عصر نو
www.asre-nou.net

فرازی از تاریخ انقلاب اسلامی ایران
قسمت چهارم از فصل چهارم


Sun 14 06 2020

new/behzad-keshavarzi1.jpg
آشوب در یزد

هر حادثۀ خونباری که بوسیلۀ ملایان تندرو ایجاد می شد، چهلم خونبارتر دیگری را به دنبال می آورد و این تنها راه پیروزی آنان بود. در پس هر حادثه ای، سیل اطلاعیه ها و بیانیه ها، رژیم را به باد انتقاد و اعتراض می گرفت و از وجهۀ مردمی و اعتبار اجتماعی آن می کاست. روز ۱۰ فروردین، به مناسبت چهلم حادثۀ تبریز، بازار تهران تعطیل شد و در ۵۵ شهر، تظاهرات ضد حکومتی برپا گردید و مذهبی های تندرو و طرفداران خمینی، بانک ها، هتل ها، ماشین های پلیس، سینما ها و اماکن عمومی و ساختمان های حزب رستاخیز و مجسمه های شاه و رضاشاه را مورد حمله قرار دادند. در شهر یزد تظاهرات شدید تر بود و عکس العمل ها خصمانه تر! سفیر وقت انگلستان در خاطراتش نوشته است که:

« مردم یک گلۀ سگ را با پلاکاردهائی که به پشتشان آویزان کرده و روی آن نوشته بودند « به سوی تمدن بزرگ »، در خیابان ها و بازار به حرکت درآورده بودند.» [۱]

در آن روز حدود ده هزار نفر، پس از خروج از مسجدی، در حالی که شعارهای خصمانه ای بر علیه شاه و حکومت وی سر داده بودند، به سوی مرکز پلیس به راه افتادند. پلیس نیز با گلوله از خویش دفاع کرد. با اینهمه سه روز شهر در آتش و اشوب بود. بلوا زمانی پایان یافت که شاه مراسم مانور نیروی دریائی در خلیج فارس را ناتمام گذاشت و به یزد شتافت و فرماندهی پلیس ضدشورش را شخصآ دردست گرفت[۲]. آمار تلفات رسمی پنج نفر اعلام شد. در حالی که مخالفان مدعی بیش از صد کشته بودند.

خونبار ترین چهلم بعدی

از این تاریخ تا اواسط اردیبهشت ۵۷، در اقصی نقاط کشور، تقریبآ هر روز اجتماعات اعتراضی و تظاهرات مردمی بر قرار بود. اغلب این اجتماعات منجر به درگیری بین پلیس و مردم می شد و تلفاتی نیز به همراه داشت. در ۱۵ فروردین، تظاهراتی در دانشگاه و بازار تهران، شهر را متشنج کرد. در ۱۷ آن ماه، شهرهای مریوان، سنندج و مهاباد شلوغ شد. در همین روزها اعتصاب محبوسین زندان سیاسی قصر ( که از ۲۰ اسفند شروع شده بود )، ابعاد سیاسی بین المللی به خود گرفت و زندانیان بند های ۴ و ۵ و ۶ قصر و همچنین زندانیان قزل حصار نیز به اعتصاب غذا پیوستند[۳].

در چهلم حادثۀ یزد، ( ۱۹ اردیبهشت )، سه مرجع معتبر قم، از چند روز قبل، ( ضمن اعلام برقراری مجلس ترحیمی در مسجد اعظم قم )، مردم را از هرگونه تظاهرات و اعتراض منع کردند و به وضوح نوشتند:

«...انتظار مجدد ما از عموم مسلمانان مراعات نظم و آرامش در برگزاری مراسم بزرگداشت چهلمین روز می باشد و کاری نشود که طرف سوء استفادۀ بیشتری بنماید...»[۴]

با اینهمه، عواملِ آشوبگرِ طرفدارِ خمینی نقشۀ دیگری کشیده بودند و شهرستان قم را یک بار دیگر به صحنۀ نبرد خونین بین طلاب و زوّار و نیروهای انتظامی تبدیل کردند. از اول وقت صبح، با شعارهای ضد حکومتی، عنان کسیخته به تظاهرات پرداخنته و طلاب و زوار را به خیابان ها کشانیدند آنان - بدون شک با نقشۀ قبلی - به محض اولین حملۀ قوای انتظامی، به منزل گلپایگانی پناهنده شدند و پلیس را به دنبال خود به منزل وی کشانیدند و در آنجا به جدال و جنگ و گریز پرداختند.

فردای آن روز نیز به همان ترتیب عمل کردند و این بار پلیس را به داخل منزل شریعتمداری کشانیدند. آشوبگران زمانی به هدف خویش نائل آمدند که دونفر از طلاب در خانۀ شریعتمداری به دست پلیس به قتل رسید و بهانۀ خوبی برای اغتشاش و بلوا و سپس تبلیغات برعلیه رژیم بدانان داد! آنان شعارگویان به خیابان ها ریختند و به مدت ده ساعت در شهر آشوب به پا کردند. به مغازه ها و بانک ها حمله کرده و شیشه ها را شکستند و به ۳۰۰ دستگاه اتومبیل مردم خسارت زدند و شهر را به آتش کشیدند و از حرکت قطار مسافربری جلو گیری کردند[۵]. یک جنگ تمام عیار با نیروی انتظامی به وجود آوردند. بدین ترتیب این چهلم را به صورت خونبارترین حادثه ( که تا آنروز سابقه نداشت ) درآوردند. بر پایۀ اعلامیه های حکومتی، ۲۲ تن کشته و ۲۰۰ زخمی حاصل آشوب های فوق بود[۶]. در حالی که آشوبگران از ۲۵۰ تن مقتول و ۶۰۰ تن زخمی سخن می گفتند[۷]. به دنبال این درگیری ها، سیل تلگرافات تسلیت همراه با اعتراض، به سوی مراجع فوق سرازیر شد. و بازتابی آکنده از خشم و نفرت در بین تودۀ مردم متعصب و مذهبی، پدیدار گردید.

سکوتی کوتاه

شاه سه روز پس از اغتشاش اخیر قم، در مصاحبه ای با مدیران مطبوعات، سران احزاب مخالف را به شدت زیر حمله قرار داد و گفت:

«...وقایع چند روز اخیر، کار کسانی بوده که فکر می کردند ایران تجزیه شدنی است...تمام ورشکستگان سیاسی قدیمی که بسلامتی پیشه وری شراب خوردند، تمام امیدشان تقسیم ایران است...این آزادی هائی که ما دادیم، اینها براه افتاده و فکر کردند که با دوتا مقاله نوشتن در اینجا و سه تا تلفن کردن به اروپا و آمریکا امید تقسیم مجدد مملکت امکان دارد...پنجاه نفر، صد نفر، دویست نفر، سیصد نفر فورا جمع می شوند و حرفی را می زنند. این که در سرنوشت سی و پنج میلیون نفر نمی تواند تأثیر داشته باشد...»[۸].

آنگاه ساواک با تشکیل گروهی به نام « کمیتۀ انتقام »، به جدالِ رهبرانِ مخالفِ غیرمذهبی رفت. نامه های تهدید آمیزی به آنان فرستاد و دفتر کار برخی از آنان را با بمب منفجر ساخت. حزب رستاخیز نیز به نوبۀ خود « دسته های مقاومت » تشکیل داد و به اجتماعات احزاب مخالف حمله کرد. شاه در کنار این عمل، سخن از ادامۀ آزادی های هرچه بیشتر سیاسی به میان آورد. در مسافرتش به مجارستان در یک مصاحبه ای در ۲۳ اردیبهشت، وعدۀ ادامۀ آزادی های بیشتری را داد[۹]. مراسم چهارم آبان و ششم بهمن را لغو کرد[۱۰]. نعمت الله نصیری - رئیس بد نام ساواک - را معزول و به سفارت پاکستان منصوب نمود. سپهبد ناصر مقدم را که در جوانی طلبه گی کرده[۱۱] و از یک خانوادۀ متدین آذربایجانی بوده و روابط نزدیکی با شریعتمداری داشت، از ریاست رکن دوم ارتش به جانشینی نصیری گماشت. به خانوادۀ سلطنتی نیز مقررات اخلاقی معین کرد و به پنجاه تن از آنان دستور داد که به فعالیت های بازرگانی خود پایان دهند[۱۲]. سپس با برداشتن کنترل قیمت ها و برچیدن تیم های بازرسی نیز در رضایت بازاریان و اصناف کوشید. آنگاه به جلب رضایت روحانیان میانه رو پرداخت. به مطبوعات اجازه داد که نامۀ سرگشاده ای را ( که در انتقاد از تحریف خبری در مورد مراسم آرام مذهبی پخش شده بود )، انتشار بدهند[۱۳]. بالاخره از شریعتمداری به خاطر شکسته شدن حریم وی و ضرب و شتم و کشتار طلاب بوسیلۀ نیروهای انتظامی، پوزش خواهی شد[۱۴]. آنگاه به همراهی شهبانو، جهت زیارت مرقد امام رضا به مشهد رفت و در آنجا از ایمان خود راجع به اسلام سخن گفت[۱۵]. شریعتمداری هم در ۳۱ اردیبهشت، طی یک مصاحبه ای با خبرنگاران خارجی، بر لزوم مراعات قانون اساسی ایران تکیه کرد و کفت:

« این قانون اساسی علاوه بر آنکه سند آزادیخواهی بود که اختیارات شاه را محدود می کرد در مورد قانونگذاری نیز به روحانیون نقش عمده ای می داد.»[۱۶]

وی دو هفته بعد ( ۱۲ خرداد )، برای روشن کردن موضع سیاسی خویش، در مصاحبه ای به خبرنگاران اعلام کرد که او:

« به ماندن و یا رفتن شاه اهمیتی نمیدهد بلکه خواستار بازگشت مشروطیت و اجرای قانون اساسی است.»[۱۷]

این مصاحبه در حالی انجام می گرفت که خمینی در ( 16 اردیبهشت)، در مصاحبه ای با روزنامۀ لوموند خواستار ایجاد حکومت اسلامی شده بود[۱۸].

در این تاریخ، هنوز هیچکدام از مراجع بزرگ شیعۀ داخل کشور، رضا به انقلاب نمی دادند و از خونریزی پرهیز می نمودند و بیانیه های خمینی و ملایان طرفدار وی را جدی نمی گرفتند. ( علمای طراز اول قم تا روز انقلاب نیز با عقاید ولایت فقیه خمینی و فتوی های وی جهت خونریزی هرچه بیشتر، هرگز همراهی نکردند. ). اصلاحات مذهبی شاه و به ویژه پوزش خواهی وی از شریعتمداری، موجب گردید که در ماه خرداد و دوماه اول تابستان آن سال، آرامشی نسبی بر خیابان های کشور حکمفرما باشد. آنچه که موجب وحشت شاه و حکومت وی بود، سالروز پانزده خرداد آن سال بود. آشوبگران نقشه های فراوانی بر آن روز کشیده بودند و امیدوار بودند که آن روز را به یک بلوای عمومی تبدیل سازند. لیکن مراجع قم اطلاعیه ای در این باره منتشر نساختند و پانزده خرداد نیز علیرغم بیانیۀ آتشین خمینی، با آرامش نسبی گذشت. در ۲۰ خرداد، خمینی طی اعلامیه ای پیروانش را جهت برپائی چهلمی دیگر به قیام دعوت کرد و نوشت:

«...لازم است سران قوم نقشه های فریبندۀ شاه را که چیزی جز هدم احکام اسلام و کشور نیست، نقش برآب

کنند و با بیداری و آگاهی تا برانداختن این رژیم به مبارزه ادامه دهند. »[۱۹]

مراجع سه گانۀ قم، این بار نیز در مقابل درخواست های خمینی، طی بیانیه ای از تشکیل مراسم چهلم خودداری کردند و مردم را نیز در آن روز به آرامش دعوت نمودند و در قسمتی از آن نوشتند:

«...و چون دشمنان به هر عنوان میخواهند با اخلال در اجتماعات و تظاهرات، مطالب و اعتراضات منطقی ما را وارونه جلوه دهند و سپس کشتار وحشیانه براه بیاندازند، از تشکیل مجلس ترحیم در این اربعین خودداری می نمائیم و به عنوان اعتراض در خانۀ خود می نشینیم و از پذیرفتن مراجعه کنندگان معذوریم. البته ملت غیور و مسلمان ایران در این عزای بزرگ با ما همصدا هستند و از هر کاری که موجب حوادث ناگوار که بهانه بدست دشمن بدهند احتراز نمایند...»[۲۰]

این اطلاعیه شکاف روش مبارزاتی میان علمای قم و خمینی را آشکار کرد.

بدین ترتیب چهلم فوق بدون خونریزی و بلوا گذشت. در تیرماه آن سال نیز آشوبی که حکومت را به تزلزل وادارد، اتفاق نیافتاد.

تشیع و قدرت در ایران، ج۴، ص ۱۹۲ به بعد.

ـــــــــــــــــــــــ

[۱] - سر آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ص ۱۰۶.

[۲] - آبراهامیان، همان گذشته، ص ۶۲۶.

[۳] - باقر عاقلی، روزشمار تاریخ.

[۴] - علی دوانی، همان گذشته، ج ۷، ص ۱۳۷.

[۵] - دوانی، همان بالا، ج ۷، ص ۱۴۱ به بعد.

[۶] - آبراهامیان، همان گذشته، ص ۶۲۶. به نقل از: روزنامۀ اطلاعات، بهمن ۱۳۵۶ – خرداد ۱۳۵۷.

[۷] - آبراهامیان، همان گذشته، ص ۶۲۷. به نقل از: مجاهد، ارگان جبهۀ آزادی، منتشر در آمریکای شمالی.

[۸] - یوسف مازندی، همان گذشته، صص ۶۰۲ – ۶۰۱.

[۹] - باقر عاقلی، همان گذشته.

[۱۰] - عاقلی، همان، ص ۳۴۷.

[۱۱] - منتظری، حسینعلی، متن کامل خاطرات، ص۲۳۲.

[۱۲] - آبراهامیان، همان گذشته، ص ۶۲۸.

[۱۳] - آبراهامیان، همان بالا.

[۱۴] - آبراهامیان، همان گذشته، ص ۶۲۷.

[۱۵] - باقر عاقلی، همان گذشته، ۷ خرداد ۵۷.

[۱۶] - عاقلی، همان بالا

[۱۷] - آبراهامیان، همان گذشته، ص ۶۲۹.

[۱۸] - دوانی، همان گذشته، ج ۷، ص ۱۶۱.

[۱۹] - دوانی، همان بالا، ص۲۰۵.

[۲۰] - دوانی، همان بالا، ص۲۰۷.