عصر نو
www.asre-nou.net

گرهگاهی تاریخی، مصافی عظیم!
به مناسبت صد سالگی تأسیس حزب کمونیست ایران

بخش اول
Mon 29 06 2020

امید بهرنگ

«در موقع انقلاب کسی نخواهد پرسید آیا شما آنچه در توانتان بود انجام دادید یا خیر؟ سؤال اساسی که جواب خود را در پراتیک خواهد یافت این است که آیا در چنین لحظه خطیری، توان شما برای کسب قدرت سیاسی کافی هست یا خیر؟»

به نقل از رفیق کامران منصور، از اعضای برجسته اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) که در 10 تیرماه 1371 در شهر سلیمانیه عراق به دست مزدوران جمهوری اسلامی ترور شد. (1)

در ایام کرونایی فرصتی پیش آمد تا ایده جمعبندی از حزب کمونیست ایران - که سال ها همراهم بود - را عملی کنم. با یاری و همراهی یکی از رفقا، توانستیم بسیاری از کتاب ها و تحقیق های تاریخی قدیم و جدیدی که در این ارتباط منتشر شده اند را مشترکا مطالعه کنیم. این نوشتار حاصل گفتگو مفصل میان ما بود. شکل مصاحبه را اتخاذ کردیم تا کار سریعتر به فرجام رسد و راحت تر بتوانیم مسائل مختلف و متنوع را ارائه دهیم.

زمانی که با مفهوم "تضاد بین پیشروی انقلاب در یک کشور با گسترش انقلاب جهانی" آشنا شدم. (2) دریچه نوینی برای ورود به تاریخ جنبش کمونیستی ایران برای من گشوده شد. به جرئت می توان گفت فراز و فرودهای جنبش کمونیستی در ایران به طور مستقیم با چگونگی پیشرفت این تضاد رقم خورده است. ظهور شوروی سوسیالیستی در مرزهای شمالی ایران، از یکسو فرصت انقلابی بی نظیری در اختیار نیروهای چپ قرارداد. از سوی دیگر زمانی که خطاهایی در سیاست خارجی اولین دولت سوسیالیستی در جهان رخ داد، خسران هایی نیز ببار آورد. حضور این جوانب مثبت و منفی در تاریخ تحولات انقلابی ایران کاملاً مشهود است. چه در تجربه جمهوری سوسیالیستی گیلان و چه بعدها در جریان تشکیل حزب توده و تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان و کودتای 28 مرداد 1332 عملکرد این تضاد (علیرغم کیفیت و شکل متفاوت) در تعیین سرنوشت هر دوره نقش برجسته و چه بسا تعیین کننده ای داشته است. این امر در مورد تأثیرات منفی اشتباهات سیاست خارجی چین سوسیالیستی زمان مائو در ابتدای دهه هفتاد میلادی نیز صادق است. از منظر "تضاد بین پیشروی انقلاب در یک کشور با گسترش انقلاب جهانی" بهتر می توان نقاط قوت و ضعف جنبش های آن دوره را تعیین کرد و بهتر از قبل به ارزیابی از خط حاکم بر جنبش بین المللی کمونیستی و مشخصاً جنبش چپ در ایران نشست.

این مجموعه که در چهار بخش تنظیم شده، مدعی ارائه جمعبندی همه جانبه، کامل و دقیق از حزب کمونیست ایران (از این پس حکا) و تجارب مهم و تاریخی که این حزب از سر گذراند، نیست. تنها با توجه به اسناد و تحقیقات جدیدی که طی این سال ها منتشر شده اند، تلاش شده عمیقتر به مسئله پرداخته شود و با نگاه امروز حداقل موضوعات کلیدی در زمینه تئوری و پراتیک این حزب شناسایی گردد. هدف ما صرفاً ارائه چارچوب اولیه و رئوس کلی از این تجربه مهم تاریخی و درس گیری از آن است. به این امید که این نوشتار یاری رسان کسانی گردد تا بدون تعصب و پیش‌داوری های ناسیونالیستی رایج به‌ طور همه‌ جانبه ‌تر و کامل ‌تر به این فصل از تاریخ جنبش کمونیستی ایران بپردازند.

حکا همواره برای کمونیست های انقلابی که درگیر انقلاب 57 بودند، خصلتی نمادین داشت. همه در آرزوی تشکیل چنین حزبی بودند. به عنوان حزبی که نماینده و پیشاهنگ واقعی پرولتاریای ایران بود و انقلابی گری و آرمان خواهی کمونیستی اش زبانزد همگان بود و ربطی به تجربه رفرمیستی حزب توده ایران نداشت. حیدرعمواوغلی رهبر و نماد کمونیسم در ایران بود، قهرمان حماسی که از توفان های انقلابی گذر کرده بود و سرانجام با توطئه متعصبان مذهبی گردآمده حول میرزا کوچک خان جنگلی به قتل رسید. تاریخ واقعی این حزب برای بسیاری ناشناخته ماند. حلقه های مفقوده زیادی وجود داشت که مانع از فهم درست از جایگاه تاریخی این حزب و به طور کلی ناکامی اش در پیشبرد امر انقلاب شد. از یکسو اسناد و مدارک کافی موجود نبود از سوی دیگر حقایق در هاله پاره ای از روایت های رسمی گم شده بود. در کنار سانسور، جعل و تحریف های تاریخی که نخست توسط دشمنان کمونیسم مشخصاً دولت شاهنشاهی و بعدها جمهوری اسلامی انجام گرفت؛ قرائتی که توسط حزب توده به تأسی از تاریخ نگاران شوروی در اختیار جنبش قرار گرفت، نیز کمک چندانی به کشف حقیقت نکرد. رازهای سر به مُهر فراوان بودند. کسی نمی توانست دلیل قانع کننده ای ارائه دهد که چرا رهبری حکا نتوانست جنبش گیلان را در مسیر درستی هدایت کند و چرا حزب قادر نشد از پس سرکوب رضاخانی برآید. کسی نمی توانست بدون پیشداوری تحلیل علمی و مستندی از اختلافات درون رهبری این حزب ارائه دهد. اغلب حیدر را نماینده خط درست می دانستند، سلطان‌زاده را چپ رو و افرادی چون احسان الله خان را یک ماجراجو تصویر می کردند. برای اغلب گروه های چپ این تصویرسازی‌ها بیشتر به کار انگ زدن به مخالفان سیاسی شان می آمد. کسی نمی دانست دقیقاً نقش کمینترن (کمیته اجرایی انترناسیونال کمونیستی موسوم به انترناسیونال سوم) در تشکیل این حزب چه بود و ارتش سرخ شوروی چه نقش مهمی در ایجاد جمهوری سوسیالیستی گیلان و چه سهمی در شکست آن داشت. مهمتر از آن کسی نمی توانست بفهمد که چرا معدود رهبران و کادرهای حزب که زنده ماندند، پس از سقوط رضاشاه دیگر به فکر احیا این حزب نیفتادند؟ فردی مانند آرداشس آوانسیان به ایجاد جبهه متحد ضد فاشیستی مانند حزب توده قناعت کرد و سید جعفر پیشه وری که از بنیان‌گذاران حزب بود در مقابل ناسیونالیسم ملت آذربایجان سرفرود آورد. ناگشوده ماندن این رازها موجب شد که جنبش نوین کمونیستی ایران از تجربه انقلابی آن دوره تاریخی محروم شود. این شکاف نسلی به نوبه خود عاملی شد برای ناکامی های بعدی جنبش کمونیستی.

اکنون تا حدودی کمبود مدارک و اسناد تاریخی برطرف شده و تحقیقات زیادی منتشر شده است. (3) با تکیه به این اسناد و تحقیقات، بهتر از قبل می توان از آن دوره تاریخی شناخت کسب کرد و در مورد آن قضاوت کرد. هرچند کماکان برخی زوایا و موضوعات در برخی مقاطع کماکان ناشناخته مانده اند. شاید روزی این محدودیت ها نیز برطرف شوند. به امید آنکه این مجموعه موجب تقویت روحیه جستجوگری و پرسشگری به ویژه در میان نسل جوان انقلابی شود و یاری رسان همه کسانی باشد که می خواهند با تکیه به درس های تاریخی از موج اول انقلاب های پرولتری رهگشای انقلاب کمونیستی در شرایط خطیر کنونی باشند.

امید بهرنگ – تیرماه 1399

*****

چرا پس از گذشت صد سال جمعبندی از تجربه حزب کمونیست ایران از اهمیت برخوردار است؟

می توان از هوارد زین نویسنده کتاب تاریخ مردم آمریکا وام گرفت و این پاسخ ساده و روشن، صریح و صحیح را داد که "مردمی که تاریخ خود را ندانند انگار امروز متولد شده اند." این حکم برای جنبش کمونیستی ایران نیز صادق است. بدون توجه به تجربه های تاریخی و جمعبندی انتقادی از آن ها، ترسیم مسیر آینده دشوار خواهد بود.

حکا در مقطعی مهم از تاریخ ایران و جهان پا به عرصه حیات گذاشت. این حزب محصول تلاطمات ناشی از گرهگاهی تاریخی – جهانی بود که با جنگ جهانی اول و سپس رخداد انقلاب اکتبر و وقایع پس از آن شناخته می شود. پس از کمون پاریس، کمونیست ها تحت رهبری لنین توانستند در کشور پهناور روسیه قدرت سیاسی کسب کرده و طی جنگ داخلی آن را تثبیت کنند. حکا در ارتباط مستقیم با این پیشروی تاریخی شکل گرفت؛ سریعاً درگیر عمل انقلابی و مبارزه مسلحانه شد، با یاری ارتش سرخ و بر بستر جنبش جنگل اولین جمهوری سوسیالیستی را در ایران بنیان نهاد. حکا علیرغم جوانی و بی تجربگی از درگیر شدن با مشکلات و تضادهای گوناگون نهراسید و با معضلات و پیچیدگی های عینی زیادی دست پنجه نرم کرد و برای نخستین بار تجربه پربار و سازمانیافته ای در ارتباط با انقلاب در مستعمرات و نیمه مستعمرات برای جنبش بین المللی کمونیستی به ارمغان آورد.

هرچند این حزب ریشه در تحولات انقلاب مشروطه و تلاش های سوسیال دمکرات های ایرانی موسوم به اجتماعیون – عامیون آن دوران داشته اما ازنظر فکری و عملی گسستی تاریخی را بیان می کرد. شاخص این گسست، تحزب پرولتری، فعالیت مستقل تشکیلاتی، انترناسیونالیسم پرولتری و تلاش برای دور شدن از تفکرات بورژوا دمکراتیکی بود که تا آن دوره بر ذهن، رفتار و عمل انقلابیون و سوسیال دمکرات های ایرانی غلبه داشت. اینکه این گسست تا چه حد ادامه یافت و عمیق شد را بحث خواهیم کرد پس از گذشت صد سال هنوز جنبش کمونیستی ایران با بسیاری از مسائل خطی که آنان با آن مصاف می دادند درگیر هستند. هرچند صحنه بازی تغییر کیفی یافته و بازیگران جدیدی پا به عرصه مبارزه طبقاتی گذاشته اند. اما پرسش های مشترک بسیارند. برای مثال چگونه و با چه سبک کاری باید کمونیسم را تبلیغ و ترویج کرد؟ چگونه باید مانع از آن شد که به دلیل اختناق سیاسی یا تحجر مذهبی پیشبرد فعالیت های پوششی تحت عناوین دیگر در میان مردم موجب آب بستن به کمونیسم نشود؟ با تعصبات دینی رایج در میان توده ها – مشخصا عقاید اسلامی - چه برخوردی باید کرد؟ مراحل مختلف انقلاب را چگونه باید ترسیم کرد؟ وظایف دمکراتیک بجا مانده از عصر انقلاب های بورژوایی نوع کهن را در چارچوب انقلاب کمونیستی چگونه باید پاسخ داد، به گونه ای که امر مبارزه برای کمونیسم تضعیف نشود؟ چگونه باید توده ها را برانگیخت و در جریان نبرد متحول کرد؟ با چه استراتژی سیاسی و با چه دورنمای نظامی؟ و بسیاری از موضوعات دیگر. قصد این نیست که بگوییم حکا در همه این زمینه ها درست عمل کرد و پاسخ نظری صحیح داشت اما بی شک تجربه غنی را از سرگذراند که مورد توجه چندانی قرار نگرفته است. البته بسیاری از این مسائل تئوریک و عملی بعدها در پروسه پیشرفت انقلاب های پرولتری در گوشه و کنار جهان در قرن بیستم – مشخصاً در تجربه فرایند انقلاب چین تحت رهبری مائو – پاسخ گرفت اما هنوز فکر و جمعبندی دوباره از آن تجربه از ارزش تاریخی برخوردار است. به ویژه در زمینه متد برخورد به اوضاع عینی پیچیده و تلاش و تکامل عامل ذهنی بر متن رویدادهای غیرقابل پیش بینی.

در مقطع حساسی از تاریخ جهان بسر می بریم. تضادهای متنوع سیستم سرمایه داری – امپریالیستی به نحو شگفت آوری در حال تداخل با یکدیگرند و هر آن جهان می تواند با گرهگاه تاریخی دیگری روبرو شود. عوارض ناشی از ویروس کرونا و خیزش اخیر در آمریکا، فقط جلوه ای کوچک از بحران های بزرگی است که در راهند. مشکل بتوان مسیر آینده را پیش بینی کرد، یا به غلط انتظار داشت رویدادهای تاریخی همانند قبل تکرار شوند. اما هراندازه که کمونیست ها از گرهگاه های قبلی درس گرفته باشند بر امکان دخالت گری فعال شان افزوده خواهد شد. فهم اینکه کدام خطای رخ داده در پراتیک این حزب ناشی از محدودیت های تاریخی بود کدام خطا ناشی از ضعف های ایدئولوژیک سیاسی شان، یاری رسان ما در جا انداختن متد علمی در میان کمونیست های انقلابی و خنثی کردن تفکرات و متدهای بورژوایی دارد که با انگشت نهادن بر این یا آن خطا جنبش کمونیستی کل آن تجربه را تحریف یا منحل می کنند. متأسفانه این روش در بین بسیاری از فعالین چپ هنوز رواج دارد.

از منظر دیگری نیز تجربه حکا مهم است. حکا اولین حزب مدرن و انقلابی در تاریخ سیاسی ایران محسوب می شود. تجربه حکا معنای تحزب در ایران را دگرگون کرد. برای نخستین بار حزبی خصلت طبقاتی خود را آشکارا اعلام می دارد؛ اهداف خود را در لفافه ای از عبارات و استعارات پنهان نمی کند؛ برنامه سیاسی روشنی پیش می گذارد؛ در مقابله با سازشکاری انقلابیون مشروطه مفهوم جمهوریخواهی را در صحنه عمل به میدان سیاست ایران می آورد؛ علیرغم محدودیت های کمی طبقه کارگر، اتحادیه های کارگری نسبتا قدرتمندی شکل می دهد؛ بر مسئله زنان و برابری حقوقی میان زن و مرد انگشت می گذارد و فعالیت های سازمانیافته ای در این زمینه به پیش می برد؛ برای اولین بار بر حقوق ملیت های تحت ستم در ایران انگشت می گذارد و مهمتر از همه در بحبوحه تفکرات و جنبش های ناسیونالیستی پرچم انترناسیونالیسم پرولتری را بر می افرازد. همه اینها پس از صد سال، کماکان الهام بخش است. فقط کافیست حکا را با بسیاری از احزاب بورژوایی اکنون موجود در ایران – و حتی برخی احزابی که خود را مثلا چپ می دانند - مقایسه کرد تا درجه جدیت و پیشرو بودن حکا را دریافت.

حزب کمونیست ایران بر کدام بستر سیاسی – اجتماعی – تاریخی شکل گرفت؟

از نقطه نظر تاریخی حکا ریشه در انقلاب مشروطه داشت. دوره مشروطه مصادف بود با رشد سوسیال دمکراسی در اروپا و مشخصاً روسیه تزاری. افکار سوسیال دمکراتیک عمدتاً از طریق سوسیال دمکرات های ارمنی به ایران رسید. تبریز که آن زمان چهارراه تجارت بود به مرکزی برای برخورد اندیشه های مختلف بدل شد. افکار و ایده های نو در مناطق شمالی کشور طالب داشت و این را می توان ربط داد به اینکه چگونه تجارت با خارج در ساختار اقتصادی – اجتماعی ماقبل سرمایه داری این مناطق شکاف به وجود آورده بود و نفوذ و سلطه امپریالیسم موجب نوعی بیداری سیاسی در میان مردم شده بود. بخشی از جنبش بابیه – یعنی جناح چپ طرفداران یحیی صبح ازل – که به صورت یک جنبش سیاسی مخفی در ایران فعال بودند روابطی با انترناسیونال دوم برقرار کرده بودند. فراموش نکنیم که وقایع انقلابی چون کمون پاریس نمی توانست توجه سیاسیون ایرانی را به خود جلب نکرده باشد. برای مثال افرادی چون سید جمال‌الدین اسدآبادی مجبور بودند با واقعیت های عصر جدید روبرو شوند و حتی آشکارا مخالفت خود را با کمون پاریس ابراز کنند زیرا کمون امنیت و حرمت مالکیت خصوصی را شکسته بود.

واقعیت این است که پرولتاریای ایران اساساً در خارج از مرزهای ایران شکل گرفت. در ابتدای قرن بیستم این پدیده بی نظیری بود. به دلیل فقر و فلاکت و تضعیف و بحران ساختار فئودالی در مناطق شمالی ایران (از تبریز تا مشهد) بسیاری از دهقانان راهی دیار قفقاز شدند. هزاران نفر از آنان در کارگاه‌ ها و کارخانه های آنجا و در بدترین شرایط ممکن و تحت تبعیضات ملی و مذهبی کارگری می کردند. به یک معنا پرولتاریای ایران در رابطه با بورژوازی روسیه – مشخصاً صنعت نفت باکو – زاده شد. طبق آماری یک پنجم کارگران صنعت نفت باکو، ایرانی بودند. معمولاً رایج است که شکل گیری پرولتاریا را به رشد بورژوازی در داخل یک کشور معین مرتبط می دانند. حتی برخی ها علت ضعف جنبش پرولتری در ایران را در عدم رشد کافی بورژوازی می دانستند و اینجا و آنجا گفتند وقتی بورژوازی – مشخصاً بورژوازی صنعتی- ضعیف و زبون باشد چه انتظاری می توان از پرولتاریا داشت. این درک مکانیکی مانع از دیدن درست واقعیت می شود. پرولتاریای مهاجر ایرانی اساساً در مکتب نبرد با تزاریسم و بورژوازی روسیه که به یک قدرت امپریالیستی بزرگ بدل شده بود، رشد و تکامل یافت.

از طریق همین پرولترها بود که جنبش "اجتماعیون – عامیون" در بحبوحه انقلاب 1905 روسیه شکل گرفت. (4) این جنبش عمدتاً تحت تأثیر حزب سوسیال دمکرات روسیه قرار داشت. سوسیال دمکرات های روسیه سازمانی به نام "گروه سوسیال دمکرات مسلمان – همت" بنیان نهادند که هدفش فعالیت انقلابی در میان کارگران مسلمان قفقاز بود. منطقه ای که امروزه شامل جمهوری های آسیایی است. همت نام نشریه این سازمان بود که در فاصله مهر 1283 (برابر با اکتبر 1904) تا اسفند همان سال (برابر با فوریه 1905) ماهانه منتشر می شد. عده ای از روشنفکران و کارگران انقلابی – عمدتاً ترک زبان – جلب این سازمان شدند. با شکست انقلاب 1905 روسیه فعالیت این سازمان به نوعی متوقف شد. می توان گفت سوسیال دمکرات های متشکل در سازمان همت بودند که جریان "اجتماعیون – عامیون" را در ایران شکل دادند. زمانی که انقلاب مشروطه در ایران اوج گرفت و مقاومت مسلحانه انقلابی در تبریز به رهبری ستارخان آغاز شد، طبق رهنمودهای حزب سوسیال دمکرات روسیه بسیاری از انقلابیون قفقاز به یاری تبریز شتافتند. آنان به نام مجاهدین قفقاز در تبریز تحت رهبری مرکز غیبی علیه ضد انقلاب جنگیدند. به یاری آنان بود که برای اولین بار بمب در جنگ های انقلابی در ایران به کار گرفته شد، اولین بیمارستان برای مداوای زخمی ها در تبریز تأسیس شد. بسیاری از این مجاهدین، ایرانی تبار بودند. فقط چون از قفقاز آمده بودند لقب قفقازی یا گرجی را یدک می کشیدند. احمد کسروی در کتاب "تاریخ مشروطه ایران" اشارات زیادی به نقش آنان دارد. اما به دلیل سوسیالیست بودنشان تمایل دارد آنان را افراد "خارجی " تصویر کند که با افکار و فرهنگ رایج در میان مردم تبریز "بیگانه" بودند.

با شکست انقلاب مشروطه تقریباً شبکه های اجتماعیون – عامیون به دلایل مختلف – عمدتاً به دلیل خط پارلمانتاریستی حزب دمکرات ایران که بعد از فتح تهران تشکیل شده بود، از هم پاشیده شد.

با آغاز انقلاب روسیه (در فوریه و اکتبر 1917) موج انقلابی سراسر قفقاز را فراگرفت، برای مدتی سازمان همت دوباره فعال شد و در امتداد و کنار آن فرقه عدالت ایران نیز پایه ریزی شد. (5) فرقه عدالت نقشی مؤثر در جنگ میان ارتش سرخ شوروی و ارتش سفید ضد انقلابی (که توسط قدرت های امپریالیستی حمایت می شد) در قفقاز جنوبی و تثبیت قدرت شوراها در این منطقه ایفا کرد. فرقه عدالت را می توان تشکل پیشا - حزبی دانست. حزب کمونیست ایران اساساً با تکیه به توان تشکیلاتی فرقه عدالت بنیانگذاری شد. در ابتدا در بهار 1920 در دفتر قفقاز انترناسیونال سوم، به منظور گسترش انقلاب، دفتر ایران ایجاد شد و مقدمات تشکیل حزب کمونیست ایران در دستور کار قرار گرفت. همراه با ورود ارتش سرخ شوروی در ماه مه 1920 به انزلی سی تن از کادرهای فرقه عدالت نیز برای تدارک کنگره وارد انزلی شدند. سرانجام کنگره حزب در تاریخ 22 ژوئن 1920 میلادی (هفته اول تیرماه 1299 شمسی) در انزلی با حضور 62 نماینده از واحدهای حزبی و 9 میهمان تشکیل شد. نمایندگانی از تبریز، خوی، سلماس، آستارا، اردبیل، رشت، انزلی، مشهد، مرند، تهران، قزوین، مازندران تا کردستان و داغستان و گرجستان و اطراف باکو در کنگره حضور داشتند. تغییر نام فرقه عدالت به فرقه کمونیسم، نماد غلبه کمونیسم بر سوسیال دمکراسی در ایران بود.

ارتش سرخ شوروی با تکیه به فرقه عدالت (یا حکا) و همراهی جنبش جنگل (که پس از شکست 1919 توسط قوای انگلیس و دولت مرکزی محدود و پراکنده شده بودند) قدرت سیاسی به نام جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران (از این پس جمهوری گیلان) را شکل داد. تلاش برای حفظ و گسترش این جمهوری و پیشبرد انقلاب در سراسر ایران به مهمترین پراتیک حکا بدل شد. پراتیکی که مصاف های نظری جدی را در صفوف این حزب و انترناسیونال سوم ببار آورد.

خصلت انترناسیونالیستی حزب کمونیست ایران در چه عرصه هایی خود را نشان می داد؟

مائو زمانی گفت حزب کمونیست چین محصول شلیک توپ های انقلاب اکتبر بوده است. این اظهاریه در مورد حکا نیز صادق است با این تفاوت که بدنه و پایه اجتماعی اولیه و اصلی حکا مستقیماً در انقلاب روسیه و وقایع بعد آن شرکت داشتند. اکثریت رهبران و کادرها و اعضای آن با شرکت در جنگ های داخلی انقلابی در منطقه قفقاز آبدیده شده بودند. آنان تحت تأثیر آموزه های لنین و انترناسیونال سوم قرار داشتند. در آن مقطع تاریخی همه به پیشبرد انقلاب جهانی فکر می کردند. آنان واقعاً انترناسیونالیست بودند و واقعاً انقلاب می خواستند و برای پیشبرد آن از دل و جان می جنگیدند. برای کسی مهم نبود که در کدام جبهه انقلابی و در کدام کشور بجنگد و در کدام سرزمین بر خاک افتد. قصد آن نیست که تصویر غلو آمیزی ارائه داده شود و گفته شود همگان به درک علمی و پیشرفته از مفهوم انترناسیونالیسم پرولتری – آن گونه که لنین در آن مقطع تاریخی داشت – مجهز بودند. اما می توان گفت که روحیه انترناسیونالیستی در میان بخش قابل توجهی از انقلابیون فراگیر بود، کسی فکر نمی کرد سهم من یا سهم کشورمن از انقلاب جهانی چیست.

برای مثال زمانی که ارتش سرخ شوروی توانست ضد انقلاب داخلی را شکست دهد و ارتش انگلیس را به عقب نشینی واداشته و به انزلی ورود کند، شور و شعفی عظیم صفوف انقلابیون ایرانی و غیر ایرانی را فراگرفت. هدف رزمندگان ارتش سرخ، که عمدتاً متشکل از پرولترهای ایرانی در منطقه قفقاز بودند صرفاً این نبود که ایران را از سلطه انگلیس و سلطنت آزاد کنند، آنان می خواستند تا هند پیشروی کنند و جهان را از چنگال امپریالیسم رها کنند. آنان با همین روحیه درگیر نبردهای نظامی می شدند. این رزمندگی و روحیه تا به آخر جنگیدن در برخی خاطرات به جا مانده از آن دوران منعکس است.

روحیه فوق ادامه سنت های انترناسیونالیستی بود که اساساً توسط سوسیال دمکرات های انقلابی روسیه به انقلاب مشروطه انتقال یافته بود. ادامه سنت مجاهدین قفقاز بود که در جنگ های انقلابی تبریز در دوره ستارخان یا شورش گیلان مشاهده شد. شما وقتی روبرو می شوید با تلاش شخصیت جوانی مانند ارژنیکدزه که هنگام پیشبرد مقدمات قیام رشت و تصرف تهران تلاش می کند برای اولین بار مانیفست کمونیست مارکس و انگلس را به فارسی ترجمه کند؛ یا با حضور برخی از شورشگران رزمناو پوتمکین در نبردهای تبریز و رشت مواجه می شوید که یکی از آنها فرمانده توپخانه ستارخان بود و دیگری هنگام ساختن بمبی در رشت جان می بازد، از غرور و افتخار سرمست می شوید.

در ضمن فراموش نکنیم که حکا برای نخستین بار در تاریخ ایران توانست انقلابیون کرد، ترک، فارس و گیلک را زیر یک پرچم ایدئولوژیک سیاسی واحد گردآورد و تلاش کند بر شکاف های قومیتی و ملیتی فائق آید. یادآوری همه اینها هنوز الهام بخش مبارزین امروز است. شوربختانه این روحیه بعدها مورد توجه و تاکید قرار نگرفت. حملاتی که از جانب ناسیونالیست ها به انترناسیونالیسم پرولتری به دلیل برخی خطاهای بسیاری فرعی، کناری و درجه دوم در سیاست خارجی شوروی صورت گرفت؛ جنبش کمونیستی را در لاک دفاعی فرو برد و موجب تقویت ایدئولوژی ناسیونالیستی در میان آنان شد. حتی حملات ضد کمونیستی انقلابیون سردرگم و گیج سری چون مصطفی شعاعیان به لنین به دلیل "خیانتش به میرزا کوچک خان" پاسخ قاطع علمی و روشنی نگرفت. بگذریم از عوامفریبانی چون بنی صدر اولین رئیس جمهور نظام اسلامی که مدام در مقابل کمونیست ها و برخی خطاهای شوروی سوسیالیستی زمان لنین و استالین تبلیغ می کرد که «از انترناسیونالیسم شان "انترش" (عنترش) مال ما بود و "ناسیونالیسم" اش مال خود شان». متأسفانه عدم مقابله فعال با این گونه تهاجمات ایدئولوژیک بورژوایی در دوران انقلاب 57 موجب تضعیف جنبش کمونیستی ایران شد. بی شک راه مقابله با این تهاجمات تأکید بر واقعیات تاریخی - به همان صورتی که اتفاق افتاد – بوده و کماکان هست.

انترناسیونالیسم پرولتری، جزئی مهم از جهان بینی و متد کمونیستی است. مسئله صرفاً همبستگی میان کارگران و خلق های ستمدیده این کشور با کشور دیگر نیست. مسئله این است که مردم دریابند همه نبردها، جزئی از نبرد جهانی برای محو کلیت نظام سرمایه داری – امپریالیستی است و این امر ریشه در واقعیت مادی این نظام دارد. تأکید بر تجربه حکا از منظر تقویت بینش انترناسیونالیستی مهم است. به‌ویژه در مقطعی که "همه به خانه‌های خود بازگشته‌اند". عبارتی که لنین پس از شکست انقلاب 1907 – 1905 در ارتباط با ملیت های تحت ستم روسیه تزاری به کار برده بود. علیرغم اینکه امروزه شاهد ادغام کیفیتا بیشتر دنیا هستیم هنوز به دلیل شکست های جنبش کمونیستی، "بسیاری از خانه های خود بیرون نمی آیند" و اسیر افکار ناسیونالیستی هستند.

قبل از این که وارد بررسی تجربه جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران شویم نیاز است بدانیم که نیروهایی که حول همت و بعدها اجتماعیون - عامیون گرد آمده بودند با چه مسائل نظری روبرو بودند و حکا تا چه حد تحت تأثیر بحث های نظری که از انقلاب مشروطه باقی مانده بود، قرار داشت؟

سؤال راهگشایی است نه از این منظر که حکا دقیقاً با همان مسائل نظری و در همان سطح قبلی با آنها روبرو شد. بی شک ناکامی انقلاب مشروطه و مهمتر از آن پیروزی انقلاب اکتبر چارچوب بحث های نظری قدیم را تغییر داد. اما واقعیت این است که گره های تئوریک قبلی کماکان حضور قدرتمندی داشت و گره های جدیدتری نیز بدان ها افزوده شد. قیاس بین این دو دوره از نظر مسائل نظری بیشتر به ما کمک می کند که دریابیم کمونیست های ایرانی در ابتدای قرن بیستم با چه شرایط عینی و ذهنی روبرو بودند و فشار اوضاع عینی چه کشش هایی را در میان آنان به وجود می آورد. فشارها و کشش هایی که در دوره کوتاه جمهوری گیلان – و به نوعی حتی تا به امروز – نقش و عملکرد قدرتمندی داشته است.

بحث های نظری دوره انقلاب مشروطه را از روی مکاتبات برخی از سوسیال دمکرات های ارمنی ایرانی ساکن تبریز با کائوتسکی (یکی از رهبران انترناسیونال دوم) و همچنین برنامه ها و اساسنامه های منتشره از جانب گروه همت، فرقه اجتماعیون – عامیون ساکن قفقاز و اجتماعیون – عامیون ساکن مشهد و حزب دمکرات ایران (که پس از فتح تهران تشکیل شده بود) می توان دریافت. (6)

از مکاتبات با کائوتسکی بر می آید که دو گرایش در میان سوسیال دمکرات های تبریز موجود بود. هر دو گرایش معتقد بودند که برای شکل ‌گیری طبقه کارگر صنعتی ایران در ابتدا لازم است انقلاب بورژوایی از سرگذرانده شود. اما اختلاف در مورد شرکت یا عدم شرکت و چگونگی شرکت در این انقلاب بود. پرسش ها از این قرار بودند: انقلاب ایران گامی به پیش است یا قهقرا است؟ نیاز به تشکل طبقاتی است یا تشکل دمکراتیک؟ نقش کارگران و دهقانان در انقلاب چیست؟ آیا باید علیه سلطه سرمایه خارجی که موجب پیدایش طبقه کارگر می شود مبارزه کرد یا خیر؟ رابطه خواست های دمکراتیک با مبارزه برای سوسیالیسم چیست؟

گرایشی از همان آغاز بر حفظ هویت سوسیالیستی خود تأکید می ورزید، گرایشی دیگر بر وجه دمکراتیک و ضد استبدادی انقلاب اشاره می کرد و بر اتحاد نیروهای دمکرات تأکید می گذاشت. کائوتسکی در چارچوب خط حاکم بر انترناسیونال دوم در پاسخ به دو پرسش مشخص ایرانی ها (یعنی خصلت انقلاب ایران و نقش سوسیال دمکراسی) پاسخ داد. او از یکسو بر لزوم شرکت در انقلاب دمکراتیک تأکید کرد از سوی دیگر نسبت به گرایش های ارتجاعی مشخصاً در میان برخی از اقشار دهقانی هشدار داد و رفع استبداد را شرط مبارزه برای سوسیالیسم دانست. او در مقابل گرایش کسانی که ورود سرمایه خارجی را مثبت می دانستند بر نقش سرمایه خارجی به عنوان مانعی برای توسعه بازار داخلی تأکید کرد. اینکه تا چه حد این مباحث در میان همه بخش‌های سوسیال دمکرات های ایرانی جاری و فراگیر بود مشخص نیست. به نظر می رسد اکثریت آنان تحت تأثیر بحث های جاری در میان سوسیال دمکرات های روسیه قرار داشتند.

برای مثال سازمان همت علیرغم اینکه از انسجام سیاسی، نظری چندانی برخوردار نبود، خود را مدافع منافع کارگران و محرومین می دانست و از آموزش همگانی و بهبود موقعیت زنان طرفداری می کرد و خواهان آموزش به زبان مادری بود. اعضای گروه همت بیشتر ناسیونالیست هایی بودند که تحت تأثیر تئوری های مبارزه طبقاتی سوسیالیست ها قرار داشتند. می توان گفت همت سازمانی فرا حزبی بود که حزب سوسیال دمکرات روسیه برای جلب روشنفکران مترقی منطقه قفقاز و فعالیت انقلابی در میان کارگران مسلمان به وجود آورده بود. تأکید بر صفت مسلمان عمدتاً ناظر بر ستمی بود که در روسیه تزاری به اقلیت های ملی و مذهبی در این منطقه اعمال می شد. بنیانگذاری همت هم ‌زمان شده بود با تقسیم حزب سوسیال دمکرات روسیه به دو جناح بلشویک و منشویک. به نظر می رسد علیرغم گرایشی که گروه همت به بلشویک ها - به دلیل مواضع بهترشان در قبال مساله ملی – داشت درگیر انشعاب سیاسی نشد و تا مدت ها استقلال خود را از هر دو جناح حزب حفظ کرد. (7) با شکست انقلاب 1905 فعالیت همت بسیار محدود شد و برخی از آنان بیشتر ملی گرا شدند. در سال 1917 همت دوباره احیا شد و پس از مدتی کوتاه اکثریت شان به بلشویک ها پیوستند.

همت اگرچه در میان کارگران ایرانی فعالیت می کرد با این همه فعالیت مستقیمی در داخل ایران سازمان نداد. ولی تأثیر بلا واسطه ای بر تشکیل فرقه اجتماعیون - عامیون داشت که حدود یک سال قبل از انقلاب مشروطه در سال 1284 (احتمالاً در مهر یا آبان آن سال حوالی اکتبر 1905) تشکیل شد. آوازهٔ فرقه به داخل کشور رسید. به دلیل انقلاب 1905 روسیه و همچنین شروع نارضایتی و مخالفت مردم، توجه عده ای از انقلابیون همانند ملک المتکلمین، میرزا جهانگیر خان شیرازی (مدیر روزنامه صور اسرافیل)، سید جمال الدین واعظ، علی اکبر دهخدا، سید حسن تقی زاده و محمد علی تربیت و ... را به خود جلب کرد. دسته های کوچکی از اجتماعیون – عامیون نیز از قفقاز به شهرهای شمالی کشور منتقل شدند. شعبه هایی در تهران، تبریز، رشت، انزلی، خوی، ارومیه، اصفهان و مشهد شکل گرفت و فعالیت های متشکل تا حدی به شکل جداگانه آغاز شد. بررسی فعالیت‌های آن‌ها خود موضوع جداگانه و جذابی است که می توان آن را در اسناد و کتاب‌هایی که طی سال‌های اخیر منتشرشده‌اند پی گرفت. اما اینجا بررسی برنامه‌شان مدنظر ماست.

مختصات برنامه‌ای اجتماعیون عامیون چه بود و آیا توانستند بدان وفادار بمانند؟

رئوس اولین برنامه‌ای که به آنان نسبت داده می‌شود و در آذر 1285 در قفقاز نگاشته شده، از این ‌قرار است: مخالفت با جنگ میان دولت ها؛ آزادی ملت از دست ستمکاران یعنی آزادی از دست "حکومت سرتیپ و سرهنگ و سایر صاحب منصب و تابعین حکومت مانند فراشان"؛ آزادی مشورت، بیان، مطبوعات، مذهب، اعتصاب و آزادی تشکیل اتحادیه های صاحبان صنایع و حرفه ها؛ برقراری 8 ساعت کار در روز؛ تأمین حقوق اجتماعی زنان و کودکان بدون سرپرست و سالخوردگان؛ آموزش همگانی، برقراری مالیات تصاعدی بر پایه میزان درآمد؛ تخفیف گمرکی بر کالاهای مصرفی تهی دستان؛ سرپرستی و تقسیم زمین های کشاورزی تحت عنوان "جمیع ملک و زمین باید در تحت اختیار آن کس باشد که با دسترنج خود می کارد."

از نقطه نظر سندیت تاریخی، دقیقاً روشن نیست که این مفاد برنامه ای، ترجمه ای از برنامه حزب سوسیال دمکرات روسیه برای پیشبرد بحث درون گروهی بوده یا اینکه نسخه نهایی و کامل برنامه فرقه. در این سند بر خلاف برنامه سوسیال دمکرات های روسیه به طور محدود از آزادی مذهب سخن رانده می شود و نویسندگان سند چندان این بند را برای ایران ضروری نمی دانند زیرا از نظر برنامه نویسان مسلمانان از روی عقل و برهان به اسلام روی آورده اند. هراس از تکفیر دینی یکی از معضلات فرقه تا آخر فعالیتش باقی ماند و موجب تنش های زیادی در میان آنان شد. (8)

می توان این قضاوت کلی را ارائه داد که برنامه علیرغم برخی محدودیت‌ها در مجموع بیان تفکر بورژوا دمکراتیک انقلابی است. بیشتر به بخش حداقل برنامه حزب سوسیال دمکرات روسیه شباهت دارد بدون آنکه خواهان سرنگونی سلطنت و برقراری جمهوری انقلابی باشد. باید توجه داشت که هنوز سوسیال دمکرات های روسیه نیز درک روشنی از فرایند انقلاب دمکراتیک و چگونگی رهبری آن در ابتدای قرن بیستم نداشتند. تازه بحث هایی در مورد محتوی و وظایف انقلاب، جایگاه طبقات مختلف و نیروهای اصلی و عمده انقلاب به راه افتاده بود که بیشتر در کتاب دو تاکتیک لنین منعکس است. (9) هنوز تصویر روشنی از انقلاب ارضی و نقش دهقانان موجود نیست. اغلب سوسیال دمکرات ها به تبعیت از انترناسیونال دوم دهقانان را نیروی غیرانقلابی می دانستند. لنین تازه در حال دست و پنجه نرم کردن با این موضوعات است. هرچند تفکر وی نسبت به تفکرات انترناسیونال دوم و منشویک ها انقلابی تر و پیشرفته تر است ولی کماکان در چارچوب جمهوری خواهی رادیکال قرار دارد و بر ژاکوبنیسم تأکید می ورزد. روشن نیست که تا چه حد فرقه اجتماعیون – عامیون درگیر این بحث بوده و حتی اطلاعی از آن داشت.

تفکر بورژوا دمکراتیک و فقدان اندیشه های سوسیالیستی در کلیه آثار مکتوبی که از فعالین فرقه بجا مانده، مشهود است. به جز یک مقاله در روزنامه صوراسرافیل که در دفاع از جنبش دهقانی گیلان در بحبوحه انقلاب مشروطیت منتشر شد. نویسنده احتمالی آن علی اکبر دهخدا است. وی در آن مقاله خواهان اصلاحات ارضی شده بود و آن را گام نخست برای پیشبرد جامعه به سمت سوسیالیسم به عنوان "اولین مقصود بزرگ دنیا و آخرین اصل اطمینان آزادی حقیقی بشر" دانست. او هشدار داد اگر سرمایه داران بزرگ در کشور پدید آیند و سرمایه گزاف انباشته شود آنگاه دگرگونی اجتماعی به دشواری انجام خواهد گرفت. جالب اینجاست که او وجود سرمایه های خرد و همخوانی اسلام با سوسیالیسم را یکی از عوامل مثبت برای دستیابی به جامعه آرمانی می دانست. اسلام همچون شمشیر دموکلس در همه مقاطع و لحظات بالای سر انقلاب مشروطه آویزان بود و بر ذهن انقلابیون سنگینی می کرد.

از زاویه وظایف انقلاب نیز درک ها ناروشن و بسیار محدود و ابتدایی بود. این امر در مکاتباتی که سوسیال دمکرات های تبریز با کائوتسکی داشتند، مشهود است. آنان به روال آن دوره دیوار چینی میان وظایف دمکراتیک و سوسیالیستی ترسیم می کردند. درک شان از مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم به پیشبرد مبارزات برای حقوق اقتصادی و تشکل صنفی کارگران محدود بود. آن دوره چنین درک محدود و ابتدایی بر اذهان همه سوسیال دمکرات ها غلبه داشت. این درک حتی در مقاله وظایف سوسیال دمکرات های روس لنین نیز بازتاب یافته بود. (10) این اثر لنین علیرغم برخی نکات درست، موجب بدآموزی های زیادی – به ویژه در جنبش کمونیستی ایران - شد. در آن جزوه وظایف دمکراتیک به مبارزه برای آزادی های سیاسی و وظایف سوسیالیستی به مبارزه برای ساعات کار، روز کار، مزد کار تقلیل یافته بود و معلوم نبود که کمونیسم و مبارزه برای کسب قدرت سیاسی به عنوان وظیفه مرکزی کجای فعالیت شان قرار دارد. می دانیم که لنین در کتاب "چه باید کرد" این درک اساساً غلط را کنار نهاد، با اکونومیسم یعنی دنباله روی از مبارزات اقتصادی کارگران مرزبندی کرد و مهمتر از آن بر ضرورت مقاومت در مقابل کشش های خودبخودی انگشت نهاد و بر آگاهی کمونیستی تأکید کرد. او "تاکتیک – نقشه" را به جای "تاکتیک – پروسه" نشاند و پافشاری کرد که باید همواره خلاف جریان رفت، خودروئی نکرد و در مقابل روندهای خودبه‌خودی سر فرود نیاورد و در همه حال هدف و استراتژی کسب قدرت را در نظر داشت.

این نکته چه ربطی به مباحث درون فرقه اجتماعیون – عامیون دارد؟

فرقه اساساً از چنین دیدی محروم بود. نمی دانیم که نویسندگان برنامه در جریان چنین جدل هایی قرار داشتند یا خیر و اگر هم باخبر بودند اهمیت آن را درک می کردند. لازم به تأکید است که برنامه اولیه فرقه به نسبت دوره و زمانه خود رادیکال بود. ولی می توان با قطعیت گفت که آنان به دلیل عدم انسجام نظری در مقابل فشارهای عینی سر فرود آوردند و خط "کمترین مقاومت در مقابل روندهای خودبه‌خودی" را در پیش گرفتند. این امر عمدتاً در برنامه ای که شاخه مشهد فرقه در شهریور 1286، بعد از مدتی فعالیت ارائه داده بود، منعکس است. برنامه مشهد شکل تعدیل یافته تر اصول اولیه است. در عین حال نشانه آن است که اعضای فرقه با چه معضلات بزرگ و پیچیدگی هایی روبرو شده اند.

آنان از یکسو با این واقعیت روبرو شدند که برخلاف منطقه قفقاز نشانی از کارگران در جامعه نیست. نیروهای اجتماعی دیگر – مانند کسبه و برخی از روحانیون در صحنه مبارزه سیاسی فعال هستند. در عین حال فشار افکار مذهبی و اختناق سیاسی بیش از حد است. فعالین فرقه مجبور بودند هم فعالیت شان را مخفی پیش برند هم برای ارتباط گسترده تر به شکل پوششی عمل کنند. بدون شک آنان از سرکوب و کشتار جنبش بابیه مطلع بودند و می دانستند که هر آن می توانند انگ بابی بخورند و خونشان حلال شود.

حیدرعمواوغلی که متاثر از سوسیال دمکرات های روس بود و چند سال زودتر و قبل از تشکیل سازمان همت و فرقه به مشهد آمده بود در خاطرات خویش این اوضاع را با کلماتی چون "کله نارس مردم" و اینکه مردم "معنی حرف های او را نمی فهمیدند" توصیف کرد. این هم واقعیتی است که آن زمان جامعه روشنفکری ایران (به معنای افرادی که باسواد باشند و تا حدی با علوم زمانه خود آشنا باشند) عمدتاً در انحصار نهاد روحانیت بود. بسیاری از رهبران و فعالین رادیکال مشروطه (همانند سید جمال واعظ یا ملک المتکلمین، تقی زاده، ثقةالاسلام و....) لباس روحانیت بر تن داشتند. به دلیل بی‌سوادی عمومی نقش افرادی چون سید جمال واعظ و ملک المتکلمین در تبلیغ ایده های انقلابی در بین توده های گسترده تعیین کننده بود. البته در کنار این دسته از روحانیون برخی اشراف زادگان و دولتمردان و تجار هم بودند که به عقاید انقلابی یا اصلاح طلبانه روی خوش نشان می دادند. به هر حال فرقه مجبور بود از یکسو برای بسیج نیروی اولیه روی این بخش از جامعه تکیه کند ولی از نظر استراتژیک بر آنان معلوم نبود که در میان چه طبقه یا طبقاتی باید پایه خویش را مستحکم کنند. همه این ها مصادف است با تحرکات سیاسی که به انقلاب مشروطه منجر شد. انقلابی که در مرحله آغازینش تجار و کسبه بازار فعال بودند و در عرصه مبارزه سیاسی از همه پیشروتر. این قشر بود که توجه فرقه را به خود جلب کرد. برای جلب توجه بیشتر این قشر فرقه هر چه بیشتر به سمت سازش با افکار وعقاید دینی رانده شد.

برنامه و اساسنامه مشهد نه تنها بشدت به زبان دینی آغشته است بلکه حتی در یک بند مهم معتدل تر از برنامه قفقار است. به ویژه در زمینه تقسیم زمین بین دهقانان. برنامه مشهد فقط خواهان تقسیم بلاعوض املاک سلطنتی است. در مورد زمین های مالکان بزرگ خواهان باز خرید آن‌هاست. این سازش طبقاتی را می توان نشانه ای از به دست آوردن دل بورژوازی نوخاسته ایران دانست که روابط نسبتاً قدرتمندی با ملاکین داشت و بخش هایی از آنان مستقیماً مالک زمین شده بودند. در جریان مرحله اول انقلاب مشروطه نیز علیرغم گرایش های مختلفی که در میان فرقه نسبت به مبارزات دهقانی موجود بود و پافشاری هایی که اینجا و آنجا کردند در مجموع نتوانستند پاسخی روشن به جنبش روستائیان و خواست تقسیم زمین دهند.

در دیگر زمینه ها برنامه مشهد با مفاد برنامه اول تفاوت چندانی نمی کند. البته برنامه مشهد ناظر بر وقایع مشروطه و افتتاح مجلس هم هست و در این زمینه مطالبات دمکراتیک مشخص تری را جلو می گذارد. برای مثال خواهان آن است که مجلس تا ابد حفظ شود و تقسیم کرسی های مجلس بر مبنای رأی همگانی بدون فرق موقعیت، ملیت و تفاوت فقیر و غنی باشد. (البته بدون تأکید بر حق رأی زنان) و خواهان آن است که رأی گیری بر حسب جمعیت باشد نه اصناف و طبقات. البته برنامه فوق وعده افزایش مواد دیگر در آتیه را می دهد.

با نگاه امروز آنچه بسیار آزاردهنده است زبان و لحن مذهبی این برنامه است. این مسئله در اساسنامه پیشنهادی شاخه مشهد شکل محافظه کارانه تری به خود می گیرد. تا بدان حد که اعضا خود را از گناه کبیره نسبت به مذهب باز می دارد و وعده مجازات متخلفین می دهد که می تواند شامل اعدام نیز باشد. اساسنامه این کار را در ردیف خیانت به فرقه، همکاری با دشمن و لو دادن اعضا قرار می دهد. همه این احتیاط کاری ها برای آن است که مانعی برای جذب قشرهای گوناگون به فرقه به وجود نیاید. این یک نمونه آشکار از خط "کمترین مقاومت در مقابل کشش های خودبه‌خودی" است. یعنی بزرگ شدن به هر قیمتی. مسئله ساده کردن واقعیات پیچیده آن دوران و نادیده انگاشتن درک عمومی کمونیست‌ها از پیشبرد انقلاب و چگونگی برخورد به مذهب در آن دوران تاریخی نیست. بعد از گذشت قریب به 130 سال هنوز نمی توان راه حل ساده ای برای این قبیل معضلات در ان مقطع جستجو کرد. اما این تفکر و جهت گیری خود به بخشی از مشکل بدل شد. این امر نشانه ای از این بود که چرا فرقه اجتماعیون – عامیون نتوانست به انسجام نظری – سیاسی دست یابد و به یک حزب واقعی بدل شود.

تاریخا مشخص نیست که حیدرعمواوغلی تا چه حد در تنظیم برنامه مشهد نقش داشت. اما می توان گفت جهان بینی و متد غالب بر آن برنامه تا زمان تأسیس حکا با وی همراه بود و سرانجام، کار دستش داد و به بهای جانش تمام شد. زمانی که به نقش و جایگاه و درک حیدر عمواوغلی و دیگر رهبران از انقلاب می رسیم، بیشتر به این امر خواهیم پرداخت. (11)

این نکته را هم باید افزود که چنین متد و تفکری در زمینه نظامی نیز بر فرقه غالب بود. اعضای فرقه نقش مهمی در پیشبرد ترورهای انقلابی، جنگ مقاومت تبریز و قیام گیلان داشتند. بدون حمایت، شرکت و ابتکار عمل های آنان این مبارزات نظامی پیش نمی رفت. اما در این زمینه نیز فاقد استراتژی معینی بودند. خط شان بیشتر متحد شدن با مبارزات مسلحانه جاری بود. ترورهای انقلابی که عمدتاً به ابتکار حیدر در مقطع اوج گیری جنبش توده ای در تهران صورت گرفت، مردم را از نظر سیاسی تهییج می کرد. اما مشخص نبود که این ترورها جزئی از کدام نقشه و تدارک جنگی است. عموماً نابودسازی مهره های سیاسی مهم – اگر بخشی از نقشه جنگی گسترده تر نباشد - پتانسیل آن را دارد که مردم را به تغییر این یا آن مهره حکومتی دلخوش کند تا اینکه آنان را درباره ضرورت در هم شکستن کامل نظام دولتی به فکر وادارد. دلخوش بودن به تغییر مهره ها امری است که غالباً بورژوازی لیبرال در صحنه سیاست خواهان آن است. اوج سیاست ورزی این طبقه تغییر کابینه یا تغییر این یا آن سیاست معین حکومت است. آنان ترجیحاً یا از طریق بازی های پارلمانی این روش را به پیش می برند یا تحت شرایط حاد سیاسی به حذف فیزیکی رقبا دل می بندند. این نیز یکی از آموزه های مهم کتاب "چه باید کرد" لنین بود. لنین نشان داده بود که چه فصل مشترکی میان اکونومیسم و تروریسم موجود است و چرا هر دو مشی در عرصه سیاست به نفع بورژوازی لیبرال تمام می شوند. غرض از طرح این نکته نفی نقش رادیکالی که این ترورها عملاً در مبارزه ایفا کردند، نیست. به‌ ویژه ابتکارات حیدرعمواوغلی در جریان جنگ های تبریز بخشی از پیشبرد جنگ مقاومت بود و کاملا به اهداف سیاسی – نظامی آن جنگ خدمت می کرد. تاکید بر سر محتوی و افقی است که اشکال مبارزه را در هر مقطع تعیین می کند. نمی توان به خودی خود اتخاذ شکل های قهری در مبارزه را مرز تمایز میان انقلابی بودن یا نبودن دانست و این معیار – یعنی شکل مبارزه - را برای پیشبرد وظایف انقلاب و برخورد به دیگر نیروهای سیاسی فعال در صحنه کافی شمرد.

منابع و توضیحات:

1 – این مجموعه به نوعی وامدار رفیق کامران منصور است. کتاب "فتح جهان" اثر باب آواکیان که بسیاری از ایده های این مجموعه متأثر از آن است با یاری و همکاری این رفیق در سال 1365 در کردستان ترجمه و منتشر شد. برای آشنایی با زندگی و فعالیت انقلابی رفیق کامران منصور رجوع شود به نشریه حقیقت ارگان اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران)، دوره دوم شماره 21، مرداد 1371.

2– مفهوم "تضاد بین پیشروی انقلاب در یک کشور با گسترش انقلاب جهانی" نخستین بار توسط باب آواکیان در سال 1981 در کتاب "فتح جهان" طرح شده است. این مفهوم ناظر بر تضادی بود که پرولتاریای بین المللی پس از کسب قدرت سیاسی در شوروی و بعدها چین با آن روبرو شد. باب آواکیان توانست تئوری و پراتیک دو تجربه مهم ساختمان سوسیالیسم در شوروی و چین در برخورد به این تضاد را جمعبندی کند. از نظر وی در هر کشوری که پرولتاریا قدرت سیاسی را کسب کند باید به قدرت خود همچون منطقه پایگاهی برای گسترش انقلاب جهانی نگاه کند. علیرغم معضلات و پیچیدگی هایی که حفظ قدرت در یک کشور دارد باید مدام اولویت را به پیشبرد انقلاب جهانی داد. کتاب "فتح جهان" آغاز جمعبندی علمی - انتقادی وی از موج اول انقلاب های پرولتری بود که به کمونیسم نوین منجر شد. https://www.iran-archive.com/

3 – عمده این اسناد به کوشش زنده یاد خسرو شاکری گردآوری و منتشر شده اند. او این اسناد را در 23 جلد به نام "اسناد تاریخی: جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران" جمع آوری کرد که مبنای بسیاری از آثار تحقیقاتی توسط دیگران شد. در این زمینه به فهرست منابع مورد استفاده قرار گرفته که در بخش پایانی این مجموعه خواهد آمد، رجوع کنید.

علاوه بر این 23 جلد، خسرو شاکری شخصاً کتاب ها و مقالات تحقیقی متعددی در زمینه فوق نگاشت که حاوی اطلاعات مهمی در ارتباط با جنبش سوسیال دمکراسی و جنبش جنگل و حزب کمونیست ایران است. برای مثال دو کتاب "میلاد زخم" و "پیشینه های اقتصادی – اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دمکراسی" که هر دو در سال 1384 توسط نشر اختران منتشر شده اند علیرغم برخی ضعف ها و قضاوت های یک جانبه (مانند تعصب ناسیونالیستی، هیستری ضد کمونیسم روسی و شیفتگی افراطی نسبت به میرزا کوچک خان) در مجموع تصویر نسبتاً کاملی از بحث ها و رویدادهای آن دوران در اختیار علاقمندان قرار می دهد. در مقدمه کتاب "میلاد زخم" خسرو شاکری وعده انتشار کتابی در مورد تاریخ حزب کمونیست ایران را می دهد که متاسفانه تا کنون منتشر نشده است. ولی بسیاری از مسائل مناقشه برانگیز جنبش گیلان و نقش حزب کمونیست ایران در کتاب "میلاد زخم" منعکس است. نویسنده کتاب به برخی مدارکی که بعد از فروپاشی شوروی توانست دست یابد، نیز استناد می کند.

4 – برای آشنایی با تاریخ اجتماعیون عامیون"، رجوع شود به "اجتماعیون عامیون" اثر سهراب یزدانی نشر نی، 1391

5 – فرقه عدالت سه ماه بعد از انقلاب فوریه در 26 ماه مه 1917 در باکو تشکیل شد. سریعاً بین کارگران ایرانی در این شهر و دیگر شهرهای منطقه قفقاز جنوبی پایه گرفت و با بسیج 4 تا 6 هزار نفر از آنان به یک حزب قدرتمند سوسیال دمکرات در منطقه قفقاز بدل شد. فرقه عدالت 5 شماره نشریه به نام بیرق از ژوئن تا سپتامبر آن سال – عمدتاً به زبان ترکی - منتشر کرد. تا نوامبر 1919 فرقه فاقد برنامه و نظامنامه مدون بود. در ابتدای تأسیس در نوشته ای خواهان آن شده بودند که احمد شاه اعلام جمهوری کند و خود رئیس جمهور شود. اما به مرور حزب تحت تأثیر انقلاب اکتبر انسجام سیاسی بیشتری یافت. در برنامه 22 ماده ای خود خواهان سرنگونی سلطنت، اصلاحات ارضی دفاع از حقوق کارگران و دهقان و زنان شد و به جای مشروطه پوسیده خواهان برقراری جمهوری شورایی در ایران شد. فرقه توانست شاخه های تشکیلاتی خود را در شهرهای شمالی ایران به ‌ویژه منطقه آذربایجان بسط دهد. اما عمده فعالیت فرقه در میان کارگران ایرانی در منطقه قفقاز بود. فرقه نقش مؤثری در پیشبرد جنگ های داخلی این منطقه برای دفاع از انقلاب اکتبر و برقراری قدرت شوراها در این منطقه داشت. هنگام اشغال باکو توسط نیروهای عثمانی که منجر به سرنگونی کمون باکو شد، نزدیک به 100 تن از رهبران و اعضای فرقه به قتل رسیدند. با پیروزی ارتش سرخ در جنگ داخلی و پس از تصمیم حزب بلشویک در مورد چگونگی تشکیل احزاب در میان ملیت های مختلف، عملاً فرقه عدالت در منطقه قفقاز موجودیت خود را از دست داد. حزب کمونیست واحد آذربایجان با ترکیب (گروه همت، فرقه عدالت و کمیته باکو حزب بلشویک) تشکیل شد. از آن پس فعالیت فرقه بیشتر معطوف به سازماندهی در ایران شد. اسدالله غفارزاده رهبر فرقه برای ارتباط گیری با جنبش جنگل راهی گیلان شد ولی در رشت شناسایی شد و به قتل رسید. برای آشنایی بیشتر با تاریخچه فرقه عدالت به کتاب "فرقه عدالت ایران – از جنوب قفقاز تا شمال خراسان، 1920 – 1917" اثر محمد حسین خسروپناه و الیور باست، نشر پردیس، 1392 رجوع شود.

6 – مکاتبات سوسیال دمکرات های ارمنی ایران با کائوتسکی و همچنین مقالات آنان در مورد وقایع ایران که در نشریات وابسته به انترناسیونال دوم منتشر شد، در اینترنت قابل دسترس است. در کتاب "پیشینه های اقتصادی – اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دمکراسی" اثر خسرو شاکری، 1384، نیز به جزییات این مکاتبات اشاره شده است.

7 – رجوع شود به منبع شماره 4

8 - برای آشنایی با برخی تنش های میان اجتماعیون – عامیون" در مورد دین رجوع شود به منبع شماره 4

9 و 10 - هر دو اثر لنین "دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک" – 1905 و "وظایف سوسیال دمکرات های روس" – 1898 در مجموعه آثار لنین قابل دسترس اند.

11 - لازم به ذکر است. برخی اعضای فرقه – منجمله حیدرعمواوغلی بعد از فتح تهران، حول حزب دمکرات ایران گرد آمدند. می توان گفت که این حزب جناح راست فرقه اجتماعیون – عامیون را نمایندگی می کرد. این حزب عملاً وارد بازی های پارلمانی شد و برنامه خود را "تمرکز قدرت دولتی، پارلمانتاریسم و دمکراسی" و جدایی دین از دولت و رشد سرمایه داری قرار داد. این برنامه همراه با بندهای ترقی خواهانه دیگری که بدان افزوده شد عملاً روی کاغذ ماند. حزب دمکرات وارد دسته بندی های سیاسی غیر اصولی و فرصت طلبانه در هرم قدرت شد و به طور کلی سازماندهی انقلاب از پائین را کنار نهاد و به محلی برای باند بازی و پارتی بازی و فساد بدل شد. این امر موجب اختلافات زیادی بین فرقه با حزب دمکرات شد به دلیل این وضعیت فرقه اجتماعیون – عامیون مجبور شد توقف کامل فعالیت های خود در ایران را اعلام کند.