه در ساختارهای انتظاری گرفتاریم که اثر می‌کنند.

Taz futurzwei: ما در دوره‌ای هستیم که پیروزی موقت، شاید ظاهری، استدلال‌های منطقی به‌تدریج کنار گذاشته می‌شود. گویا چون توانایی حل مسئله تا حدی خوب کار می‌کرد، حالا دیگر کار نمی‌کند. و سپس دیگران می‌آیند و می‌گویند: «ما همه این‌ها را اهمیتی نمی‌دهیم.»

ناصحی
: ترامپ می‌رود و می‌گوید: «اگر نیمی از بوروکراسی را حذف کنیم، همه چیز درست می‌شود.» این واقعاً راه‌حل‌هایی است که می‌توان به آن‌ها دست یافت. حذف نیمی از بوروکراسی اصلاً کار دشواری نیست، حداقل در آمریکا. گفتن اینکه «مرزها را می‌بندیم» هم یک شکل ساده از حل مسئله است. افرادی که با مشروعیت دموکراتیک چنین کارهایی انجام می‌دهند، زمانی موفق‌اند که شرایط موفقیت را خیلی ساده بیان کنند. ما به مشکلات بعدی اشاره می‌کنیم، اما آن‌ها می‌گویند: «مزخرف، من راه‌حل دارم.» این راه‌حل‌ها آن‌قدر ساده‌اند که می‌گویند: «مرز بین فرانکفورت و Słubice را ببندیم، مشکل مهاجرت حل می‌شود.»

Taz futurzwei
: مرزها و وعده‌ها؟ خود مرزها و وعده‌ها مرزها و بوروکراسی را هم حل نمی‌کنند.

ناصحی
: مرزها و وعده‌ها را آن‌ها ارائه می‌دهند و می‌گویند: «مشکل حل شد.» به عنوان مدرک، تعداد درخواست‌های کاهش یافته است. هر کسی که کمی اطلاعات دارد می‌داند مشکل حل نشده، چون همان سوری که برای راست‌ها مزاحمت ایجاد می‌کند، هنوز آنجاست.

Taz futurzwei
: اگر بخواهم در سیاست چیزی به دست بیاورم، نباید درباره‌اش صحبت کنم. اگر بخواهم انتخاباتی را ببرم، باید وعده‌های باورنکردنی بدهم که هیچ‌گاه عملی نخواهند شد. و حتی کوچک‌ترین اشاره‌ای هم به واقعیت نکنم، مانند رابرت هابک. اگر آنچه گفتید، آقای ناصحی، جمع‌بندی کنیم، دیگر به سختی می‌توان تصور کرد که ما در دوره‌ای روشنفکری زندگی می‌کنیم.

ناصحی:
اگر بخواهیم از قدیمی‌های کونیگسبرگ نقل کنیم، باید دقیق نقل کنیم. کانت گفته است ما در یک «عصر روشنفکری» زندگی می‌کنیم، نه در یک «عصر روشنفکری کامل». همه چیز هنوز خوب نیست، اما با تلاش‌های معقول، می‌توان امیدوار بود که به خوبی برسد. اما ما همین حالا هم از یک نسل گذشته درباره این روایت پیشرفت بحث کرده‌ایم که دیگر درست کار نمی‌کند، درست است؟

Taz futurzwei
: ما با آدورنو شروع کردیم و می‌توانیم با کانت تمام کنیم؟

ناصحی:
یک نکته دیگر: چیزی که اغلب نادیده گرفته می‌شود این است که همین روایت پیشرفت در فعالیت‌های کوچک روزمره ادامه پیدا می‌کند. ما راه‌حل بزرگ یا پیشرفت بزرگ نداریم، اما پیشرفت‌های کوچک را داریم. و سؤال من این است که آیا همین قدم‌ها و پیشرفت‌های کوچک نیستند که می‌توانند نقشه‌ای از تغییرات تدریجی و تکاملی در مقیاس بزرگ ارائه دهند؟ برای این فکر، اغلب مرا کوچک‌نظر می‌دانسته‌اند، اما فقط از جانب کسانی که جملات خیلی بزرگ می‌سازند. و این‌گونه دوباره به نقطه شروع بازمی‌گردیم.

به نقل از سایت روزنامه تاتس Taz

۲۳ سپتامبر ۲۰۲۵

آرمین ناصحی

استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه لودویگ-مکسیمیلیان مونیخ و از اول اکتبر معاون رئیس این دانشگاه خواهد بود. او نظریه‌پرداز سیستم‌ها و ویراستار مجله Kursbuch است و عضو شورای اخلاق آلمان می‌باشد. متولد ۱۹۶۰ در توبینگن و بزرگ‌شده در گیلزن‌کیرشن است.
آثار او شامل موارد زیر است:

Kritik der großen Geste (انتشارات C.H.Beck، ۲۰۲۴)
Das große Nein (انتشارات kursbuch.edition، ۲۰۲۰)