عصر نو
www.asre-nou.net

زنده یاد رفیق سیف الله اکبری (عمو سیفی)

نگاهی دیگر به
چهارمین انشعاب سازمان در ۱۶ آذر سال ۶۰


Sun 6 12 2020

seifollah-akbari.jpg
در رأس هر انشعابي روشنفكران قرار دارند. اين برآورد بسيار مهمي است اما مشكل ما را حل نمي‌كند. من از مدت‌ها قبل در كار‌هاي نوشتاري‌ام توصيه كرده‌ام كه شمار زيادي از كارگران را بايد تا حد امكان به درون كميته‌ها بياوريم.
(لنين ـ انشعاب در حزب كارگر سوسيال دمكرات روسي)‌

با سرنگوني رژيم شاه و شكل‌گيري جمهوري اسلامي، سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در پروسه تکاملی خود با تکیه بر اعتبار انقلابي كه طي یک دهه فعالیت به دست آورده بود، به مشخص‌ترين و مطرحترین جريان چپ كشور تبديل و در معرض توجه کارگران، زحمتکشان، تودههای زحمتكش و روشنفکران انقلابی میهنمان قرار گرفت.

سازمان فدائی در طي حیات پر فراز و نشيب‌اش شاهد انشعابات متعددی بوده است. اگر از انشعابات و گسستها انفرادی قبل از انقلاب صرفنظر کنیم، دو انشعاب اقلیت و پيروان ۱۶ آذر عمده‌ترین انشعاب‌های صورت گرفته در سازمان پس از انقلاب ۵۷ بوده است. البته پس از انقلاب دو انشعاب دیگری تحت نام چریکهای فدائی خلق که به پیروان اشرفدهقانی موسوم گردید و جناح چپ اکثریت نیز صورت گرفت ولی دامنه انعکاس و تأثیر آن در حد دو مورد قبلی نبود.

در فاصله زمانی بهمن ۵۷ تا اوايل ۵۹ سازمان چريك‌هاي فدايي خلق که از لحاظ شمار طرفداران به قويترين جریان چپ کشورمان مبدل شده بود، علیرغم لغز‌ش‌ها و زیگزاگهایی در مواضع سیاسی‌اش مورد اعتماد و طرف مراجعه نیروهای سیاسی و توده‌های زحمتكش بود و با صلابت در راستاي خواست‌های نه‌چندان منسجم‌اش گام برمی‌داشت. جریان انقلاب ۵۷ و شكست و مصادره آن توسط روحانیت و طرفداران آن‌ها، موجب تشتّت و پراكندگي در سازمان فدائيان خلق گردید. این روند مخرب چنان سريع عمل می‌نمود، که طی کم‌تر از سه سال چهار انشعاب مهم را در سازمان شاهد بودیم. البته خود منشعبین نیز در ادامه با انشعابات مکرری روبرو شدند که حتی به درگیری‌های مسلحانه هم انجامید. این انشعابات بحران‌های ایدئولوژیک، سیاسی و البته تشکیلاتی را به‌دنبال داشت، که پس از گذشت نزدیک به سه دهه هنوز آثار مخرب آن را می‌توان شاهد بود.

واقعیت آن‌است که رهبران و کادرهای سازمان ما از ابتدا با فقر تئوریک دست به‌گریبان بودند. جنبش فدائی که از تلفیق آرمانهای عدالتخواهانه با صداقت و جسارت انقلابی جوانانی که رهبریت و بدنه سازمان را در اختیار داشتند، بوجود آمده بود. با کشته شدن افرادی هم‌چون رفیق بیژن جزنی و حمید مومنی که برای رفع این نقیصه توانمند به‌نظر میرسیدند و رفقایی مانند امیرپرویز پویان، مسعود احمدزاده و حمید اشرف که توانایی بالقوه‌ای را برای کسب این نقش داشتند. هدایت تئوریک و سیاسی سازمان به‌دست افراد ناتوانمندی افتاد. فرارسیدن انقلاب بهمن ۵۷ با خیل مسائل سیاسی و تئوریک‌اش فرصت ترمیم و ارتقاء را از این عده از رفقا که به‌اجبار در رهبریت سازمان قرار گرفته بودند، ستاند.

بروز انشعاب‌ها مشکلات را به‌شکلی مضاعفی افزود. توان ناچیز سازمان که می‌بایستی صرف پاسخگویی خیل مسائل و سؤالات اعضاء و هواداران و جنبش اجتماعی و رقبای سیاسی می‌گردید، در مواجه با مسائل و مشکلات عاجل‌تری که از انشعا‌بها برمی‌خواست، هزینه شد. رهبریت سازمان که خود را در برابر این تهاجم چندجانبه ناتوان می‌دید، با نوعی ترفند و حرکت‌های دوپهلو از زیر این بار شانه خالی می‌کرد. و بازدن انگ‌ها و برچسب‌هایی چون دگماتیست، اپورتونیست، عوامل امپریالیسم و ... نه تنها شکاف‌ها را عمیق‌تر و انشقاق‌ها را بیشتر می‌نمود، بعضاً موجب طرد و انفعال و رویگردانی نیروهای صادق و فعال سازمانی می‌شد.

فرارسیدن انقلاب بهمن خیل مسائل و مشکلات را برسر رهبران جوان و ناکارآمد سازمان آوار نمود. تحلیل انقلاب، نقش روحانیت در این انقلاب، برخوردهای متعارض امپریالیست‌ها با انقلاب، فیگورهای ضدامپریالیستی و عدالتخواهانه سران حکومت جدید، مطالبات صنفی زحمتکشان، خواست‌های ملی خلق‌های کشورمان، تحلیل مسائل بین‌المللی و بدتر ازهمه اتخاذ تصمیم و بسیج نیرو در راستای اجرای آن تصمیمات، همه و همه عرصه را چنان بر رهبران جوان سازمان تنگ کرده بود، که هر بار اضافی واقعاً می‌توانست طاقت‌فرسا و نابودگر باشد. در چنین شرایطی سازمان ما چندین انشعاب بنیان¬افکنی را تجربه نمود.

تشکیلاتی که قبل از انقلاب به چند خانه تیمی با چند ده چریک مسلح و تعداد محدودی امکانات علنی و تشکیلات نیم‌بند هواداران سازمان در خارج از کشور خلاصه می‌شد. با وقوع انقلاب ده‌ها هزار جوان آرمانخواه برآمده از انقلاب که آرمان فدائیان را متناسب روحیه و خواست‌های خود یافته بودند، مواجه گردید. پیکری تنومند با سری کوچک شکل گرفت. چریک‌های که حداکثر تجربه آنان فرماندهی چند جوان مسلح برای کارهای مخفی و نظامی بود، در رأس جنبشی قرار گرفتند که می‌بایستی هزاران نفر را در شکل حزبی نیمه علنی سازماندهی کنند.

انشعاب‌ها مانع شکل‌گیری تشکیلاتی متناسب با شرایط بغرنج آن‌زمان شد، که نه می‌توانست کاملاً علنی فعالیت نماید و نه می‌توانست صرفاً به کار مخفی بپردازد. در چنین شرایطی توان تشکیلاتی سازمان بیشتر از آن‌که معطوف سازماندهی اعضاء و هواداران شود، در راه یارگیری‌های زشت و چندش‌آور گردید. از همان اوان شکل‌گیری نظام تشکیلاتی گام به گام با آن تنگ‌نظری‌ها، فراکسیون‌سازی‌ها و باندبازی‌ها هم پیش می‌رفت.

فراکسیون‌ها و باندهای درون تشکیلاتی که زمینه را برای استفاده هر چه بیشتر در ایام انشعاب فراهم می‌ساختند، رفتارهاي غيراصولي را با رفقایی که در رده‌های پائين تشکیلات قرار داشتند موجب می‌شدند. عموماً سؤالات این رفقا روی هم تل‌انبار می‌شد و انشعاب‌ها سایه‌ای ابهام‌آلود بر روی آن‌ها می‌گستراند. این روند ناسالم رفته رفته دلسردی رفقای بدنه سازمان را موجب گشته و از تأثیر آنان در حرکت‌های اجتماعی و ارتباط سازمان با توده‌ها می‌کاست. روندی که آن را به مرگ سیاسی می‌توان تعبیر نمود.

دراين انشعابات عوامل گوناگوني دخالت داشتند. عدم اطلاع، بي‌توجهي، برخوردهای سطحي و دگماتيك به راه‌كارهای ماركسيستی - لنينيستي در یروز اختلافات، فقر تئوريك عميق رهبران و كادرهاي سازمانی و گرايشات فرصت‌طلبانه راست در سازمان از جمله این موارد به‌شمار می‌آیند.

از آن‌جائی‌که انشعاب توان تشکیلاتی را می‌کاهد، عموماً تأثیری منفی و ناخوشایند دارد. ولی نبایستی انکار نمود که در پاره‌ای موارد امری لازم و پویا نیز می‌تواند باشد. انشعاب اقلیت و پیشتر جدائی چریک‌های فدائی به‌دلیل اختالافاتی فاحش و حتی متضاد در خطمشی آن‌ها با اکثریت سازمان نه تنها قابل پیش بینی بلکه ضرورتی عینی بود. صرف‌نظر از ضرورت این انشعاب‌ها یا عکس آن، در انشعاب اقلیت رفتارهای نامناسب و غیررفیقانه‌ای را از جانب هردو طرف شاهد بودیم. مصادره اموال سازمانی و راضی نبودن به تقسیمی منطقی و متناسب، یارگیری‌های غیر اخلاقی، تهمته‌ای ناروا ضرورت اجتناب ناپذیر این انشعاب نبود. این دو سازمان علیرغم جدائی تشکیلاتی و عدم امکان ادامه حیات در قالب یک حزب، حداقل می‌توانستند و لازم بود همکاری‌های متقابل دو سازمان را حتی به شکل همکاری جبهه‌ای ادامه دهند. متأسفانه نه تنها چنین نشد، بلکه خصومت¬های آن‌روزی هر روز بیشتر از قبل تشدید یافته و به تقابل سیاسی در شکلی نامیمون فراروئید.

اگر برای انشعاب‌های قبلی توجیه قابل قبولی وجود داشت، اما انشعاب‌های جناح چپ و پیروان ۱۶ آذر از چنین توجیهی برخوردار نبود. بین این رفقا و سازمان فدائیان خلق اکثریت به لحاظ خط‌مشی سیاسی و باورهای تئوریک مرزهای محسوسی وجود نداشت، اختلافات بیشتر سیاسی و تشکیلاتی و سلیقه‌ای بود، تا اختلافی ایدئولوژِک و تفاوت‌هایی متضاد در خط‌مشی سیاسی.

سازمان و هیچ یک از منشعبین نتوانستند پس از انشعاب به صفوف نابسامان خود نظم و انسجامی بدهند. انشعابات و انفعالات بعدی پیآمد این رفتارهای نسنجیده بودند. از آن سازمان با توان تشکیلاتی و قدرت توده‌ای‌اش تنها چند اسم با افرادی معدود باقی‌مانده است. از طنز روزگار آن‌که سرنوشت مشترک سازمان ما و باقی ماندگان پیروان بیانیه ۱۶ آذر که در اتحاد با پارها‌ی دیگر از رفقا حول سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران گرد هم آمده‌اند، استیلای تفکر راست و لیبرالیستی بوده است. شاید این سخنان لنين مصداق حال ما و رفقای منشعب از سازمان باشد، «هر تشكيلات و سازماني بي‌جا و بي‌خود و بدون توجه باعث به هدر رفتن يا از بين رفتن نيروهاي مؤثر و كارآمدش شود خائن‌ترين تشكيلات يا سازماني است كه در بين توده‌ها رازش فاش خواهد شد.»

آذر ماه سال ۱۳۶۰ تعداد‌ قابل توجهی از اعضاء و هواداران سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت در مخالفت با سیاست ائتلاف سازمان باحزب توده ايران، تحت نام پيروان بيانية ۱۶ آذر از سازمان جدا شدند. علي كشتگر بههمراه زنده يادان هيبت الله معيني، بهروز سليماني، مهرداد پاكزاد و منوچهر هليل‌رودي از شناخته شده‌ترين رفقای سازمانی بودند که با این انشعاب از سازمان ما رفتند. اختلافات از پلنوم ۱۳۵۹ شکلی آشکار به‌خود گرفت. وحدت سازمان با حزب توده که در دستور کار این پلنوم قرار داشت در حقیقت عامل اصلی این انشقاق بشمار می‌رفت.

در این پلنوم دو بینش متفاوت در رابطه با امر وحدت وجود داشت. بینش اول از آن رفقایی بود که بعدها به پیروان بیانیه ۱۶ آذر موسوم شدند، علی کشتگر به‌عنوان مطرح‌ترین نماینده این بینش معرفی می‌گردید. این بینش برآن بود كه براي وحدت، ابتدا بايد امر وحدت و برنامه حزب توده و موقعيت اين حزب در جنبش به دقت مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد، و نظرات اعضاء در نظر گرفته شود. تا پس از حصول نظرات موافق در مورد وحدت ايدئولوژيك تلاش و سعي براي ايجاد يك تشكيلات واحد آغاز شود. بینش دوم که از آن رفقای اکثریت هیئت سیاسی سازمان بود و فرخ نگهدار به‌عنوان نماینده بارز این بینش مطرح میشد، برآن بود که اين شکل از پروسه وحدت مايه اتلاف وقت و هدر دادن انرژي سازمان می‌باشد. و طرح آن را بدین شکل در واقع مخالفت با حزب توده ايران و امر وحدت می‌دانستند. آنان ابراز تمايل خود به وحدت سازمان با حزب به‌شکلی سريع و بدون طی مراحل قانونی و اصولي را پنهان نمی‌نمودند.

از همين جا كشمكش‌ها و اختلافات شدید آغاز گردید و با صدور بیانیه‌ای توسط «انشعابیون» در ۱۶ آذر ماه ۱۳۶۰ شکلی جدی به‌خود گرفت. در این بیانیه از اعضاء و واحدهاي سازمانی برای حركت در راستای برگزاری اولين كنگرة سازمانی با دستور کار رسيدگي و اتخاذ تصميم در مورد چگونگي پروسه وحدت دعوت به‌عمل آمده بود. گروه نگهدار معروف به «وحدتيون» چون با برگزاري كنگره مخالف بودند. انتشار اعلاميه مزبور را مخالفت با نظرات اكثريت رهبري قلمداد نموده و با دادن اولتيماتوم يك هفته‌اي، در ۲۸ آذر ماه كشتگر و هليل‌رودي را از سازمان اخراج نمودند. اين رفتار نابخردانه چهارمین انشعاب سازمان را رسميت بخشيد. البته دور از انصاف خواهد بود که فراموش کنیم، انشعابیون از مدت‌ها قبل مقدمات انشعاب را تدارک دیده و با رفتارهایی غیر دمکراتیک شروع به یارگیری و مصادره اموال سازمانی نموده بودند.

متأسفانه این‌بار نیز بازار تهمت و افتراء، البته با شدتی بیشتر از موارد قبلی گرم بود. سران سازمان و حزب توده خصوصاً شخص فرخ نگهدار و نورالدین کیانوری برای بایکوت و منکوب نمودن انشعابی‌ها از الفاظی همچون دشمنان حزب توده، عوامل امپرياليسم، عوامل مخرب و موانع شکوفایی و پیش‌رفت جمهوری اسلامی استفاده کردند. در این میان فقدان دموكراسي و عدم توجه به مسايل دموكراتيك درون تشکیلاتی به روندی که سازمان را در راستای اطاعت کورکورانه از حزب توده ایران پیش می‌راند، کمک می‌رساند. از آن‌جائی‌که امر وحدت به پروسه‌ای برای ادغام سازمان در حزب توده تبدیل شده بود. جو حاکم بر سازمان ما هم به‌شکلی طراحی می‌گردید تا از ابراز مخالفت و انعکاس صداهای متفاوت ممانعت به‌عمل آید. شرم‌آورترین برخورد با زنده‌یاد رفیق هلیل‌رودی انجام گرفت. رفیق هلیل‌رودی که تحصیلکرده رشته اقتصاد از آمریکا بود، به‌واسطه همین امر دستآویز مناسبی برای زیر سؤال بردن نیت و اهداف منشعبین توسط رهبری سازمان و شخص فرخ نگهدار گردید. از پیآمدهای منفی انشعاب آن‌که در بحرانی‌ترین شرایط توان محدود سازمان را معطوف مسائل حاشیه‌ای نمود و زمینه را برای تقویت گرایشات راست در سازمان مهیا ساخت.

سازمان ما که در تأسی از حزب توده با آغاز یورش جمهوری اسلامی به دستآوردهای انقلاب و سرکوب نیروهای مبارز و ترقیخواه نتوانسته بود، موضع‌گیری مستقل و درستی را اتخاذ کند. با انشعاب رفقای پیرو بیانیه ۱۶ آذر ضربه مهلکی را متحمل گردید. این روند ضربه شدیدی را بر وحدت نیروهای دمکراتیک وارد ساخت، و جمهوری اسلامی را بیش از پیش در یورش به دستآوردهای انقلاب جری‌تر نمود. طولی نکشید که حزب توده و سازمان ما هم در معرض سرکوب‌های رژیم واقع گردید، و امر وحدت نیز تحت‌الشعاع این وقایع قرار گرفت. سازمان ما و حزب توده نه تنها از این اقدام نابخردانه طرفی نبستند، بلکه موجبات دوری و تشتت نیروهای سیاسی کشورمان را هم فراهم ساختند. در این میان رفتار حزب ترس نیروهای سیاسی را برای نزدیکی با این حزب دوچندان نمود. امری که پس از گذشت ۲۷ سال هنوز به‌قوت خود باقی است.

سخن آخر، آن‌چه که برای جنبش چپ ایران پس از گذشت سال‌ها حائز اهمیت است، کسب تجربه‌ای است که بهای گزافی برای آن پرداخته است. انشعاب تنها گزینه برای حل اختلافات و ادامه مبارزه نبود. جنبش چپ و دمکراتیک ایران از تشتت و پراکندگی نیروهای نحیف‌اش بشدت رنج می‌برد. در این دوری جستن‌ها و استقلال‌های کذائی آن‌چه که مد نظر نیست، منافع جنبش عدالتخواه توده‌های زحمتکش و حرکت‌های دمکراتیک کشورمان می‌باشد. شاید هم تقلایی برای تسکین درد خود محوری این دوستان باشد!!!