عصر نو
www.asre-nou.net

خسرو شمیرانی

اقتصاد جهانی در بحران

گفت وگوی شهرگان با آرش هاشمی
Sun 2 11 2008

مدتی پیش با رسیدن چند بانک بزرگ آمریکایی به مرز ورشکستگی بحرانی آغاز شد که رفته رفته اقتصاد جهان را در بر می گیرد. در این رابطه شهرگان گفت وگوی زیر را با آقای آرش هاشمی انجام داد.

آرش هاشمی دوران دانشجویی خود را در سالهای معروف به "دوران اصلاحات" در ایران سپری کرد. او که دانشآموخته دانشگاه صنعتی شریف است و در سالاهای دانشجویی در ایران به عنوان یکی از فعالان سیاسی شناخته میشده، کشور را در سال ۲۰۰۶ به قصد ادامه تحصیل ترک کرده و هماکنون در دانشگاه McGill در رشته اقتصاد در مقطع دکتری مشغول به تحصیل است.

خ.ش


آقای آرش هاشمی، مدتی پیش با قدم نهادن 5 بانک بزرگ آمریکایی به آستانه ورشکستگی لکه های آغازین یک بحران جهانی شروع به خودنمایی کردند. ریشه های این بحران را در چه می بینید؟

ببینید اقتصاد علم عجیبی است؛ علیرغم اینکه اصلا انتزاعی نیست و آحاد مردم در زندگی روزمره با آن ارتباط دارند، ولی اصولا به زبانی پیچیده صحبت میکند. من سعی میکنم این قصه را به زبانی روشنتر شرح دهم.
در حال حاضر تقریبا در بین اقتصاددان ها اختلافی بر سر ریشه های بحران فعلی وجود ندارد. سرآغاز این وضعیت برمی گردد به بحران در بازار مسکن در امریکا. اصولا اقتصاد یک کشور در مسیر رشد درازمدت خود دچار نوسان هایی است. دولت ها سیاست هایی را در قبال این نوسان ها، که می تواند رکود باشد یا رشد خیلی سریع، در پیش می گیرند که از این میان یکی هم کاهش نرخ بهره توسط بانک مرکزی است. شبیه این اتفاق پس از حادثه ۱۱ سپتامبر در امریکا پیش آمد. شوک و هراس از رکود باعث شد فدرال رزرو نرخ بهره بین بانکی را از حدود ۶ درصد به ۱ درصد کاهش دهد. این کاهش نرخ بهره بین بانکی و در پی آن کاهش نرخ بهره در بازار، گرفتن وام را راحتتر میکند یعنی به معنای دیگر قیمت وام برای مردم کمتر میشود. پس با افزایش تقاضا برای گرفتن وام و سرمایهگذاری مواجه میشویم.

در امریکا یکی از رایجترین راهها برای سرمایهگذاری بازار مسکن است. به این ترتیب تقاضا برای گرفتن وام و خرید خانه افزایش چشمگیری یافت، وامهایی که بعضا برابر با ۹۵ درصد ارزش خانه بود. طرف دیگر این افزایش تقاضا، عرضه است که نمیتواند به همان سرعت رشد کند که در نتیجه به افزایش قیمتها منجر میشود. فراموش نکنید که در این میان با افزایش قیمت مسکن، بازار دلالان هم گسترش پیدا میکند و واسطهها به سودای فروش با سود بیشتر وارد جریان خرید شده و با افزایش بیش از پیش تقاضا به رشد قیمتها کمک میکنند. از سوی دیگر در شرایط افزایش قیمتها بانکها هیچ مانعی برای دادن وام به متقاضیان احساس نمیکنند، چرا که نگرانیای برای پرداخت نشدن اقساط وام وجود ندارد. چون ضمانت وامهای داده شده یعنی سند املاک در اختیار بانک است، در صورتی که گیرنده وام قادر به پرداخت اقساط نباشد یا خانه را به قیمت بالاتر فروخته، یا بانک خانهای را که قیمت آن افزایش چشمگیری یافته تصاحب میکند. بنابراین در این مرحله، تصور آینده برای همه راضی کننده است. اینجاست که مشکل آغاز میشود؛ یعنی با این اوصاف بانکهای امریکایی دیگر مانعی برای ندادن وام به افراد بیاعتبار احساس نمیکردند، ارزیابی اعتبار مشتریان با دقت کمتری انجام شد ،و در نتیجه افرادی که تا آن روز قادر به گرفتن وام نبودند هم از این امکان برخوردار شدند. اینجا لازم است نکته مهمی را یادآوری کنم؛ بانکهای سپردهگذاری در امریکا، یعنی همین بانکهای معمولی که ما روزانه با آنها سر و کار داریم، به صورت مستقیم به مردم وام نمیدهند. در اینجا صحبت از محصول مالی جدیدی است که در اقتصاد وارد شده. در واقع این بانکها وامهای اعطایی به مردم را به صورت بستههایی به مؤسسات مالی دیگری، تحت عنوان بانکهای سرمایهگذاری یا شرکتهای بیمه و یا صندوقهای بازنشستگی، میفروشند. مثل همین بانک ورشکسته شده "لمن برادرز" یا شرکت بیمه .AIG واگذاری و فروش وام به شرکتهای سرمایهگذاری باعث شد که بانکهای اولیه به علت سهیم نبودن در ریسک وامهای مسکن دیگر خودشان کار کارشناسی را برای ارزیابی توانایی افراد در بازپرداخت اقساطشان انجام ندهند. شرکتهای سرمایهگذاری هم که در خیال سود بیشتر خود را صاحب وامهای خانههایی میدیدند که هر روز بر قیمت شان افزوده میشد، هراسی از ریسک عدم پرداخت وامها نداشتند.
عرض میکردم که افزایش تقاضا و قیمت با اندکی تاخیر موجب افزایش عرضه میشود. به همین دلیل ساخت و ساز و عرضه مسکن در امریکا به حدی رسید که از تقاضا پیش افتاد. در نتیجه وضعیتی که از سال گذشته شاهد آن هستیم یعنی ترکیدن حباب قیمت اتفاق افتاد.

اگر موافق باشید پرانتزی باز کنیم و "ترکیدن حباب قیمت" را توضیح بدهیم؟

حتما! مثلا در بازار سهام، طرف عرضه و تقاضا با تصوری که از درآمد احتمالی آن سهم دارند قیمت آن را تعیین میکنند. حالا اگر این تصور دائما تشدید شود که قیمت سهامی بالا میرود، تقاضا هم بالا رفته، حلقه (Loop) مثبت ایجاد میشود و قیمت به طور صعودی افزایش پیدا میکند. حباب قیمتی ایجاد شده همین طور باد میکند تا روزی که برداشت اولیه از درآمد مورد انتظار سهام از بین برود، پس حباب میترکد. درست مثل ماجرایی که سالها قبل بر سر سهام شرکتهای اینترنتی با آدرس "دات کام" به وجود آمد.
برگردیم به ادامه ماجرا؛ با سقوط قیمتها افراد وام گیرنده صاحب خانههایی میشدند که قیمت آن بسیار کمتر از ارزش قبلی شده بود. بنابراین دیگر برای آنها صرف نمیکرد که اقساط وام خانهای را بپردازند که قیمت فعلی آن از ارزش وام دریافتی کمتر شده است. در حالی که با واگذار کردن خانه به بانک تنها به اندازه اندک آورده اولیه و اقساط پرداختی متضرر میشدند. به این ترتیب بانکها و مؤسساتی که صاحبان بستههای وام بودند ارزش چیزی که در دست داشتند بسیار کمتر از هزینه اولیه بود. در این زمان بانکها با کمبود نقدینگی مواجه شدند آن هم در حالی که موظف به پرداخت بدهی سپردهگذاران دیگر هستند. با افزایش بدهیهای بانک نسبت به داراییهایش و رسیدن این سیگنال به بازار، طلبکاران که اغلب مؤسسات مالی دیگر هستند برای مطالبه سپردههاشان هجوم میآورند و با ورشکستگی یک بانک زنجیره ورشکستگی مؤسسات مالی دیگر آغاز میشود.


دامنه گسترش بحران چگونه است و کدام اقتصاد های جهان را شامل می شود؟
خوب، ابعاد مالی این بحران خیلی عظیم و هولناک است، میتوان گفت در نوع خود بزرگترین بحران مالی در تاریخ است. البته اصلا دلیلی ندارد که عواقب این بحران به سختی و شدت بحران مالی معروف دهه ۱۹۳۰ در امریکا باشد. برای درک ابعاد مالی ماجرا توجه بفرمایید که تنها شرکت "لمن برادرز" که اعلام ورشکستگی کرد در حدود ۶۰۰ میلیارد دلار بدهی دارد. اصولا بحران در سیستم بانکی برای کل سیستم بسیار خطرناک است. ورشکستگی یک بانک اعتماد موجود در کل بازار را دچار تزلزل میکند و باعث آسیبپذیری همه بانکها میشود. از آنجا که بازارهای مالی جهان عمدتا ارتباط تنگاتنگی با هم دارند، میبینیم که در مدت اخیر همگی سقوط قابل ملاحظهای داشتهاند. به وضعیت ایسلند که از مهمترین قربانیان این حادثه است توجه کنید؛ کشور ثروتمند دیروز در مرز ورشکستگی قرار گرفت. شوخی نیست، بدهیهای خارجیاش حدودا به ۸ برابر تولید ناخالص داخلیاش رسیده، رقمی که عمدتا هم شامل بدهی بانکها است.

برخی تحلیل گران اقتصاد جهانی را در آستانه یک دوران کم سابقه رکود می بینند. شما تبعات بحران را برای کشورها و مناطق اقتصادی مختلف چگونه می بینید؟

به باورمن هنوز کمی زود است که بشود در مورد رکود به طور قطعی اظهار نظر کرد. برای اینکه بگوییم وارد رکود شده ایم رشد منفی باید دستکم دو فصل پیاپی دوام آورده باشد. اما به نظر میرسد با نشانههایی که از همین روزها آغاز شده، رکود اقتصادی محتمل باشد. جهان در قرنی که گذشت یک بار با بحرانی چنین عظیم مواجه بوده است، بحران مالی ۱۹۲۹ که پیامد آن رکودی در اقتصاد امریکا و دنیا بود که ده سال طول کشید. فقط شباهتهای این دو بحران نیست که ذهنها را متوجه خود کرده، تفاوتهایی هم در این میان هست که البته همینها هم مایه خشنودی است. فراموش نکنیم که اقتصاد امروز به علم اقتصاد کلان مجهز است، دانشی که خودش زاییده همان بحران تاریخی است. پیش از نظریات کینز (John Maynard Keynes) کلاسیکها معتقد به حل مشکلات توسط نیروهای بازار به صورت خودبخود بودند. بعد از آن دوره است که به دولت جواز مداخله در بازار، آن هم از طریق اعمال سیاستهای مالی، نه پولی، داده میشود. همان سیاستی که سرانجام، رکود بزرگ را خاتمه میدهد. این اواخر تحرکات بانک مرکزی امریکا را هم میشود در همین راستا دید. چرا که قانون به یادگار مانده از همان بحران دهه سی در شرایط اضطراری اجازه مداخله در بازار را به فدرال رزرو میدهد. اما مشکل آنجاست که دولت علیرغم علم به خطرات رها کردن بازار به حال خود، از زاویه دیگری نسبت به دخالت در بازار هم نگرانی دارد. تصور کنید شرایطی را که صاحبان سرمایه شرکتهای خصوصی با پذیرفتن ریسکهای بالا سود خود را ببرند بدون هیچ نگرانی از بروز خطر، چون یقین دارند در آن صورت دولت به حمایت آنها برمیخیزد. بدیهی است که با چنین برداشتی دست به هر ریسکی میزنند. این همان مقولهای است که این روزها با عنوان moral hazard (مخاطره اخلاقی) زیاد شنیده میشنود. به همین علت گاهی دولت به دلیل اطمینان نداشتن از عدم ریسکپذیری بیش از حد مؤسسات، آنها را تحت حمایت خود قرار نمیدهد. درست مشابه وقتی که دولت امریکا از کمک به بانک "لمن برادرز" خودداری کرد.
به هر حال باید منتظر شد و دید سرنوشت این برنامهها که در راس همه طرح موسوم به "نجات" دولت امریکا قرار دارد، چه خواهد شد. اختصاص مبلغ ۷۰۰ میلیارد دلار برای نجات بازار آنقدر جنجالی است که تا همین امروز اغلب اقتصاددانان مهم دنیا را در دو جبهه موافق و مخالف روبروی هم قرار داده. فقط برای اینکه شهودی از عظمت مالی این طرح داشته باشید به یادتان میآورم که معادل است با بیش از ۲۵ درصد کل بودجه سالانه دولت فدرال امریکا که چیزی در حدود ۲۷۰۰ میلیارد دلار است.

برخی مسئولان بلندپایه ایران ادعا کرده اند که این بحران در ایران تاثیر ویژه ای نخواهد گذاشت. برخی دیگر از بروز آن ابراز خوشحالی کرده اند. تا چه حد این ابراز نظر ها با واقعیت اقتصاد ایران و تاثیر احتمالی این بحران بر آن منطبق است؟

اصولا واکنش مدیران و مسئولین در ایران را به دو گروه میتوان تقسیم کرد. یک دسته، همان گونه که در سخنان امام جمعه موقت تهران هم گویا بود، بنا به سیاستهای ضدامریکایی حکومت از زاویه تحقیر و تخریب، نه تحلیل وارد شدند و با پیراهن عثمان کردن بحران فعلی اقتصاد امریکا شعارهای سقوط بازار آزاد و مرگ کاپیتالیسم سردادند. از این دسته سخنان بیمعیار که بگذریم، گروهی دیگر با این استدلال که بازارهای مالی ایران اصولا بازارهای بستهای هستند و به دور از بازارهای جهانی به فعالیت ادامه میدهند، معتقدند اقتصاد ایران آسیبپذیری کمی در بحران جهانی خواهد داشت.
من هم بسیار بعید میدانم بازارهای ایران مستقیما از این بحران تاثیر بپذیرند. ولی همزمان خطر جدیتری، که البته کارشناسان و متخصصین داخلی هم آن را هشدار دادهاند، اقتصاد ایران را تهدید میکند. رکود اقتصاد جهان تقاضای بازار نفت را به شدت کاهش داده و به سقوط قیمت نفت منجر میشود، و این میتواند اقتصاد کشورهایی چون ایران را که تماما متکی به نفت هستند دچار بحران و چالشی اساسی کند. روزهایی در پیش خواهد بود که همه مدیران مملکت قدر صندوق ذخیره ارزی را، که برای چنین شرایط حساسی در نظر گرفته شده بود، و دولت فعلی بیتوجه به هشدارها، همچون معتادی به نفت تقریبا همه را صرف مخارج مختلف خود کرد، خواهند دانست. اگر هنوز دیر نشده باشد.

آقای آرش هاشمی از شما سپاسگزاریم

خسرو شمیرانی
shemiranie@yahoo.com
این گفت وگو در تاریخ 30 اکتبر 2008 در مونترال انجام شده است
لینک مطلب در شهرگان: http://www.shahrgon.com/fa/index.php?news=2161