از تشکیلات صنفی، سندیکایی و اتحادیهها در ایران نمیتوان صحبت کرد مگر آن که پیش از آن ساختار حکومت اسلامی و سیاستهای آن را در برابر نهادهای مستقل صنفی و مدنی بشناسیم. و این کار، باید اقرار کنم که به لحاظ پیچیدگی و گستردگی آن، شاید از فردی مانند من ساخته نباشد؛ چرا که این کار، به لحاظ اهمیت و ضرورت آن، به مطالعهای وسیع در حوزهی سیاست و عملکرد حکومت اسلامی طی چهل و دو سال گذشته در رویارویی با بنیان گرفتن اشکال گوناگون انجمنها، کانونها، گروهها، شوراها، نهادهای غیرانتفاعی و غیر دولتی، مستقل و مردمی در بخشهای فرهنگی، هنری، کارمندی، دانشجویی، کارگری و غیره، نیاز دارد. برای نمونه، مخالفت حکومت اسلامی از همان آغاز تا امروز با رسمیت یافتن کانون نویسندگان ایران و سرکوب خونین اعضای فعال آن برای نابودی و محو چنین کانونی؛ یا دشمنی حکومت اسلامی با تشکیل سندیکاهای کارگری و سرکوب بیامان آنها به منظور درهمشکستن مقاومت و پیگیری آنها در احقاق حقوق پایمال شدهشان. به یاد آوریم مبارزات طولانی و ستایشآمیز کارگران سندیکای هفتتپه و هماکنون آغاز اعتصابات کارگران نفت را. مثالهای بسیار دیگری میتوان آورد، اما تصور میکنم برای درک منظور من، همین دو نمونه، یکی در عرصهی فرهنگی و دیگری کارگری کافی باشد. به همین جهت، مطالعه در این زمینه، تکرار میکنم، به لحاظ اهمیت و ضرورت آن، نیاز به یک گروه از کارشناسان در رشتههای حقوق سیاسی، جامعه شناسی، هنر در وجوه مختلف آن، اقتصادی، قضایی و از این دست دارد. بنابراین آنچه که من در اینجا سعی دارم دربارهی برخی از مشکلات شکلگیری یکی از این گونه نهادها توضیح دهم، شاخهای از یک کار مطالعاتی وسیع است که به لحاظ سنگینی آن، فقط میتوانم آرزو کنم روزی کسی یا کسانی کمر همت به این کار سترگ ببندند و تاریخ سنگین و خونین آن را به درستی ترسیم کنند.
متن کامل این مقاله را از اینجا دریافت کنید